بخشی از مقاله

چکیده:

روند تغییرات و تنوع ابزار مورد استفاده در جریان زندگی، هر روز بیشتر می شود. سرعت تغییرات و دگرگونی به حدی است که هیچ یک از افراد بشر حتی در یک قرن گذشته پیش بینی چنین تغییراتی را نمی کرد. رقابت جهانی و تجارت رو به رشد در شرق و غرب، در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، فضایی به شدت ناپایدار برای تمامی کسب و کارها ایجاد کرده است. امروزه اداره کردن سازمانهای بزرگ ، پیچیده و پیشرفته امریست بسیار دشوار که دستیابی به این مهم مرهون زحمات مدیران لایق، مطلع و با کفایتی است که با به کارگیری دانش و فنون و تخصص های مدیریت در انجام این امر مهم گام برداشته اند.

درجهت مقابله با این محیط نامطمئن و تغییرات مستمر، نیاز به افرادی در نقش رهبر به شدت احساس می شود . بنابراین باید مدیران سازمان ها در درجه اول به مهارت ها و وظایفی که در این نوشتار برای آنها موجود است، توجه داشته باشند و در درجه دوم با شناخت اساسی از تفاوت میان مدیریت و رهبری بتوانند با ترکیب »مدیریت«1 و »رهبری«2، برای تحقق موفقیت سازمان گام بردارند.

فرایند تغییر نقش استراتژیستهای سازمانی به سمت رفتارهای رهبری و نقش رهبران در جریان تحولات سازمانی توجه شده که برای درک بهتر موضوع به تفاوت موجود میان مدیریت و رهبری نیز پرداخته شده است. مثال هایی از تغییر مدیریت به رهبری در ادامه بیان شده است که با توجه به این مثال ها متوجه تغییر عمده ای در کار این شرکت ها خواهید شد و مهارت های کاری که می توان آنها را تقویت کرد ذکر شده است که با استفاده از آنها کیفیت کار تیمی را بهبود خواهد یافت و شرکت بدون پرداخت هزینه ای می تواند سود خود را با تغییر استراتژی درون سازمانی افزایش دهد. همه ی این مطالبی که ذکر شد در راستای موفقیت شرکت ها و دور کردن شرکت ها از خطر ورشکستگی است.

مقدمه:

در شرایط امروزی که سازمانها با محیط رقابتی جهانی مواجه اند، همواره نیاز به تغییرات ریشه ای و خلاقیتهای کاری احساس میشود. نیروی رقابتی جهانی، سازمانهای امروزی را مجبور کرده است که بعد از دهها سال ادامه روشها و رویه های کاری ثابت خود،روشهای کاری جدیدی را در پیش گیرند، به گونه ای که دیگر سازمانها دارای ثبات کاری نیستند و از نوعی ثبات نسبی برخوردارند و برای اینکه از قافله عقب نیافتند اکثر این سازمانها از مهارتهای مدیریت تغییر بهره می گیرند و با شجاعت وجسارت خاصی سعی در ایجاد تغییرات بنیادی در درون سازمان دارند.مدیریت استراتژیک تصمیمات و فعالیتهای یکپارچه در جهت توسعه استراتژیهای مؤثر، اجرا و کنترل نتایج آنهاست.

بنابراین مدیریت استراتژیک فعالیت های مربوط به بررسی، ارزشیابی و انتخاب استراتژی ها، اتخاذ هر گونه تدابیر درون و بیرون سازمانی برای اجرای این استراتژیها و در نهایت کنترل فعالیتهای انجام شده را در برمیگیرد. نتایج پژوهشی که در مجله فورچون به چاپ رسیده حاکی از این است که در خلال سالهای 1989 تا 2000 ویژگیها و استعدادهایی که مدیران عامل باید داشته باشند به صورت قابل توجهی تغییر کرده اند، برای مثال، در نخستین دهه سال 2000 استراتژیست ها، دارای بینش و بصیرت رهبری بیشتری خواهند بود، رابطه بهتری بین عملکرد و جبران خدمات برقرار خواهند کرد، ارتباطات بیشتری با کارکنان برقرار می کنند و به میزان وفاداری افراد ارج می نهند، به اصول اخلاقی شرکت تأکید بیشتری می کند، همه تصمیمات عمده را می گیرند و در تدوین استراتژی ها نقش عمده ای بر عهده خواهند داشت .به طور کلی استراتژیست ها به سمت پذیرش رفتار های رهبری در حرکتند.حال با دانستن این موضوع راجع به مدیر می خواهیم در این مقاله به بررسی رهبری به جای مدیریت در مدیریت استراتژیک بپردازیم.

رهبری:

فرآیند نفوذ در دیگران و برانگیختن آنها برای همکاری با یکدیگر در جهت تحقق هدف های گروهی را »رهبری« می گویند. یا می توان گفت: رهبری استفاده از فرآیند ارتباطات در موقعیتی خاص برای اعمال نفوذ در میان افراد و جهت دادن آنها به سوی مقاصدی مشخص است. و یا رهبری فرآیند نفوذ در دیگران است به طوری که آنها با اشتیاق و جدیت در دستیابی به اهداف سازمانی تلاش نمایند.»رهبری« را اصولاً »هنر نفوذ در دیگران« می دانند. بدین معنی که پیروان به دلخواه نه از روی اجبار، از رهبر اطاعت می کنند.بنابراین، منظور از رهبری به طور عام، تأثیر گذاری بر افراد و انگیزش آنان به طوری است که از روی میل، علاقه و با اشتیاق برای دستیابی به هدف های گروهی تلاش کنند.

الگوهای رهبری سازمانی:

درالگوی5 نوگرایی6، تئوری های رهبری با رهبری سر و کار دارند که نقش ستاره و قهرمان را بازی می کند. رهبری مترادف با رییس بودن است و در بالاترین جایگاه سازمانی قرار دارد و کلیه افراد سازمان بازیگر نقش های اعلام شده از سوی رهبر می باشند.در نقطه مقابل در الگوی فرانوگرا یا پست مدرن7 رهبر به عنوان خدمتگزار گروه خود را معرفی نموده و سعی در اجرای نقشی دارد که تسهیل کننده روابط میان اعضا گروه باشد و همه آنها را به نوعی به هم پیوند دهد.

الگوی فرانوگرا رهبری سازمانی

توانمند ساز : رهبر کارکنان و اعضای گروه خود را به منظور مشارکت در فضای اجتماعی و اقتصادی توانمند می سازد.

بازگو کننده : رهبر داستانهای اتفاق افتاده در سازمان و یا سرگذشت شکل گیری گروه را برای افراد و اعضا بازگو می کند. او سرگذشت ها همچنین تاریخ سازمان ، افتخارات و آینده سازمان را به آنان عرضه می دارد.

سازنده و  ارایه کننده چشم انداز: رهبر با ترسیم آینده سازمان ، کارکنان را به سوی پیشرفت سازمان هدایت می کند.

دو جنسی نگر : رهبر زنان و مردان سازمان یا گروه را تواما در نظر دارد و یکی را بر دیگری ترجیح نمی دهد.

شبکه ساز  : رهبر شبکه ها و تیم های متفاوتی را می سازد و آنها را اداره می کند.

سازنده تیم : رهبر تیم های خودگردان و مستقل ایجاد و آنها را راهبری می کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید