بخشی از مقاله

چکیده:

در حالی که عمده نتایج تحقیقها و برداشت کلی ما از آثار سعدی، نام او را با مقولهی تربیت عجین ساخته؛ اما بازنگری و دوباره خوانی این آثار، میتواند زوایای تاریکی را بر ما آشکار سازد. تاریخگرایی نو، رهیافتی است که عنصر قدرت را مهم ترین زمینهی آثار ادبی قلمداد میکند و با ردگیری گفتمانهای موجود در متن، مناسبات و بازی قدرت را نمایان میسازد. هدف اصلی این پژوهش تبیین گفتمان تربیتی سعدی است که به خمیره و سرشت فطری افراد معطوف میباشد. او هرکسی را سزوار تربیت ندانسته و صرفا "طبع مستعد" را به عنوان شرط اولیهی پذیرش تربیت، ملاک قرار میدهداز. سوی دیگر میل سعدی به برقراری امنیّت، فضا را برای گفتمان امنیتی مطلوب میسازد تا نژاد افراد را ملاک سنجشِ حقیقت انسان قرار دهد. در این حکایت، سعدی و پادشاه با تاکید بر گفتمان ژنتیکی، فردِ "ناقابل" و "بدبنیادرامُخلّ" امنیّت دانسته و "منقطع کردن نسل فساد" آنها را بهتر از تربیت و پرورش میدانند.

کلیدواژه: سعدی، تاریخگرایی نو، گفتمان، تربیت.

مقدمه

تاریخگرایی نو رویکردی پساساختگرایانه به تاریخ است که به دلیل برابرخوانی متون ادبی و تاریخی وارد مقولهی ادبیات میشود. این رویکرد، نگرشی انتقادی نسبت به تاریخ و فرهنگ داشته و برآمده از بطن تعامل با مارکسیسم و پساساخت گرایی است. تاریخگرایی نو به متونی که در بستر فرهنگی خود رشد یافتهاند، توجه ویژهای داشته و با رویکردی شبهفوکویی، قدرت را مهمترین زمینهی اثر تلقی میکند. مهمترین استراتژی قدرت، تولید حقیقت میباشد و رژیمهایی از حقیقت را گِرد خود میتند که از طریق گفتمان، خود را مسلح میکند. قدرت این توانایی را دارد که فرد را نیز به مثابه سوژهای از آنِ خود گرداند. در این صورت فرد همچون رسانهای به تکرار و توجیهگفتمانِ غالب، و در نتیجه قوام قدرت اقدام مینماید.

امروزه اگرچه زندگیِ ما در جهانِ جدید سپری میشود، اما همچنان پیوند و تداومهایی ناگسستنی با سُنّتِ خود داریم. حتی اگر گذر زمان و یا شرایط جغرافیایی تغییری ایجاد کند، اما انسان به عنوان موجودی تاریخی نمیتواند از تاریخیت خود جدا شودبنابراین. ما در این عصر، حاصلِ جهانهای گسترده و گوناگونی هستیم و فرض انکار یکی از این جهانها، مساوی با انکار تاریخیّت ماست. ادبیات به عنوان بخشی از تاریخ، منعکسکنندهی فرهنگ بوده و خود نیز بر تاریخ اثر میگذارد. بیتردید بخشی از یادبودها و اتصالهای ما با گذشته و سنّت، حاصلِ پیامهایی است که ادبیات کلاسیکبه ما اَرزانی داشته وفرضِ ما از پیشینهی ما مرهون این دریچه است. مواجهی همدلانه با ادب و فرهنگ گذشته اگرچه از نقطهنظر زیباییشناسی حیرتآفرین است، اما به منظور تداومِ پیوند بامیراث کهن در عصر نوین، نیازمند بازنگری، مواجه و گفتگوی نقادانهبا سُنّت میباشیم.

در حکایت چهارم از بابِ نخست گلستان، پادشاه و وزیر دربارهی تصمیم برای اعدام و یا عفو نوجوانی که در گروهی از راهزنان دستگیر شده، ادلّهی خود را ابراز میکنند. وزیر بر این عقیده است که پسر طفل است و هنوز در او امکان تغییر خُلق وجود دارد؛ ولی پادشاه معتقد است که او از تباری فاسد است عفو او منجر به شرّ خواهد شد. اما سوال این پژوهش بر این اساس بوده که: آیا وراثت، شاخصهی مناسبی برای سنجشِحقیقتِ انسانی است؟ و آیا همه چیز باید فدای برقراری ثبات و امنیت گردد؟ چرا که فرجام حکایت، این پیام و نتیجه را به مخاطب میرساند که وزیر با تصمیم عاطفی خودسبب هلاک خود گشت و بهتر این بود که به قول سلطان:نسلِ» فسادِ ایشان منقطع« - سعدی ، : 1389 - 61 گردد.

پیشینهی پژوهش

با وجود نوپیدایی رویکرد تاریخگرایی نو، پژوهشها با این نگره در ایران رو به فزونی دارد. میتوان خوانشهایی با این رویکرد را در دو کتاب و چند پژوهش جستجو کرد. کتاب تجدد و تجدد ستیزی در ایران - 1387 - و کتاب تاریخ بیهقی در بوته نقد جدید - 1390 - ، متون کلاسیک ادب فارسی را با تکیه بر نقد تاریخگرایی نو تحلیل کردهاند. همچنین پژوهشهایی نظیر بازخوانی تاریخ بیهقی در تاریخگرایی نوین - 1385 - و بازتاب نقد قدرت در اشعار شهاب نیریزی - 1392 - و بازخوانش بینامتنی منظومه ی جمشید و خورشید سلمان ساوجی از منظر تاریخگرایی نو - 1393 - و گفتمان در داستان مسجد مهمان کش مثنوی با تکیه بر آرای فوکو - 1394 - صورت گرفته است.

میلانی در کتاب تجدد و تجددستیزی در ایران، باب نخست گلستان را به صورت کلی بررسی کرده و چندان نتوانسته به جزئیاتِ" موردی" از حکایات این باب بپردازد. از این رو، پژوهش حاضر در تلاش برای بررسی آرای تربیتی سعدی در چهارمین حکایت باب نخست صورت گرفته است. این حکایت که در باب "در سیرت پادشاهان" قرار گرفته، دربرگیرندهی بیشترین آراء و ابیات تربیتی سعدی در یک حکایت از کتاب گلستان میباشد.

تاریخگرایی نو - New Historicism -

توجه به تاریخ به عنوان زمینهی متون فرهنگی از اهمیت بالایی برخوردار است. در این میان مکتبهایی چون مارکسیسم، ادبیات - هنر - را بازتاب تاریخ دانسته و از نقش مولف در خلق اثر کاستهاند و مکتبهایی دیگر همچون: نقد نو، فرمالیسم روسی و ساختارگرایی، به متن با نگاهی برونپارادایمی نظرکرده و تنها به جنبههای زیباشناختی متن پرداختهاند.خوانش سنّتیِ تاریخ که آن را امری قائمبهذات و مطلق میداند، تنها برداشتهایی تکراری و سطحی از تاریخ در حدّ پندآمیز بودن آن به دست میدهد. تاریخگرایی نو که به بازتعریف رابطهی متن و تاریخ میپردازد، عینیت و حقیقت تاریخ را مورد تردید قرار میدهد و معتقد است که تاریخ دارای

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید