بخشی از مقاله
مقدمه
امروزه ما وارث جهاني پر از ناکاميها، شکستها، بيمناگي ها و سرخوردگيها هستيم، کنار نهادن عقل و خرد و پيروي از اميال دروني، غرايز حيواني و خودخواهي ها، انسان هايي بي رحم، بي منطق و تخريب گر ساخته است.
وجود اينهمه بي عدالتي، سرگشتگي، جنگ و بسياري از رفتارهاي غيرعقلاني، مو يد اين امر است که بشر امروزي قبل از هر چيز به تربيت کردن نياز دارد. اکنون فن آوري هاي علمي روزافزون گشته است و مي رويم تا خود محصور محصولات خود باشيم.
در کنار اين پيشرفتهاي دور از انتظار جاي چيزي خالي است. چيزي که به علم جهت مي دهد و آن چيزي جز اخلاقيات نيست. نبود تربيت صحيح و اخلاقيات موجب شده است که امروزه ما بيش از پيش مستعد آن باشيم که به همنوعان خود آسيب برسانيم. ماير معتقد است که براي حل مشکلات موجود جهاني سه راه حل وجود دارد;
جنگ، انقلاب و تربيت. به اعتقاد وي جنگ کابوس تصوير ناپذير است و انقلاب روش بيمناکانه ولي تربيت است که به آرامي انسان را رو به تکامل مي برد و او را متوجه امکانات خلاقانه خود مي کند. تربيت است که به انسان جهت مي دهد و او را هدفمند مي سازد و تربيت تنها داروي درد بشريت است.
تعريف تربيت تربيت به طور سنتي به صورت ايجاد عادت از طريق بکارگيري شيوه هاي تنبيه و پاداش تعريف شده است. نگاه سنتي تربيت ناظر بر فرايندي بوده است که طي آن حداقل دو نفر، يکي به عنوان معلم يا مربي و ديگري به عنوان متربي به صورت بالا - پايين با يکديگر ارتباط دارند. در اينجا مربي داراي ويژگيها، مهارتها و توانمنديهايي است که مي خواهد آن را به متربي انتقال دهد. اين که اين انتقال بالا به پايين است
بدين معناست که صرفا يک جريان يکسويه و يک طرفه که در آن معلومات مربي به متربي جريان پيدا مي کند، بين آن دو برقرار است. اين انتقال مهارتها و معلومات از طريق امر و نهي کردن و تنبيه و پاداش صورت مي گيرد. در اين فرمول که تمامي اطلاعات از طريق مربي به متربي جاري مي شود، متربي چاره اي جز اطاعت بي چون و چرا ندارد.
سيستمي اگر چه قديمي است اما هنوز در پاره اي از جوامع سنتي ، روستاها و مکانهائي که کمتر در معرض پيشرفتهاي تکنولوژيک و علمي بوده است به راحتي ديده مي شود. در بسياري از شهرها و روستاهاي کشورمان، يکي دو دهه شاهد چنين وضعي بوده ايم. تعليم مکتب خانه اي و تربيت پدر - فرزندي از خصوصيت چنين سيستمي است. اگر چه چنين تربيتي خالي از اشکال نيست ولي به نظر مي رسد
جوامع کوچک و کمتر توسعه يافته از چنين سيستم تربيتي فايده زيادي مي برند. در اين جوامع ساده افراد زندگي روزمره خود را به دور از گرفتاريهاي امروز جهان سپري مي کنند. در چنين سيستمي پسر دنباله رو پدر است و هم از جهت ويژگي هاي روان شناختي و شخصيتي و هم از نظر منش و شيوه زندگي بسيار به پدر شباهت پيدا مي کند. نجارزاده، نجار و رعيت زاده، رعيت مي شود.
در اينجا تعارض در انتخاب وجود ندارد، چون شق ديگري باقي نمي ماند تا انتخاب شود. همه چيز از قبل تعيين شده است. در واقع شايد بتوان گفت که گرفتاريهاي جهان امروز وقتي از طريق تکنولوژي به جوامع ساده تر سرايت پيدا کرد، همه ساختارهاي موجود آن را به هم زد. شکي وجود ندارد که تعليم و تربيت مدرن بود که جوامع سنتي را از هم پاشيد. کاربرد روشهاي علمي در تعليم وتربيت، ويژگي مشخص تربيت مدرن و امروزي است.
رابطه يکسويه مربي و متربي در اين شيوه مردود شناخته شده است. اين رابطه اجباري نيست و در آن مسائل مربوطه به انگيزش متربي لحاظ شده است. چنين سيستم تعليم وتربيتي است که موجب ايجاد تغييرات نسبتا ثابتي در فرد مي شود. در اين سيستم، تکنولوژي در خدمت تربيت قرار مي گيرد و تربيت، انسان را به استفاده بهينه از تکنولوژي رهنمون مي سازد.
جرياني که هيچگاه در اين عصر به وقوع نپيوسته است و کماکان انسان در خدمت تکنولوژي قرار دارد. اگر چه از ويژگيهاي تعليم و تربيت سنتي عدم توجه به تفاوتهاي فردي و خلاقيت افراد است، در تربيت مدرن و علمي بيشتر سعي بر شکوفا ساختن استعدادهاي افراد است. اگر از تعاريف متعددي که براي تربيت وجود دارد بگذريم،
به طور کلي مي توان تربيت را جرياني دانست که به طور مستمر در جهت رشد همه جانبه فرد (اعم از جسماني، شناختي، رواني، عاطفي و اجتماعي و ديني) و شکوفا ساختن استعدادهاي او است (شريعتمداري، 1367). در اين معني تربيت اعم از آموزشهاي رسمي و غير رسمي است و کلا هر جرياني را در برمي گيرد که در جهت تغيير و اصلاح تجربيات فرد است.
به اين ترتيب، تربيت فرايندي است که در سراسر عمر انسان اتفاق مي افتد و قاعدتا جنبه تکاملي، رشدي و صعودي دارد، بدين معني که هر چه جلوتر مي رويم فرد شکوفاتر مي شود. نظريه ها و مدلهاي تربيت بسته به اينکه ديدگاه ما نسبت به انسان چگونه باشد، آيا او را موجودي ذاتا بد و شرور بدانيم يا ذاتا خوب و يا مانند لوح سفيد و زميني مستعد کاشتن هر نوع محصول، مدلهاي تربيتي گوناگوني ارائه شده است
. بعضي از انديشمندان انسان را موجودي ذاتا شرور مي دانند. توماس هابز معتقد بود که انسان را بايد تربيت کرد و اخلاق حسنه به او آموخت. اين تربيت است که انسانها را به سوي نيکي و خوبي هدايت مي کند. به نظر هابز اگر انسان تربيت نشود طبيعت ناپاک و سرشت بد خود را نشان خواهد داد. در عوض لاک، فيلسوف انگليسي قرن هفدهم، معتقد بود که انسان موجودي است
داراي ذهن و سرشتي تهي از هر ويژگي. بنابراين در جواب اين سو ال که ذهن از کجا اين همه مواد براي استدلال و شناخت مي آورد او جواب مي دهد; از راه تجربه. از تجربه است که همه دانش ما سرچشمه مي گيرد و از تجربه است که سرانجام دانش حاصل مي شود. به نظر لاک محيط در پرورش و تربيت انسان نقش اساسي دارد.
ما از راه تقليد و پاداش و تنبيه مي آموزيم. به عنوان مثال اگر کودکي ببيند که والدينش در قبال موفقيتهاي ديگران آنها را شماتت مي کنند او نيز مي آموزد که نسبت به ديگران حسود باشد. حال اگر در اين حين پاداش دريافت کند و کار او از طرف والدين تاييد گردد او سعي مي کند که حسادت خود را تقويت کند. لاک هدف اصلي تربيت و تعليم را کنترل خود مي داند (کرين، 1375).
فرد از طريق تربيت ياد مي گيرد که بر اعمال و رفتار خود تسلط يابد، رفتارهاي تکانه اي از خود بروز ندهد و قبل از انجام هر عمل و رفتاري در قبال آن انديشه کند. او پايه همه فضيلتها را در اين مي داند که فرد بتواند از ارضاي خواسته هاي خود دست بردارد. به نظر لاک پاداش و تنبيه فيزيکي از راههاي تربيت است
و بهترين پاداش، تمجيد و ستايش و بهترين تنبيه، عدم قبول و ابراز نارضايتي و تقبيح است. روسو، فيلسوف سوئيسي قرن هجدهم، برخلاف لاک معتقد بود که کودکان محفظه هاي خالي يا الواح نانوشته نيستند، بلکه حالات و روشهاي خاص خود را از نظر احساس و انديشه دارا مي باشند. آنها مطابق با طرح طبيعت رشد مي يابند و ما بايد تنها تسهيل کننده اين رشد باشيم.
او انسانها را با طبيعت پاک مي انگاشت و معقتد بود که اگر بگذاريم طبيعت کار خود را مي کند، هر چند نهايتا انسانها تحت انقياد و بندگي نيروهاي اجتماعي درمي آيند. روسو در کتاب معروف خود به نام اميل انديشه هاي تربيتي را بيان داشته است. اميل پسر فرضي است که روسو آن را رشد داده است.
او معتقد است که اميل خود توسط نيروهاي طبيعي خود خواهد آموخت، راه خواهد رفت و شروع به سخن گفتن خواهد کرد. چيزي به اميل تحميل نمي شود، بلکه آزاد گذاشته مي شود تا خود اشتياق پيدا کند. اميل مي آموزد هر چيزي را براساس تجربه خود داوري کند. بدين سان او مي تواند به درستي بينديشد و عمل کند. به علاوه از زمانهاي قديم تربيت با دين به گونه اي آميخته بود.هر جامعه اي براساس مذهبي که براي خود برمي گزيند سعي مي کرد افراد جامعه خود را براي برپاداشتن سنتهاي مذهبي و آداب و رسوم ديني تربيت کند. تربيت در اسلام در اسلام اهميت خاصي به تربيت فرزند داده شده است، چرا که يکي از حقوق اساسي فرزند نسبت به پدر تربيت درست اوست. در اهميت تربيت در اسلام همين بس که در قرآن مجيد از يکي از اهداف عاليه بعثت پيامبران به عنوان تزکيه (تربيت) نام برده شده است. تربيت در اسلام با معاني و تعابير مختلفي بکار رفته است
. در يک تعبير، تربيت به معناي رسيدن به رشد است. آيه 1 سوره جن ناظر بر اين تعبير است. در اين آيه هدف قرآن هدايت به حق و کمال عقلي است. آيات ديگري مانند 256 سوره بقره، 10 سوره جن و 10 سوره کهف ، نيز ناظر بر همين معنا از تربيت هستند. در جاي ديگر قرآن مانند آيات 29 و 38 سوره غافر ماموريت پيامبر اسلام هدايت به راه کمال ذکر شده است. هدايتي که در آن فرد، در راه مستقيم (صراط المستقيم) گام برمي دارد.
در سوره آل عمران آيه 164 آمده است که همانا خداوند بر افراد با ايمان منت نهاد و براي آنان پيامبري را مبعوث کرد تا آنان آيات الهي را تلاوت کنند و انسانها را از آلودگيها برهانند (تزکيه کنند) و به آنها کتاب و حکمت بياموزند. و يا در نهج الفصاحه، پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: "من براي به کمال رساندن خوبيهاي اخلاق مبعوث شدم". بنابراين تزکيه نفس باعث رستگاري مي شود وتربيت باعث به کمال رسيدن ابعاد معنوي و شخصيتي انسانها مي گردد.
در اين ميان پرمعناترين تعبير از تربيت اسلامي همان تعبير به تزکيه است. در آيه دوم سوره جمعه، هدف از بعثت رسولان و پيامبران آگاه ساختن انسانها از نشانه هاي الهي، تزکيه آنها و علم آموزي به آنها عنوان شده است. اين سه هدف بزرگ الهي جز برترين اهداف تربيت اسلامي است هدف اول يعني آگاه ساختن انسانها به نشانه هاي الهي جنبه مقدماتي دارد
و در آن سعي مي شود کودک با رشد گيرنده هاي حسي خود مخصوصا ديدن و شنيدن بتواند به تفکر و تاملي درست در عالم خلقت برسد. در مرحله بعد کودک ياد مي گيرد که از انجام رفتارهاي غيراخلاقي و غيرانساني بپرهيزد و فضائل و کمالات انساني را در خود رشد دهد.
درمرحله سوم و آخرين مرحله تربيت، کودک شروع به علم آموزي مي کند تا بيشتر از پيش رو به سوي کمال برود. پس بنابراين در تربيت اسلامي سه مرحله وجود دارد که در سطور بعدي به تفضيل در اين باره بحث خواهيم کرد. ويژگيهاي تربيت اسلامي تربيت در اسلام جنبه ديني هم دارد. بدين معني که اگر در اديان ديگر تربيت وجود دارد صرفا به تربيت ديني پرداخته مي شود. ولي در تربيت اسلامي، تربيت ديني تنها يک جنبه از تربيت است. تربيت اسلامي جامع است از اين نظر که شامل پرورش جسم ، روح، فرد و جمع ، دنيا و آخرت مي شود. تربيت در اسلام تنها انجام مناسک ديني نيست
. بلکه پروراندن هر صفت و کمالي است که انسان به عنوان جانشين خدا بر زمين و انسان به عنوان انسان بايد دارا باشد. آيات، روايات و توصيه هاي ديني متفاوتي را مي توان يافت که در آن نه تنها به عبادت وانجام مراسم ديني توصيه شده است بلکه کسب کليه فضائل و دوري از هر حيوان صفتي سفارش شده است. همه اينها نشان مي دهد که تربيت اسلامي تربيتي کامل و همه جانبه است. از ديگر ويژگيهاي تربيت اسلامي اين است که تمامي تلاشهاي تربيتي يک مسير را دنبال مي کنند و آن عبادت و بندگي خدا و تسليم رضاي او بودن است.
اين ويژگي مخصوص تربيت اسلامي است و در هيچ يک از مدلهاي تربيتي وجود ندارد. در بهترين روشهاي تربيتي فرد خدمتگزار جامعه است و هدف والاتري وجود ندارد. از ويژگيهاي ديگر تربيت اسلامي تاکيد آن بر تربيت شناختي است. آنقدر که در تربيت اسلامي بر پرورش تفکر و علم آموزي تاکيد شده است در هيچ يک از مدلهاي تربيت چنين سفارش نشده است. همانگونه که متذکر شديم، قرآن هدف از بعثت پيامبران را تعليم علم و حکمت مي داند.
اهداف تربيت اسلامي هدفهاي تربيت در طول تاريخ انسان تغييرات زيادي داشته است. همانگونه که بيان شد، در جوامع ابتدائي هدف از تربيت بيشتر براي حفظ سنت ها و ثبات وضع موجود بوده است. در جوامع ديني تربيت در جهت آموزش اصول مذهبي، سنتها و عقايد ديني بوده است. در جوامع ديگر مانند روم باستان هدف از تربيت قبل از هر چيز پرورش شهروند خوب ، فردي که آماده فداکاري براي سرزمين خود باشد بوده و در عصر جديد و طبعا علمي، تربيت شديدا بر اهداف علمي استوار است.
اين امر مخصوصا بعد از انقلاب صنعتي شدت گرفت و پايه هاي تربيت نوين بر روان شناسي علمي و زيست شناسي گذارده شد از ديدگاه ماير هدفهاي تربيت عصر جديد عبارتند از : تفکر، تامل، شناخت فرهنگ وهنر، پرورش خلاقيت، درک و کاربرد دانش، تماس با انديشه هاي مهم، روي آوري به ارزشهاي معنوي و اخلاقيات، کسب مهارتهاي اساسي مانند خواندن، نوشتن و زيبايي شناسي، کارآمدي شغلي ، پرورش حس احترام به همنوع و خانواده، شهروند مو ثر ، سلامت بدني ، رشد شخصيت، رشد و گسترش علائق و صلح جويي. در اسلام هدفهاي تربيتي مطابق با شان انسان و هدف از خلقت آدمي است.
اسلام دين کاملي است. در يک فرآيند کلي ظهور دين اسلام، يک جريان تربيتي را پشت سر نهاد . نگاهي به سير تکامل دين اسلام مو يد اين نظر است. تمامي پيامبران از آدم تا خاتم يک هدف را دنبال مي کردند که تکامل آن در دين اسلام ديده شد. اسلام به يکباره ظهور نکرد. بلکه انسانها را به تدريج آماده پذيرفتن خود نمود. رشد هدفهاي تربيتي در دنياي مدرن و فرا مدرن امروز در اهداف مادي و دنيايي محدود شده است
و هدفهاي اخلاقي، معنوي و روحاني در فرع قرار دارد. در اسلام اين مزيت وجود دارد که هدفهاي تربيتي بر محور خودشناسي ، خداشناسي و تقرب و رضاي الهي دور مي زند. هدفهاي تربيتي در اسلام از نظر شريعتمداري عبارتند از : تقوي و پرهيزگاري، آموزش حکمت، پرورش عدالت خواهي، تکامل انسان، استقلال فردي، پذيرش مسو وليت فردي، تغيير رفتار، احترام به انسان، ايمان به صلاحيت مردم، پرستش خدا، برادري و همکاري، دوستي با ملل ديگر و پرورش روح اجتماعي.
از نظر شريعتمداري ويژگيهاي تربيت اسلامي عبارتند از: الف) جنبه هدايتي بودن فرد در زمينه هاي عقلاني، اجتماعي، عاطفي و بدني. ب ) جنبه پويائي در رشد يا بندگي هدفها و انعطاف پذيري روشها ج) جنبه انقلابي بودن مکتب اسلام بدين معني که در اسلام هم نظام پويا وجود دارد و هم مبارزه با استعمار و استثمار.
هدفهاي تربيت اسلامي را در : تقويت اراده، عبادت و نيايش، محبت، تقويت حس حقيقت جوئي، مراقبه و محاسبه، تفکر، محبت اوليا، ازدواج ، جهاد و کار مي داند. مشابه هدفهاي ذکر شده، هدفهاي زير را از اهداف تربيت اسلامي مي داند; اول پرورش ابعاد وجودي و شخصيتي انسان و شکوفا کردن تمامي استعدادهاي او. دوم، حرکت دادن انسان به سوي خدا، سوم آگاه کردن انسان از پايگاه و جايگاه خويش در جهان. چهارم، پرورش قدرت تشخيص در انسان از طريق مشاهده، تجربه، تفکر و تعليم. پنجم، پرورش روح حقيقت جويي. ششم ، پرورش افرادي مو من، متقي و عامل به خوبيها. هفتم ايجاد روح برادري، برابري، تعاون احسان و ايثار. هشتم، پرورش روحيه تلاش و مبارزه با فقر. آنچه مسلم است هدف اساسي تعليم و تربيت اسلامي همان هدفي است که انسان براي آن آفريده شده است
و آن هدف جز شناخت فرد، پي بردن به عظمت خداوندي و طي کمالات انساني نيست. پس مي توان گفت يکي از اهداف تعليم و تربيت اسلامي شناخت خود و پيرامون خود است. فرزندانمان را بايد بگونه اي تربيت کنيم که مشتاقانه در پي کشف خود و محيط خود برآيند. از ابتداي تولد خوشبختانه اين وديعه دروني يعني جستجو و کشف محيط به طور ذاتي در وجود ما نهفته است. ما مي توانيم به روش بسيار دقيق و هوشمندانه آن را هدايت نمائيم مسلما اگر اين نهاده دروني نتواند به درستي رشد يابد ما در اهداف تربيتي خود دچار شکست شده ايم. براي تربيت و رشد اين نهاده بايد سعي کنيم از ابتدا کودک را مشتاق به بررسي و پويش اطراف خود نمائيم.
ما مي توانيم با جواب دادن به پرسشهاي او - با حوصله وسعي بيشتر - او را براي طرح پرسشهاي ديگر به حرکت وا داريم. مي توانيم با ندادن جواب کامل به سو الهاي او، کودک را وا داريم که خود نيز براي کشف حقايق قدمي بردارد. پس شناخت خود و پيرامون خود مي تواند از اولين اهداف تربيتي باشد که از ابتداي تولد مي توان به آن پرداخت. آموزشهائي که در اين مرحله به کودک داده مي شود بايد در برگيرنده شناخت کودک از حقوق خود و ديگران باشد. کودک ياد مي گيرد که به ديگران احترام بگذارد.
حق خود را در قبال جامعه و محيط زيست ادا کند. ياد بگيرد که فکر کند و مهارتهاي تفکر را بياموزد و بتواند رابطه اي انساني با ديگران برقرار سازد. در مرحله بعد که از هفت سالگي شروع مي شود، بيشترين تاکيد بر تربيت ديني است. کودک ياد مي گيرد که مناسک ديني را انجام دهد. دين خود را بشناسد و هر آنچه به او از طرف دين امر شده است، انجام دهد
و از آنچه که از آن نهي شده است دوري گزيند. اين مرحله توام است با شروع تعليم و تربيت رسمي که در آن مرحله سوم از تعليم و تربيت اسلامي که همان ياددهي علم و حکمت است آغاز مي شود. در اين مرحله است که شناخت و آگاهي هاي فرد از خود و جهان و همچنين آفريدگار جهانيان به مرتبه اي رسيده است که بتواند از روي آگاهي به سوي شکوفايي گوهر انساني خود قدم بردارد. بنابراين به طور خلاصه مي توان گفت که در تعليم و تربيت اسلامي يک هدف اساسي وجود دارد و آن حرکت انسان بسوي خداست. چرا که ما ز بالائيم و بالا مي رويم.
اما اين هدف کلي و نهايي در اهداف جزئي تري مستتر است که ما آن را زير هدفهاي تعليم و تربيت اسلامي مي ناميم و آنها شامل : شناخت فرد از خود، جامعه و طبيعت، رعايت حقوق خود، ديگران و طبيعت، پرورش حس احترام همراه با محبت نسبت به ديگران، انجام اعمال صالح و نيک به عنوان مسلمان
، انجام مناسک ديني، پرهيز از دروغ، دشمني، ظلم، ريا، و همه اخلاق رذيله و تلاش در جهت برقراري دوستي و صلح و عدالت در سطح جهان، کسب علم و دانش و پرورش تفکر و خلاقيت و کارآمدي براي جامعه است. اين اهداف توسط مراحل سه گانه که در بالا توضيح داديم مي تواند محقق گردد. روشهاي تربيت اسلامي در قرآن به روشهاي گوناگون تربيت اشاره شده است.
يکي از آن روشها که اتفاقا در روان شناسي مدرن امروزي نيز کاربرد دارد، روش تشويق و تنبيه است. مکررا در قرآن مي بينيم که خداوند انسانها را به دادن پاداش در مقابل نيکيها و مبتلا ساختن آنها به عذاب در مقابل بديها اشاره دارد. اين روش در روان شناسي بسيار رايج است. در اين روش براي تغيير و اصلاح رفتار مي توان با دادن پاداش و يا تنبيه کردن انسانها را وا داشت تا رفتار بخصوصي را ارائه دهند و رفتار ديگر را سرکوب نمايند.
تفاوت روش تشويق و تنبيه قرآني و روان شناسي امروزه در اين است که تنبيه يا تشويق خداوند اکثرا به دنياي ديگري واگذار شده است. اگر چه در اين دنيا نيز تا حدودي تشويق و تنبيه وجود دارد ولي در روان شناسي بلافاصله بعد از رفتار خاصي تشويق وتنبيه صورت مي گيرد. با اين حال مي توان از هر دو روش قرآني و روان شناسانه براي تربيت افراد استفاده نمود. روش ديگري که در تربيت اسلامي وجود دارد و مکررا به آن اشاره شده است.
الگوگيري از سيره پيامبران و اوليا خداست. خداوند رفتار رسول اکرم را "اسوه حسنه" براي مردم مي شمارد تا از آن الگو گيرند. در روان شناسي مدرن نيز از اين روش مخصوصا براي فراگيري رفتارهاي اجتماعي استفاده شاياني مي شود. الگو بايد ويژگيهاي بخصوصي داشته باشد تا مورد الگوگيري قرار بگيرد. اين ويژگيها شامل جنسيت، سواد، موقعيت اقتصادي، اجتماعي، ويژگيهاي شخصيتي، سن و از اين قبيل است. توجه به اين ويژگي ها مي تواند اين روش تربيتي را کارآمدتر سازد. روش ديگر تربيت در اسلام روش تذکر است.
ذکر به معناي يادآوري است. به اين معنا که ما، چيزي را که قبلا فرد ياد گرفته است، با بيان صفتي از آن، به او گوشزد مي کنيم. اين روش صرفا موقعي مو ثر است که فرد چيز را قبلا ياد گرفته باشد. در اين صورت نيازي به استفاده از تنبيه نيست بلکه يادآوري آنچه فراموش کرده است کافي است. گاهي اين روش مي تواند به صورت امر به معروف و نهي از منکر صورت بگيرد که نوع ديگري از تذکر دادن است. از ديگر روشهاي تربيت اسلامي مي توان روش "بيان داستان" را نام برد
. در قرآن بسياري از داستانهاي عبرت آموز وجود دارد که هر يک مي تواند انقلابي در درون انسانها ايجاد نمايد. روش داستاني روش استفاده از تجربيات ديگران به جاي تجربه فردي است. اين روش مخصوصا در سنين نوجواني بسيار کاربرد دارد. چرا که در اين سن، نوجوان مي تواند روابط منطقي بين پديده ها را به طور ذهني درک نمايد ولي کاربرد آن در کودکان نمي تواند مو ثر باشد. روش ديگري که باز در قرآن نيز به آن اشاره شده است
روش محاسبه نفس است. اين روش که در آن فرد به بازنمودن اعمال خويش طي دوره مشخصي مي پردازد، در روان شناسي مدرن نيز کاربرد فراواني دارد. اين روش از جمله روشهاي شناختي تعليم و تربيت است که امروزه به آن خود جهت دهي يا خود نظم دهي مي گويند. از طريق اين روش مي توان به افراد ياد داد تا خود، رفتارها و اعمال خود را تحت نظر بگيرند و آنها را کنترل نمايند. به اين وسيله به عوض اينکه از بيرون به کنترل افراد بپردازيم، خود آنها را مسو ول اعمال خودشان قرار مي دهيم.
البته روشهاي ديگري نيز در تربيت اسلامي وجود دارد مانند روش محبت، روش موعظه، روش توجه و روش ابتلا و امتحان. ما از ذکر اين روشها به جهت طولاني تر شدن بحث خودداري مي نمائيم. هر چند بعضي از آنها دردل روشهاي ذکر شده مستتر است، مانند روش محبت که بايد در تمامي روشهاي تربيتي اعمال گردد. روش موعظه مي تواند به صورت ذکر يا داستان سرائي نيز صورت پذيرد و روش توبه که روش کاملا فردي است و ابتلا به امتحان الهي نيز از روشهائي است که خداوند در قبال بندگان خود بکار مي برد.
تربيت از ديدگاه اسلام
همان طور که مي دانيد انقلاب شکوهمند اسلامي ما يک هدف اساسي داشت و آن اين بود، که اسلام، تعاليم اسلامي، احکام اسلامي، اصول و دستورالعمل هاي اسلامي، حاکم بر اعمال و رفتار ما باشد و اگر بخواهيم اين مطلب را به صورت آموزشي مطرح کنيم، بايد بگوييم که هدف، اشاعه تربيت اسلامي در جامعه بود. يعني از آنچه قبل از انقلاب در جامعه، تا حدي جاري و متداول بود، ما را تحت تاثير آداب و رسوم خاص و هدفهاي تربيتي خاص از ديدگاه خود، سوق مي دهند.
هدف امام امت بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اين بود، که به تدريج مسو ولان آموزشي اعم از مراجع محترم تقليد، متکلمان، فيلسوفان اسلامي، مبلغان، آنهايي که در آموزش معارف اسلامي و در مراکز آموزشي هستند اقدام کنند و همچنين تشکيل حکومت اسلامي و تشکيل نهادهاي آموزشي و نهادهاي تربيتي همه يک هدف اساسي را دنبال مي کردند و آن پياده کردن تعليم و تربيت اسلامي مي باشد.
شايد براي بعضي افراد مفهوم تربيت روشن نباشد و تربيت را باآموزش مهارتهاي خواندن و نوشتن يکسان تلقي کنند اين امر آن طور که بايد و شايد مهم تلقي نشود. ولي اين مساله درست نيست. آموزش الفبا، حساب، نوشتن و خواندن، حتي آموزش علوم، همه اينها با امر تربيت اختلاف دارند، به عبارت ديگر ممکن است کسي آموزش ببيند
و در رشته اي اطلاعات لازم را هم کسب کند و اين اطلاعات را حفظ کرده باشد ولي درک درستي از آنها نداشته باشد، يا اين که اين اطلاعات توام با درک و تا اندازه اي فهم باشد، اين اطلاعات خودبه خود همراه با تربيت نيستند، يعني ممکن است آدمي در يک رشته اي مطلع باشد حتي در سطح عالي علمي مطالبي را درذهن داشته باشد اما از تربيت برخوردار نباشد
. بسياري از دانشمندان و مطلعين، افرادي که در رشته هاي علمي کار کردند، از لحاظ فکري، اخلاقي و اجتماعي در سطح پايين قرار دارند. و تنها درس خواندن و بالا بردن سطح اطلاعات و معلومات موجب پرورش قوه استدلال نمي شود و فقط سطح محفوظات را بالا مي برند، اين محفوظات يا به صورت بهتر معلومات، خود به خود فرد را تربيت نمي کند و امر تربيت جدا از اين امر آموزش است و
بايد توجه بيشتري به امر تربيت کرد آيا به واقع آنچه که انجام مي دهيم با موازين اسلامي سازگار است و وفق دارد، خواهيم ديد که متاسفانه اين گونه نيست، به دليل اين که : 1- درصدد روشن کردن ماهيت تربيت نبوده ايم، 2- توجه به تربيت اسلامي نکرده ايم 3- در مراکز آموزشي، که بايد مراکز رسمي تربيت باشند، کار معلمان و استادان در مراکز آموزشي انتقال چهار مطلب علمي از ذهن خود به ذهن شاگرد است
، شاگرد، بايد اين نکات را حفظ و سپس در امتحان، محفوظات خود را ارائه دهد تا مورد ارزيابي قرا رگيرد و ارتقا پيدا کند. اگر اين مراکز آموزشي رسالت تربيتي بر عهده دارند، با توجه به آنچه که در کلاس درس مي گذرد، معلمي از طريق سخنراني چهار نکته به ذهن شاگرد منتقل مي کند،
شاگرد هم گاهي خسته مي شود و گاهي گوش مي کند و گاهي هم ممکن است سو الي در ضمن شنيدن سخنان معلم، مطرح سازد، سپس مطلب بيان شده را به خاطر بسپارد، درموقع سو ال کردن معلم، محفوظات را ارائه کند. عبارت عربي، عبارت بسيار عالي و ارزنده اي است و نکته هاي دقيقي به ما مي آموزد. در اين عبارت آمده است: "من لم يود به الابوان يود به الزمان" کسي که پدر و مادر او را تربيت نکرده باشند
، زمان او را تربيت مي کند. اگر دقت شود متوجه مي شويد که "تربيت زمان" يعني چه ؟ "تربيت پدر و مادر" يعني چه؟ اگر پدرو مادر به مسائل تربيتي آشنا باشند آگاهانه فرزندان خود را از لحاظ عقلاني، اجتماعي، اخلاقي و معنوي، عاطفي و از لحاظ بدني، مي توانند آموزش بدهند و تربيت کنند. اين فرزندان در زمينه هاي مختلف به صورت خاص عمل خواهند کرد. اما اگر چنين چيزهايي مطرح نباشد يعني پدر و مادر هم آشنا به جنبه هاي مختلف تربيت نباشند، مسائل داخلي خانواده، گرفتاريها، پخت و پز و فراهم کردن وسايل راحتي فرزندان، پدر به دليل اشتغال در خارج از خانه، مادر هم به خاطر اشتغال به کار منزل و بچه ها. پس تربيت کجاست؟ تربيت فکري و عقلاني يعني چه؟
در کدام قسمت تربيت معنوي و اخلاقي صورت گرفته است؟ کجا در مورد تربيت اجتماعي بحث شده است و ... همان طور که مشاهده مي شود تمام اعمال، براساس عادات و رويه هاي حساب نشده مي باشد. اکنون آن راهها، به معرض اجرا درمي آيند. بنابراين وقتي پدر و مادر، فرزندان را تربيت نکنند، در مراکز آموزشي بجز انتقال چهار مطلب به ذهن شاگرد،
ديگري انجام ندهند به يقين تربيت به عهده زمان محول مي شود. يعني در زندگي هر فرد حوادث و وقايع به رفتار او شکل مي دهد. بنابراين توجه به امر تربيت لازم است و اعزام پيامبران براي تربيت انسانها بوده است. پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: "ادبني ربي فاحسن تاديبي." پروردگار من مرا تربيت کرد، مرا ادب کردو به بهترين وجه هم ادب کرد. پيامبر اکرم(ص) آيات قرآني را مي خواند، "يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه" اين که براي تزکيه و تذهيب تعليم دانش استوار و محکم مردمان، به ميان آنها رفتم و آنها راتحت تعليم قرار دادم. بنابراين از طرف خداوند مبعوث شدند که انسان را راهنمايي و هدايت کنند
. وظيفه پدر و مادر، معلمان، رهبران، نويسندگان، گويندگان، اين است که به امر تربيت آشنا باشند و بدانند که در حوزه کار خود چگونه بايد عمل کنند. يک مبلغ اسلامي بايد به تعليم و تربيت آشنا باشد و در تبليغ معارف اسلامي اصول تربيتي را رعايت نمايد، يا يک نويسنده، يک معلم، يا پدر و مادر و خلاصه يک مربي، اينها همه بايد با امر تعليم و تربيت آشنا باشند
و بدانند تعليم و تربيت چيست تا بتوانند هم در مورد خود، اعمال و هم در مورد فرزندانشان به تناسب شغلي که دارند اجرا کنند. اگر گوينده اي به تعليم و تربيت، آشنا باشد شنوندگاني که در جلسه سخنراني او شرکت مي کنند از گفتار او بهره مي برند وسخنان گوينده را مي شنوند، چيزهايي تربيتي در خلال سخنان او مطرح مي شود، و تغييري در وضع تربيتي آنها حاصل مي شود. آنچه در تعليم و تربيت اسلامي ديده مي شود يک تربيت کل، صحيح، منطقي و تربيتي که بر اساس اصول و مباني محکم استوار است و تمام ابعاد اساسي شخصيت آدمي را در نظر گرفته است. هدف تربيت اسلامي اين است که فرد جامع الاطراف و فردي که در هر زمينه رشد يافته باشد تربيت کند و خلاصه تحويل جامعه دهد
. وقتي نظام هاي تربيتي غرب را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهيم، درمي يابيم، که گروههاي مختلف در غرب هر کدام به يک جنبه از شخصيت انسان تاکيد دارند. بعضي به جنبه هاي فردي توجه دارند، عده ديگري به جنبه اجتماعي حيات انسان توجه دارند، اما فرديت انسان را از نظر دور مي دارند، تصور مي کنند هرکسي، در هر جامعه اي باشد تابع آن جامعه است.
آن جامعه به شخصيت، افکار، عقايد و عادات او شکل مي دهد، بنابراين آنچه که اهميت دارد جامعه است و فرد هم جز و تابعي از جامعه است و خودش نقشي ندارد و اغلب فرد را مولود جامعه مي دانند، يعني براي خود فرد نقشي در اعمال و رفتار قائل نيستند، يعني براي فرد آزادي و اختيار قائل نيستند و مي گويند که اين جامعه و فرهنگ جامعه است که به رفتار انسان شکل مي دهد. اين که جامعه در شکل دادن به رفتار فرد موثر است يک موضوع است، ولي اين که فقط جامعه فرد را به اين شکل تربيت مي کند و فرد به هيچ وجه از خود آزادي و اختيار ندارد، مطلب ديگري است. آري در هر جامعه اي که زندگي کنيم، زبان و آداب و رسوم آن جا را مي آموزيم، اما در عين حال انسان هستيم و از قدرت عقلاني برخوردار و داراي اختيار و آزادي مي باشيم.يعني فرد مي تواند در بعضي جهات مقاومت کند
و آنچه را که در جامعه معقول و متداول است نپذيرد و از روي قدرت و تشخيص خود عمل کند. منظور بر اين است که گروه دوم تصور مي کنند، حيات جمعي اصل است و بايد به حيات جمعي توجه کرد و فرد تابع حيات جمعي است و از خود هيچ نقشي ندارد. گروهي انسان را حيواني که چند درجه بيشتر از حيوانات موجود رشد کرده تلقي مي کنند. يعني نحوه يادگيري، پيدايش افکار و عقايد را درانسان تابع قواعدي قرار مي دهند که اين قواعد حاکم بر رفتار حيوانات است. بعضي از دانشمندان معتقد شدند که عواملي در محيط به وجود مي آيد،