بخشی از مقاله

چکیده:

نشانه شناسی یکی از روش هاي تحلیل متن است. رویکرد نشانهشناسی در پی دستیابی به چگونگی عملکرد هاي تولید به واسطه زبان و بازنمایی است، هدف این مقاله کاوشی در نشانه شناسی جایگاه زن در فیلمنامههاي بیضایی است که مبتنی بر استخراج نشانههاي تصویري، کلامی، متنی و فرهنگی است، چرا که بیضایی از محدود کارگردانان بزرگ ایرانشناس است که براي خلق آثار خود از بیان خاص مؤلفههاي سبکیاش استفاده می کند.

در پژوهش حاضر 4 فیلمنامه از آثار بیضایی که توسط وي نیز ساخته شده اند با نام هاي: باشو غریبه کوچک، سگ کشی، مسافران، و مرگ یزدگرد مورد برسی قرار گرفته که در تمام آن ها زن نقش اصلی و جایگاه خاصی دارد شوند.چهارچوب نظري این مقاله روش تحلیل فیلمنامه از حیث درك معانی پنهان آن ها، روش تحلیل نشانه شناختی در قالب رمزگان اجتماعی، فرهنگی و... است.

مقدمه

نشانه شناسی، مطالعه ي شیوه هاي تولید معنا در نظام نشانه اي است که افراد براي مقاصد ارتباطی شان به کار می گیرند - گیل آدامز، - 257 :1384در حقیقت نشانه شناسی را می توان صورت کاربردي زبان شناسی دانست، تحلیل هاي نشانه شناختی در همه زمینه ها، از طراحی لباس و مد گرفته تا تبلیغات و... کارآمد بوده اند.در متون ادبی - فیلمنامه ها - نحوه گفتن و ایجاد تصور از متن توسط نویسنده بسیار مهم است، چرا که به ترتیبی که می نویسد یکی یکی نشانه ها را در ذهن متصور می شوند و شکل می گیرند و چه بسا با بد گویی و یا جا به جاي حتی یک حالت یا ترتیب به هم بریزد و نشانه هاي متنی نتوانند خود را نشان دهند.

بیضایی با استفاده از نماد ها و نشانه ها توانسته نقش و جایگاه زنان را که گاها در رسانه با واقعیت وجودي آنان فاصله داشته جبران کند که در این پژوهش به بررسی نشانه شناختی جایگاه زن در فیلمنامه هاي بیضایی پرداخته است و مهمترین پرسش این پژوهش این است که در فیلمنامه هاي بهرام بیضایی جایگاه زن چگونه بازنمایی شده است؟

بازنمایی و روش شناسی

رویکرد متعارف در مورد چیز ها در جهان طبیعی و مادي این است که ویژگی هاي متدي و طبیعی چیزها تعیین کننده آن چیزي است که هستند و معناي آن ها نیز محصول این ویژگی هاست. در این رویکرد، بازنمایی فرایندي ثانویه است که تنها زمانی معنی پیدا می کند که چیز ها شکل گرفته باشند و معنایشان امري شکل یافته باشد. اما در جهان مطالعات فرهنگی، معنا و بازنمایی به گونه اي متفاوت تکوین یافته اند.

امروزه مفهوم بازنمایی در مطالعات فرهنگی از جایگاه برجسته اي برخوردار است. بازنمایی معنا و زبان را به فرهنگ پیوند می دهد.معمولا بازنمایی را - معنا سازي از طریق به کارگیري نشانه ها و مفاهیم - و - استفاده از یک چیز به جاي چیز دیگر با هدف انتقال معنا - - میلنر، - 333 :1385 تعریف می کنند. بازنمایی فرایند ذاتی تولید و مبادله معنا بین اجزاي یک فرهنگ است و این امر مستلزم به کارگیري زبان، نشانه ها و تصاویري براي بازنمایی چیزهاست.

به عبارت دیگر بازنمایی یکی از کردار هاي فرهنگی است که فرهنگ را تولید می کند.تاکید بر کردارهاي فرهنگی دراینجا بدین معنی است که این مشارکت کنندگان در یک فرهنگ هستند که به افراد، ابژه ها و حوادث معنا می بخشند. چیزها فی نفسه داراي معنا نیستند. بنا بر این معناي چیزها محصول چگونگی بازنمایی آن هاست و فرهنگ تفسیر معنادار چیزهاست، معنایی که محصول بازنمایی افراد از آن هاست و بازنمایی با هم در ارتباطی دیالکتیکی هستند.امروزه سه نظریه درباره ي چگونگی بازنمایی جهان وجود دارد.

نظریه هاي بازتابی، زبان را آیینه جهان می انگارند. این نظریه که وامدار سنت هاي پوزیتویستی به ویژه ویتگنشتاین دوره اول است، زبان را ابزاري می داند، ابزاري براي انتقال معنایی که در چیزها وجود دارد. نظریه هاي التفاتی یانیت مندي، معنا را همان چیزي می دانند که گوینده، هنرمند یا نویسنده قصد گفتنش را دارد و بنابراین زبان بیانگر این خواسته ها و نیت مندي هاست.این نظریه به ویژه در سنت هاي هرمنوتیکی شلایر

ماخر و دیلتاي که فهم را کشف ذهنیت مؤلف می دانستند و رویکرد هاي پدیدار شناسانه قابل شناسایی است.در نظریه بازتابی، معناي ابژه ها، اشخاص، ایده ها یا حوادث در جهان واقعی نهفته است و کارکرد زبان به مثابه یک آیینه، بازتاب دادن معنایی را دارند که گوینده می خواهد داشته باشد.

اما نظریه اي که تاثیر بسیار زیادي بر مطالعات فرهنگی گذاشته است، رویکرد برساخت گرایی است. در رویکرد جدید، معنا تقلید و برساخته می شود، کشف نمی شود. رهیافت فوق، نه چیز ها و نه به کارگیرندگان فردي، معناي ثابتی در مورد زبان نداشته و ندارد. این رهیافت وجود جهان مادي را انکار نمی کند. بلکه تاکید دارد که این جهان مادي انتقال دهنده معنا نیست.

در این رهیافت معنا برساخته نظام هاي بازنمایی است بر این اساس بازنمایی کرداري است که جهان مادي را به کار می گیرد.اما نباید تصور کرد که معنا به کیفیت مادي نشانه ها وابسته است، بلکه معنا به کارکرد هاي نمادین نشانه ها وابسته است. در نتیجه در رویکرد برساخت گرایی اجتماعی، معنا به مثابه شکل گیري و بر ساختن چیز ها فهمیده می شود. بنابر این فرهنگ به مثابه فرایندي خلاق و تولیدي مفهوم سازي می شود و به اندازه اساس مادي و اقتصادي در طرح ابژه هاي اجتماعی و حوادث تاریخی اهمیت دارد و صرفا بازتاب جهان پس از حوادث نیست.

رویکرد برساخت گرایی داراي دو الگوي مرتبط است. رهیافت نشانه شناختی که متاثر از آثار زبانشناس سوییسی فردینان دو سوسور است و رهیافت گفتمانی که آغاز کار هاي میشل فوکو است.

در رهیافت نشانه شناسی هر چیزي- کلمات، تصاویر و خود چیز ها- می تواند به مثابه دال هایی براي تولید معنا به کار گرفته شود و به طور کلی روشی براي تحلیل چگونگی انتقال معنی به واسطه بازنمایی هاي بصري است. در این رهیافت، بازنمایی شیوه اي تصور می شود که در آن، کلمات در درون زبان به مثابه نشانه به کار گرفته می شود.رویکرد گفتمانی که آثار فوکو سهم مهمی در تکوین آن داشت، بر خلاف نشانه شناسی، بازنمایی را در معناي گسترده تر، به مثابه منبعی براي تولید دانش اجتماعی مطرح ساخت.یکی از تفاوت هاي مهم بین این دو این است که رویکرد نشانه شناسی در پی دستیابی به چگونگی عملکرد هاي تولید به واسطه زبان و بازنمایی می پردازد. - همان - این مقاله در پی چگونگی کاربردي کردن روش نشانه شناسی است که توسط آن مضامین نشانه شناسی را در تحلیل فیلمنامه هاي مذکور به کار می برد.

نشانه شناسی

نشانه شناسی نه تنها شامل مطالعه چیزهایی است که در زندگی روزمره نشانه می نامیم، بلکه مطالعه هر چیزي است که به چیز دیگر اشاره می کند. از دیدگاه نشانه شناسی، نشانه ها می توانند به شکل کلمات، تصاویر، اطوار و اشیا ظاهر شوند. اما باید به یاد داشت که نمی توان نشانه ها را به شیوه اي مجزا مطالعه کرد.بلکه مطالعه هر نشانه اي در نظام نشانه اي ژانر یا رسانه و موضوع مورد نظر معنادار است. پرسش اصلی در بررسی نشانه شناسی این است که معنا ها چگونه ساخته می شوند و واقعیت چگونه بازنمایی می شود. - چندلر، - 25 :1386 به طور کلی می توان در نشانه شناسی از دو سنت عمده یاد کرد: سنت فردینان دو سوسور و سنت چارلز سندرس پیرس.

تعریف سوسور از نشانه جریانی را بنا نهاد که در پژوهش هاي نشانه شناختی در نیمه اول قرن بیستم تأثیر گذار بود.او نشانه را صورتی تعریف کرد که متشکل است از دال و مدلول و رابطه بین آن ها را دلالت نامید.

به نظر سوسور هر نشانهي زبانی استوار است به قرار داد، او معتقد است که در کل، دلیلی براي قرارداد نشانه گذاري در زبان وجود ندارد اما اگر بخواهیم شخص دیگري» حرف را بفهمد ناچارم که قرارداد ها را رعایت کنم« ، سوسور در تعریف دال، آن را تصویر ذهنی مدلول خوانده و در تعریف مدلول، آن را کنشی ذهنی کسی که با نشانه رویارو می شود دانسته.

به این اعتبار، نشانه ابزار ارتباط میان دو ذهن متفاوتی است که قصد یا نیت ایجاد ارتباط با یکدیگر را داشته باشند.

به گفته سوسور، نشانه ترکیب دال و مدلول است، ترکیبی که نمی توان آن ها را از هم جدا کرد.رابطه بین دال و مدلول اختیاري است، هیچ گونه رابطه منطقی بین کلمه و مفهوم یا بین دال و مدلول وجود ندارد. در این صورت معناي دال ها بایستی تا حدودي یاد گرفته شوند، این امر حاکی از آن است که روابط ساختاریافته معینی وجود دارد-رمز ها- که در تفسیر نشانه ها به ما کمک می کند.

فرهنگ، جایگاه تولید معانی است.معانی در درون و در سراسر فرایند روابط اجتماعی حضور دارند. کارکرد نشانه، انتقال اندیشه و وسیله پیام است و این مستلزم عناصر فرستنده، گیرنده، تماس، فرم، رمزگان، محتوا و زمینه یا موقعیت است.این عناصر در هر کنش ارتباطی وجود دارند

نکته دیگري که سوسور مطرح کرد این است که در هر زبان مناسبات میان عنصر زبانی در یکی از دو راستا یا ساخت بنیادینی جاي میگیرد که در ساختار همزمان آن زبان یافت می شوند.این دو ساختار مشهورند به ساخت هاي همنشینی و جا نشینی.می توان گفت که محور جانشینی، از مجموعه اي عناصر شکل می گیرد که می توانند جایگزین عناصر یک پیام شوند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید