بخشی از مقاله

چکیده

مجمل التواریخ و القصص یکی از مهمترین منابع تاریخی به زبان فارسی است که به سال 520 هجری قمری نگارش یافته است. این کتاب از جهات مختلف از جمله از نظر نثر ساده و فصیح کتاب و همچنین از نظر محتوا و علم تاریخ دارای اهمّیّت و درخور توجه است. با این وجود تاکنون از این کتاب، چاپ پیراستهای صورت نگرفته است. این جستار به تصحیح اسمی در این کتاب میپردازد و ضمن پیوند دادن آنبا آثارِ بدیل بی بدیل، خاقانی شروانی، به گشودن گرههایی از آثار این سخنور همّت میگمارد.

1مقدّمه -

مجمل التواریخ و القصص به عنوان یکی از منابع مهم تاریخی به زبان فارسی در سال 520 هجری قمری نگارش یافته است. گرچه مؤلف این کتاب روشن نیست؛ اما پنداشته میشود نگارنده کتاب مردی از اهالی همدان یا اسدآباد بوده که در عصر سلاجقه میزیسته و ظاهراً در دربار آنان به منصب دبیری اشتغال داشته است. وی هر چند به شهرهای مختلف سفر کرده؛ لیکن به نظر میرسد جایگاه دائمی او به احتمال در اصفهان بوده است. پرویز اذکائی تلاش کرده است تا این مؤلف ناشناخته را با توجه به اشارتی که در کتاب آمده »ابن شادی اسدآبادی« بشناساند.

این اشارت بر اساس این سخن مؤلف است: و چنان خواندهام در کتابی به خطجدّممُهَلّب» بن محمّد بن شادی.« - مجمل التواریخ و القصص، 344 :1389، له و لو - ؛ - جعفریان، - 62 :1384؛ - افشار، - 24 :1381؛ - آل داود، - 159 :1380؛ بنابر بر مجمل التواریخ، مؤلف در اخبار برامکه کتابی نیز نگاشته است که از آن اطلاعی در دست نیست: »و اخبار برامکه بسیار است از عهد برمک تا آخر دولت، و من آن را کتابی مفرد ساختهام و ترتیبی نهاده روزگار دولت ایشان را. و آنچ کردهاند در حق مردم و روزگار محنت و سبب آنو آنچ بر سرِ ایشان آمد - .« مجمل التواریخ و القصص، :1389 - 343 مجمل التواریخاز جهات مختلفی حائظ اهمّیّت و درخور توجه است، بر کنار از ارزش ادبی و نثر فصیح و جزیل، این اثر به لحاظ محتوا، یعنی اطلاعات تاریخی ، به لحاظ منابع، از جهت شیوه تاریخنگاری و نیز از نظر تاریخنگری موجود در آن، اهمیت بسیار زیادی دارد.

- جعفریان، - 64 :1384؛ - مجمل التواریخ و القصص، :1389 کز - ؛ این کتاب در برخی از پژوهشهای ادبی از جمله در حیطه ادبیات حماسی از ارزش قابل توجهی برخوردار است. کتاب در 25باب تدوین شده و موضوع آن تاریخ عمومی است. مطالب آن عمدتاً از منابع متعددی فراهم آمده، منابعی که برخی از آنها اکنون از میان رفته است. رب پایه آنچه مؤلف در مقدّمه کتاب گفته، بر آن بوده است که در بخشی از کتاب، تاریخ و نسب و رفتار و سیرت شاهان عجم را که در تاریخ طبری گزارش آن کاستیهایی داشته است از روی منابع پارسی چون شاهنامه فردوسی، گرشاسبنامه، فرامرزنامه، اخبار بهمن، قصه کوش پیلدندان و ... بر سبیل اختصار بیان کند و بعضی سخن ها را که بر سبیل رمز گفتهاند شرح داده شود.

- مجمل التواریخ و القصص، - 3-1 :1389 نخستین چاپ این کتاب به تصحیح ملکالشعرای بهار و براساس نسخه عکسی مورّخ 813 ه.ق به سال 1318 صورت گرفت. این نسخه از ارمغانهای علامه قزوینی بود که از کتابخانه ملی پاریس گرفته شده و در آن زمان نسخه دیگری از این کتاب شناسانده نشده بود. قزوینی در باب نسخه پاریس و عکس آن مینویسد: نسخه مزبوره به قطع وزیری بسیار بزرگ و دارای 349 ورق یا 698صفحه است و به خط نسخ متمایل به ثلث جلی نگارش یافته است. مورّخ است به 28جمادی الأولیِ سال 813 و به خط کاتبی است موسوم به علی بن محمود بن علی نجیب الرودباری که گرچه خط نسبتاً ملیح مطبوعی داشته است، ولی گویا چندان اهل فضل و اطلاع نبوده و این نسخه را خالی از اغلاط و تصحیفات ننوشته است.

لکن از اغلاط و تصحیفات اصل کتاب که- ظاهراً چندان زیاد نیست- گذشته بدبختانه این نسخه بعدها به دست یک شخص عامی بیسودایی که- گویا اصلاً ایرانی هم نبوده ظاهراً از اتراک عثمانی بوده- افتاده و او کتاب را از آغاز تا به انجام با کمال دقت خوانده و در اغلب موارد کلمات اصل نسخه را -که به رسم بسیاری از نسخ قدیمه در وضع نقاط اهمال می نموده - از خود نقطه و حرکت گذاری کرده است؛ غالب این تصحیحات غلط و گاهی نیز بسیارمضحک واقع شده است؛ مثلاً نسناس را به نشناس و قنوج را به فتوح تغییر داده است.

این تصرفات در اصل نسخه پاریس در کمال وضوح نمایان و از خط اصلی نسخه متمایز است؛ زیرا مرکب این الحاقیات بکلی سیاه و براق و غالباً مخلوط با سنباده است، در صورتی که مرکب اصل نسخه نسبتاً محو و کم رنگ و بکلی غیر براق است. لکن در عکس فرقی بین مرکب قدیم و جدید پیدا نشده و هر دو به یک طرز افتاده است. - مجمل التواریخ و القصص، :1389 ما و مب - 1 تاکنون چند نسخه دیگری نیز از مجمل التواریخ شناخته شده که کهنترین آن نسخه مورّخ 4 شوال 751 ه.ق است.

این نسخه در اصل متعلق به کتابخانه محمّد فؤاد کوپولر استانبول بوده که در سال 1966 توسط کتابخانه ملی برلین خریداری شده است. نسخه مذکور به کوشش ایرج افشار و محمود امید سالار در سال 1379 و توسط انتشارات طلایه به صورت عکسی - فاکسیمیله - چاپ شده است. - آلداود، - 162-160 :1380؛ - مؤید، -432 :1380 - 434؛ - سجادی، - 216-214 :1380؛2 نسخه دیگر مجمل التواریخنسخه ناقص کتابخانه چیستربیتی مورّخ 823 است.3نسخه دیگر این کتاب متعلق به کتابخانه هایدلبرگ آلمان است که اخیراًبه صورت عکسی به همّت یوسف بیگباباپور توسط انتشارات سفیر اردهال به چاپ رسیده است. و اما غیر از تصحیح ملکالشعرای بهار دو تصحیح دیگر از این کتاب به عمل آمده است؛ یکی تصحیح یا ویرایش سیفالدّین نجم آبادی و زیگفرید وبر که به سال 1378 2000 - م - در هایدلبرگ منتشر شده است.

ظاهراً اساس را بر نسخه هایدلبرگ نهادهاند و گویا کاستیهایی نیز در بر دارد.4 دیگر رساله دکتری مهدی دشتی با عنوان » تصحیح کتاب مجمل التواریخ و القصص« به سال 1373 در دانشگاه تهران است. در این تصحیح از نسخه هایدلبرگ به علّت عدم دستیابی استفاده نشده است. با این حال برپایه برخی آگاهی هایی که مصحح ارائه میدهد، به نظر میرسد تلاشی درخور توجه و پیراسته باشد. امید است با منتشر شدن چاپ عکسی نسخه هایدلبرگ، تصحیح این کتاب کامل شده و هر چه زودتر در دسترس همگان قرار گیرد.

- 2 بحث و بررسی

در مجمل التواریخ و القصص ذیل بیتالمقدس آمده است که: »و آنجا کنیسهای عظیم است که داود علیهالسلام آنجا عبادت کردی. دیگر کنیسهای که آن را "قلمه" خوانند و در آن گوری هست که ترسایان آن را قبر المسیح خوانند. گور آن مرد است که صورت مسیح برو پیدا آمد و بیاویختندش. و این یکی پاره سنگ است منقور و منقوش مطبق. و روز فصح ترسایان و مسلمانان و آن روز یکشنبه بزرگ باشد از آنجا بیرون آیند به صحن کنیسه و دارازینهای آبنوس کرده باشند بر بالا؛ چنانک گور پیدا بود، از آنجا همی تضرع کنند و تسبیح و تهلیل از بامداد پگاه و امیر و امام مسجد حاضر باشند.و در کنیسه معتمد پادشاه نشسته باشد تا از همّت مردم و دعای خلق خدای تعالی نوری از پهلوی آن گور پیدا کند چون آتشی سپید و امیر بیاید با شمعی و از آن برفروزد و بیرون آورد و امام مسجد را دهد تا قندیلها بازگیرد و هیچ نسوزد آن شمع تا به دست بگذرد، پس سوختن گیرد، آن ساعت که شمع برافروخته باشند، پادشاه را خبر دهد اگر نیمروز باشد دانند که سال میانه باشد و اگر اول روز بود فراخی بود و اگر آخر بود قحط و تنگی باشد.

« - مجمل التواریخ و القصص، 485 :1389و - 486 »قلمه« در اینجا بایستی تحریف »قمامه« یا »قیامه« باشد.در نسخه هایدلبرگ نیز همین تصحیف وجود دارد.6 قمامه یا قیامه یکی از از کلیساهای معروف در بیتالمقدس و بلکه بزرگترین کلیسای این سامان بوده است. در ادب فارسی -تا آنجا که جستجو شد- تنها خاقانی در آثار خود، دیوان، منشأت و ختمالغرایب، چند بار از محلی به نام دارالقمامه نام بردهو صریحاً در دو بیت از دیوان آن را جایگاه زانیات برشمرده است:

هفت پرده است و زانیات در او         همچو دارالقمامه بئس الدار    

- خاقانی شروانی، - 199 :1374    

زانیاتند که در دارقمامه جمعند          من از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم    

در بیتی دیگر نیز مقابل مسجد اقصا آمدهاست:    

- همان: - 298            

گر به هفت اقلیم کسی دانم که گوید این دو بیت       کافرم دارالقمامه، مسجد اقصای من    

- همان: - 324    

در ختمالغرایب و منشأت این مکان را در برابر امکان مقدس بیتالمقدس و مسجد قُبا قرار میدهد:    

بیتالمقدس بده به ایّام                     چون دارالقمامه کرده بدنام    

  - خاقانی شروانی، - 240 :1378    

و» شروان را آن گفتن از مثالب که معتکفان مسجد قُبا، دارقمامه را نگویند . . .«. - خاقانی شروانی، - 210 :1384 فرهنگنویسان دو معنی زیر را برای دارالقمامه ذکر کردهاند: - 1 عبادتخانه ترسایان - 2 محل اجتماع زنان فاسقه و بدکار. - نفیسی، :1355 ذیل دار - ؛ - دهخدا، :1373 ذیل دارالقمامه/دارقمامه - ؛ - سجّادی، :1382 ذیل دارالقمامه - ؛ از شارحان قدیم، عبدالوهاب معموری در موضعی دارالقمامه را عبادتگاه مغان و در موضع دیگری آن را محل زانیان دانستهاست. - معموری: 99و - 164؛ عباس ماهیار همان سخن فرهنگنویسان را تکرار میکند. - ماهیار، - 632 :1388؛ میرجلالالدّین کزّازی و معصومه معدنکن نیز آن را روسپیخانه و محل اجتماع زنان بدکار گفتهاند. 

کزّازی، - 495 :1386؛ - معدنکن، - 70 :1387؛ برخی نیز قمامه را نام زنی گرفتهاند که در قدس دیری بنا کرد و زنان روسپی را به قید توبه و اصلاح در آنجا جمع کرد. و آن محل نیز به جهت نام وی به دارالقمامه شهرت یافت. - مصفّی، :1388ذیل دار - ؛ و براساس چنین سخنانی، محمّد استعلامی آوردهاست که: قمامه، در اصل نام زنی است در گذشتههای دور؛ در بیتالمقدس دیری برای تربیت راهبها داشته، امّا در روزگار تظاهر به زهد و پرهیز، دارالقمامه را به معنی فاحشهخانه به کار بردهاند. - استعلامی، - 657 :1387

از میان مصححان ختمالغرایب، عالی عباسآباد نیز این مکان را جایگاه زنان فاسق گفته -   خاقانی شروانی، - 549 :1386؛ و صفری آققلعه نوشتهاست: با وجود جستجوی بسیار، در هیچ کدام از منابعی که در دسترس ما بود، به این نام اشاره نشده و گویا این نام را تنها خاقانی در اثرش به کار برده. از فحوای مطالبی که خاقانی نقل کرده مشخّص است که جایی ناپاک -مانند روسپیخانه- بودهاست. - خاقانی شروانی، 723 :1387 - ؛ پیشتر یحیی قریب آورده که: قمامه نام کنیسه و دیری است در بیتالمقدس و چون زن نصرانیهای آن را بنا کرده به اسم او نامیده شدهاست. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید