بخشی از مقاله
تحلیل نگاره حضرت ابراهیم در نسخه زبده التواریخ
چکیده:
هنر برآمده از تفکر اسلامی، در سراسر قلمرو خود، همواره از عینیت گراییِ رایج در هنر غرب گریزان است و همین تفکر، زمینه ساز نمادپردازی های برآمده از اندیشه دینی- مذهبی گردیده است. در این مقاله کوشش خواهد شد تا با بررسی اصول نگارگریِ عثمانی، تک نگاره ای از کتاب خطی زبده التواریخ که به تصویرپردازی روایت حضرت ابراهیم (ع) می پردازد، مورد تحلیل و رمزگشایی قرار گرفته و اِلِمانهای بکار گرفته شده توسط هنرمند، که در بردارنده معانی عمیق عرفانی است، در آن آشکارسازی گردد. نکته حایز اهمیت در این نگاره آن است که دو روایت شاخص از زندگی حضرت، به طور همزمان، در یک نگاره به تصویر در آمده است: روایت ذبح اسماعیل به دست حضرت ابراهیم در بالای صحنه، و همچنین گلستان شدن آتش بر حضرت در دوران جوانی. نگارگر با کنار گذاشتن تقدم روایت دوم بر روایت اول، ابتدا و در بالای صفحه دست به تجسم بصری روایت ذبح زده و در پایین صفحه، حضرت را در دل آتش مجسم کرده است. نکته قابل تأمل در این تصویر آن است که نگارگر اسلامی، از نماد شعله آتش، هم برای هاله تقدس حضرت و هم شعله های سوزان آتش به طور همزمان استفاده کرده و با هوشمندی در کمپوزیسیون رنگی و خطی قوی، توانسته به خوبی عناصر متضاد در نگارهرا در همنشینیِ هنرمندانه ای قرار داده و تصویر منسجمی را از نظر بصری ارائه دهد.
واژگان کلیدی: نگارگری عثمانی، هنر اسلامی، زبده التواریخ، داوری اخروی، تحلیل نگاره ، حضرت ابراهیم
مقدمه
نام حضرت ابراهیم یا ابرحیم که عبریان او را آبراهام یا آبرام نامیدهاند، درتاریخ به پدر انبیاء و یا شیخالانبیاء مشهور گردیده است. ابراهیم، نامی سریانی و معنی اصلی آن ابرحیم است. پدرش تارخ، فرزند تاجودین ساروغ،از نوادِگان نوح پیامبر بود و مادرش ورقه، فرزند لاج (لاحج) پیامبر و خواهر ساره1 (سارا) بود. حضرت ابراهیم در تاریخ 1812 ق.م. ، برابر با تاریخ 1948 عبری به دنیا آمد. مورخین محل زادگاهش را شهر اور، نزدیک بصرهی امروزی و در کنار خلیج فارس، که جزو قلمرو کلدهی آن روزگار بود نوشتهاند (پرورش، .(33 :1353
مانند اکثر پیامبران، تولد حضرت ابراهیم(ع) صورتی خارقالعاده داشتنمرودِ. پادشاه، که رهوبنطهمسعان (همان: (34 نام داشت، توسط اخترشناسان از تولد کودکی در سرزمینش مطلع شد که حکومت وی را نابود خواهد کرد. تاریخِ شبی که نطفهی این کودک بسته خواهد شد، توسط پیشگویان، مشخص گردید و تمامی مردانِ شهر، زنانشان را ترک گفتند. اما به خواست خدا، ورقه از تارخ بار گرفت. نمرود باز توسط اخترشناسان مطلع شد که با تمام تلاشی که صورت گرفته، نطفهی کودک بسته شده است. پس دستور داد تمام کودکان پسر را بکشند. آذر، برادر تارخ و بزرگ قبیله، که از بارداری ورقه مطلع
شد، پیشنهاد کرد که کودک را بکشند؛ اما ورقه که از جان کودک خود بیمناک بود به کوهستان رفته و کودک را به دنیا آورد و او را در ته غاری رها کرد تا دستش به خون فرزند، آلوده نگردد و از طرفی شاهد مرگ کودک به دست نمرودیان نباشد. یک ماه گذشت و مادرِ داغدیده، به کوهستان بازگشت تا حداقل لاشهی کودک را به خاک بسپارد، اما در کمال شگفتی دید کودک زنده است و از یک انگشتش شیر و از یک انگشت، عسل میآید! کودک از حد معمول، سریعتر رشد کرد و مادر مدام به او سر میزد و راز زنده بودن کودک را مخفی نگه داشت تا آنکه کودک، زبان باز کرده و راه افتاد. چون رشد کودک، بسیار سریع بود، از همسنانش، بزرگتر مینمود و ورقه او را با خود به قبیله آورد و بدین ترتیب حضرت ابراهیم به آغوش خانواده بازگشت و در میان آنها بزرگ شد. آذر، عموی ابراهیم که مرد پرنفوذی نیز در دربار نمرود بود، بت میساخت و حضرت ابراهیم(ع)، درکنار وی به کار مشغول شد و اولین نشانههای شکدر همان عنفوانِ جوانی بر او آشکار گردید. از آذر میپرسید چرا ما باید بتی را که بدست خود میسازیم، بپرستیم، اما جواب قانعکنندهای نمیشنید و از آنجا که ذات حقیقتجوی هر انسانی، به دنبال معبود حقیقیِ خویش است، در همهجا به دنبال خدای خود میگشت؛ و اینگونه شد که ابراهیم به وجود خدای یکتا که در همهجا آشکار و نهان است پی برد و خداپرست شد. حضرت ابراهیم، به هر بهانه از مردم میخواست که در بتهای دروغین خود اندیشه کنند و تلاش میکرد که عبث بودن پرستش آنها را به مردم بفهماند، اما مردم روز به روز از حضرت ابراهیم بیشتر دوری میجستند. تا آنکه روز عید فرا رسید و مردم برای اجرای مراسم جشن و سرور، قصد رفتن به خارج از شهر را کردند. اما ابراهیم(ع) گفت که بیمار است و با ایشان راهی نشد و در شهر تنها ماند. وقتی همهی مردم از شهر بیرون رفتند، حضرت ابراهیم به بتخانه رفت و تمامی خدایان چوبی و سنگی، به جز بت بزرگ را با تبر خود تکهتکه کرد و در آخر تبر خود را بر روی شانهی بت بزرگ گذاشت. هنگامی که مردم از دشت به شهر
بازگشتند و از ماوَقَع مطلع شدند، اول چیزی که در ذهنشان خطور کرد نام ابراهیم بود، چرا که کسی بهغیر از او در شهر نبوده که بتواند چنین کاری را انجام دهد. پس به سراغ وی رفتند و از او سئوال کردند. ابراهیم(ع) آمد و به بت بزرگ اشاره کرد و گفت تبر بر روی دوش اوست از او بپرسید. مردم گفتند بت که حرف نمیزند و نمیتواند تکان بخورد و حضرت فرمود چگونه شما بتهایی اینچنین را لایق پرستش میدانید؟ بدینترتیب ابراهیم(ع) اولین درس بزرگ خود را به مردم زمانش داد. ابراهیم(ع) ضربات تبر را بر پیکر پوسیدهی بتها و ضربات مهلکتر را با استدلالات قویِ خود بر اندیشهی بتپرستان فرود آورد و آنان را به اندیشه واداشت. سپس آنها را به پرستش خدای یکتا دعوت نمود. اما جهالت بتپرستان مانع شد که دعوت حقگرایانهی حضرت را بپذیرند و ابراهیم(ع) را به زندان انداختند، و نمرودیان به مردم گفتند» اگر میخواهید کاری کنید. بسوزانیدش و خدایان خود را نصرت دهید« (انبیاء: .(68 مردم شروع به جمعآوی هیزم کردند و آتش بزرگی نیز برپا شد. بنا به برخی روایات، شیطان به صورت انسانی درآمده و روش ساخت منجنیق را به ایشان آموخت تا توسط آن، حضرت ابراهیم (ع) را در قلب آتش پرتاب کنند. با وجود نصیحتهای آذر و گریههای مادر، حضرت ابراهیم(ع) حاضر نشد از عقیدهی خود درگذرد، در نتیجه در جلوی چشم همگان، ابراهیم(ع) به آتش انداخته شد. در برخی منابع آمده است که جبرئیل به ابراهیم(ع) گفت: آیا به من نیاز داری؟ حضرت فرمود: به تو خیر اما به پروردگار جهانیان آری. پس خداوند بر آتش فرمود: »ای آتش بر ابراهیم سرد شو و او را سلامت دار« (انبیاء: (69 و بدین ترتیب آتش خواست نه آنچنان سرد شود که ابراهیم نبی را آزار دهد و نه آنچنان گرم که او را بسوزاند، پس تبدیل به گلستان شد و مردم حضرت ابراهیم(ع) را دیدند که در دشتی از گل فرود آمد و بیهیچ آسیبی چون گلی در میان گلزار نشست.
درونشناسی ابراهیم(ع)
باتوجه به داستان، آنچه مسلم است داوری ایزدی به معنای انجام ور، از طرف نمرود و قوم برای حضرت ابراهیم(ع) صورت نگرفته است. در واقع به آتش انداختن حضرت ابراهیم، نه برای بازشناسی گناهکار یا بیگناهی ایشان بلکه برای مجازات او بوده است. به بیان دیگر مردم، آتش را به عنوان واسطهای برای حقیقتجویی انتخاب نکردهاند، بلکه خداوند، از زبان آتش و عمل او، با مردم سخن گفته و حقانیت سخنان و رفتار حضرت ابراهیم را بر همگان نشان داده است. به عقیدهی انسان باستان، طبیعت از تمامیِ رفتار و عملکرد انسانها باخبر است و به همین دلیل، بیگناه را مصون نگه میدارد و گناهکار را جزا میدهد. سرد شدن آتش بر ابراهیم(ع) و بیآسیب ماندن ایشان، یادآور داستان گذر سیاوش از آتش ، رفتن سیتا در آتش و عبور حضرت موسی و بنی اسرائیل از دریا است، اما نکتهیی که حضرت ابراهیم را از دیگر روایات مربوط به داوری ایزدی همچون روایت گذر سیاوش از آتش جدا کرده و منزلتی ویژه میبخشد، گلستان شدن آتش بر ابراهیم(ع) است که تنها میتواند معجزهای باشد از سوی خداوند برای بیداری مردمی که حقانیت ابراهیم(ع) را نادیده گرفتند. ابراهیم(ع) خلیلاالله است و به هیچ چیز و هیچکس به جز خداوند ایمان ندارد، حتی در آن لحظات شُکآور که جبرئیل قصد کمک دارد، او را از خود میراند و اینچنین است که خداوند دربارهی ایشان ماکانمیفرماید:اِبراهیمُ» یَهودیّاً ولانَصرانیاً و لکِن کانَ حَنیفاً مُسْلِماً و ماکانَ مِنَالمُشرکین « همانا ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه به دین حنیف توحید و اسلام بود و هرگز نبود از آنان که به خدا شرک آورند (آلعمران: (67 اینچنین ابراهیم، پدر انبیاء لقب گرفته و از جایگاهی بس رفیع در جهان برخوردار شده است. در قرآن خداوند ایشان را مسلمان معرفی میکند و همانطور که در معراجنامه بیان شد، جایگاه ایشان در آسمان هفتم است، در حالتی که بر تخت بلندی تکیه زده و در آستانهی قصری است که جایگاه مسلمانان خالص است.
هنر نگارگری ترکیِ عثمانی
برای رمزگشایی و تحلیل نگارهای با مضمون افتادن حضرت ابراهیم در آتش و گلستان شدن آتش بر او، هنر کتابآرایی ترکی دوران عثمانی، 2در این پژوهش مد نظر است. در میان نسخ خطیِ به جای مانده از این دوران کتاب زبدهالتواریخ3، که در دوران حکومت سلطان مراد سوم4 تهیه و تدوین شده به دلیل تصاویر زیبا از اهمیتی ویژه برخوردار است. این کتاب که دربردارندهی تعداد زیادی از تصاویر مربوط به داستانهای پیامبران میباشد، شامل نگارهای است که واقعهای ابراهیم(ع)
و آتش را بهخوبی به تصویر کشیده است (تصویر .(1
در مورد هنر دوران عثمانی، اطلاعات کمی در کتب فارسی موجود است. به همین دلیل بخش اعظم مطالب این جستار، از طریق ترجمه متون انگلیسی و همچنین مقالات انگلیسی زبانِ موجود در اینترنت استخراج شده است؛ و البته مطالبی از کتب فارسی که به آنها ارجاع داده شده است. در مورد کتاب زبدهالتواریخ، مطلب قابل توجهی در کتب فارسی و حتی انگلیسی یافت نشد و مطالب مربوط به این موضوع نیز، ترجمهای از متن انگلیسی موجود در مجلهی گردشگری5 است که توسط پروفسور جنسلرندا6، مدرس دانشگاه هاستپ7 در آنکارا8 نگارش یافته است.
برای آشنایی بیشتر با هنر دوران عثمانی، ابتدا به شرح و بسط دوران تاریخی عثمانیان و سپس به تبیین هنر کتابآراییِ ایشان پرداخته خواهد شد.
کشورهای اسلامیِ اطراف مدیترانه، در سال 857/1453 ، توسط ترکان عثمانی خلع ید شدند. عثمانیان ابتدا قسطنطنیه،
مصر، سوریه و عربستان را فتح کردند و با تصاحب تونس و الجزایر، جریانهای جدید هنری خود را، که از آناتولی و قسطنطنیه شروع میشد، در سرتاسر سرزمینهای اسلامی توسعه دادند. امپراطوریِ عثمانی که از نظر جغرافیایی، حد فاصل و اتصالدهندهی اروپا و آسیا بود، توانست بهخوبی از منابع و دستاوردهای هنری دول شرقی و غربی، استفاده کند و شالودهی هنریِ خویش را بنا نهاد. هنر عثمانی، از منابع شرقی، میراث سلجوقیان و به گونهای فرعیتر، سنت ترکیِ آسیای مرکزی را در کنار سبک تیموری و هنر قاهره، بغداد و تبریز، را به عاریت گرفت. هنر بیزانس، دولت شهرهای ایتالیایی، بالکان و در آخر فرانسه نیز، منابع غربیای بودند که هنر عثمانی از آنها وام گرفت. بدینترتیب هنر عثمانی،محل تلاقیِ هنر شرقی اسلامی و هنر غربی مسیحی شد، که در این میان هنر ایرانی اسلامی و هنر بیزانسی، به دلیل غنی بودن از اهمیتی دوچندان برخوردارند. به همین دلیل، گاه اینگونه استنباط میشود که هنر عثمانی، نتوانست خدمتی شایسته به دنیای هنر اسلامی عرضه دارد، چرا که کارها و آثار هنری ایشان، توسط هنرمندان ایرانی، ارمنی یا یونانی بوجود آمده است. اما نکتهی حایز اهمیت آن است که اگر هنر عثمانی وامدار هنر شرق و غرب است، اما امتیازاتی بارز دارد که به خصوص در معماری و پیکرهسازی، اصالتی برتر به آثار ایشان بخشیده است.
سلسلهی عثمانی به مدت ششصدسال، حکومت کرد و توانست هنری را بیافریند که در نوع خود بیهمتا است. هرچند که عناصر اولیه آن از هنر اقوام گوناگون اخذ شد، اما دستاوردی برجسته داشت.
نام عثمانی، از نام بنیانگذار آن عثمانلی (رایس، (202 : 1386 اخذ شد. کسی که عثمانیها توانستند به رهبری وی موقعیت خویش را تثبیت کنند. سرانجام، با نابودی قوای سلجوقی در 707/1307 ، عثمانیها توانستند سرزمینهای آناتولی را فتح کرده و آن را میان امیرنشینان خود که به بایلیکها9 معروف بودند، تقسیم کنند. عثمانیان و حامیان ایشان، کمکم با تقویت نیروهای خویش، موفق شدند قلمروی خویش را توسعه دهند و سرانجام، دولت توسعه یافته ی عثمانی، در سال 732/1361 تحت حکومت اورخان، توانست بروسه، بیزانس و ایزنیک را تسخیر کند. سپس با شروع حملات به بالکان، جنگ به سمت شرق در منطقهی آناتولی توسعه یافت.
با پایان یافتن سدهی چهاردهم/هشتم، بایزید ملقبیِلدِرِمبه (تندر) وارث قدرت سلجوقی گردید و عنوان سلطان روم، توسط خلیفهی مصر به او بخشیده شد (برند، .(174 : 1383 وی در شرف تسخیر قسطنطنیه10 بود، اما شکستی که تیمور در آنکارا به سال 805/1402بر ارتش عثمانی وارد کرد، مانع پیشرفت و پیروزیِ ایشان شد. سرانجام، قسطنطنیه در 29 ماه مِی برابر با اردیبهشت سال 857/1453 به وسیلهی سلطانمحمد فاتح تسخیر شد و نام آن استانبول11 گردید و پایتخت
امپراتوری قدرتمند عثمانی شد؛ و بدین ترتیب محمد فاتح، خود را قیصر روم نامید.
بعد از وی، پسرش بایزدی دوم 1512)918/1482(887نیروی دریاییِ ونیز را تهیج کرد و با به خدمت گرفتن جوانان حوزههای مسیحی در هنگ سوارهنظام، دولت عثمانی از قدرتی قابلتوجه در منطقه برخوردار شد.
پیروزیِ مهم سلطان سلیم اول ملقب بهیاوزُ (مهیب) بر صفویان و فتح چالداران در سال 920/1514، بزرگترین افتخار را برای امپراطوری عثمانی به ارمغان آورد. با فتح تبریز و دسترسی به خزانهی دولتی و سپس فتح سوریه در سال 922/1516 و پس از آن مصر در سال 923/1517، سلطان سلیم اول، اختیار کل کشورهای حوزهی شرقیِ مدیترانه را به دست گرفت و توانست حاکمیت خود را در شهرهای مقدس مکه و مدینه تثبیت کند. این زمان دقیقاً برابر با حاکمیت المتوکل، خلیفهی عباسی بود.
پسر سلطان سلیم، با نام سلیمان، عنوان خلیفهرابرای خویش برگزید و توانست تلویحاً رهبری جهان اسلام سُنی را بر عهده بگیرد. وی که لقب قانونگذار را از آن خود کرده بود، در طی سالهای 927/1520 تا 974/1566 حکومت کرد و توانست در سال 936/1529، وین را فتح کند. این فتوحات با تسخیر مجدد تبریز و سپس عراق و تونس در سال 1535942/1534941 همراه شد.
در اواخر حکومت وی، از شتاب کشورگشاییهای عثمانی کاسته شد و در دوران حکومت سلطان سلیم دوم 1574)982/1566(974 و هم چنین سلطان مراد سوم 1595)1004/1574(982 تورّم، ناامنی و هرج و مرج اجتماعی در آناتولی و فساد در میان سپاه رشد کرد. اما در همین دوران یعنی در اواخر سدهی شانزدهم/دهم، دورهی شکوفایی فرهنگی آغاز گشت.
مانند هر حکومت دیگری در تاریخ، امپراطوری عثمانی نیز در طی سدهی هفدهم/یازدهم، سراشیبیِ انحطاط را طی کرد ودر سال 1111/1699، به موجب پیماننامهی کارلووتیز12، قلمرو عثمانیان که تا مرزهای وین پیش رفته بود، به مرزهای اولیهی خودش، یعنی تا حدود بلگراد برگردانده شد. در طی سدهی هجدهم/دوازدهم، دولت ضعیف عثمانی مورد حملاتِ دولت روسیه قرار گرفت. با تمام تلاشهای سلطان احمدسوم 1730)1143/1703(1115، دولت عثمانی نتوانست شکوه دورانِ گذشته را به دست آورد. در دوران حاکمیت سلطان سلیم سوم 1807)1222/1798(1213، جنگ عثمانی و روسیه در طی سالهای 1182/1768 تا 1188/1774، ادامه یافت تا سرانجام، با فتح کریمه13 توسط روسها به سال 1207/1792 پایان یافت. با تمام کوششهایی که سلیم سوم برای نوسازیِ دولتش انجام داد، سرانجام توسط جاننثاران خلع شد و محمد دوم در سال 1242/1826 با سرکوب و فرو نشاندن شورش جاننثارانِ لجام گسیخته، به حکومت رسید. وی
سه سال حکومت کرد و آخرین پادشاه دولت عثمانی بود. با براندازی سلطنت در سال 1341/1922، افتتاح جمهوری در سال 1342/1923 و لغو خلافت در سال 1343/1924، حکومت دوران عثمانی خاتمه یافت.
خاستگاه نقاشیِ ترکی ا رمعمولاً میتوان در آثار بهجای مانده از دیوار نگارههای دورهی اویغور14 باز جست ( kitabevi, .(1987: 278 این آثار، تأثیر خود را در هنر دوران سلجوقی، بالخص هنر نگارگری سلجوقی، نمایان ساخت و میتوان بهترین نمونههای این تأثیر را در کتاب ورقه و گلشاه15 اثر عیوقی مشاهده کرد. ورقه و گلشاه، دو کاراکتر اصلی در داستانهای عاشقانهی قرن پانزدهم/نهم، مربوط به قبایل عرب هستند که نقاشیهای کتاب آن، توسط عبدالمؤمن خویی16 تصویرپردازی شده است. درپای نقاشیهای این منظومه را میتوان در آثار بهجای مانده از نقاشیهای ترکیِ بعداز دورانِ سلجوقی بازجست .(Cagman, 1976:91) این آثار بعدها، توسط هنرمندان عثمانی، مورد توجه قرار گرفت و در هنر ایشان مؤثر واقع شد.
اولین تصاویر قدیمی که به طور مشخص و در سبک عثمانی کار شده، داستان عاشقانهای با عنوان دلسوزنامه است که در سال 1456861/1455860، یعنی اندکی پس از تسخیر قسطنطنیه، نسخهبرداری شده است. تصاویر این کتاب، با رنگهای سرد، ترکیببندیهای ساده از جذابیت و سادگیِ خاصی برخوردار است. هرچند که این کتاب، برپایهی نگارگری دوران سلجوقی کار شده است، اما ردپایی نیز از نفوذ آثار هنری غربی در آن نمایان است؛ به این صورت که در بازنماییِ باغها، اشارهای بهبُعد نمایی قابل مشاهده است.
بعد از فتح استانبول توسط سلطان محمد دوم، هنر عثمانی به طور مشخص وارد دوران جدیدی شد، به طوری که شواهد مستندی در تصدیق دلبستگیِ وی به هنر نقاشی وجود دارد؛ از آن جمله میتوان به تمثالی17 از وی اشاره کرد که توسط نقاشان ایتالیاییِ مدعُو توسط او، صورت پذیرفته است (همان). محمد فاتح، نه تنها از نقاشان ایتالیایی برای گذراندن اوقات فراغتشان دعوت میکرد، بلکه تصاویر گراور18 فلورانسی را نیز جمعآوری میکرد. از جمله نقاشانی که توسط وی به دربار دعوت شدند، میتوان به جنتیله بلینی19 اشاره کرد که از سال 884/1479 تا 885/1480 یا 866/1481 در استانبول اقامت گزید.
انعکاس تصاویر کار شده توسط نقاشان ایتالیایی را میتوان در آثار نقاشیِ هنرمندی به نام سنانبِی20 و جانشین او شبلیزاده احمد21 مشاهده کرد .(kitabevi, 1987:278)
آنچه مسلم است، دومین کارگاه سلطنتی اِدِرندر22، در تمام دوران عثمانی از حکومت سلطان احمد دوم تا سلیمان اول23 فعال بوده و هنرمندان، از سرتاسر ایالات پهناور و وابسته به امپراتوری عثمانی آورده میشدند. هنرمندان، خصوصاً از ایالات شرقی که سبکهای گوناگونی را از هرات و تبریز، متعلق به هنر بومی و سنتیِ ترکان آققویونلو24 و دربار مملوک25، با با خود به همراه داشتند، به کارگاه سلطنتی آورده میشدند. به غیر از ایشان، هنرمندانی نیز از بالکان به کارگاه سلطنتی دعوت می شدند و به همین علت، سبکی التقاطی از هنر شرقی و غربی، در آثار مکتب عثمانی به وجود آمد که وامدار بزرگترین فرهنگهای جهانِ آن دوره بود. نمونهایی روشن از تأثیرات سبکهای گوناگون هنری در کارگاه دربار عثمانی را میتوان در نسخهی خطیِ منطقالطیر اثر فریدون عطار، به خوبی مشاهده کرد. در این اثر، میتوان ردپای سبک تزئینی مکتب هرات در دوران حکومت سلطان حسین بایقرا را بازجست (همان).
در دوران حکومت سلیمان 15661520، مکتب نقاشی عثمانی به خوبی شکل گرفت. در این سبک، علاوه بر سنتهای مکاتب ایرانی، فرمهای جدیدی نیز در آثار دیده میشود که خاصِ مکتب عثمانی است. نمونهی برجستهی این گونه آثار، تصویری از شرح وقایع مربوط به مبارزات دریاییِ صورت پذیرفته توسط بارباروس هایردین پاشا26 در دریای مدیترانه و همچنین لشکرکشیِ با عظمت سلیمان به مجارستان در سال 1543 است. نویسنده و تصویرگر این اثر مترقی نسوه27، از شخصیتهای بسیار برجستهی آن دوران است. در آثار وی تصاویر رئالیستی و واقعگرایانه از شهرهای گوناگون، قلعههای نظامی و بندرگاها دیده میشود که دربردارندهی خصوصیات نقشه های توپوگرافیِ (مکاننگاری)28 هنر غربی از یک سو و هنر
بُعدیتک نگاریِ ایرانی، از سویی دیگر است. آثار وی به دلیل داشتنِ تواناییِ خاص در زاویهی دید، نقش مهمی را در هنر تصویرگری ترکی ایفا کرد. از سوی دیگر، هنر تمثالنگاری29، که از نتایج ورود ]هنر[ غربی در دوران سلطان محمد فاتح بود، در آثارِ چهره پردازی که مشهور به نگاری30 است، توسعه پیدا کرد. آثاری که تحت عنوان سلیماننامه 31 در قصر نقاشخانه32 نسخه پردازی شد و دربردارندهی وقایع دوران باشکوه سلطنت سلیمان در سال 1558 بود، نقطهی عطفی در تصویرسازی نسخ هنر ترکی را شامل میشود. این تصاویر، بازتابی التقاطی از کلیهی جریانات نقاشی در دوران حکومت سلیمان هستند. این آثار سرچشمهی تجارب خود را در ترکیببندی33 و انگارهی هنری34، مرهون نفوذ نقاشیهای نفیس و ظریف استادانهی درباری است .(Cagman, 1976:92)
نیمهی دوم قرن شانزدهم، دوران بلوغ و بارور شدن نگارگری ترکی است و مکتب نگارگری در این دوران، اغلب با رجعت به مکاتب کلاسیک یا تاریخی، شماری از خصایص ممتاز را دارا شد. تصاویر این کتب، مانند نسخ شاهین شاهنامه ها35 و هنرنامه ها36، دربردارندهی پیروزیهای بزرگ امیران عثمانی، وقایع اجتماعی و سیاسی، اجرای عدالت به دست سلاطین و همچنین آموزش مهارتهای جنگاوری بود. هنرمندانی که آثاری چون شاهین شاهنامهها را تصویر میکردند، کسانی بودند که از میان چیرهدستترین نقاشان دربار انتخاب شده بودند؛ علاوه بر این، شاهنامهها تصاویری از وقایع دوران حکومتِ سلطان را شامل میشدند. در این میان، دو کتاب تاریخی از اهمیتی ویژه برخوردارند؛ یکی نسخهای با عنوان نصرتالاسرار الاخبار در سفر سقدوار(؟)37 است که به شرح درگذشت باشکوه سلطان در آخرین لشکرکشی به مجارستان38 میپردازد و دیگری کتابی با عنوان نصرتنامه39که، به تفسیر چگونگیِ لشکرکشیِ لاله مصطفی پاشا به طرف شرق، در طول دوران حکومت سلطان مراد سوم میپردازد. از سوی دیگر، هنر تمثالنگاری (چهرهپردازی)، که از خصایص ممتازِ هنر عثمانی ترکی بود، توانست جایگاه مهمی را در آثاری که برای توصیف ویژگیها و برجستگیهای سلاطین مختلف عثمانی در نظر گرفته شده بود، تصرف کند (همان).
در سالهای 957/1550، سلیمان، دستور تهیهی نسخهی خطیِ چهار جلدی را داد، که به شرح افتخارات و عظمت نیاکان وی میپرداخت. چهارمین مجلد این نسخه، به سلیماننامه مشهور است که در سال 966/1558 تکمیل و هماکنون در موزهی توپقاپی سرای نگهداری میشود. نقاشانی که در تهیهی این مجلد دست داشتهاند، با توصیف ماجراها و وقایعتاریخیِ زمان