بخشی از مقاله

چکیده مقاله

این مقاله به برر سی روابط میان تعلیم وتربیت در ا سلام با مفهوم عقل دینی می پر دازد. این پژوهش با برر سی عقل از منظر قران کریم،روایات ولغویان به به وجوه معنایی آن، از جمله: » تمییز «، » انزجار از قبایح «، »اندیشه« ، » موجود مجرد «، » قوه ی درک «دست یافته ایم؛ تمامی آن معانی وجه اشتراک » موجود«را دارند؛ که در عالممُلکی، »قوه« و درعالم معنا، - مخلوق روحانی - نام دارد. ماهیت این موجود، در دو معنای »بازدارندگی« و »درک« تجلی نمایان می شود.

همچنین، عقل در مقابل »جهل« و » احمقی«، واقع می شود. عقل بر خلاف جهل، تمایل به خیرات »نظری« و »عملی« دارد و نسبت به تعلیم و تربیت »قبیح«، اثر بازدارندگی از خود نشان می دهد. روایات از »خیر و شرا، به عنوان »وزیران« عقل و جهل یاد می کند؛ از این رو نقش تعلیم و تربیت عقل، از سوی معلم و متعلم، در حوزه نظری و عملی به سوی »عاقل شدن« ا ست؛ قرآن نیز عاقل و جاهل را مدح و ذم نموده و م صادیقی از خیر و شر را در تعلیم و تربیت دینی، امر و نهی کرده ا ست.

از این رو عاقل در حوزه تعلیم و تربیت، ک سی ا ست که در میدان خ سن »فاعلی« و »فعلی«، پا نهاده با شد؛ همچنین در پرتو آن، عقابل با مجموعهای از جاذب »خوبی ها« و دفع »بادی ها« ، همراه گردیده است؛ تا عقل به سبب تربیت دینی، از قوه به فعل مبدل گردد؛ بنابراین، در این باره می توان، اهم مبانی تعلیم و تربیت عقل را، در پنج ضلع »علم نیک«، »ایمان نیک«، »نیت نیک« ، »گفتار نیک« و »عمال نیک« خلاصه نمود؛ اولین مصداق بارز تعلیم و تربیت دینی در دو حوزه عقل نظری و عملی، خداشناسی و خداپرستی است.

مقدمه

امروزه اهمیت عقل بر هیچ ک سی پو شیده نی ست؛ عقل در ا سلام به عنوان وجه امتیاز ان سان با سایر حیوانات مطرح شده ا ست. علوم مختلف نظری و عملی، شکل گیری و پیشرفت خود را مرهون عقل می دانند. از سویی، عقل در حوزه تعلیم و تربیت به عنوان مبنایی برای حرکت و تکامل یاد می شود.اما آنچه از باز شنا سی عقابل، در لغت و روایات و قرآن، مورد غفلت واقع شده ا ست، نقش مبنایی آن، در تعلیم و تربیت دینی ا ست؛ هر علمی دان سته یا ندانسته عقل را به عنوان اصل موضوعه پذیرفته اند؛ ولی ماهیت حقیقی و فلسفه وجودی آن، با توجه به فلسفه خلقت بشر و نقش ارسال کتاب و پیامبران، همچنان در حوزه تعلیم و تربیت دارای ابهام بوده است. در این رابطه می توان اذعان داشت که، ماهیت تعلیم و تربیت انسان، همان عقلانیت اوست؛ عقل به عنوان محمول ذاتی بشر، محسوب می گردد؛ به طوری که اگر عقلانیت از او سلب شود، انسانیت او فرو ریخته و نقش تربیتی او محال می گردد.

امروزه برخلاف ت صور ب سیاری از اندی شمندان سکولاری، عقل باید تو سط سربازان خیر عجین گردد، در غیر این صورت، با همراهی سربازان شر، عقل جایگاه تربیتی خود را از دست داده و مبدل به جهل و احمقی می گردد؛ امام علی - ع - و امام سجاد - ع - به عنوان مربیان حقیقی حوزه تعلیم و تربیت، از نوع تعلیم و تربیت سربازان شر، تعبیر به »اهل جهل - «نهج البلاغه، خطبه 41 - ، »عدم زرنگی - همان، خطبه 200 - ، » شبه عقل« و » ضلالت عقل - صحیفه سجادیه، دعای - 28 یاد می نمایند. به طوری که امام علی - ع - از معلم و متعلم به عنوان »عالم نما« و »آدم نما«یاد می کند؛ چنانچه در شمردن مغبوض ترین خلائق بعد از مرد جائر این چنین می فرماید:

«نهج البلاغه، خطبه . - 17 قرآن نیز تربیت شدگان این مکتب را با تعابیری از جمله آنها نمی دانند، نمی فهمند، تعقل نمی کنند«، »کر و کورند« و »بدترین جنبندگانند« یاد می نمایند.

-1 ماهیت عقل و نقش تعلیمی و تربیتی آن در نزد لغویون

عقل، واژه ای عربی است و معادل آن در فار سی خرد، اندی شه و گاهی هوش به کار برده شده ا ست. - دهخدا، ذیل واژه »عقل. - « در لغت عرب نیز به همین معنا اشاره شده است. لغت دانان عرب، برای عقلی معانی مختلفی استعمال نموده اند؛ که در قرآن، روایات، عرف عام و خاص مردم به وفور م شاهده می گردد؛ در اینجا به برخی تعاریف عقل و مفهوم شناسی آن، مورد ا شاره قرار گرفته و تحلیل می شود. ح سن بن عبداالله عسکری در فرق بین علم و عقل می گوید: عقل، علم اولیه ای است که از قبایح، منع و منزجر می کند؛ لذا هر کسی از قبایح منزجر تر باشد از لحاظ عقلی قوی تر است.

وی می گوید بعضی به معنای » منع از قبایح« و »حفظ و بستن« استعمال نموده اند. کلام ایشان دارای وجوه معنایی متفاوتی است؛ اما به نظر می رسد که طبق تعریف ایشان عقل، علم اولی و ابتدایی است که به نوعی از تعلیم و تربیت بالقوه دینی برخوردار گشته است؛ پس نمی تواند عقل مرادف علم باشد.

راغب اصفهانی از اصل عقل به معنای »امساک و استمساک« یاد می کند؛ یعنی بند کردن، نگه داشتن و باز ایستادن. ایشان با استناد به تعبیر اعراب که می گویند: » عقل البعیر بالعقال« یعنی شتر را با ری سمانی ب ست. همین معنا را اراده می نماید.

به نظر می رسد راغب اصفهانی در تعریف دیگری، عقل را قوه ای می داند که بعد از تعلیم - شناخت - خوب و بد، موضع مخالف و موافق پیدا می نماید؛ همچنین وی در تعریف دیگری از عقل، به عنوان قوه ای یاد می کند که آمادگی قبول علم را دارد و از آن علم، فائده می برد. پس عقل قوه ای است بعد از تعلیم خوبی و بادی، به یکی روی می آورد و از دیگری منزجر می گردد. راغب اصفهانی از این نوع تعریف، به عقل »مطبوع« یاد می کند.

از دیگر سو، راغب برای واژگانی همچون، »حصین«، »دیه«، معنای »بازدارندگی« و »بستن« با توجه به معنای عقل تفسیر نموده است.

فخرالدین طریحی نیز با توجه به اصل معنای حبس و انزجار، عاقل کسی را می داند که نفس خود را از هوی حبس کرده و منع کند. »العاقل هو الذی یحبس نفسه و یردها عن هواها و من هذا قولهم: اعتقل لسان فلان: إذا حبس و منع من الکلام. و منه عقلات البعیر.

پس خاستگاه تعلیم و تربیت در اسلام، تعلیم و تربیت عقل، توسط عاقل است. طریحی معنای دیگری را از صاحب قاموس به عنوان »قوه و نور روحانی دراکه« نقل می نماید، ایشان این معنای عقل را حق می داند و همچون راغب اصفهانی از آن تعبیر به »عقل مطبوع« می نماید؛ چنانچه گفته است: »گفته شده عقل به معنای نور روحانی است که نفس به واسطه او علوم ضروری و نظری را درک می کند؛ این نیرو ابتدا در درون فرزند جای دارد و به مرور زمان شروع می کند به رشد و نمو تا اینکه در زمان بلوغ کامل شود.« - همان - پس عقل به عنوان قوه دراکه است که قدرت درک علوم بدیهی و نظری را دارد؛ منتها در زمان طفولیت و کودکی به صورت بالقوه، درا که است و به مرور، این قوه از مراتب شناخت طبیعی به مراتب اعلای عقلی می رسد. همچنین ایشان گفته است گاهی عقل چیزی است که در مقابل جهل قرار داده می شود. - همان - در این صورت، ممکن ا ست عقل را مرادف با علم دان سته با شد؛ همچنین وی علاوه بر آن معانی بیان دا شته که عقل در معنای »قوه نفس«، »فهم و درک« و غیره نیز، به کار رفته است...

ابن منظور می گوید: » العقل الحجر و النهی ضد الخمق« است که به معنای خرد و بازداشتن در مقابل حماقت و ابلهی به کار برده شده است؛ همچنین بیان داشته، عقل در معانی دیگر از جمله »قلب«، » تثبیت امور«، »حبس نفس از هوی«، »دیه« نیز استعمال گردیده است.

آنچه از این استعمال بر می آید، این است که مربی و شاگرد باید در مقام تعلیم و تربیت، از خرد و بازداشتگی نفس از قبایح و هوای نفیس، برخوردار با شند؛ در غیر این صورت، نوع تعلیم و تربیت مربی و شاگرد، در مقام نظری و عملی غیر عقلانی، یعنی احمقی که ضد آن باشد، مبدل می گردد؛ زیرا روش تعلیم و تربیت، مجازی و غیر واقعی بوده و از اهداف انسانیت به دور است؛ این نوع تربیت، جهل و به سوی خواهش های نفسانی سوق داده می شود؛ در این صورت، تعلیم و تربیت، حیوانی خواهد بود. در روش احمقی و حیوانی، فساد عقبل اتفاق افتاده ا ست. عبداالله ع سکری وجه نامگذاری احمق را ضعف عقلی می داند ؛ لذا در این نوع تعلیم و تربیت، اندی شه و رفتار غلطی بروز می نماید و می تواند از لحاظ منطقی، بین عاقل و احمق، تقابل ملکه و عدم ملکه برقرار با شد؛ مانند بینایی و کوری؛ یعنی فردی که مورد تعلیم و تربیت قرار می گیرد، باید شأنیت عقل در وجود او محقق باشد و اگر او از این شأنیت استفاده نکند؛ یعنی از قبایح و هوی نفس، خودش را باز ندارد به سوی احمقی - فساد عقل - که عدم ملکه است، سوق داده می شود؛ زیرا انسان شآنیت وجودی عقل را دارد؛ در صورت فساد عقل، از حمایت غیر عقل که همان تربیت حیوانی و احمقی است برخوردار می گردد. هر چند در بروز فساد عقل، علل و عوامل تربیتی بسیاری دخالت دارند؛ نوع بارز آن را می توان تبعیت هوی نفس بر شمرد. آیه قرآن از این تلقی به بصیرت و کوری یاد می کند... «الرعد - 19 دان ستن زمانی محقق می گردد که او صاحب عقل با شد، در غیر این صورت، او فردی کور خواهد بود. آیه بیان می کند که متعلم در جایی که نزول قرآن را - بعد از بیان روشن - حق بداند، فرد عاقل خواهد بود؛ در غیر این صورت، او فردی احمق خواهد بود که از فساد عقل برخوردار گشته است.

»ان شار الدو با عند االله الصنم البگم الذین لا یغقلون . - الانفال: » - 22 بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی ه ستند که اندی شه نمی کنند. در این آیه، علت اندی شه نکردن آنان را تبعیت هوای نفس و میل به قبایح می داند که به نوعی دچار فساد عقل گشته اند.

أ فلم یسیروا فی الأرض فتکون لهم قلوب یعقلون بها أو آذان ی شمعون بها فإنها لا تغمی الاب صار و لکن تغمی القلوب التی فی ال صدور . - الحج: - 46

آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل هایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند یا گوشهای شنوایی که با آن - نادای حق را - بشنوند؟ چرا که چشم های ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دل هایی که در سینه هاست کور می شود.

به نظر می رسد با توجه به معانی زیاد عقل، می توان از یک معنای جامعی سخن گفت؛ در این باره احمد ابن فارس، علاوه بر ذکر برخی معانی درباره عقل، می گوید: به نظر می رسد تمام این معانی در معنای جامع »جلو گیری و نهی کردن« ریشه دارد، بر این اساس، » قلعه و حصن - ، بدان سبب که مانع ورود دشمن می گردد، عقل خوانده می شود، چنانکه بر »دیه«، با توجه به اینکه از ریختن خون جانی جلوگیری می کند، عقل گفته می شود؛ از این رو، در تعلیم و تربیت دینی، باید موجود دارای عقل را محور قرار داد که شأنیت تربیت پذیری را داشته باشد.

در مکتب دینی، هدف از تعلیم و تربیت، به فعلیت رساندن موجود عاقل است؛ یعنی عقل بالقوه را، بالفعل نمایند؛ بنابراین در این مکتب، شخص عاقل، کسی خواهد بود که علاوه بر داشتن اندیشه، باور - ایمان - ، نیت و گفتار نیکی در میدان عمل نیز، از تربیتی نیک، برخوردار گردد. امام سجاد - ع - همین راه را ترسیم نموده و از خداوند خواستار است. - صحیفه سجادیه: دعای . - - 20 -

به نظر می ر سد همه مربیان الهی - از جمله پیامبران و امامان مع صومین - به دنبال تحقق چنین تعلیم و تربیتی بوده اند . البته این هدف تعلیم، خود در جهت قرب الهی بوده و منافاتی با عاقل شدن ندارد. ابن فارسی در مورد شخصی عاقل می گوید : »عاقل« کسی است که حابس از قول و فعل نکوهیده باشد؛ » من ذالک العقل و هو الحابس عن ذمیم القول و الفعل

پس شخصی عاقل در نظر او، شخصی است که رفتار و گفتار او مذموم نباشد. فارابی نیز در وجه نامگذاری عاقل همین معنا را مورد تأیید قرار داده و می گوید: » عاقل کسی است که، صاحب رأی یا خوبی رأی باشد و به سوی عواقب محموده عمل نماید؛ و او انسان فاضل و خیر، در کار خود است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید