بخشی از مقاله

چکیده

اگر جنبش و تحولآفرینی را از ویژگیهای روحیه انقلابی بدانیم و انقلاب را به معنای دگرگونی برای پیافکندن نظمی نو بدانیم، بیتردید امام موسی صدر و علامه فضل از چهرههای شاخص حوزه بودهاند که نماد انقلابیگری به شمار میآیند؛ چراکه تلاشی انقلابی را برای واردکردن شیعیان به جهان رقم زدهاند. این دو عالم دینی، دین را به پیشران حرکتی تبدیل کردند که در دو جنبش انقلابی امل و حزب به بار نشست. همانگونهکه امام صدر انقلابی اجتماعی را در درون طایفه شیعه رقم زد و در تأسیس جنبش امل نقشی یگانه داشت،

فضل هم با بهراهانداختن جریانی سیاسی در تأسیس جنبش حزب نقش بسیار مهمی داشت. صدر با تأسیس جنبش امل و مجلس اعلای شیعه لبنان، شیعه را در کنار اهل سنت به یکی از مؤلفههای اصلی جامعه لبنان تبدیل کرد و فضل با زمینهآفرینی فکری برای جنبش انقلابی حزب کوشید کیان شیعه را از مرحله انقلاب اجتماعی به انقلاب سیاسی منتقل کند. آنچه این مرحله گذار را تسریع کرد، بلکه بهگونهای آن را پدید آورد، انقلاب اسلامی ایران بود که

مقدمه

جهان اسلام و بهطورمشخص منطقه خاورمیانه در نیمه دوم قرن بیستم شاهد وضع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پرآشوب و متحولی بود. شکلگیری دولتهای کوچک ملّی در منطقه امپراتوری عثمانی از نیمه اول این قرن که همراه با تحولات دیگری در ساخت اقتصادی و اجتماعی بود، جغرافیای جدیدی در سطوح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای خاورمیانه رقم زد. این تنها مرزهای جغرافیایی نبود که در حال جابجاشدن بود، بلکه مرزهای اجتماعی با فروپاشی پدرسالاری سنتی و توسعه شهرها و مرزهای فرهنگی با ظهور ایدئولوژیهای جدیدی که از قدرت بسیج افکار عمومی برخوردار بودند و میان ساخت اجتماعی پدرسالاری قبیلهای با ساخت فرهنگی و مشخصاً دینی ملازمه ایجاد می کردند، در حال جابجایی بود.

مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی مبارزه و رهایی از استعمار، اشغال و عقبماندگی پا به میدان نهاده بود و همزمان با سرمایهداری و دین وارد نبردی سخت شده بود. در این بلای سخت که موجودیت اجتماعی دین را با تهدید مواجه کرده بود، در میان حوزههای علمیه شیعه حرکتهای علمی، فرهنگی و سیاسیای شکل گرفت که هدف اساسی آنها را میتوان دفاع از موجودیت دین بهویژه در میان نسل جوان از طریق عرضه تفسیری تازه از آموزههای دینی و مقابله با موج دینستیزی مکاتب مادی دانست.

در چنین فضایی است که میتوان حرکت علمی و فلسفی علامه طباطبایی و مجموعه شاگردان او مانند مرتضی مطهری و سیدمحمد حسینی بهشتی و نیز جریان اجتماعی و علمی سیدمحمود طالقانی و مهدی بازرگان را در ایران و جریان علمی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی مرحوم سیدمحمدباقر صدر را در عراق که هر دو در حوزه اسلام شیعی اتفاق افتاد و بخشهایی از آن در ابعاد سیاسی و اجتماعی متأثر از حرکتهای مشابه در اسلام سنی - بهویژه در مصر - بود، بهدرستی درک کرد؛ اما تفاوتهای اساسی میان این دو طرف وجود دارد که در ابعاد علمی و فلسفی میتوان غنای بیشتر فراوردههای عالمان دینی شیعه نسبت به فراوردههای عالمان سنی را درک کرد؛

زیرا هیچ اثری هموزن اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و فلسفتنا و اقتصادنا سیدمحمدباقر صدر در میان اهل سنت ظهور نیافت؛ اما در حوزه حرکت و جنبش اجتماعی و سیاسی فضل تقدم و توسع را میتوان از آن اسلام سنی دانست که نمونه برجسته آن جنبش اخوانالمسلمین است که پس از تأسیس در مصر، در غالب کشورهای عربی شعبههای قوی به راه انداخت و به عنوان بزرگترین جنبش اسلامگرا در اسلام معاصر مطرح شد. کافی است بدانیم که حزب الدعوه اسلامی عراق که سیدمحمدباقر صدر برجسته ترین عضو مؤسس و سید محمدحسین فضل پس از صدر از حامیان اصلی آن بود، تحت تأثیر جنبش اخوان تأسیس شد؛

اما ایجاد حرکت و حزب در اسلام شیعی به حزب الدعوه منحصر نشد و این خط جنبشگرا با قدرت بیشتر ادامه یافت. در ایران جنبش فداییان اسلام نسخهای تقریباً مشابه اخوانالمسلمین بود و رابطهای نزدیک میان نواب صفوی و رهبران اخوان در مصر وجود داشت؛ اما در این مقال برآنم مروری به بعد تحولآفرینی در تجربه زندگی اجتماعی و سیاسی دو عالم بزرگ شیعه داشته باشم که ستاره بختشان در لبنان درخشیدن گرفت و مرزهای جدیدی برساختند و سنتهای جدیدی پدید آوردند که بیتردید افق حرکت بسیاری از مسلمانان را در حال و آینده ترسیم کرده و خواهد کرد؛

یکی امام موسی صدر است ودیگری سید محمدحسین فضل . راهبرد اساسی صدر تحمیل موجودیت شیعیان در عرصه سیاسی لبنان و راهبرد اساسی فضل تثبیت هویتشان بود. صدر میخواست رنگ محرومیت را از سیمای محرومان شیعه بزداید و سهمی برای آنان در دستگاه اداری و سیاسی دست و پا کند و نیروهای نهفته در درون آن را آزاد کند و فضل میکوشید ضمن تمرکز و کار تربیتی بر روی مجموعهای از نخبگان، نیروی شیعیان را برای اهداف کلان و فراتر از دایره مذهبی که مهمترین آنها رهایی از سلطه سیاست غربی و چپاول اقتصادی ملتها بود، به کار گیرد و آگاهی سیاسیای را پدید آورد که در کتاب الاسلام و منطق القوه - اسلام و منطق قدرت - از عهده این کار برآمد. تألیف این کتاب تلاشی زودهنگام برای پیریزی بنیادهای فکری حزب را رقم زد.

یکی از ویژگیهای اساسی مشترک میان این دو شخصیت، فرامرزیبودن آن دو است؛ به این معنا که این دو رسالتی فراتر از مرز مذهب و جغرافیا برای خود قایل بودند و به تعبیر مکرر فضل به اسلام در حجمی جهانی میاندیشیدند. سفر به مناطق مختلف جهان و آشنایی با فرهنگها و افکار متنوع در ملل و نحل و مفروضگرفتن همه انسانهای جهان به عنوان مخاطبان دعوت اسلام از نقاط مشترک اندیشه و عمل امام صدر و علامه فضل است.

صدر از ایران به عراق رفت و سپس در لبنان مستقر شد و به بخشهای عظیمی از جهان سفر کرد و از نزدیک با تمدن غرب آشنا شد و در مسیر گفتگوی ادیان گامهای بلندی برداشت که در سطح جهانی بر روند و فرایند ارتباط میان اسلام و مسیحیت تأثیرگذار بوده است. او به موازات بیرونکشیدن پیروان مذهب شیعه از محرومیت تاریخیشان کوشید تشیع را نیز از فروبستگی و عزلت تاریخیاش بیرون کشد و به عنوان نیرو و انرژیای سازنده و پویا و نمادهای شیعه را به عنوان نمادهای فرامذهبی و متعلق به همه انسانیت و همه تاریخ انسانی مطرح کند و انحصار تعصبات مذهبی را بشکند.

فضل نیز که چند سالی پس از امام صدر از عراق به وطن خود لبنان برگشت، مسیری مشابه را پیمود و دایره تأثیر اندیشه او از مرزهای لبنان و مرزهای عربی فراتر رفت و اروپا و امریکا و امریکای لاتین و شبه قاره و ترکیه و ایران را هم در بر گرفت. او نیز مانند صدر به نقاط مختلف جهان از اروپا تا شبه قاره هند سفرهای مکرر داشته و با دانشگاهیان مسلمان در گوشه و کنار جهان ارتباط داشته است. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد او در دو دهه اخیر بهویژه در مقاطع بحرانخیز، سخنگویی اسلام سیاسی معتدل و غیرتکفیری بوده است. مهارت شگرف فضل در اداره گفتگوهای تلویزیونی با شبکههای ماهوارهای جهانی بهویژه غربی و تسلط او بر مجریهای ورزیده این شبکهها از حیث برخورداری از توانایی روحی روانی و فکری-اطلاعاتی و برخورداری از زبانی امروزی و جهانی و اعمال منطق گفتگو با فکر مخالف، از او چهرهای رسانهای در سطح جهان ساخته بود.

.1 تحولخواهی از حوزه، جامعه و فرهنگ تا سیاست

امام موسی صدر تجربه حرکتی فرهنگی و فکری در ایران را در کارنامه خود داشت. او از نزدیک شاهد و بلکه شریک مبارزه عقیدتیای بود که شماری ازعلمای قم برای نجات اسلام از چیرگی مکتبهای فکری رقیب به راه انداختند و از زمان حضور در قم به نوسازی الهیات اسلامی و سازگارکردن آن با عصر مدرن میاندیشید. نجف برای وی مرکزی برای تحصیلات تکمیلی نبود؛ زیرا وی دروس عالی را هم تا حدی در قم گذرانده بود و ازاینرو به تعبیر شیخ محمدمهدی شمسالدین نیاز چندانی به ادامه تحصیل در نجف نداشت و یکی دو سالی در محضر آیت خویی حاضر شد که در این درس محمدباقر صدر هم شرکت میکرد.
حرکتی که علما در ایران به راه انداختند، بیشتر دارای صبغه علمی و فلسفی بود؛ اما در عراق حرکت سیدمحمدباقر صدر که فضل و شمسالدین در حوزه نفوذ فکری او بودند، حرکتی بود فرهنگی و ایدئولوژیک که اگرچه تمایل و زمینههای سیاسیشدن و اجتماعیشدن را داشت، اما در نتیجه فشارهایی که در داخل حوزه و از سوی نظام بعثی متوجهش شد، بهسرعت از این حوزهها فاصله گرفت و به دایره علمی، فرهنگی و فلسفی پناه برد و بدان بسنده کرد و حتی فتوای حرمت پیوستن طلاب به حزب الدعوه را صادر کرد.

سیدموسی صدر فعالیت فرهنگیاش را در قم از مجله مکتب اسلام آغاز کرد و سید محمدحسین فضل هم فعالیت فرهنگیاش را در نجف از مجله الاضواء که از سوی محمدباقر صدر مدیریت میشد، آغاز کرد. تفاوت این دو حرکت در این بود که مجله مکتب اسلام و حلقهای که پیرامون آن شکل گرفت، از سوی مرجعیت شیعه در قم و بدنه حوزه علمیه پذیرفته شده بود و مقاومتی در برابر آن شکل نگرفت و حتی دولت نیز با توجه به اینکه مکتب اسلام در تعارض با مکاتب چپ و مارکسیستی بود که خطری جدی برای نظام پهلوی داشتند، نیازی به مقابله با آن و ایجاد مزاحمت برای آن نمیدید؛ اما در محیط نجف وضع متفاوت بود. علما که بعد از انقلاب دهه بیست و فداکاریهای بیثمرش در دفاع از دولت عثمانی در برابر انگلیس سرخورده شده بود،

هرگونه فعالیت نامألوف و نامرسوم را در محیط حوزه نجف بر نمیتافت و از هیچگونه تحولی استقبال نمیکرد. علمای جوانی مثل فضل و صدر باید در چند جبهه میجنگیدند. در یک جبهه با کمونیسم و مارکسیسم که بنیاد جامعه دینی را بهشدت تکان داده بود و تهدیدی جدی برای آن به شمار میرفت و در جبهه دیگر با جریان سنتی حوزه نجف که حتی آیت سیدمحسن حکیم هم از پس آن بر نمیآمد و بلکه به جای تشویق حوزه به همراهی با این جریان نوپدید انقلابی که حامل آگاهی تازه و دنبال ایجاد تحول بودند، این جریان را که فرزندان خود آیت حکیم هم بخشی از آن بودند، به کوتاهآمدن در برابر فشار حوزه وا داشت.

امام موسی صدر هم مانند محمدباقر صدر به جنبش و تحول میاندیشید و کارنامه زندگیاش نشان از این روحیه جنبشی و انقلابی داشت. او معتقد بود جوهر ایمان، محرکی است به سوی تغییر و تحول فردی و اجتماعی در همه عرصهها و هرچه درجه ایمان بیشتر باشد، تلاش برای تغییر و تحول بیشتر است و این رابطه @میان ایمان و تحولخواهی> رابطهای ناگسستنی است - مرکز الإمام موسی الصدر للأبحاث والدراسات، 2009م، ص. - 107 -104 او فلسفه دین را ایجاد تغییر و تحول میدانست و بر آن بود که جوهر دین به جمود و ایستایی رضایت نمیدهد - همو، 2011م، ص. - 15

تحولآفرینی صدر در لبنان هم بیهزینه نبود. او جایگاه رهبران سنتی شیعه را در اختیار گرفته بود و این برای آنان قابل پذیرش نبود. علمای شیعه هم عمدتاً پیوند دیرینهای با این رهبران سنتی که زمینداران عمده بودند، داشتند. بخشی از این علما هم از منافع رهبران سنتی دفاع میکردند، اگرچه برخی دیگر عملاً منافعی در حاشیه یا متن حرکت صدر پیدا کردند و با آن همراه شدند. اساساً زعامت خاندانهای فئودال شیعه مانند خاندان اسعد، الخلیل، حمدانی، حیدر و الزین در لبنان بر زعامت دینی و نفوذ علما غلبه داشت و تا زمان ظهور سیدموسی علمای شیعه هم- جز برخی علمای برجسته مانند سیدمحسن امین و سیدعبدالحسین شرفالدین- از جایگاه اجتماعی متنفذی برخوردارنبودهاند که با ظهور او آن را در خطر ببینند؛ اما با این حال برخی از علما ساز مخالف را نواختند.

لبنان جامعهای طایفهای است. طایفههای عمده اسلامی و مسیحی هستند که از وابستگان خود حمایت میکنند و مفهوم دولت- ملت و شهروندی به معنای برخورداری از حقوق برابر افراد ملت در آن تثبیت نشده است. یکی از ابعاد مهم تأثیر مدرنیته، پایانبخشیدن به پدرسالاری سنتیای بود که ویژگی عمده جوامع عربی به شمار میرفت و در آن، نظام اجتماعی از خانواده تا مجموعه جامعه، نظامی سلسلهمراتبی و مبتنی بر قیمومت بود. این پدرسالاری سنتی در غالب جوامع عرب جای خود را به پدرسالاری جدید داد؛ اما در لبنان به دلیل گشودگی و ارتباط گسترده با غرب بساط پدرسالاری یکجا جمع شد و پدرسالاری جدید به جای آن ننشست؛ ازاینروست که مخالفت فئودالهایی که به شکل سنتی زعامت طایفه را در اختیار داشتند- که کامل اسعد در رأس آنان بود- و حتی مخالفت برخی علمای بزرگ هم با حرکت امام موسی صدر نتوانست موتور او را از حرکت باز دارد.

اما از میان عوامل و اسباب فروپاشی پدرسالاری سنتی که نظام اقطاعی از نمودها و نمادهای آن بود، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: .1 تضعیف بخش کشاورزی که محور معیشت کشاورزان فقیر و خردهمالکان را تشکیل میداد؛ .2 تیرگی وضع امنیتی در جنوب لبنان در نتیجه بالاگرفتن درگیریها میان ارتش اسراییل و جنبش مقاومت مسلحانه فلسطینی؛ .3 ظهور طبقهای از ثروتمندان لبنانی مقیم در خارج که نیات سیاسی هم داشتهاند. مخالفت فئودالها با حرکت امام صدر علل و اسباب روشنی داشت و به سبب جابجاییای که این حرکت در ساختار اجتماعی پدید میآورد، قابل درک بود. طایفه شیعه در بدترین وضعیت اجتماعی قرار داشت و تنها چند خاندان بودند که از امکانات و امتیازات زعامت بر طایفه شیعه برخوردار بودند و طبعاً هم از این وضع رضایت داشتند.

حال که محوریت و ریاست امام صدر که از قدرت دینی هم برخوردار بود، جایگاهشان را در طایفه سست میکند، طبیعی است که خشنود نباشند؛ چنانکه کامل اسعد در مصاحبهای به خبرنگاران گفته بود سیدموسی صدر قدرتش را نه مدیون جایگاه دینیاش، بلکه مدیون کمکهای مالیای است که از خارج لبنان- یعنی از سوی شیعیان مقیم در خارج- به او میشود. تحلیل این موضع نیاز به زحمت ندارد؛ اما مخالفت علمای شیعه حکایتی دیگر دارد و این گمان را تقویت میکند که بخشهایی از این مخالفتها صبغهای پدرسالارانه داشت و به مثابه تلاشی برای احیای آن سلسلهمراتب پدرسالارانه سنتی باید نگریسته شود. البته بخشی از این مخالفتها انگیزههایی دیگر مانند حفظ وحدت مسلمانان و تقریب شیعه و سنی داشت؛

ولی بخشی از علمای لبنان هم صرفاً به این دلیل که مقام علمی و پیشینه حضور خود را در حوزه علمیه نجف بیش از سیدموسی میدانستند، با او به مخالفت برخاستند و مدعی شدند؛ درحالیکه به گمان قریب به یقین میتوان گفت اگر وی به راه نیفتاده بود و سختیهای تغییر اوضاع را به جان نخریده بود، اینان هرگز به مخیلهشان هم خطور نمیکرد که باید طرحی نو در انداخت و این طایفه را که بزرگترین طایفه در لبنان است، از اصناف فلاکتی که بدان دچار است، رهانید.

اما فضل بیتردید از برجستهترین چهرههای سیاسی و جنبشی اسلام معاصر است. زمانی که امام صدر جنبش محرومان و سپس جنبش امل را به راه انداخت و مجلس اعلای شیعه را تأسیس کرد و شیعیان لبنان را وارد عرصه سیاسی کرد، فضل به پرورش نخبگان فکری و فرهنگی مشغول بود؛ اما بهویژه پس از ناپدیدشدن امام صدر و برآمدن ستاره اقبال به وی، مسیر تحولخواهی امام موسی صدر را در همه ابعاد ادامه داد. طبعاً با توجه به عاملی منطقهای به نام جمهوری اسلامی که نقش حمایتی قویای برای شیعیان لبنان ایفا کرد، فضل در فاز سیاسی وارد مرحله جدیدی از تقابل با قدرتهای فرامنطقهای شد و حوزه فعالیت را از دایره داخلی لبنانی به حوزه بینالمللی و از حوزه رقابت با طوایف دیگر به حوزه فرامذهبی کشاند.

فضل معتقد بود قرآن کتاب حرکت است و جز از خلال تجربه اسلامی فراگیر و جنبش اسلامی عمومی قابل فهم نیست. وقتی که میگویم قرآن در عرصههای جهاد تحرک داشته است، طبیعی است که نمیتوانیم عمق معانیاش را جز از طریق ایفای نقش جهادی در زندگی عملی خویش درک کنیم. برای همین است که میگویم اسلام را جز اهل حرکت و جنبش و جز اسلامگرایانی که بر اساس آگاهی جنبشی به اسلام و قرآن و آگاهی جنبش به تجربه اسلامی وارد عرصه شدهاند، نمیفهمند - فضل ، 2010، ص. - 296

.2 صدر و جامعه مقاوم

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید