بخشی از مقاله

چکیده

آدمی وارث علوم و معارف نیاکان خویش است اما کم پیدا می شو د کسی که دانش مضبوط در ضمیر خودآگاه فردی و جمعی را در قالب چند ده هزار بیت سطر آشکار کندو قرنها عام و خاص را میهمان و مجذوب اندیشه های الهی نماید و سروده های معنوی و عرفانی خود را سیقل ارواح بخواند. دریافت خواستگاه فکری مولانا به همان اندازه دشوار است که بخواهیم سرچشمه ی رودی را در اعماق جنگلی انبوه جست و جو کنیم ، اما آنچه از ظاهر مثنوی و ورای صورت آن بر می آید مهم ترین منبع تغذیه ی روحانی سراینده ی آن، قرآن و معارف اسلامی است.از نظر مولانا مرد کامل برای رسیدن به کمال بایستی از شریعت عبور کند،سپس به طریقت وارد شود .

- عشق - ،تا به منزل و مقصود سعادتمندی برسد - حقیقت - ...مولوی هم به عنوان متفکر شاعر و هم به عنوان شاعر عارف ، با ژرف نگری هرچه تمام تر قادر شد مضمو نی والا و بدیع و بکر را از نظام فکری عارفانه و صوفیانه فهم کند و آن را به بلیغ ترین و فصیح ترین وجه متناسب با دریافت مخاطبان تبیین کند، از نظرگاه مولوی آمیزه ها و تعالیم عرفانی میتواند پوسته های محاصره کننده ی ذهن بشر خاکی وجاذبه های غفلت آور این دنیای خاکی را بشکند و بطلان آنها را روشن سازد و انسان فریفته ی دنیا را به خویشتن حقیقی خویش رجوع دهد و به وی نه تنها خودآگاهی بلکه خدا آگاهی ببخشد.مبحث دیگر در این نوشته مسئله ی عشق در مثنوی است که در فلسفه ی وحدت وجود مبنای عرفان و تصوف شناخته شده و مولانا عشق را خمیر مایه ی همه ی پیشرفت ها و بزرگواریها میدانست.

کلیدواژهها : مولوی، افکار، عرفان، عشق، وحدت وجود.

مقدمه

ادبیات همواره صحنه ی تصویر آفرینی مضامین گوناگون شعری است . رسالت هنر بازگو کردن آن جنبه از زوایای پنهان و آشکار زندگی آدمی است که شاید گفتن و فهماندن آن تنها از عهده ی هنر بر می آید . » هنر همواره بر خلاف آنچه ارسطو می گوید در این تلاش بوده است که از قید آنچه عینی و محسوس و موضوع علم است بیرون بیاید و انسان را بیرون بیاورد - .«شریعتی ، - 23:1361 ادبیات از دو دیدگاه ما را با زندگی پیوند میدهد: از گذرگاه عاطفی، وقتی که آنرا میخوانیم، از گذرگاه خرد ورزی، وقتی که آنرا بررسی و نقد می کنیم؛ وقتی ما قطعه شعری را می خوانیم، عواطف و احساسات ما با عواطف و احساسات شاعر جنبههای مشترک پیدا می کند و با او هم سوئی روانی پیدا می کنیم، و یا وقتی سرگشتکی را در مطالعه می آوریم، »به قول »آندره موروا« در حادثهی کشاکش بزرگی قرارمی گیریم و لحظات زندگیمان با آن حادثه آمیختگی پیدا می کند؛ دراین موارد نفس و جان ما می تواند از اثر پذیری برکنار بماند.« - عفیفی ، - 44: 1372

از جهت خردورزی نیز، اگر به درستی به تحلیل و نقد آثار ادبی بنشینیم و جنبه های مثبت و منفی آنها را دریابیم، زندگی را مطرح ساخته ایم؛ مطالعه وبررسی آثار ادبی باید با بررسی جنبه های زبانی، هنری ومحتوایی همراه باشد، به این معنی که پس از حل دشواری های واژه ای و تعبیرها و اصطلاحات متن و اشاراتی که به تاریخ و قصص و اساطیر ممکن است وجود داشته باشد، باید به بررسی ارزش هنری و سپس به تجزیه و تحلیل محتوای آن بپردازیم. اندیشه های والا و ارزشمند را باز نماییم و پندارهای سخیف و کج اندیشی های نابخردانه را نقد کنیم. درمرحلهی دوم باید محتوای داستان را از جهت داستان شناسی، و دراین مورد به خصوص از جهت تراژدی شناسی، گره خوردگی، اوج و فرود داستان، جنبه های روان شناختی قهرمانان و سرانجام ظرایفی که داستان را به عنوان تراژدی برتر معرفی می کند، مطرح سازیم.دراین تحقیق از منابع مختلفی استفاده کردیم که از آن جمله می توان کتاب مقالات ادبی، اثر دکتر جلال الدین همایی، مکتب حافظ یا مقدمه برحافظ شناسی، تألیف دکتر منوچهر مرتضوی و گزیدهی غزلیات مولوی، اثر دکتر سیروس شمیسا است؛ امید داریم که این مقاله بتواند برای علاقه مندان به شعر و متون فارسی مفید واقع شود و تفکر و توجه آنان را به این موضوع بیشتر کند.

مولوی و عرفان

روح عرفان و مکتب طریقت مولوی از دیگر طرق وسلاسل صوفیه به کلی ممتاز است. درقرن هفتم هجری که مولوی ظهور کرد، مکتب های معروفی چون مکتب شیخ شهاب الدین سهروردی صاحب کتاب عوارف المعارف و عارف بزرگی چون شیخ محی الدین عربی صاحب فتوحات مکیه و یا صدرالدین قونوی، صاحب کتاب فلوک و مفاتح الغیب بودند؛ شاید عرفان مولوی و روش سیر وسلوک او در ابتدا همانند مکتب افرادی که ذکر شده است بود. اما با ظهور شمس در زندگی مولوی، وی دارای طریقه ای شد، متفاوت با مسالک عرفان و تصوف دیگر. پس کسانی که میخواهند، عرفان مولوی را ازروی مکتب عرفا یا به قیاس صومعه ها و خانقاه ها جست وجو کنند ویا دایرهی تعلیمات او را محدود به اصطلاحات »وحدت وجود« سازند هرگز او را که در مثنوی معنوی تجلی کرده است نخواهند شناخت؛ و این قیاس ها نه مفید یقین است و نه مولوی درمیان عرفا شبیه و ممائلی دارد تا بتوان او را ازروی قیاس و تمثیل شناخت.

برای شناختن مولوی و درک حقایق افکار عرفانی، او از روح خود و یعنی از روی گفته های او در مثنوی و غزلیاتش باید الهام گرفت نه به مقیاس با دیگر رجال و تصوف و نه ازروی گفته ها و نوشته های دیگران.مسألهی وحدت وجود که از جمله افکار لطیف عالی مکتب محی الدین محسوب می شود و جمعی از شعرا و عرفای مکتوب از قبیل شمس مغربی، شیخ محمود شبستری، فخرالدین عراقی، تابرسد به ملا عبدالرحمن جامی و دیگر عرفا همه آنرا گل سر سبد تحقیقات و اسرار عرفانی خود قرار داده اند. راجع به وحدت وجود تا حدی که مناسب باشد دراین جا ذکر میکنم؛ی اولاً این مسأله یکی از مسائل علمی فلسفی است نه از مسایل اعتقادی؛ البته آن را به وجوه مختلف می توان تفسیر کرد که پاره ای از آنها منجر به وحدت موجود می باشد که نه مورد قبول عقل است و نه مورد قبول شرع وبعضی وجوه آن هم اساس توحید است و هم عقل آن را می پذیرد.

مولوی مسألهی وحدت وجود را تا آنجا که پسند عقل و موافق شرع است پذیرفته و وجوه مربوط به وحدت موجود را رد کرده است؛ و این در طریقه ی مولوی نیست که عالم حق است و سالک به جایی می رسد که عالم را حق می بینید و مابین انبیا و سایر افراد بشر تفاوتی نباشد، بلکه او می گوید: انبیاء اولیای برگزیدگان حق، مظاهر کامل حقند و سایر افراد باید از ایشان پیروی کنند و ازبین برگزیدگان حق و سایر افراد عادی بشر تمایز نوعی و جنسی قایل است؛ البته این یکی از مطالب عرفانی است. یکی از اصول افکار و عاقید مولوی که مثنوی دربارهی آن بسیار گفته، بیان حالتی که از آن به مرگ و فنا وعدم و

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید