بخشی از مقاله

چکیده:

در دوره پستمدرن همزمان با گسترش سطح آگاهی از جمعی به فردی، فرض بر این است که تروریسم نخست در سطح فردی و سپس در سطح جمعی شکل میگیرد. در این مقاله پدیده تروریسم در سطح فردی با نظریه خودتعیینکنندگی و در سطح جمعی با نظریه تعیینهدف بررسی میشود. اگر در سطح فردی سه نیاز روانشناختی شایستگی، خودمختاری و ارتباط که نظریه خودتعیینکنندگی معرفی میکند، برآورده نشود؛ این نیازها میتواند در هستههای تروریستی برطرف شود. از سوی دیگر هستههای تروریستی بازی سخت و پیچیدهای را پیش میبرند که طبق نظریه تعیینهدف، عامل تحریک و انگیزش عناصر تروریستی است.

واژگان کلیدی: تروریسم، نظریه خودتعیینکنندگی، نظریه تعیینهدف، پستمدرنیسم

-1 مقدمه
تروریسم در مفهومی گسترده به اقدامات خشونتبار و یا تهدیدآمیز برای دست یافتن به اهداف سیاسی، مذهبی و یا ایدئولوژیک اطلاق میشود. از تروریسم در دوره جدید همچنین به عنوان جنگ نسل چهارم 2، و یا جرایم خشونت آمیز3یاد میشود - . - Hoffman, 1998, p. 23 کشتن، نابودی و قتل کورکورانه هدف تروریسم جدید است و از اینرو، با تروریسم نیمه دوم قرن بیستم، به شیوههای شبه نظامی و چریکی با اهداف آزادیخواهانه و یا سیاسی، متفاوت است. برای نمونه اهداف تروریسم جدید که با واقعه یازده سپتامبر سال 2001 میلادی به اوج خود رسید، از منطق واقعبینانه برخوردار نبود و فقط موجب ضربه روانی ایجاد نگرانی در مردم و دولتها شد.

هدف این پژوهش بررسی بستر روانشناختی ظهور تروریسم در دوره پستمدرن است که چرا برخی از اقدامات تروریستی از منطق واقعبینانه برخوردار نیستند. حملات انتحاری در میان غیرنظامیان از جمله مواردی است که در نگاه نخست بدون منطق بنظر میرسد. این پژوهش با تکیه بر نظریههای روانشناختی خودتعیین کنندگی4و تعیینهدف5تلاش میکند علل و چرایی رفتار غیرمنطقی و کورکورانه اقدامات تروریستی را توصیف و تبیین کند. طبق چارچوب این پژوهش، عوامل انگیزشی شکلگیری رفتار تروریستی نخست در سطح فردی بر مبنای نظریه خودتعیینکنندگی و سپس در سطح جمعی بر مبنای نظریه تعیین-هدف شکل میگیرد.

در این پژوهش همچنین از رفتار تروریستی، تحت عنوان نیروهای ضدشکاف6نام برده میشود. فرض براین است که تسری سریع داده و اطلاعات در دوره پستمدرن و به دنبال آن ارتقای آگاهی از سطح جمعی به فردی، نیروهای روانشناختی ضدشکاف را در میان جوامع ایجاد میکند. شکاف میتواند هر نوع اختلاف میان فردی، گروهی، طبقهای، نژادی، مذهبی، باوری و حتی دسترسی به منابع و امکانات برای بقاء فردی و جمعی را شامل شود. در این پژوهش فرض میگیریم انسان در دوره پستمدرن میتواند از اختلافهای ساختاری و اجتماعی در سطوح مختلف فردی و جمعی حتی در فرای مرزها آگاهی یابد و به عنصر ضد شکاف تبدیل شود.

-2 نظریه خودتعیینکنندگی
نظریه خودتعیینکنندگی در حوزه روانشناسی عوامل انگیزشی در شکلگیری رضایتمندی فردی در اجتماع را معرفی میکند. ادوارد دسی 1و ریچارد ریان2، با ارائه نظریه خودتعیینکنندگی معتقدند، چندین نوع انگیزش برونی و درونی3انسان را به عملی وا میدارد که هر یک از آنها دارای پیامدهای مشخصی برای یادگیری، عملکرد و تجارب فردی است. طبق نظریه خودتعیینکنندگی برآورده شدن سه نیاز عمومی ذاتی شامل شایستگی4، خودمختاری5و ارتباط 6در رشد و عملکرد بهینه مردم تأثیرگذاری مسقیم دارد - Ryan and. - Deci, 2000; Deci and Ryan, 2002 ;Gagné and Deci, 2005 در واقع ساختار محیط اجتماعی باید به گونهای باشد که فرد به درک درستی از این سه نوع نیازش برسد.

طبق نظریه خودتعیینکنندگی انسان نخست در پی کسب رشد فردی است. از اینرو، برآورده شدن سه نیاز شایستگی، خودمختاری و ارتباط برای تسلط بر چالشهای اجتماعی، بدست آوردن تجارب جدید و رشد فردی و درک جامعی از خود ضروری است. شایستگی، به معنای داشتن کنترل بر نتایج امور خود و استاد بودن در تجارب فردی است. خودمختاری، داشتن کنترل بر امور مختلف زندگی، رفتار و اهداف فردی است. اما ارتباط، به معنای داشتن رابطه نزدیک و صمیمی با افراد و گروههای خاص و مشخص است - . - Vansteenkiste, 2006 این سه نیاز میتواند از طریق درگیر شدن فرد در انواع وسیعی از رفتارها برآورده شوند که از فردی به فرد دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است - . - sorebo et al, 2009 وایت - 1959 - 7 و دوچارمز - 1968 - 8

معتقدند که نیازهای شایستگی و خودمختاری برای انگیزش و رفتار درونی ضروری هستند. این دو نیاز میان نیازهای پایهای افراد و انگیزههایشان ارتباط برقرار میکند. در صورتیکه نیازهای روانشناختی برآورده شوند احساس اعتماد به نفس و خود ارزشمندی در افراد شکل می-گیرد، اما در صورت ممانعت و عدم برآورده شدن این نیازهای اساسی فرد ادراکی شکننده، منفی، بیگانه و انتقادآمیز از خود پرورش خواهد داد. نظریه خودتعیینکنندگی فرضهای مهمی درباره ماهیت بافتهای اجتماعی که نیاز برای خودمختاری، شایستگی و ارتباط را برآورده میکنند یا مانع برآورده شدن آنها می-شوند، مطرح میسازد.

اگرچه مطابق با نظریه خودتعیینکنندگی افراد به صورت فطری مستعد خودسازماندهی و خود آغازگری اعمالشان در تطابق با علایق و ارزشهایشان هستند، اما محیطهای اجتماعی میتواند مانع چنین کارکرد خودتنظیمی در افراد شود - قلاوندی و دیگران، . - 1391دسی و ریان در دهه 80 میلادی با درنظر داشتن نظریه "درک منبع علیت" هایدر - 1985 - ، مفهوم نظریه خود تعیینکنندگی را مطرح کردند که نوعی نظریه انگیزشی – شناختی است - . - Deci and Ryan, 1985, p.7 از نظر زیمرمن - 2002 - ، خود تعیینکنندگی کنترل فراشناختی فرایند برنامهریزی و کنترل اهداف در جهت انگیزههای فرد است که نوعی خودتنظیمی محسوب میشود. طبق دسی و ریان، خودتعیینکنندگی شامل تجربه انتخاب با منبع درونی است - . - Deci and Ryan, 1985, p.111 براساس نظر دسی و ریان در نظریه خود تعیینکنندگی، انگیزههای درونی رفتار با برخی انگیزههای بیرونی آن یکپارچه میشود - Deci and. - Ryan, 2000, p. 236

ریان و دسی درونیسازی را به صورت پیوستار شش مرحلهای از سبکهای خودتعیینکنندگی معرفی کردهاند: سبک بدون تنظیم، سبک تنظیم بیرونی، سبک تنظیم درونفکنیشده، سبک تنظیم خودپذیر، سبک تنظیم آمیخته، سبک تنظیم دورنی شده.دسی و ریان معتقدند، عامل اساسی در درونیسازی و خودتنظیمی تجارب فردی، میزان تعارضات محیط بیرونی با تمایلات درونی است؛ هرچه تعارض میان محیط بیرون و درون فرد بیشتر باشد، رفتار در سطوح اولیه پیوستار درونیسازی میشود و خودتنظیمی آن کمتر است.در نتیجه احساس رضایت کم میشود و هرچه تعارض کمتر باشد، درونیسازی راحتتر صورت می-گیرد - . - Ibid, p. 238 انتخاب هدفهایی که خودمختاری، شایستگی و ارتباط را ارضاء میکنند، موجب رشد شخصی، سلامت ذهن و سلامت هیجانی میشود. در شکل زیر انواع انگیزش درونی و برونی را در دو سوی رفتارهای خودمختار و کنترلشده نشان دادهایم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید