بخشی از مقاله

چکیده

مولوی در همه آثارش برای بیان مفاهیم از حکایت کمک میگیرد. اکثر حکایات مولوی در متون متقدم ریشه دارند. وی هنگام بیان حکایات چندان به منابعش پایبند نیست و کم و بیش در آنها دخل و تصرف میکند. گاهی اینتغییرِ حکایتِ مأخذ به اندازهای زیاد است که بازشناسی روایت منبع دشوار مینماید. در یکی از حکایتها در دفتر چهارم مثنوی - حکایت شیرین شدن میوه تلخ - مولانا دو حکایت جداگانه را با هم تلفیق نموده و یک حکایت مستقل دیگر پرداخته - و به عبارتی صحیحتر ساخته است.

در این حکایت مولانا با ترکیب کل حکایتی منسوب به ابوسلیمان مغربی با بخش پایانی حکایتی دیگر - که هر دو در کتاب صفه الصفوه ابن جوزی آمده - داستانی تازه با موضوعات و پیامهایی تازه ارائه نموده است.

کلید واژهها: مولوی ،مثنوی ابن جوزی صفه الصفوه ،داستانپردازی مولانا

مقدمه

داستان در تمدن و فرهنگ بشر قدمت بسیار دیرینهای دارد و در قدیمترین کتابهای بازمانده از ملل مختلف - که اغلب کتب مذهبی هستند - داستان نمود بارزی دارد. در متون زاهدانهعرفانی- ِ اسلامی نیز از همان آغاز - مثل رسالههای ابن ابیالدنیا، حارث محاسبی و حکیم ترمذی - داستان و حکایت حضور دارد که البته تعداد و حجم حکایات در این دوره کم و کوتاه است. این حضور، در متون مشهور صوفیانه دوره بعد - در آثاری همچون اللمع و حلیهالاولیا - بیشر میشود.

از آغاز نگارش کتابهای صوفیانه به زبان فارسی حکایت همواره همراه متون تصوف بوده و همین حکایات بخش بیشتری از منظومههای عرفانی - مثل حدیقه سنایی و مثنویهای عطار - را به خود اختصاص داده است. مولانا جلالالدین محمد بلخی نیز در مثنوی معنوی و همچنین در سایر آثارش در جایجای و به مناسبت موضوعی که در پی تشریح و توضیح آن برای مخاطبان است، از حکایات صوفیان بهره گرفته است. طبق شمارش نگارنده مقاله، در آثار مولانا حدود هفتاد حکایت صوفیه وجود دارد که مولانا اکثر آنها را از متون قدیم مخصوصا متون قدیم صوفیه برگرفته است.

استاد علامه و نادره زمانه بدیعالزمان فروزانفر با 25 سال تحقیق در کتاب مشهور خود مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی مأخذ بخشی از این حکایات را به دست داده است. آن یگانه دوران در مقدمه کتاب خود اشاره کردهاند که برای ارائه کاری کامل از این سنخ، باید هیأتی از محققان حوزه داستانهای ملل مختلف، گرد هم آیند تا بتوانند مآخذ قصص مثنوی یا مشابه آنها را ردیابی دقیق کنند زیرا چنین کاری بسیار گسترده و عمیق است.

با گذشت حدود پنجاه سال از چاپ اول این کتاب، متأسفانه کار شایسته تازهای در این حوزه انجام نگرفته و معمولا شارحان مثنوی و دیگر محققان، هنگام مقایسه حکایات مثنوی با مآخذ، و تحلیل تغییرات و تصرفات مولانا در حکایات، و بیان شگردها و روشهای داستانپردازی مولانا به این کتاب مستطاب مراجعه کرده و خود برای تحقیق تازه زحمت نمیکشند. در طول این پنجاه سال در ایران و دنیای عرب و سایر کشورها کتابهای صوفیانه بسیاری تصحیح و چاپ شده که در آن زمان یا اصلا شناخته نشده بودند و یا در دسترس نبودند. بنابر این سزاوار است که استادان عرصه مولانا پژوهی و حتی مراکز علمی مرتبط در پی تکمیل کار استاد فروزانفر برآیند و با ویرایشی جدید کار آن بزرگوار خداوند را عرضه نمایند.

هنگام مطالعه موردی »حکایت شیرین شدن میوه تلخ« از مثنوی، نگارنده بر آن شد که در حد وسع خود، به ریشهیابی این حکایت اقدام کند. بدین منظور به اکثر کتابهای صوفیانه در دسترس مراجعه کرده و سپس در نسخههای الکترونیک آنلاین به جستجو پرداخت و توانست چند حکایت بسیار شبیه به حکایت مثنوی در برخی مآخذ عربی پیدا کند. همچنانکه در ادامه خواهد آمد، در کتاب مآخذ قصص، منبع این حکایت ارائه نشده است.

از سویی دیگر نزدیکی روایت مثنوی به روایات مأخذ به گونهای که حتی در برخی جملات احساس میکنیم که عبارت مثنوی ترجمه تحتاللفظی عبارت عربی متن مأخذ است- هیچ شک و شبههای باقی نمیگذارد که مولانا مسلما این حکایت را از آن مأخذ برگرفته و هنگام سرودن حکایت، متن روایت عربی را زیر نظر داشته و یا حداکثر چند روز قبل، آن را مطالعه کرده بود. البته با این سخن نمیخواهیم از ارزش مولانا و آثار او بکاهیم بلکه برعکس، با این مأخذیابی به گونههای دیگر از نبوغ مولانا در بیان و آوردن حکایات مطلع میشویم که یکی از آنها تلفیق چند حکایت با هم و ساخت حکایتی نو است.

در این حکایت همچنانکه به تفضیل بیان خواهیم کرد- مولانا دو حکایت مختلف را با هم ترکیب کرده و شخصیتها و کنشها و گفتگوهای دو حکایت را به هم آمیخته و داستانی جدید ساخته است که به احتمال زیاد در هیچ متن متقدمی سابقه نداشته است. همچنین فایده دیگر این مأخذیابی آن است که بدانیم این حکایت، در متون متقدم منسوب به چه کسی بوده و درچه زمان و مکانی اتفاق افتاده است. ارائه این اطلاعات در شرح و تفسیر مثنوی و بیان عظمت و سترگی کار مولوی بسیار سودمند خواهد بود.

حکایت شیرین شدن میوه تلخ

خلاصه حکایت درویشی روایت میکند که تعدادی از مشایخ را در خواب دیده و از آنها پرسیدم چگونه روزی حلال به دست آورم که تبعاتی نداشته باشد؟ مشایخ مرا به کوهستانی راهنمایی کردند و به کرامت ایشان میوههای تلخ برایم خوشمزه شد. همچنین بر اثر کرامت آنان صاحب نطقی جذاب شدم آنچنانکه همگان شیفته سخنان من میگشتند اما من این نطق را بلایی دانسته و از خدا خواستم آن را بستاند. سپس به جای آن دلی خوش یافتم به گونهای که با خود میگفتم اگر در بهشت چنین دلی داشته باشم دیگر آرزویی نخواهم داشت.

روزی در کوهستان درویشی دیدم که بار هیزم میبرد. با خود گفتم نقدینه اندکم را به او دهم چرا که بعد از شیرین شدن میوه تلخ بر من، دیگر بدان احتیاج ندارم. در این اندیشه بودم که درویش فکرم را خواند و هیزم را در زمین انداخت و دعا نمود که ای خدا اگر تو در زمین اولیایی داری، ]به احترام آنان یا برای اثبات وجود و حضور آنان[ این هیزمها را طلا گردان. فوراً هیزمها تبدیل به طلا شدند. سپس دوباره دعا نمود که ای خدا اگر تو در زمین اولیایی داری که گمنامی را بیشتر از شهرت دوست دارند، دوباره این هیزمها را به گونه اول درآور. دوباره طلاها هیزم شدند و درویش آنها را برداشت و رفت. از شدت هیبت نتوانستم چیزی از او بپرسم یا به دنبالش بروم.

مآخذ حکایت

همچنانکه قبلا ذکر شد، استاد فروزانفر در کتاب مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی این حکایت را بررسی نکرده و مأخذی نیز برای آن ارائه ندادهاند. اما در ذیل بیت »آن یکی درویش هیزم میکشید/ خسته و مانده ز بیشه در رسید« که آغاز بخش دوم این حکایت است، نوشته اند.

نظیر آن، حکایت ذیل است

حسن بصری- رحمه االله-روایت کند که به عبّادان سیاهی بود که اندر خرابهها بودی. روزی من از بازار چیزی بخریدم و بدو بردم. مرا گفت: »این چه چیز است؟ گفتم: طعامی است که آوردهام، بدان که مگر تو بدان محتاجی.« گفت: به دست اشارتی کرد و در من خندید. من سنگ و کلوخ دیوارهای آن خرابه را جمله زر دیدم. از کرده خود تشویر خوردم و آنچه برده بودم بگذاشتم و خود بگریختم از هیبت او. تنها شباهت این حکایت و حکایت مثنوی آن است که در هر دو حکایت، چیزی به کرامت درویشی تبدیل به طلا میشود.

غیر از این، چندان شباهتی بین این دو حکایت وجود ندارد و نمیتوان حکایت کشف المحجوب را منبع حکایت مثنوی دانست.3 واقعیت امر آن است که تا کنون هیچ حکایتی مشابه با طرح این حکایت مثنوی - آغاز و میانه و پایان - یافت نشده که بتوانیم آن را مأخذ حکایت بینگاریم. ولی نویسنده این مقاله موفق به یافتن دو حکایت شده که میتوان تلفیق این دو حکایت را مأخذ حکایت مثنوی فرض کرد؛ به عبارت دیگر، ما دو حکایت یافتهایم که بر این باوریم مولانا با ترکیب کل حکایت اول با بخش پایانی حکایت دوم، این حکایت مثنوی را پرداخته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید