بخشی از مقاله

چکیده

آموزش یکی از مسائل مهمی است که در تمام جوامع جریان دارد. امروزه رویکردهای مختلفی مانند سازنده گرایی، هوش چندگانه، یادگیری فعال، یادگیری پژوهش محور در جهت حذف محدودیت شیوه سنتی تدریس و برای ارتقای کیفی آموزش اجرا می شوند. آموزش اساس پیشرفت و زمینهی کشف نخبگان میباشد. تحقیقات زیادی در جهت افزایش یادگیری و کشف عوامل موثر در جهت افزایش بازدهی مغز صورت گرفته است. قرن بیستم شاهد افزایش روز افزون کاربرد استدلال آماری در تمامی رشتههای علوم انسانی بوده است. در این مقاله سعی گردید با استفاده از روشهای استدلال آماری مسئلهی یادگیری مبتنی بر مغز و زمان مناسب تدریس بررسی شود و طی نتایح حاصله زمان مناسب یادگیری بدست آمد.

مقدمه

امروزه نظریه ها و رویکردهای جدیدی مانند سازنده گرایی، هوش های چندگانه ، یادگیری فعال، یادگیری پژوهش محور در جهت حذف و محدودیت شیوه سنتی تدریس و برای ارتقای کیفی آموزش اجرا می شوند. یکی از این دیدکاه ها یادگیری مبتنی بر مغز - Brain Based Learning - است. یادگیری مبتنی بر مغز می تواند به عنوان یک پاسخ میان رشته ای به این سوال باشد که "مؤثرترین روش مکانیزم های یادگیری چیست؟

". اخیرا مشاهداتی بر روی عملکرد مغز انسان با استفاده از تکنولوژی پیشرفته ای مانند: PET,MRI,FMRI,NMRI صورت گرفته و بیانگر آن است که به ازای فعالیت های مختلف بدنی و فکری، مناطق مختلفی از مغز فعالیت های ویژه ای از خود نشان می دهد و به کمک این علوم ، فاکتور های زیادی شامل حافظه ، توجه، احساس، الگوبرداری و تاثیرات انها دز یادگیری مورد مطالعه قرار گرفنه است. مطالعات اخیر نشان داده مغز وضعیت ثابتی ندارد ، دز واقع مغز دایما در حال تغییر و سازگار کردن ایده های مخالف جدید با اندیشه های قبلی است.اطلاعات جدید و مهارت هایی مه به وسیله آموختن یا تجربیات کسب می شوند باعث تغییر عملکردی مداوم در درون مغرمی شود

تصویر برداری های مغزی به خوبی نشان می دهند زمان فعالیت هایی نظیر خواندن، نوشتن، صحبت کردن و... تنها بخش های معینی از مغز فعالیت شدیدتری دارند و به نظر می رسد این مناطق مسئول اصلی و یا به عبارتی منشا کنترل و هدایت فعالیت مورد نظر هستند. از طرف دیگر وقتی به روند تکامل انسان رجوع کنیم خواهیم دید که انسان امروزی از نظر ژنتیک ساختار مغزی تقریبا هیچ تفاوتی با انسانهای اولیه ندارد. تفاوت هایی که ما در هوش سطح هوش و استعداد و توانایی های انسانهای گذشته و حال میبینیم عمدتا نه به دلیل ساختار مغزی بلکه به دلیل تفاوت برنامه ریزی و تعلیم و تربیت می باشد.

هدف از این پژوهش افزایش یادگیری مبتنی بر مغز میباشد تا گامی موثر در ساختار آموزشی برداشته شود.

بیشتر مردم با کلمهی آمار به مفهومی که برای ثبت و نمایش اطلاعات عددی به کار میرود، آشنا هستند ولی این مفهوم منطبق با موضوع اصلی مورد بحث آمار نیست. آمار عمدتا با وضعیتهایی سروکار دارد که در آنها وقوع یک پیشامد به طور حتمی قابل پیشبینی نیست. آمار مجموعهای از مفاهیم و روشهاست که در هر زمینهی پژوهش، برای گردآوری و تعبیر اطلاعات مربوط به آن و انجام نتیجه گیریها، در شرایطی که عدم حتمیت و تغییر وجود دارد، به کار میرود.

یادگیری مبتنی بر مغز

در حال حاضر توجه فزایندهای به چگونگی کارکرد مغز، پردازش اطلاعات توسط آن، تفسیرهایی که از این اطلاعات به عمل میآورد و نحوه ذخیره اطلاعات وجود دارد. ماهیت شناخت، کنش مغز و ساختار دانش همگی به یکدیگر مرتبطاند. یادگیری مبتنی بر مغز، آموزشی است که نظام یادگیری مغز را مورد تاکید قرار میدهد. در این دیدگاه چگونگی دریافت، پردازش، تفسیر اطلاعات، ایجاد ارتباطات، اندوزش، به خاطر آوردن پیامها از سوی مغز مورد بررسی قرار میگیرد

وقتی به یافته های علوم اعصاب را با یافته های جامعه شناسی، شیمی، علوم تربیتی و درمانی ترکیب می کنیم به کاربردهای قدرتمندی دست مییابیم. مغز، چیزی است که آنرا در اختیار داریم اما ذهن، نحوه ی استفاده از مغز می باشد. اطلاعات فراوانی توسط حواس به مغز ارسال می شوند، اما فقط بخش کوچکی از آنها حیاتی و مورد نیاز هستند. قسمت اعظم آنها اضافی ارزیابی شده و از ذخیره شدن آنها ممانعت به عمل می آید. یادگیری انسان از طرق مختلفی صورت میگیرد، ولی اگر بخواهیم یادگیری را محدود به یک جنبه خاص کنیم و یا به عبارتی آن نوع یادگیری را در نظر بگیریم که با اراده فرد صورت میگیرد و هدف کسب اطلاعات میباشد که در زمینه خاصی مورد نظر یادگیرنده است. شیوههایی چون یادگیری از راه تدریس و سخنرانی و یادگیری از راه مطالعه برخورد میکنیم.

هنگامی که یک انسان خواندن ونوشتن را یاد می گیرد ، مهمترین کارش باید کتابخوانی باشد که این مهم اگر بدون آموزش باشد، چیزی جز اتلاف عمر و از کف دادن زمان نیست . بنابراین چنانچه فعالیتی جدی و کارا ، در این زمینه صورت نپذیرد ، میزان پیشرفت فرد تقلیل می یابد مطالعات نشان می دهد یادگیری بعد از صرف غذا - به خصوص نهار - به شدت کاهش می یابد زیرا با پر بودن معده خون به طرف آن هجوم آورده تا غذا هر چه سریعتر هضم گردد و در نتیجه خون کمتری به مغز می رسد و احساس خواب آلودگی به فرد دست داده و سطح هوشیاری مغز کاهش می یابد.

بررسی یادگیری با روشهای آماری

در جهت میزان تاثیر این مطلب آزمایشی طراحی شده است تا با استفاده از روش های آماری ضمن بررسی این موضوع راه حلی برای افزایش بازده کلاس های آموزشی ارائه شود.

از آنجایی که جمع آوری اطلاعات از کل جامعه مورد مطالعه دشوار و هزینه بر است، با نمونه گیری صحیح از جامعه و مطالعه و بررسی روی نمونه ها، می توان نتایج بدست آمده را به کل جامعه آماری نسبت داد. هیستوگرام یک نمایش تصویری از سه خصوصیت دادههای نمونه ارائه میدهد: شکل توزیع دادهها، تمایل به مرکزیت دادهها و پراکندگی یا تغییر پذیری دادهها همچنین از اندازههای عددی تمایل به مرکزیت و پراکندگی نیز میتوان استفاده کرد.

می دانیم نمره و ارزیابی دانشجو معیار مناسبی برای میزان درک دانشجو نیست، از اینرو برای انجام این آزمایش خود دانشجو شاخصی برای این مطلب قرار گرفته است. یک جامعه آماری عبارتست از مجموعه ای از افراد یا واحد ها که دارای حداقل یک صفت مشترک باشند. صفت مشترک صفتی است که بین همه عناصر جامعه آماری مشترک و متمایز کننده جامعه آماری از سایر جوامع باشد

در این آزمایش، به عنوان نمونه ای از چامعه ی آماری مورد نظر، دو کلاس به نحوی انتخاب شده اند که در یک کلاس درس تخصصی پیش از صرف نهار ودر دیگری بعد از صرف نهار برگزار می شود و میزان رضایت آنها از میزان یادگیری کلاس های تخصصی برگزار شده قبل و بعد از صرف نهار، در قالب نمراتی از صفر تا صد جمع آوری شده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید