بخشی از مقاله

چکیده

این نوشتار، درصدد بررسی تطبیقی در باب »عشق« و رابطه آن با »عقل« و »معرفت«، از منظر عطار نیشابوری و شهاب الدین سهروردی است. نگاه عطار به مقوله »عشق«، نگاهی عارفانه و عقل گریز است. او عقل را در ساحت عشق، ناکارآمد میشمارد و راه وصول به عشق را گذر از حصار عقل میداند . اما سهروردی، با نگرش فلسفی و اشراقی خویش، عشق را فرزند عقل و ملازم آن میخواند و رسیدن به حُسن راجز از طریق علم و آگاهی، میسّر نمیداند. مقدمه عشق، به اعتقاد عطار »طلب« و نتیجه آن »معرفت« است و در نگاه سهروردی »معرفت«، از مقدمات عشق تلقی میگردد؛ بنابراین در نگاه عطار، »معرفت« واجد جنبه پسینی و در نگاه سهروردی، واجد جنبه پیشینی نسبت به »عشق« است.

کلمات کلیدی: عطار، سهروردی، عشق، عقل، معرفت، طلب.
مقدمه

در سیر فلسفه و عرفان اسلامی، نگاه عارفان و فیلسوفان پیرامون مقوله عشق، همواره متفاوت بوده است؛ زیرا عارفان یکسره از محبت و عرفان، سخن میگویند و فیلسوفان یکپارچه از عقل و برهان. بر مبنای تفکرات عرفانی، عقل و عشق، پیوسته در ستیزند و همواره کسب یکی مستلزم ترک دیگری است.بسیاری از عرفا معتقدند، عقل علیرغم مقام والای خود، انسان را به کمال نمی رساند و عشق، تنها راه رسانیدن انسان به خدا و محو کامل بشر در اصل و منشأ وجودی خود است و این اتحاد، کمال واقعی انسان است. آنها معتقدند که عقل در برابر عشق ناتوان و مانع وصال است. در این مسیر پر خطر، عقل حجاب راه است. حافظ در این باره میگوید:

حساب عشق در درگه بسی بالاتر از عقل است                      کسی آن آستان بوسد که سر در آستین دارد - حافظ، - 121 : 1369

ونیز مولانا در دیوان شمس تقابل عقل وعشق را چنین بیان می کند:

دور بادا عاقلان از عاشقان                                                  دور بادا بوی گلخن از صبا

عقل تا تدبیر و اندیشه کند                                                  رفته باشد عشق تا هفتم سما

عقل تا جوید شتر از بهر حج                                               رفته باشد عشق بر کوه صفا - مولوی، - 80:1384

شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، در آثار متعدد خود، از عشق، به عنوان سرچشمهای نامنتها و بی پایان یاد کرده است که با ابزار قلب و روش شهود و کشف، می توان به حقیقت آن دست یافت و دستیابی به آن، با دریدن حجاب عقل و گریز از مهار آن ممکن است:

لازمت باشد اگر عاشق شوی                                              ترک کردن عقل و مجنون آمدن - عطّار،دیوان، - 531 :1386

وی درمقاله دوم کتاب »اسرارنامه«، که در حقیقت ستایش عشق است به یکی از شیواترین مسائل بنیادی شعر عارفانه فارسی که تقریباً ستون فقرات پیکره کلان این نوع از ادب را میسازد یعنی تقابل یا رویارویی عقل و عشقپردازدمی. در اینجا عطّار، اگر نه برای نخستین بار، امّا به شیواترین اسلوبی برای اولین بار، مسئله رویارویی عقل و عشق را مطرح میکند و ضمن ستایش از خرد، جایگاه اورا فروتر از عشق، تصویر میکند. عطّار در این مقاله که ویژه ستایش عشق است، از تقابل خرد و عشق، سخن میگوید و بسیار طبیعی است، اگر او پیروزی را از آن عشق بداند. عطّار،اسرارنامه، - 27:1388و28باتلخیص -

خرد نقد سرای کائنات است                                             ولیکن عشق اِکسیرِ حیات است - عطّار،اسرارنامه، - 110:1388

اما نگاه فیلسوفی چون شیخ اشراق به عشق، نگاهی فیلسوفانه و عارفانه است. از دیدگاه او حکیم کسی است که هم متوغّل در بحث و هم فرورفته در ذوق باشد؛ بنابراین، ذوق اشراقی و بحث برهانی را به هم در میآمیزد و جان و دل خویش را به عقل و عشق میسپارد و وصول به عشق جاویدان را جز با رسیدن به شهر جاویدان خرد، میسّر نمیداند. او در این عرض عریض، حق عقل و عشق را توأمان ادا می کند. او عقل و عشق را از هم منفک تلقی نمی کند؛ بلکه عشق را فرزند عقل برمی شمارد و بدین طریق، به نزاع میان عقل و عشق، خاتمه میدهد. در این نوشتار، رابطه عقل و عشق، در آثار این دو اندیشمند، مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.

ماهیت و چیستی عشق

شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، شاعر عاشق و عارف دلسوخته، در مقام توصیف عشق، آن را حقیقتی بیپایان می خواند و کسی را که در راه عشق، گام ننهد سرگردان میشمارد. با اندکتأمّلی در اشعار وی، میتوان دریافت که عشق او به ذات حق، چگونه قرار از وی ربوده است عظمت عشقی آسمانی، چگونه او را در خود غرق ساخته و همه چیز را از او بازستانده و درمقابل، وصال معشوق را به وی ارزانی داشته است. او در راه این عشق، از همه چیز گذشته است و در سراسر آثار او، این حقیقت را به روشنی آشکار است. او تنها طالب معشوق است و به وصال محبوب، می اندیشد و هر چیزی که نتواند در این راه، یاریگر او باشد، برای او بی ارزش و بی معنا است؛ چنانچهمیگوید:
مرغ دلم همچو باد گرد دو عالم بگشت                                             هر چه نه از عشق بود از همه بیزار شد - عطّار، دیوان: 1386، - 196

مکرّراً،او به این حقیقت اشاره کرده است که لازمه عشق، از دست دادن همه چیز در این راه است. به همین خاطر اظهار میدارد که تا عشق، به میدان هستی، گام نهد، عاشق هرچه را دارد، یکجا در پای
معشوق خویش، درخواهد باخت:
دل چو عشق تو درآید بمیان                                                          هر چه دارد به میان در بازد - همان: - 177

به اعتقاد وی، عاشق حقیقی در بند نام و نشان نیست و هرگز بدین نمیاندیشد که تلاش برای رسیدن به معشوق، به خوشنامی یا بدنامی وی میانجامد. او عاشق حقیقی را وارسته از بند نام و ننگ و عزت و غیرت، میخواند. به عقیده او عاشق، باید در راه عشق، خالص و بی پیرایه باشد و عشق را ابزار برخورداری، سودجویی و بهره مندی خویش، ننماید. عاشق واقعی، عشق را آلت و ابزار سود و سودا نمیکند و دامان خویش، به ریا و تزویر، نمیآلاید. از این رو میفرماید:

نیست ره عشق را برگ و نوا ساختن خرقهی پیروز را دام ریا ساختن - همان: - 524او در مسیر سلوک عاشقانهی خویش، این معنا را برای سالکان ترسیم میکند که اگر جسم و جان و ماده و معنا به مصاف عاشق آیند، حاشا که ذرهای از عشق به معشوق، کاسته نخواهد شد؛ چرا که نیرویی در عالم نیست که یارای مقابله با قدرت عشق را داشته باشد. بنابراین میگوید:اگر هر دو جهان بر من بشورند ز شور عشق کم نکنم زمانی - همان: - 653مبحث عشق، در حکمت اشراقی سهروردی، یکی از مباحث کلیدی و اساسی است که فیلسوفان پس از سهروردی - همچون صدرالمتألهین شیرازی - از آن تأثیرهای فراوان پذیرفتهاند. او در »مونس العشاق«، ریشه عشق را چنین بیان میکند: عشق را از »عشقه« گرفتهاند و عشقه گیاهی است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید