بخشی از مقاله
چکیده
نظرگاه ها آقا علی مدرس در حل مسائل مطروحه پیرامون»وجود راب «، ناشی از مبانی هستی شناسانه و معرفت شناسانه دقیقی است که این جستار خواهان طرح شماری از آنها است. علم، فهم، فطانت و بصیرت به حیثیات، حق ذاتی حکمت است و این مهم توس حکیم زنوزی در رساله وجود راب به بیانی شیوا تمکین می شود. از نتایج این جستار که از خلال توصیف تحلیلی ارای زنوزی بدست امده می توان بهره گیری از قاعده »حیثیات« بعنوان روش متافیزیکی و عقلانی اشاره کرد که این امکان را برای آقا علی مدرس طهرانی فراهم می آورد.
تا با اعمال این روش منحصر بفرد از یک سو به جمع میان اقوال و انظار گوناگون و حل مسئله فلسفی در پرتو علوم عقلی مختلف فائق آید و از سوی دیگر دچار کاستی ها و قصورات قرائات متضاد و تحلیل های خشک و تقلیل انگارانه منطقی و زبانی نگردد. ایشان با معرفی عقل بعنوان قوه "فعال تحلیلگر"و نیز اهمیت اعتبارات و لحاظ های ذهنی،موضعی اتخاذ می کند که حکیمان بعد از وی'آگاهانه یا نا آگاهانه از وی در حل مسائل عقلی پیروی کرده اند.
مقدمه
آراء آقا علی مدرس طهرانی در موشکافی هویت و جایگاه »وجود راب « هر چند محتوی نکاتی ارزنده و درخور ستایش در وضوح بخشیدن به آن بوده است اما تعمق در تاملات مدرس طهرانی معروف به زنوزی، مهرورزی موسس حکیم به تاریخ حکمت ، عالم اندیشه و به مقام شامخ عقل را نیز به اثبات می رساند. نظرگاه های مدرس در »رساله فی الوجود الراب «، حاوی ابتکارات و حاکی افتخارات حکیمی است که بی شک بر حکیمان مابعد از ایشان تاثیر نهاد. سخنان بکر و ناب حکیم علامه طباطبائی در تحلیل مفاهیم و نحوه کثرت مفاهیم در وعاء ذهن، خالی از سعه دید زنوزی نبوده است. هم چنین نو صدرائیان متاخر در تحلیل مسائل فلسفی کاملا تحت تاثیر این روش بوده اند به گونه ای که تحلیل آنها به واسطه بهره مندی از نظرگاه حیثیات و اعتباریات از عمق فلسفی شایانی برخوردار شده است.
زنوزی با تحلیلی که ارائه می کند اشکال به تحقق وجود راب با استناد به قاعده فرعیت را رفع کرده اند.وی ذهن را »دار تفصیل« و خارج را »دار اجمال« میداند. ایشان حقیقت مجمل را دو قسم می داند: حقیقتی که جهات واقعی دارد که شامل ما سواء است و حقیقت مجملی که جهات واقعی ندارد . زنوزی به کیفیت تفصیل و نحوه کثرت حقیقت مجمل در ذهن پرداخت و اینکه چگونه امور کثیر از حقیقت مجمل بما اینکه جزء قضیه هستند حکایت دارند. به نظر میرسد این تحلیل زنوزی را باید ابتکاری نو در فلسفه اسلامی خاصه بر اساس مبنای اصالت وجود دانسته و ایشان را مقدم بر علامه طباطبایی در »اصول فلسفه« که به نحوهکثرت مفاهیم پرداخته ، دانست.
نظرگاه های مدرس در حل مسائل مطروحه پیرامون»وجود راب «، ناشی از مبانی هستی شناسانه و معرفت شناسانه دقیقی است که این جستار خواهان طرح شماری از آنها است. علم، فهم، فطانت و بصیرت به حیثیات، حق ذاتی حکمت است و این مهم توس حکیم زنوزی در رساله وجود راب به بیانی شیوا تمکین می شود. حکیمی الهی و موسس، حکیمی است که از یکسو وفا به این حق ذاتی حکمت کند و از سوی دیگر تسبیح واجب الوجود را از نظرگاه خود دور نسازد و آقا علی مدرس طهرانی موسسی است که نگینهای به جای مانده از حکمای سلف ، خاصه حکمت متعالیه را با چینشی نو بر خاتم حکمت نقشینه ساخته است.
جایگاه قاعده حیثیات در حکمت حکیمان مسلمان
حکمای مسلمان در تحلیل مباحث حکمی و معرفتی، روشها و اسلوب گوناگونی را به کار می برده اند. گذشته از سیر منطقی مسائل نظیر »مطلب هل، مطلب ما و مطلب لم« که سبقه ای منطقی و روش شناختی داشته اند آنها در تحلیل موضوعات فلسفی روشی را به کار می برده اند که ما از آن قاعده ای را استنباط می کنیم که تحت عنوان »قاعده حیثیات« در این جستار نام برده می شود. بر طبق این قاعده، حکما و دانشمندان علوم دقیقه به تحلیل جهات و اعتبارات و حیثیات و ابعاد گوناگون یک مسئله دست می یازند.
چنانکه به تفکیک و تمایز میان جهات یک موضوع دست زده و در سایه این تمایز ارتباط میان اضلاع موضوع و مسئله مزبور آشکار می شود. این روش با تحلیل موضوع، حل مسئله را به ارمغان می آورد. و حتی گاهی منجر به منحل شدن مسئله فلسفی می شود. به عبارت دیگر حل مسئله فلسفی همان تحلیل و تفکیک حیثیات و اضلاع گوناگون موضوع است که مغفول واقع شده که مسئله ای عقلی را پیش روی اندیشمندان قرار داده بوده است. جالب آن است که فارابی در کتاب معروف الجمع بین رأی الحکیمین به طور ضمنی به این قاعده اشاره کرده و آنرا در همین معنا به کار گرفته است. علمای اصولی قاعده معروفی دارند مبنی بر اینکه »الجَْمعُ َمْهما امَْکن أولی من الطرح 1.«
بر اساس این قاعده اصولیان در مورد تعارض ادله گویند مادام که بیکی از وجوه مرجحه جمع ما بین ادله یا اخبار متعارض ممکن باشد این امر اولی از طرح یا تخصیص است. به نظر می رسد این قاعده در کاربرد عام مبتنی بر قاعده حیثیات است. به این نحو که قاعده حیثیات مستلزم جمع آراء و نظریات گوناگون است.ذکر نکته ای استطرادی در اینجا مهم است و آن این که نظریه »حیثیات« جدای از »برهان حیثیات« است که حکمای مسلمان در ابطال دور و تسلسل از آن بهره برده اند.هر چند که خود برهان حیثیات می تواند به عنوان یکی از مصادیق نظریه حیثیات مطرح شود.2
اهمیت قاعده حیثیات در هندسه عقلانی
اهمیت این قاعده از حیث روشی از آنرو است که حل یک مسئله عقلی تنها و تنها در پرتوی آن میسر است. این قاعده این امکان را برای اندیشمند علوم عقلی فراهم می آورد تا میان انظار و آراء گوناگون جمع و وفاقی بدست دهد در عین آنکهنفس ِهمین رویکردِ جمع نگر، ایده و رائی بدیع به شمار می رود. کلیت این قاعده به نحوی است که در تمام علوم عقلی جاری و ساری است و عالم اعم از حکیم و محقق و محدث و یا عالم اصولی و فقهی در تحلیل عقلانی می تواند آنرا به کار ببرد. نکته قابل ذکر آنکه قاعده ای که از ان به حیثیات یاد می شود غیر از موضوع حیثیات که در مباحث علت و معلول مطرح می شود می باشد.
این قاعده به عنوان یک قاعده روش شناختی نزد اندیشمندان علوم عقلی همه جا مطرح نبوده است. بلکه بالاتر آنکه عنوان قاعده نیز بر خود نگرفته است. تحلیل اذهان حکما و به دیگر بیان »صورت بندی اذهان حکما« در تفکیک و تحلیل مسائل فلسفی، نمودار آن است که ذهن حکیم در مقامِ تحلیلِ مسئله ی ِ فلسفی همواره بر این قاعده مشی می کرده است. این قاعده نخست به عنوان یک رهیافت روشمند و یک استراتژی برای مقابله با مسائل و شبهات عقلی به نحو آگاهانه و عامدانه به کار گرفته نشده است.
3 به دیگر بیان حکما در حل تمامی مسائل از این3 به نظر می رسد نسبت میان روش و حقیقت نزد حکمای مسلمان به این گونه بوده است که اساسا دستیابی به حقیقت از چارچوب روش جدا بوده است.در یک تقسیم بندی می توان فیلسوفان را به دو قسم کرد:دسته ی نخست کسانی اند که باور دارند می توان حقیقت را به وسیله ی روش بدست آورد.در مقابل دسته ی دوم بر این باورند که حقیقت فربه تر از روش است و حقیقت با روش بدست نمی آید . در میان گروه دوم، کورت گودل از فیلسوفان تحلیلی و هانس گئورگ گادامر از فلاسفه قاره ای را می توان نام برد.