بخشی از مقاله

مدیریت استراتژیک اثربخش با هوش استراتژیک

 

چکیده :

اهداف هر سازمان فلسفه وجودی آن سازمان محسوب میشود . اثربخشی و کارایی به عنوان دو هدف مهم در همه سازمانها نیازمند تدابیری است که مدیران آنها را اتخاذ می کنند ، از طرفی محدودیت منابع و تغییرات محیطی در عرصه های مختلف داخلی و خارجی اهمیت مدیریت را بیش از پیش مشخص می نماید . مدیریت برون نگر امروز مدیران را از میان اعداد و ارقام درون سازمان بیرون کشیده و روانه بازار نموده چرا که دیگر دغدغه او بودن یا نبودن در این بازار رقابتی و جهانی است رفتار موفق مدیران استراتژیک سرشار از توجه به محیط ، تشخیص به موقع فرصت ها و جهت گیری در راستای بهره گیری از آن است . امروزه دیگر برای باقی ماندن در چرخه رقابت وجود مدیرانی با قدرت خلق استراتژی های اثربخش از ضروریات است . مدیرانی که دارای هوش استراتژیک باشند تا از این عنصر برای ایجاد استراتژی های مناسب بهره برده و موجبات رشد و توسعه سازمان را فراهم نمایند . در این مقاله سعی بر آن است تا ضمن پرداختن به مفاهیم مدیریت استراتژیک و هوش استراتژیک به فرایند ها ، چالش ها و اهمیت هوش استراتزیک در بهبود فرآیند مدیریت استراتژیک ، اشاره می شود و در نهایت راهکارهایی برای توسعه ان ارائه می شود .

وازگان کلیدی : استراتژی ، مدیریت استراتژیک ، هوش استراتژیک ، اطلاعات

-1 مقدمه

با توجه به تغییرات و پویایی های محیطی که در عصر حاضر وجود دارد ، اداره سازمانهای امروزی امری بسیار پیچیده شده است ، و راه کارهایی که برای اداره سازمانها در گذشته بکار می رفت دیگر کارآمدی خود را از دست داده اند .این تغییرات و پیشرفت های گسترده در دو دهه ی اخیر منجربه تغییرات بنیادی در شیوه های کسب وکار شده است. سازمانها باید محیط داخلی و خارجی خود را مورد بررسی قرار دهند تا از نقاط قوت و ضعف سازمان و همچنین فرصت ها و تهدیداتی که سازمان با آنها مواجه می شود, آگاهی یابند و بتوانند در محیط پررقابت و غیرقابل پیش بینی امروز بقا یابند.تمامی این موفقیت ها بستگی به این دارد که مدیران ارشد سازمان تا چه اندازه درباره ی حال و آینده سازمان خود فکرمی کنند و روش ها و راهکارهای جدیدی را برای موفقیت سازمان درآینده پیش بینی کنند. یکی از این راهکارهای جدید و سودمند استفاده از هوش استراتژیک است. هوش استراتژیک مشخص می کند که مدیران چه چیزهایی را باید درباره محیط اطراف خود بداند تا قادر باشد درمورد فرآیندهای جاری سازمان به دیدگاه مناسبی یافته و تغییرات آینده را پیش بینی و مدیریت کند. استراتژی های مناسب برای ایجاد ارزش برای مشتریان را طراحی و سودآوری را در حال و آینده بهبود بخشیده و توسعه دهد .


-2 مدیریت استراتژیک

مدیریت استراتژیک در واقع استفاده درست و بجا از دانش مدیریت و هنر افراد برای تصمیمگیریهای بزرگ و سرنوشتساز با استفاده از روش عینی،و منطقی و سیستماتیک میباشد.یک استراتژیست باید در هرشرایطی تصمیماتی اثربخشی اتخاذ نماید ولی با تمام این اوصاف مدیریت استراتژیک یک عمل محض نیست.[1]می توان مدیریت استراتژیک را اینگونه تعریف کرد : هنر و علم تدوین ، اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیفه ای چندگانه که سازمان را قادر می سازد به هدف های بلند مدت خود دست یابد . همانگونه که از این تعریف استنباط می شود در مدیریت استراتژیک برای کسب موفقیت سازمانی بر چندین عامل تاکید می شود : هماهنگ کردن مدیریت ، بازاریابی ، امور مالی ( حسابداری ) ، تولید ( عملیات ) ، تحقیق و توسعه و سیستم های اطلاعات رایانه ای [2]

-2-1 فرایند مدیریت استراتژیک :

مدیریت در سطح استراتژیک دارای سه مرحله ی اصلی است که عبارتند از: تدوین, اجرا و ارزیابی استراتژی. این مراحل ارتباط تنگاتنگ و متقابلی با هم دارند. مراحل مدیریت استراتژیک در شکل زیر نشان داده شده است.

-1 تدوین استراتژی:1 دراین مرحله درابتدا مأموریت, چشم انداز و ارزش های سازمان تعیین شده و سپس عوامل محیطی مربوط به محیط خارج و داخل آن بررسی می شوند تا فرصت ها و تهدیدها و قوت ها و ضعف ها مشخص شوند و براساس آنها استراتژی های سازمان در سطوح مختلف تعیین شوند.

-2 اجرای استراتژی:2 دراین مرحله استراتژی های تعیین شده درمرحله ی تدوین باید به اجرا درآیند. برای اجرای استراتژی ها ابتدا اهداف سالانه و سیاست های عملی در راستای اهداف استراتژیک و استراتژی های تعیین شده و براساس آنها منابع سازمان تخصیص داده می شوند و سپس درساختار مناسبی و با فرهنگ سازنده هدایت می شوند تا استراتژی ها به اجرا درآیند.

-3 ارزیابی استراتژی:3 در این مرحله تغییرات احتمالی عوامل اثرگذار محیط داخلی وخارجی و اثرات احتمالی آنها بر مأموریت, اهداف و استراتژی ها و راهکارهای اجرایی بررسی می شود همچنین نحوه انجام هرکدام از مراحل تدوین واجرای استراتژی از ابعاد مختلف مورد مطالعه قرار می گیرند و درنهایت نتایج بدست آمده و نحوه ی دستیابی به آنها مورد ارزیابی قرارمی گیرد [3]

-2-2 مزایای مدیریت استراتژیک

مدیریت استراتژیک به سازمان این امکان را میدهد که به شیوهای خلاق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود به صورت انفعالی عمل نکند.این شیوه مدیریت باعث میشود که سازمان دارای ابتکار عمل باشد و فعالیت هایش به گونه ای درآید که اعمالنفوذ نماید نه اینکه تنها در برابر کنش ها،واکنش نشان دهد.

منفعت اصلی مدیریت استراتژیک این بوده است که به سازمان کمک میکند با استفاده از روش منظمتر،معقولتر و منطقیتر راهها یا گزینههای استراتژیک را انتخاب نماید و بدینگونه استراتژیهای بهتری را تدوین نماید.شیوه اجرای مدیریت استراتژیک از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.یکی از اهداف اصلی فرآیند مزبور این است که موجب تفاهم و تعهد هرچه بیشتر مدیران و کارکنان شود.شاید مسأله تفاهم از مهم ترین منافع مدیریت استراتژیک باشد که تعهد پس ازآن قرار میگیرد .

 

هنگامیکه مدیران و کارکنان بتوانند سازمانی را که در آن فعالیت میکنند درک نمایند و به علت کار خود پی ببرند ، اغلب خود را جزئی از سازمان به حساب می آورند و برای کمک کردن به آن خود را متعهد می دانند [2]

-3 برنامه ریزی استراتژیک :

. از آنجائیکه برنامهریزی استراتژیک یکی از زیرسیستمهای مدیریت استراتژیک تلقی میگردد، لذا رویکردها، مکاتب و پارادایم های مختلفی در این روند فکری و مدیریتی مطرح می باشد. میتوان اذعان نمود که مدیران استراتژیک با تنظیم برنامههای استراتژیک در تلاش هستند تا رهبری و مدیریت را با همدیگر تلفیق نموده و از این طریق، سازمان را در مقابل تغییرات و تحولات محیطی، همواره در حالت پویا و فعال نگهدارند تا بواسطه آن بتوانند در جهت تحقق رسالتها و مأموریتهای سازمان قدم بردارند .

اگر بخواهیم در محیطی پویا، پیچیده و متحول برنامهریزی نمائیم،صرفاً نمی توان به قلمرو مدیریت در درون سازمان تکیه کرد و تحولات بیرونی و تأثیرگذار بر سازمان و مأموریتهای آن و یا دستیابی به چشم انداز را نادیده انگاشت، بنابراین میتوان برنامهریزی استراتژیک را نوعی برنامهریزی در محیطهای پویا قلمداد نمود که از طریق مدیران ارشد اجرایی و تیمهای برنامهریزی بصورت گروهی تهیه میگردد .برنامهریزی استراتژیک از یک سو توجه خود را به مأموریت های سازمانی و ارزشهای بنیادی و مدیران ارشد اجرایی و ذینفعان استراتژیک معطوف نموده و از سویی دیگر، آن باید به تحولات محیطی و نقاط کلیدی و بحرانی محیط درونی و بیرونی و تجزیه و تحلیل و ارزیابی آنها بپردازد[4]

برنامهریزی استراتژیک عبارت است از تهیه برنامه متناسب برای تطبیق قابلیت های درونی سازمان با شرایط ویژه محیطی و ارزیابی قابلیت های درونی یا تعیین قدمهای لازم جهت پیشبینی نقطه تعال سازمان با محیط و تنظیم استراتژی جدید. برنامهریزی استراژیک شامل بستر یا چارچوبی برای عملی ساختن تفکر استراتژیک و هدایت عملیات بر پایه حصول نتایج مشخص و برنامه ریزی شده که براساس آن اهداف،مأموریت،ارزشها،چشمانداز و استراتژیهای سازمان مشخص میشود [5]

-4هوش استراتژیک چیست ؟

هوش از قدیمی ترین مفاهیم روانشناسی است که در متون علمی بحث های متعددی درباره آن شده اما هنوز هم نظریه پردازان بر سر تعریف آن توافق نظر ندارند. هوش دارای تعاریف متفاوتی است، برخی صاحبنظران هوش را سطحی از مهارت ها و شناخت ها دانسته اند که برای حل مسئله به آسانی قابل دسترس است.
هوش مجموعه ای از توانایی های شناختی است که به ما امکان میدهد تا نسبت به جهان اطراف آگاهی پیدا کنیم و یاد بگیریم که مسائل را حل کنیم . به عبارت روشن تر هوش یک ظرفیت شناختی است که امکان کسب دانش ، بکارگیری و چگونگی حل مسئله و مشکلات را فراهم می سازد . [6 ] هوش به یک توانایی ذهنی عمومی اطلاق میشود و شامل توانایی استدلال ، برنامه ریزی ، حل مساله ، تفکر انتزاعی ، درک افکار پیچیده و یادگیری سریع از تجربه هاست [7]هوش عبارت است از مجموعه ای از توانایی های شناختی که امکان کسب دانش و یادگیری و چگونگی حل مشکلات را فراهم می سازد.

هوش استراتژیک در ابتدا در بخش نظامی و دفاعی مطرح شد . ا ز این منظر هوش استراتژیک عبارت است از هوش مورد نیاز برای طرح ریزی استراتژی ، خط مشی ، و برنامه ها و فعالیت های نظامی در سطوح ملی و نظامی[8]

میلر(1996 ) 5 و لیبووتیس ( (2006 ، هوش استراتژیک را روشی مورد استفاده برای فعالیت های هوشمندانه در قالب مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک می دانند . از دیدگاه آنها ، هوش استراتژیک نیازهای تصمیم گیرندگان ارشد سازمان را مورد توجه قرار داده و بر روی فعالیت های پویش گرانه تمرکز دارد [9]

ویتالا7 و پیرتیماکی ( (2006 ، اعتقاد دارند هوش استراتژیک از طریق مشارکت در جمع آوری ، تجزیه و تحلیل ، و انتشار اطلاعات به مدیریت استراتژیک کمک می کند . آنان دریافتند که سطوح بالای تصمیم گیری در سازمانها باید اطلاعات را با هم ادغام و پیشنهادات و نتایج بیشتری را به آن بیفزایند . به علاوه پیرتیماکی ( ( 2007 ،بیان می دارد که هوش استراتژیک عبارت است از درک واقع بینانه شرایط و استفاده از آن در جهت توسعه استراتژی های مناسب و تطابق محیط کار با موقعیت های مختلف [10]

 

تیروف(2001 ) 1 ، عقیده دارد که هوش استراتژیک ، فهمیدن این است که سازمان به کجا میرود و چگونه می تواند در مقابله با چالش ها و تغییرات آینده ، در دراز مدت دوام یابد [11]

کالوف ( 2008 )4 معتقد است هوش استراتژیک یک فرآیند سیستماتیک شامل برنامه ریزی ، جمع آوری ، تجزیه تحلیل و مدیریت خروجی های سازمان است که سازمان را در رسیدن به مزیت رقابتی یاری می دهد [12]

مرچاند و هایک (2007 )5 ، هوش استراتژیک را به معنی در دسترس بودن اطلاعات صحیح برای افراد دارای صلاحیت و شایسته در زمان مناسب ، می داند تا بر اساس آن بتوانند تصمیمات صحیح را برای آینده سازمانشان اتخاذ کنند [13]

تام و کیم ( ( 2002 ، اعتقاد دارند هوش استراتژیک به معنی چیزی است که سازمانها باید درباره محیط کسب و کارشان بدانند تا قادر باشند فرایندهای جاری سازمانشان را انجام دهند ، تغییرات آینده را پیش بینی و مدیریت کنند ، استراتژی هایی طراحی کنند که برای مشتریان ایجاد ارزش کند و نهایتا اینکه سود آنها را در بازارهای کنونی و جدید افزایش دهد [14]

بطور معمول هوش استراتژیک را به عنوان جمع آوری ، تجزیه تحلیل و انتشار اطلاعاتی است که وابستگی استراتژیک بالایی دارند [15] هوش استراتژیک ، جمع آوری اطلاعات مربوط به محیط خارجی سازمان است که تاثیرات بالقوه ای بر ماموریت سازمان و اهداف استراتژیک آن دارند[16]

-5 سیستم های هوش استراتژیک :

برنامه ریزی استراتژیک یکی از وظایف اصلی مدیریت است و بستگی به اطلاعات صحیح دارد. در بسیاری از سازمان ها تمرکز خوبی برروی انتخاب, جمع آوری و تحلیل اطلاعات مورد نیاز برنامه ریزی استراتژیک وجود ندارد. ابزارهای بسیاری برای برنامه ریزی استراتژیک مورد استفاده قرارگرفته است اما بسیاری ازآنها ناکارآمد هستند. اما هوش استراتژیک ابزاری بسیار کارآهمد است که با اجرا گذاشتن صحیح می توان از آن به عنوان منبعی برای موفقیت در کسب وکار و رسیدن به مزیت رقابتی استفاده کرد [17]

مونت گومری و وینبرگ ,(1998)1 سیستم های هوش استراتژیک را سیستم هایی توصیف می کنند که بر روی انتخاب, جمع آوری و تحلیل اطلاعات موردنیاز برای برنامه ریزی استراتژیک توصیف می کنند. آنها هدف سیستم های هوش استراتژیک را افزایش هوش سازمان در برنامه ریزی استراتژیک که یکی از وظایف مدیریت استراتژیک است, می دانند که می تواند منجر به مزیت و نوآوری برای سازمان شود. هوش استراتژیک به اتخاذ تصمیمات استراتژیک اثربخش در سازمان کمک می کند. هوش استراتژیک به معنای ایجاد و انتقال اطلاعات و دانش برای سطوح بالای تصمیم گیری درسازمان است [18]

-6 دو روش متداول برای هوش استراتژیک

به منظور دور اندیشی و بینش درباره روندهای آینده، سازمان ها می توانند از یکی از معمول ترین دو روش در هوش استراتژیک، چه روش کارکردی و چه روش فرآیندی بهره ببرند. [14,17]


· روش کارکردی (تابعی)

اکثر سازمان ها بر پایه کارکرد به بخش هایی تقسیم می شوند. هر بخش کارا فضاهای زیادی از داده و یا هوش داخلی و یا خارجی جدا جمع آوری می کند که برای اتخاذ تصمیم های درون بخش استفاده می شود. به عنوان مثال، بخش فروش که در مورد قراردادهای مشتریان، معاملات و خدمات اطلاعات جمع می کند؛ مطالعات

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید