بخشی از مقاله
چکیده
اوحدی مراغهای شاعری تواناست که توجه زیادی به اجتماع خویش دارد . اوحدی سعی کرده است که با بینش وسیع خود که نشئت گرفته از مکتب فکری و اندیشههای والای او بوده، خود را در مقام یک جامعهشناس زبردست قرار داده و همه لایههای اجتماع را مورد کنکاش قرار دهد، تا بدین وسیله بتواند تصویری ماندگار در ذهن آیندگان به جای گذارد. در این مقاله گوشههایی از مباحث تعلیم و تربیت که لازمه زندگی هر آدمی است در شعر اوحدی مراغهای بررسی گردیده است.
مقدمه
مرحوم رضا قلیخان هدایت در کتاب »تذکره العارفین«در معرفی او مینویسد: »اوحدی مراغهای قدوه عرفان و زبده فضلای زمان خود بوده، مدت مدیدی سیاحت فرموده. به سبب توطن در اصفهان از اهل آن شهر مشهور شده است؛ اما مراغهای است. در علوم ظاهری و باطنی و کمالات صوری و معنوی، مفخر دوران است و ظهورش در عهد دولت ارغونخان است و دست طلب گریبان دلش را به جانب اهل حال کشید و شراب معرفت از دست شیخ ابوحامد اوحدالدین کرمانی چشید؛ لهذا تخلص او را اوحدی قرار داد و زبان به اظهار حقایق گشاد و مثنوی جام جم از اوست
هدایت، آنگاه میافزاید که او در سال 554 ه.ق در اصفهان بوده است. از اشعار وی این گونه به دست میآید که وی سنی و بر مذهب فقه شافعی بوده است و در یکی از اشعار خود از وی تجلیل کرده است. معلوم نیست مرحوم هدایت این تاریخ اقامت را از کدام منبع نقل کرده است. اغلب منابع موجود بر خلاف تاریخ فوق، زندگی او را در قرن هفتم و اوایل قرن هشتم ثبت کردهاند.
با آنکه سعید نفسی آورده است که اوحدی» قطعاً اصفهانی بوده و در اصفهان زاده شده« - دولتآبادی،13 :1378، - امّا بر پایه پارهای اسناد و مدارک موجود و نقد و اجتهاد در آنها، میتوان زادگاه اوحدالدّین یا رکنالدّین فرزند حسین اصفهانی را در شهر مراغه نیز احتمال داد.
این دانشمند بزرگ و کمشناخته بهراستی شاعری» است ملّی و مردمگرا، که با صراحت و بدون مجامله، پرده از روی مفاسد اجتماعی و اخلاقی مردم در عهد ایلخانان مغول برمیگیرد و ضمن اشعاری ساده و دلنشین، ایمان و علاقه فراوان خود را به حل مشکلات و انحرافات اخلاقی نسل جوان نشان میدهد.
شیخ اوحدالدین اوحدی مراغهای فرزند حسین اصفهانی متخلص به اوحدی از شعرای معروف عصر مغول است که در ثلث واپسین قرن هفتم و ثلث نخستین قرن هشتم میزیسته است.
اوحدی تحصیلات خود را در مراغه شروع کرده و برای این مقصود به خارج نرفته است؛ زیرا در آن هنگام مراغه را مدارس شایسته بوده و پای تخت شاهنشاهی هلاکوخان و خواجهنصیر از رصدخانه و مدرسه خالی نبوده است. منتها مسلمان نبودن مغول و عدم علاقه و دلبستگی آنان به علوم و مدنیت اسلامی نگذاشته است که از تأسیسات علمی مراغه آثار مهم مؤثری منتشر شده و در تاریخ علمی مبحثی برای معارف مراغه برجای ماند.
اوحدی مثل غالب شعرای آن دوره پس از انقضای جوانی و ختم تحصیلات معمولی عصر از مراغه خارج شده شروع به سیاحت نموده است. هدایت مینویسد: »مدت مدیدی سیاحت فرموده . در ضمن سیاحت به کرمان رفته دست ارادت به شیخ اوحدالدین کرمانی که از مشاهیر صوفیه عصر بود داد و مدت مدیدی در جرگه مریدان او بسر برد. شیخ ابوحامد اوحدالدین کرمانی متخلص به اوحدی از پیشوایان عرفا است که ارباب تذکره او را از مریدان شیخ محییالدین عربی نوشتهاند او نیز مدتها به سیاحت مشغول بوده شمس تبریزی را ملاقات کرده و از او کسب فیض نموده است.
پس از سیاحت به کرمان برگشته به ریاضت پرداخته است، منظومه موسوم به مصباحالارواح در اخلاق و عرفان داشته که معلوم نیست از میان رفته یا موجود است. پس از چندی از کرمان نقل مکان کرده، به اصفهان آمده است و به طوری که اشاره شد سالها نیز در آن شهر گذرانیده و پارهای از غزلیات خود را در آن شهر سروده است. پس از آن به مراغه رفته تا آخر عمر در آن شهر ساکن بوده بیشتر قصاید و غزلیات و جامجم را در آنجا ساخته است. به هر جهت آنچه مسلم است اوحدی بیشتر عمر خود را اعم از کرمان یا مراغه به ریاضت و گوشهگیری گذرانیده و سالها با مشقت صوفیگری روبرو بوده است.
اوحدی شهر مراغه را که در آن زمان شهر سیاست و فرهنگ و دیانت و عرفان بود و زادگاه احتمالی و به تحقیق نخستین پرورشگاهش به شمار میرفت، برای اقامت همیشگی برگزید و در جوار دیگر عالمان و بزرگان قرار گرفت. خواندمیر در »ذکر بعضی مشایخ و فضای کرام که معاصر پادشاه =] سلطان ابو سعید[ عالی مقام« بودند، در زمره نام شخصیتهایی چون: »شیخ صفیالدّین اردبیلی، شیخ شرفالدّین طویل قزوینی، خشیسعدالدّین خواجه خالندی قزوینی، شیخ علاءالدّوله سمنانی، حمداالله مستوفی قزوینی، قطبالدّین رازی، قاضی عضدالدّین ایجی و دیگران از شیخ اوحدی اصفهانی =] مراغهای[ نیز یاد کرده است
سبک اشعار او
دیوان اوحدی در حدود نه الی ده هزار بیت از قصیده و ترجیع و غیره موجود استقصاید. او مثل غالب شعرای این دوره کاملاً عرفانی و پرمغز است و عموماًاز نظر تصوف گفته شده چه قصاید مدحیه و سبک قدما تقریباً به قرن ششم ختم شده بود. لیکن این عصر از حیث غزلسرائی ممتاز بود و مشاهیر غزلسرایان در ضمن قرون هفتم تا نهم ظهور نمودهاند.
اوحدی غزلیاتی مرغوب دارد که میتوان گفت از معاصرین خود عقب نمانده بلکه به اندازهای در این شیوه خاص بوده که بعضی از غزلیات وی به نام حافظ و در دیوان او داخل شده است.
دیگر از مختصات این عصر رواج مثنویسرائی است که غالب مشاهیر آن مانند جامی - امیر خسرو -خواجو- اوحدی در این شیوه برتری یافته آثاری نفیس از خود برجای نهادهاند.هرچند مثنویسرائی از قرن سوم و چهارم شروع شده بود ولی در قرون بعد به کمال رسیده و منتهای سیر صعودی خود را نمود.
جام جم اوحدی
این کتاب، کتاب جامع و نفیسی است که رأس آثار اوحدی و از تألیفات مهم آن عصر محسوب میشود. »رساله مزبور کتابی است اخلاقی و اجتماعی که برای بعضی محفظه سیر و اخلاق معاصرین اوحدی است و برای برخی مجموعهای شامل کلیه مسائل و دقایق اخلاقی این رساله به حکم تقلید منظوم نشده بلکه به حکم احتیاج و ضرورت ساخته شده است و همین سبب نفاست آنرا تائید مینماید.
جام جم در ماه رمضان 732 شروع شده و در مدت یکسال یعنی سال 733 هجری در ماه رمضان ختم شده است. اوحدی در نظم این منظومه حدیقه حکیم سنائی را در نظر داشته و آن بحر و سبک را تعقیب کرده است، ولی بنا بهتصدیق اساتید جام جم شیرینتر و یکنواختتر از حدیقه ساخته شده است.
در این منظومه معروف، فزون بر مواعظ و نصایح به طور مستقیم و غیر مستقیم، اوضاع و احوال زمان و آشفتگی نهادها و کارکردهای اجتماعی و سیاسی و چگونگی دستاندازیهای نااهلان بر فضایل جامعه و مذهب و کمبها شدن رفتارها و سنّتهای کارساز و شیوع رذایل و قبایح، اعتیاد به میخوارگی و کشیدن بنگ، دغلکاری در لباس علم و فقه و قضا و فتوّت، در مورد مردم نیز مورد عنایت قرار گرفته است. حقیقت این است که این منظومه خاص فقط به دنبال مثنویهای آن عصر به سبک حدیقهالحقیقه سنایی سروده نشده، بلکه با رعایت سبک شعری، رسالت و حوالت تاریخی و فرهنگی نیز بر عهده داشته است.
حسین مسرور به درستی نوشته است: »این رساله به حکم تقلید منظوم نشده، بلکه به حکم احتیاج و ضرورت ساخته شده است و همین سبب، نفاست ان را تأیید میکند... ]و همچنین[ جامجم شیرینتر و یکنواختتر از حدیقه ساخته شده است
جام جم اگرچه به پیروی از حدیقه سنایی ساخته شده، ولی از حیث کیفیت نظم مطالب و حتی از باب کیفیت موضوعات نسبت به آن تازگی دارد و آن را میبایست کتاب جامعی در اخلاق و تصوف دانست. این منظومه عالی به سه دوره تقسیم شده است دوره اول مبدأ آفرینش، دوره دوم در کیفیت معاش اهل دنیا و دوره سوم در معاش و احوال آخرت تنظیم شده است.
اوحدی این کتاب را بنام سلطان ابوسعید چنگیزی و به مساعدت وزیر بینظیر او غیاثالدین محمد ابن خواجه رشیدالدینفضلاللّه به نظم آورده است؛ وزیر مذکور در سال 726 به وزارت سلطان ابوسعید منصوب شده و پس از ده سال وزارت در سال 736هجری در جنگ آرپاخان با امیرعلی در ناحیه سه گنبدان مراغه به دست امیر علی مرقوم کشته شده است- یعنی تا سه سال هم پس از ختم جامجم که خود مروج و مشوق آن بوده است در قید حیات بوده سپس مقتول گردیده است.
تعلیمات اخلاقی و اجتماعی در آثار اوحدی
آثار اوحدی لبریز از تعلیمات اخلاقی، اجتماعی و اسلامی است. با سیری کوتاه در مثنوی جامجم میتوان به چند نمونه از عناوین اخلاقی، اجتماعی و اسلامی آن اشاره کرد:
توحید علمی و عملی
عارف نامدار ما در مقام توصیف خدا و اظهار کرنش نسبت به مبدأ آفرینش و کاینات، لبریز از عشق و فناست و با بیان رسا و گویا با تمام وجود، از آفریدگار خود سخن میگوید. در یکی از سروده های آغازین خود چنین میگوید:
رحمتت دایم است و پاینده // لایزال از تو خیر زاینده
چون که ذات تو بیکران باشد // کس چه گود ترا که آن باشد
نه به ذات تو اسم در گنجدم // نه به کنجت طلسم در گنجد
به سمو تو چون بپیوندیم // سمت و اسم بر تو چون بندیم
ذات و اسم تو هر دو ناپیداست // عقل در جستن تو هم شیداست
سخن عشق کم خریدار است // ورنه معشوق بس پدیدار است
اوحدی این سخن نه بر ساز است // او به دیدار و دیدهها باز است
وی در مناجات با آفریدگار جهان، اوصاف او را چنین بازگو میکند: ای خرد را تو کار سازنده در صفات تو محو شد صفتم روشنایی ببخش از آن نورم رشحه نور در دماغم ریز تا ببینم چو در نظر باشی بنمایی چرا ندانم دید گرچه شد مدتی که در راهم از پس پرده میکنم بازی بر درت بیادب زدم انگشت تا ز در حلقه را در آویزم به تو میپویم ای پناهم تو جان و تن را تو دل نوازنده گم شد اندر ره تو معرفتم از در خویشتن مکن دورم زیت این شیشه در چراغم ریز راه یابم چو راهبر باشی ننمایی کجا توانم دید همچنان در هبوط این چاهم تا مگر پرده را براندازی حلقهای ساختم ز چنبر پشت میزنم آه و اشک میریزم مگر آری دگر به راهم تو
توحید عملی
اگر چه حداقل اسلام، اقرار زبانی به شهادتین است ولی ایمان به توحید، زمانی محقق میشود که فرد به قلب، خدا را پذیرفته خویش را مطیع فرمان او قرار دهد که لازمه این اعتقاد و تسلیم، ایمان به قرآن و نبوت پیامبر اکرم - ص - است.