بخشی از مقاله
چکیده
بررسی و نقد متون ادبی با استفاده از روشهای هدفمند از دستاوردهای مهم نظریهپردازان قرن بیستم است. بیشک میخائیل باختین نظریهپرداز روسی با مفهوم گفتگومندی یکی از این نظریهپردازان است که با تکیه بر آراء و نظریاتش میتوان متون ادبی مختلف را مورد بررسی قرار داد. باختین در قلمرو افکار خود رمان را بهترین نوع ادبی میداند و آیندهی روشنی را برای آن در نظر دارد. نکتهی ارزشمند این است که بعد از او نظریه پردازان دیگر این مهم را در دیگر انواع ادبی- از جمله نمایشنامه- جستوجو کرده و به نتایج قابل توجهی رسیدهاند. در نوشتار پیش رو نیز برآنیم تا با تکیه بر تعاریف ارائه شده از باختین به بررسی دو نوع ادبی حماسه Bبه طور اخصB و فیلمنامه/ نمایشنامه- به طور فرعی- بپردازیم. این مهم از آن رو ضروری مینماید که تا کنون بحث جدی در باب چندصدائی در حماسه انجام نشده است.
برای رسیدن به این مهم از متن شاهنامه داستان سیاوش و از میان اقتباسهای انجام شده از این حماسهی بزرگ، سیاوش- خوانی اثر بهرام بیضایی را انتخاب کرده و با تکیه بر روش پژوهش کتابخانهای، درصدد بررسی آنها هستیم. در نظریات باختین حماسه از انواع تک صدا بوده و به فیلمنامه هیچ اشارهای نشده است و در عین حال او نمایشنامه را هم واجد چندصدائی نمیداند. اما با تکیه بر تعارف او از چندصدائی و اهمیت حضور فاعل کنشگر، ایدئولوژی، تقسیم صدا میان افراد جامعه برای به وجود آمدن فضای چندصدائی، میتوان اذعان داشت که این دو نوع ادبی نیز واجد چندصدائی باشند.
مقدمه
در چکیده عنوان شد که قصد ما از این نوشتار بررسی گفتوگومندی و فضای چند صدائی در دو نوع ادبی حماسه و فیلمنامه/نمایشنامه است. همان طور که تأثیر آثار ادبی کهن همچون میراثی گرانبها بر حافظه تاریخی و ناخودآگاه جمعی مردمان هر سرزمینی مشهود است، مضامین شاهنامه نیز به عنوان اثری حماسی از این قاعده کلّی مستثنی نیست. از همین رو، درونمایههای این اثر حماسی شالوده و بنیان داستانهای برخی نویسندگان ایرانی را شکل می دهد . بیضایی با تکیه بر یکی از داستانهای پر مایهی این متن کهن دست به خلق اثری زده که به مراتب زیبایی داستان افزوده و گوشهای از دنیای بی پایان کلمه و سخن را بر مانمایانده است.
در این راستا پس از این مقدمه، برای آشنائی مخاطبِ متن با جامعهی آماری این نوشتار، خلاصهای از دو متن مورد نظر را بیان خواهیم کرد. بعد از آن دو کلیدواژهی مهم برای بررسی این دو متن، بینامتنیت و چندصدائی را در نظرگاه باختین مورد بررسی قرار داده و در نهایت این دو مؤلفه و جایگاه آنها در دو متن مورد نظر این پژوهش را در نظر خواهیم داشت تا بدانیم که چگونه هنرمند در مقام دیگربودگی میتواند چندصدائی در شخصیتها را به نمایش بگذارد.
نکتهی مهم دیگری که موجب ضرورت این پژوهش میشود، بررسی حماسه در نظرگاه باختین است. او حماسه را با تکیه بر سه اصل واجد چندصدائی نمیداند. این سه اصل عبارتند از : .1 تعلق به گذشتهی مطلق .2 برگرفتگی از افسانههای ملّی. 3 فاصلهی میان زمان نقل داستان با دریافت آن. در این نوشتار قصد داریم این سه اصل را در شاهنامه بررسی کرده و میزان موفقیت فردوسی و بیضایی به عنوان فردی که اقتباس از متن شاهنامه را مد نظر دارد، در ایجاد فضای چندصدائی را مورد توجه قرار دهیم.
دغدغهی فرعی مد نظر ما ، مفهوم معاصرسازی است که در نظرگاه باختین به چشم میخورد و باعث شده که نویسندهی این خطوط به این فکر باشد که چگونه میتوان مدعی شد، کلام و زبان در ذات خود مکالمهپذیرند اما این حکم در شعر و حماسه امکان پذیر نیست؟ اگر مدعی شویم که حماسه متنی است متعلق به زمانهی خودش پس چگونه راه معاصرسازی باز است و حکم ما برای مفهوم بینامتنیت چیست؟
پیشینهی تحقیق
در میان جستوجوهای انجام شده با دغدغههای این نوشتار به موارد زیر میتوان اشاره کرد.
_ بررسی انگارههای کارناوالی در نمایشنامهی رومئو و ژولیت از دیدگاه باختین - - 1390 نویسندگان نرگس یزدی و منصور ابراهیمی. نشریهی هنرهای زیبا .شمارهی چهل و سه _گفت و گو در شعر فروغ فرخزاد با تکیه بر منطق مکالمهای میخایل باختین - - 1393 نوشتهی علی اکبر باقری و مرضیه حقیقی. مجلهی بوستان ادب. شمارهی چهار
_ رویکرد انتقادی به رأی باختین در باب حماسه با محوریت شاهنامهی فردوسی - 1389 - نوشتهی کاظم دزفولیان و فرزاد بالو. فصلنامهی پژوهش زبان و ادب فارسی . شمارهی نوزده _مفهوم دیگری و دیگربودگی در انسانشناختی باختین و انسانشناسی عرفانی - - 1392 نوشتهی مریم رامیننیا و حسینعلی قربانی. فصلنامهی پژوهشهای ادبی. شمارهی چهل B ادبیات چند صدایی و نمایشنامه با بررسی مهاجران از اسلاومیر مروژک - 1385 - نوشتهی احسان مقدسی. فصلنامهی صحنه. شمارهی پنجاه و هشت
خلاصهی روایتها
داستانِ سیاوش در شاهنامه چنین آغاز میشود که، طوس، گیو، گودرز و چند پهلوان نامی دیگر به شکار میروند. حین شکار دختری را میبینند که از خانه گریزان و فراری است. دختر خود را معرفی میکند. تورانی است و از خاندان گرسیوز. گیو و طوس، بر سر تصاحب او با هم درگیر میشوند. برای ختم اختلاف، دختر را نزد شاه میبرند. پادشاه چون دختر زیبا و جوان را میبیند از در خوش زبانی با او برمیآید. وعدهی زندگی اشرافی و شاهانه را به او داده و با چرب زبانی از او میخواهد که همسرش شود. دختر، شاه را برمیگزیند. چندی بعد، حاصل این ازدواج به دنیا آمده شاهزاده "سیاوش" است.
پس از تولد او مادرش از دنیا میرود. رستم او را با خود با زابل میبرد و آموزشهای او را قبول میکند. هفت سال بعد، سیاوش جوان شده و قصد بازگشت به خانه را دارد. به گرمی از آنها استقبال میشود. پس از حضور آنها در قصر پادشاه و جشن خوش آمدگوئی، سیاوش را مورد آزمایش قرار میدهند و شایستگی او را تایید میکنند.پس او لایق فرمانروائی بر این سرزمین است. این میان، سودابه، زن زیبای کیکاووس، پس از دیدن سیاوشِ جوان به او دل میبندد . سودابه با حیلههای متفاوت سعی میکند شاهزاده را به سمت خود بکشد که سیاوش نیرنگ او را فهمیده و زیر بار نمیرود.
نهایتاً خبر رسوایی و حیله های سودابه به گوش همگان میرسد و کیکاووش شاه برای رها شدن از انتقادات مردم و موبدان، سودابه و سیاوش را در برابر آتش قرار میدهد. سیاوش با سربلندی از آتش رد میشود و سودابه محکوم به مرگ. اما حکم او با پا درمیانی سیاوش نادیده گرفته میشود. شاهزادهی جوان جنگ با توران را میپذیرد و به عنوان سرلشکر سپاه به همراه استاد خود رستم و جمعی از پهلوانان ایرانی به طرف مرز حرکت میکنند.
او زمینهای اشغال شده را از توران پس میگیرد و با آنها از در صلح وارد میشود که این امر مورد قبول کیکاووس نبوده و موجب پناهندگی سیاوش به توران میشود. او دوری از پدر را بر بدعهدی ترجیح میدهد. ایران را ترک کرده و به زادگاه مادرش میرود. به گرمی از او استقبال میشود. افراسیاب با مشورتهای پیران ویسه او را همچون پسر خود در آغوش گرفته و حتی دخترش فرنگیس را به عقد و ازدواج سیاوش در میآورد . اما دراین میان گرسیوز - که خود نیای سیاوش است از این رابطهی خونی هیچ یادی نمیکند - وجود سیاوش را در توران نمیپذیرد و تخم نفاق را در دل افراسیاب میکارد. درخت تفرقه در دل شاه ریشه می اندازد و او در نهایت دستور کشتن داماد خود را صادر می-کند.
فیلمنامهی سیاوشخوانی اقتباس داستان سیاوش در شاهنامه است. از ازدواج کاووس و به دنیا آمدن سیاوش تا رفتن او با رستم و عشق سودابه . پناهندگی سیاوش به توران و ازدواج با جریره و فرنگیس تا حسد گرسیوز و کشته شدن سیاوش تمامی برگرفته از متن شاهنامه است. فیلمنامهای که برای اجرای زنده در توس فردوسی، میدانهای بزرگ همهی روستاها و پهنهی میان چادر همهی ایلها نوشته شده. البته نمیتوان آن را اقتباسی طابق النعل به النعل دانست. پارههائی در متن سیاوش خوانی وجود دارد که اشخاص از نقش بیرون شده و خود را به عنوان فردی جدا معرفی میکنند و روایت را در کنار مخاطب میبینند.
تبرها به درختهای خشکیده میخورند و خارکنان پشتهها جمع میکنند.هنگامهدار که نخشب نام دارد، به خانهی قیرات خان آمده تا او را مجاب کند نقش افراسیاب را بپذیرد. قیرات خان ابتدا سر باز میزند. به تلافی زمینهایی که یاسان خان از آن طرف رود برای خود برداشته از خانه بیرون میرود تا دعوای دیرینه را با او از سر گیرد. یاسان خان هم از سوی دیگر آمده و او هم سر نزاع دارد. کمی با هم به مجادله میپردازند و در نهایت نخشب یادآور میشود که این بازی و نقش برای آنها چه سودی دارد. نخشب: فراوانی میرود قیرات خان، دَم برداشت دست آمد زمین و کِشت تازهایم.اگر این آیین در نیاوریم سال دیگر از زمین چه چشم باید داشت؟! - بیضایی، 1388، ص - 13 هر دو مرد ارزش نقشها را میفهمند و برای انجام آیین سیاوش خوانی آماده میشوند. طومارها و دستنوشتهها از کیسهها بیرون آورده میشوند.
دیگر بازیگران این آیین یک به یک برگزیده میشوند. در ابتدا هر کدام عذری میآورد که از بازی در آیین معذور است اما در نهایت همه برای آمدن بهار و خرمی به دیارشان میپذیرند که بازی را بازی کنند. تمرینها شروع می-شوند. کسی را از میان جوانان برای نقش سیاوش انتخاب میکنند که نزدیکی بیشتری Bدر رزم و سادگی و خوش دلی B به او دارد. خاوند که قرار است نقش رستم را بازی کند مرگ پسر و همسرش را بهانهکند،می پدر مَشکِ مو ؛که قرار است دخترش فرنگیس باشد؛ سیه بختی فرنگیس را برای دختر دم بختش بد میداند و دیگر کسان هر کدام بهانهای دارند. اما این آیین باید به پا شود. پس به پا میشود و همه با هم میخوانند:
مردم: سپاس ایزد افراسیابی نیستم. سپاس ایزد گرسیوزی نیستم. سپاس ایزد سیاوشی هستم ... - همان، ص - 32 نمایش را با نیایش آغاز میکنند و بعد نقال BنخشبB دلایل بازی این آیین را میگوید. این سوی رود توران است و آن سوی رود ایران. صدای فریادی میآید و فرارِ " می بو " مادر سیاوش. و این آغاز بازی است.