بخشی از مقاله

چکیده

روایتشناسی رویکردی نوین در مطالعه ادبیات داستانی است که در پی یافتن دستور زبان داستان و کشف نظام حاکم بر انواع روایت و ساختار آنهاست. آ. ژ. گریماس، یکی از برجستهترین نظریهپردازان روایت و معناشناسی ساختارگراست که درنظام روایی خود، با تقلیل کارکردهای پراپ به سه جفت تقابلی و بررسی نشانهشناختی بنمایهای روایت در مربع معنایی و در پی آن تحلیل زنجیره ساختار روایت، به این شاخه از پژوهشهای ادبی وسعت و عمق بخشیده است.

پژوهش حاضر با روش تحلیلی- توصیفی، به بررسی ساختار روایی حکایتی از جوامعالحکایات و لوامعالرّوایات عوفی بر مبنای نظریّه گریماس می-پردازد. نتایج این پژوهش نشان میدهد الگوی کنشی گریماس که شامل کنشگر، هدف، فرستنده، گیرنده، بازدارنده و یاریدهنده هستند با کنشگرهای حکایت جوامعالحکایات قابل تطبیق است. در این حکایت کنشگر، نقشِ اصلی را دارد و سایر عوامل با توجّه به رابطهای که با کنشگر اصلی دارند، روند داستان را پیش میبرند. همچنین بررسی حکایت منتخب بر مبنای مربع معناشناسی، الگوی پیرنگ و زنجیرههای ساختار روایی موجود در حکایت و سیر شکلگیری معنا در آن، مطابقت این حکایت را با الگوی کنشی گریماس تأیید میکند.

مقدّمه

روایتشناسی به تحقیق و بررسی در زمینه تحلیل روایت و اشکال مختلف آن، انواع راوی و استخراج نظم حاکم بر روایتها و ساختار آنها میپردازد. پژوهشهای پژوهشگران در این علم و پیدایش شیوههای نوین روایت در دو قرن اخیر، موجب پیشرفت این علم شده است. در این میان سهم زبانشناسان و فرمالیستهای روسی بیشتر است. مطالعات فرمالیستها و ساختارگرایان علاوه بر تحوّل در بررسی شعر، در بررسی داستان نیز انقلابی پدید آورده است.

در زمینه روایتشناسی ساختارگرا نظریهپردازانی چون ولادیمیر پراپ، تزوتان تودوروف، کلود برمون، ژرار ژنت و رولان بارت و ژولین گریماس نظریات ارزشمندی را ارائه کرده-اند. یکی از مباحث مورد توجّه این محقّقان یافتن دستور زبان داستان و قانونمندیها و قواعدی است که بر قصّهها و داستانها حاکم است.

گریماس در دو کتاب معناشناسی ساختاری و نقصان معنا ، به عنوان مهمترین نظریه پرداز معناشناسی روایت، در تلاش است تا الگویی معیّن و ثابت برای روایت ارائه دهد. وی کار خود را بر اساس کتاب ریختشناسی قصّههای پریان پراپ استوار میکند و سعی دارد تا نواقص کار پراپ را در زمینه راویتشناسی ساختاری برطرف کند. وی معتقد است میتوان از عناصر روساختی یک داستان به ساختارهای واقع در عمق آن داستان پی برد. تلاشهای گریماس در دستیافتن به الگویی واحد برای همه داستانهای خیلی کوتاه یا حکایتهای کهن، موجب شده است تا زمینه برای بررسی متون کهن که جنبه روایی دارند، فراهم شود و بسیاری از این متون مورد واکاوی قرار گیرند.

گنجینه ادبیات کهن فارسی پر است از قصّهها و حکایتها و داستانهای کوتاه و بلندی که هنوز به شیوه روایتشناسی ساختارگرا مطالعات دقیقی بر روی آنها انجام نشده است و از این نظر نیاز به دقّت و توجّه دارند. یکی از این آثار ارزشمند کتاب جوامع الحکایات و لوامع الروایات محمّد عوفی نویسنده قرن ششم و هفتم هجری است. این کتاب همانگونه که از نامش پیداست دربردارنده حکایتهای و روایتهای فراوانی از دوران نویسنده و دارای ظرفیّتهاو خلّاقیّتهای روایی است و میتوان آن را با انواع نظریههای نوین ادبی در زمینه روایت و روایتشناسی مورد مطالعه قرار داد. بنابراین در این پژوهش سعی شده است تا با بررسی حکایتی از کتاب جوامع الحکایات نشان داده شود که:

-    آیا در حکایتهای کتاب جوامع الحکایات یک الگوی ساختاری روایی خاص دیده میشود؟

-    آیا ساختار حکایتهای کتاب جوامع الحکایات با ساختار روایی گریماس قابل تطبیق است؟

روایت و روایتشناسی

واژه narration از واژه gnarus یونانی، به معنی دانش و شناخت گرفته شده است. این واژه خود برگرفته از واژه هندواروپایی gna است. به این اعتبار روایت به معنای یافتن دانش است. ارسطو نیز در نظریّه ادبی خود داستانِ مبتنی بر تقلید را حقّق»ت دانش« مینامد.

در فارسی روایت، به معنی حدیث، خبر و نقلکردن سخن است و در اصطلاح ادبی متنی است که داستان را بیان میکند و داستانگویی دارد. شاید بتوان روایت را ساده ترین و عامترین بیان متنی دانست که قصّهای را بیان میکند و قصّهگویی دارد. هر مکتبی بسته به نوع نگاه خود تعریفی از روایت ارائه می-دهد. نخستین بار ارسطو از روایت سخن میگوید. وی میان بازنمایی یک سرگذشت به وسیله راوی و بازنمایی آن از طریق شخصیّتها تمایز قایل میشود. 

تودورف روایت را مبدأ زمان میداند. اسکولز و کلاگ نیز در کتابماهیّت روایت درباره متن روایی میگویند: »کلیه متون ادبی که دارای دو خصوصیّت وجود قصّه و حضور قصّهگو است را میتوان یک متن روایی دانست.

علم مطالعه روایت را روایتشناسی مینامند. نخستین بار تودروف در کتاب دستور زبان دکامرون واژه روایتشناسی را به عنوانعلم» مطالعه قصّه« به کار برد. مقصود او از این واژه، معنای وسیع آن است که تنها به بررسی قصّه و داستان و رمان محدود نمیشود و تمام اشکال روایت از قبیل اسطوره، فیلم، رؤیا و نمایش را در برمی گیرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید