بخشی از مقاله
چکیده
تقویت ذهن و گشودن دریچههای تخیل یک هنرمند امریست بسیار مهم و نمیتوان یک معمار و یا هنرمندی را در خارج از چارچوب ایده و خلاقیت تعریف کرد. مفاهیمی که به گونهای استعاری و تمثیلی در یک فضای ذهنی شکل میگیرند نیازمند زمینهای برای پرورش و توسعهاند و باید با ابزار مشخص هر حرفهای در دنیای خارج تجسم یابند. تحلیلی دوباره بر روی نمونه کارهای انجام شده و انعکاس دوباره ی آن در ذهن، حرکتی دو سویه را تداعی میکند که در مسیری افقی دارای رفت و برگشتی عمودی است .
همین امر در کنار عمق دهی به ساختار عملی ذهن، ایدههای پختهای را ارائه کرده و سطح تفکر معماری شخص را بالا میبرد. با تعریف ساده میتوان گفت کانسپت ها ایدههایی هستند که عناصر گوناگونی در یک جا گرد هم میآورند. این عناصر گوناگون، در این نوشتار؛ تفکرات، تصورات و مشاهدات هستند. در معماری کانسپت، مسیری است که طی آن نیازهای فیزیکی، شرایط محیطی و باورها به هم میپیوندند و به این ترتیب کانسپت ها بخش مهمی از روند طراحی معماری را شکل میدهند. در این مقاله سعی برآن است تا مفاهیم معماری مفهومی مورد بررسی قرار گیرند.
.1مقدمه
کانسپت در حوزه معماری، در جایگاههای مختلفی به کار گرفته میشود. گاه کانسپت، »کانسپت« واژه معادل ایده و یا ایده کلی به کار میرود و گاه آن را معادل با حجمهای ابتدایی و ماکتهای اتودی در فرآیند طراحی میدانند؛ به طوری که روشهای کاربرد آن در هنر مفهومی به گونه ها ی نادرست به معماری نیز تعمیم مییابد. مقایسه تطبیقی میان هنر مفهوم گرا با معماری مفهوم گرا نشان میدهد ویژگیهای هنر مفهوم گرا و و تجلی »مفهوم« معماری مفهوم گرا در حوزه تجلی اثر با یکدیگربعضاً متفاوت است. چنانکه برداشت از آن در هنر مفهوم گرا با موضوعاتی مانند جستجوی علمی در باب ماهیت مسئله، مصالح زدایی، فرم زدایی و ضد زیبایی شناسی بودن اثر همراه است،
در حالی که معماری مفهوم گرا در حوزههایی مانند پیوندهای نوستالژیک، روح زمان، تعارض با زمینه، پیوند مفاهیم ذهنی، استعاره گرایی، نمایش رادیکال فرمال، تعلیق برداشتهای عام فیزیکی معماری و مفاهیم اقتباسی قابل بازشناسی است . با وجود این، برخی از شاخصههای هنر مفهومی در معماری مفهومی نیز مشهود است از جمله: تبدیل شدن معماری به پژوهشی در باب معماری، اهمیت دادن به فرآیند طراحی و استفاده از ادبیات و زبان کمکی. در نهایت اینکه در هنر مفهومی بی توجهی به برداشتهای عام و فرآیند ساخت وجود دارد اما این موضوع در معماری متفاوت مینماید زیرا معماری منطبق بر نیازها، خواستها، ساخت و بودجه بوده و وابسته به مکان است.
.2 بیان مسئله و اهمیت تحقیق
بحران نظری و نبود ژرف نگری فلسفی در بسیاری از مباحث علوم انسانی، سیاسی و هنری کشور ما باعث به وجود آمدن فضایی گنگ، غیر واضح و گمراه کننده برای بسیاری از جستجو کنندگان و دانشجویان و حتی اندیشمندان این رشتهها شده است. در زمینه هنر نیز، کمبود ریشه یابی فلسفی و دید کل نگر و جامع درباره نظریههای زیبایی شناسانه و فلسفه هنر باعث شده که فعالیتهای هنری در برخی موارد به آزمون و خطاهایی تجربی تقلیل یافته و خلاقیت تنها در سطوح املاًک تجربی آن متوقف بماند. این بحران به گونه ای است که در کتابی سیاسی فلسفی، نویسنده در توصیف آن مینویسد: امیدوارم خواننده این کتاب با مطالعه مقالات آن دریابد،
چگونه ما ایرانیان، فیلسوفها را به شومن تبدیل کرده ایم. مارکس ناخوانده مارکسیسم شده ایم و به نسبی گرایی فیلسوفان - کارل پوپر - یقین پیدا کرده ایم، از تجدد نگذشته پست مدرن شده ایم و... و با برساختن ایدئولوژی از معنای سنت غافل و در تأسیس تجدد گمراه شده ایم.[1]یکی از مقولههای بسیار مهم مورد توجه در حوزه نظری و عملی معماری که مناقشات مختلفی را در بطن خود جای داده، موضوعاتی است که تحت عنوان مفهوم و مفهوم گرایی در معماری مطرح است به طوری که عباراتی مانند کانسپت و یا معماری کانسپچوال به میزان زیاد و در جایگاههای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد. این مقاله میکوشد تا با روشن سازی به بررسی و تحلیل گسترده[2] پرداخته و ارتباط آن را با ایده و معنی در فرآیند طراحی بررسی کند.
»کانسپت« فضایی واژه همچنین سعی دارد تا با مقایسه چگونگی کاربرد مقوله هنر مفهوم گرا و نحوه بروز آن در اثر هنری به بررسی تفاوتها و شباهتهای آن با معماری مفهوم گرا - در استفاده و کاربرد عام کلمه - بپردازد. بدین منظور ابتدا با استفاده از تعاریف و واژه شناسی و با رویکردی پدیدار شناسانه و با بررسی در مقوله عام هنر مفهومی پرداخته »کانسپت« آراء و اندیشههای این موضوع به نحوه کاربرد واژه میشود و سپس با استفاده از روش تحلیل محتوای نمونههای مختلفی از بناهای معماری معاصر که به نوعی در زمره معماری کانسپچوال - معماری معنا گرا، معماری ایده گرا و ... - عنوان گردیده اند، به تفاوتها و شباهتهای میان هنر مفهومی و معماری مفهومی اشاره میشود تا بتوان به این سؤال واصولاً چه نوع معماری و با چه ویژگیهایی؟ آیا معماری باید دارای کانسپت باشد؟ پاسخ داد که میتواند معماری کانسپچوال - معماری مفهومی - خوانده شود و مقایسه آن با هنر مفهومی ما را به چه نتایجی خواهد رساند؟
.3 کانسپچوال آرت
کانسپچوال آرت به معنای هنر مفهومی میباشد، هنری که بیان معنی و مفهومی خاص، مهمترین وجه اثر باشد هدف فقط ارائه اندیشه است، خارج از هر فرم و ساختاری. هنر مفهومی شکلی از بیان هنری است که میکوشد تا با نیروی ذهن به اثر جنبه هنری داده و آن را از قید و بند فیزیک و ظاهر کار تا حدی آزاد نماید. در این راه، هنرمند از هر آنچه که دوست دارد و یا مناسب با هدف و بیان فکرش است برای عینیت بخشیدن به تفکر و آرمانش استفاده میکند، این ابزار ممکن است با هم ناهمخوان باشد مانند شیشه، خاک، چوب، پارچه، میز شکسته، کتاب، بدن انسان، چراغی کهنه.
هنرمند ابزار مادی را بی اهمیت، از بین رفتنی، دور از زیبایی شناسی دانسته و تنها برای انتقال مستقیم یک مفهوم یا تصور از آنها سود میجوید. این مفهوم یا تصورمعمولاً آگاهی به مکان و یا رویداد یا تصور و برداشتی فنی از علم یا فلسفه است، گاهی نیز هنرمند در پی بیان اعتراضش به واقعهای است با بیانی متفاوت. در این نظریه - کانسپچوال آرت - مفهوم - انگاشت کلی از موارد خاص - اهمیت دارد و نه چگونگی ارائه آن. فکر هنرمند مهم است و نه شیئ هنری، هدف رسانیدن مفهوم به مخاطب است وسیله بیان هر چه می تواند، باشد.
از آغازگران این گرایش میتوان به هنرمندان آمریکایی انگلیسی همچون جوزف کاسوت، لارنس وینر، استنلی براون، داگلاس هیوبلر، بروس نومن و به گروه »هنر و زبان« در انگلیس اشاره کرد. شایان توجه است که هر اثر هنری باید دارای مفهوم باشد . مفهومی که معنایی را فرای ظاهر و صورت اثر ارائه مینماید . القای معنا در هنر مفهومی ممکن است شخصی باشد، چه برای هنرمند و چه برای مخاطب و چه در عنوان اثر و چه در ارائه آن. در اینجا بیننده با خود اثر در ارتباط است و نیازی به برقراری ارتباط با خالق اثر نیست. مارسل دوشان نقاش فرانسوی گریزان از جنگ - 1887-1968 - یکی از بنیانگذاران و از مطرحترین و کارآمدترین هنرمندانی بود که با اشیاء حاضر آماده - ready- made - کانسپچوال آرت را به عنوان یکی از گرایشها و جریانهای هنری پست مدرن، مطرح و تثبیت کرد وی در توصیف این هنر میگوید:
واقعیت این است که من تفکرات ضداجتماع داشتم. وقتی یک چرخ دوچرخه را روی یک چهارپایه گذاشتم که چنگکهایش رو به پایین بود، نه هیچ ایدهای حاضر-آماده داشتم و نه چیز دیگری. فقط من باب تفریح بود. این نوع تفریحی بود که در ذهن داشتم. اصالت فکر و ایده در هنر مفهومی چیزی فرای درک مخاطب نیست، او با فهم خود ایده - انتزاعی - هنرمند را گرفته، بازسازی کرده، در ذهن خویش پرورش داده و در ساختن آن مشارکت میکند.
.4 کانسپت
همیشه کانسپت ها توسط معماران پدید نمیآیند. شاید بهترین نمونه این موضوع پاسخ لوکوربوزیه به کانسپت مورد نظر کارفرما در ساختمان کارگاههای چوب در مرکز هنرهای بصری در دانشگاه هاروارد باشد . این مرکز یک بخش دانشجویی است که نه تنها برای دانشجویان رشتههای هنری بلکه برای سایرین هم قابل استفاده است. کانسپت مورد نظر مسولان دانشگاه اینچنین است که اگر دانشجویان بیشتری از فعالیتهای مرکز با خبر باشند و بتوانند جریان کار و زندگی درون آن را مشاهده کنند آنگاه شرکت و حضور آنها در کارگاهها متحملتر خواهد بود و لوکوربوزیه کانسپت را به اجرا در آورد: به این صورت او از درون مسیر عبور پیاده موجود در سایت رمپی طراحی کرد که مانند تونلی از درون ساختمان عبور میکرد. و امکان مشاهده بسیاری از استودیوها و کارگاهها را فراهم میآورد.
شش واژهای که درپی میآید مترادفهایی برای جست جوی کانسپت هستند که توسط بسیاری از معماران بیان میشود:
اندیشههای -1معمارانه -2 نگارهها -3 ایدههای فراسازمانده -4 سارتی -5 ایکمن - 6 مترجمان بی واسطه یا از این قبیل اندیشههای معمارانه معطوف به یک ویژگی - فن - معمارانه - خاص هستند مانند نور آفتاب، فضا، ترتیب فضاها، همبستگی فرم ساده و یا نحوه قرار گیری در منظری بخصوص که هر کدام میتوانند بر روند طراحی بنا تأثیر گذار باشند. به این صورت که این ویژگی آرکیتکتونیکی پایه اخذ تصمیمات در طراحی خواهد بود. یک نگاره، یک الگو یا ایده همین است که در طول طراحی پروژه تکرار میشود. در سطح پایین میتواند یک نقش هندسی به خصوص باشد که در سرتاسر یک طرح مشاهده میشود. همچنین این نگاره میتواند سطوح بالاتری هم داشته باشد. در کتابی به نام نگاره نور - light id theme - که درباره هاگری هنری کیمبل است، لویی کان تغییرات آفتاب را در فصول مختلف و همچنین در طول یک روز واحد را عاملی بسیار با اهمیت در راستای تکمیلی یک اثر شایسته میداند. در طراحی این گالری کان تلاش کرده تا این کیفیت متغیر آفتاب را به درون بنا بکشاند.
ایدههای فراسازمانده مربوط به ترکیب بندی هندسی و سلسله مراتب کلی بخشهای مختلف پروژه میباشد. طراحی شهری و طراحی محیطهای دانشگاهی مثال های شفاف و واضحی هستند که در آنها ابتدا یک الگو کلی نظم دهنده ایجاد شده و به تدریج تکمیل میشود. یک ایده فراسازمانده به قسمتهای مختلف تا جایی که نظام کلی باشند اجازه تنوع و تغیر خواهد داد. طرح تامس جفرسون برای دانشگاه ویرجیینا یک نمونه خوب برای این مطلب است.
هدف ایده فراسازمانده در اینجا این بوده که با ایجاد سازهای کافی امکانی به وجود آید که در آن هر یک از بخشها ضمن آنکه خصوصیات شخصی دارند همانطورهم مانع کل باشند. در طرح جفرسون این مسالهکاملاً به اجرا در آمده به صورتی که اگر چه یک نظام کلی مشهود است اما هر یک از بناها هویت مخصوص خود را دارا هستند. در پروژههای یزرگ گاهی طراحی مسیرهای عبور - سیرکولاسیون - در جای ایده فراسازمانده قرار میگیرند . برای مثال در پروژه فوره هوا و فضای واشنگتن - اثر هلموت، اوباتا کاسابوم - ایجاد و توسعه فضاها در اطراف مسیرهای عبور انتخاب هوشمندانه طراحان بوده و چرا که این کار آنها باعث شده تعداد بازدید کنندگان از حداکثر پیش بینی شده هم فراتر رود.
در قرن نوزدهم میلادی در مدرسه نورآر فرانسه روش آموزش متفاوتی شکل گرفت که اسکیس - esquisse - و طرح خام - parti - از فرآوردههای مفهومی و گرافیکی آن هستند در این روش دانشجویان باید توانایی ارائه مفهومی - Conceptual - خود را به سطوح بالا ارتقاء می دادند. از آنها خواسته میشد تا ابتدا کانسپت و طرح اولیه را در چند ساعت ابتدایی کاربردی پروژه مشخص کنند و تا انتها به این طرح وفادار بمانند. ادوارد بارنز برای توصیف رابطه کانسپت و دیاگرام اولیه با پروژه کامل شده و این که این کانسپت و دیاگرام باید ساده شده آن پروژه باشند از اصطلاح برگردان مترجمان بی واسطه - Literal translation - بهره گرفت.
به عقیده بارنز کانسپت یک پروژه باید حتی با یک طراحی ساده روی یک دستمال کاغذی هم قابل بیان و ارائه باشد. به شکلی که این دیاگرام اولیه به وضوح شفافیت ساختمان تمام شده روی همان دستمال کاغذی مشاهده کرد. به گفته او: یک بنا میباید دارای طرحی قوی و معمارانه - نه مجسمه شکل یا نقاشی وار - باشد طرحی که مرتبط با فعالیت درون ساختمان باشد. هر وقتی از یک معمار سؤال میشود که روی چگونه ساختمانی کار میکنی؟ او باید بتواند به سرعت طرحی ذهنی یا دیاگرامی از ایده معمارانه خود ارائه کند.