بخشی از مقاله

چکیده

برخورداریِ برگزیدگان خداوند از دانشی الهی، که از دید عرف از آن به عنوان علم غیب یاد میشود، با ادله ی نقلی و عقلی ثابت شده و از آموزه های یقینیِ مذهب تشیع است. این در حالی است که در بسیاری از متون دینی، آگاهی از غیب تنها مختص به خدای متعال دانسته شده است. اکثر متکلمان برای حل این مشکل، منظور از واژه ی علم در ادله ی اختصاص دهنده ی علم غیب به خداوند را علمی دانسته اند که ذاتی و غیر تبعی باشد .

از دیدگاه ایشان هر چند برگزیدگان خداوند نیز از غیب - به طور نسبی - آگاهند اما نمیوانت دانشِ تبعیِ ایشان را علم غیبامیدن و اتصاف به صفتِ عالم الغیب از اختصاصات خدای متعال است. محقق با پژوهش پیرامون کاربردهای روایِ علم غیب، دریافته است که از منظر روایات تعریف غیب متفاوت از برداشتی است که در آثار کلامی مشاهده میشود. نوشتار حاضر با ارائه گزارشی همراه با تحلیل، از متون کلامی و روایی، در صدد پاسخگویی به این پرسش اصلی است که کاربرد روایی علم غیب چه تفاوتی با کاربرد کلامیِ آن دارد؟

ضرورت پاسخگویی به این پرسش در پاسخ متفاوتی است که از منظر روایات به مسئله ی غیب دانیِ برگزیدگان خداوند داده میشود.

 مقدمه

موضوع علم غیب پیامبران و امامان یکی از موضوعات کهن و پرچالش1 در نزد صاحب نظران است.2 مفهوم شناسی واژه ی غیب و نیز ترکیب علم غیب در بررسی این موضوع از اهمیت بالایی برخوردار است. واژهی »غیب«در ترکیب اضافیِ »علم غیب« یکی از مواردی است که مراد از آن در روایات معصومین علیهمالسلام، بامعنای عرفیِ متبادر از آن، متفاوت است. اکثر متکلمین در بررسی علم غیب همان معنای عرفی را ملاک قرار دادهاند.

هرچند درک دقیق معنای وضعی واژگان یکی از مراحل مهم فهم متن است اما نباید از نظر دور داشت که مراحل دیگری نیز وجود دارد. در متون دینی بسیار مشاهده میشود که واژهای در معنای جدید و متفاوت از معنای وضعی به کار بسته شود و یا مصداق خاصی از معنای عرفیِ واژه مدنظر باشد، بنابراین برای فهم معنای مراد جدی گوینده که لزوما بامعنای وضعی و درک و تبادر عرفی همسان نیست، باید دقت عمل صرف نمود.

همسان دیدنمراد اصلیِ متکلم و معنای عرفی، در این موضوع باعث ایجاد پرسشی مهم خواهد شد که بسیاری از متکلمین درصدد پاسخگویی به آن برآمدهاند، چراکه در بسیاری از ادله شاهد آن هستیم که علم غیب به خدای متعال اختصاص دادهشده است و این در حالی است که قطعا انسانهای برگزیدهی خداوند نیز از علومی برخوردار بوده و هستند که عرفا به آنها نیز علم غیب اطلاق میشود.

هدف نوشتار حاضر بررسی تفاوت کاربردهای کلامی و روایی واژهیغیب در ترکیب اضافیِ علم غیب است. اگر فرضیه ی تفاوت داشتن کاربردهای کلامی و رواییِ علم غیب به اثبات برسد، پاسخی متفاوت از منظر روایات، به مسئله ی غیب دانیِ برگزیدگان ارائه خواهد شد و این فایده ی مهم، به بررسی موضوع این نوشتار ضرورت بخشیده است.

فهوم شناسیِ واژه ی »غیب«

واژه غیب در زبان عربی ازجمله واژگانی بهحساب میآید که دارای معنای روشن و واضحی میباشند بهگونهای که لغت دانان برای تبیین معنای آن از مشتقات همان واژه استفاده نمودهاند. ابن منظور در لسان العرب مینویسد:

الغیب کل ما غاب عنک؛ غیب هر چیزی است که از تو مخفی و پوشیده باشد

وی همچنین اضافه میکند که غیب به هر چیزی گفته میشود که از چشم پوشیده باشد هرچند که در قلب آدمی حاضر باشد 

راغب اصفهانی نیز در کتاب مفردات الفاظ قرآن نگاشته است:

غابت الشمس اذا استترت عن العین و استعمل فی کل غائب عن الحاسه و عما یغیب عن علم الانسان؛ خورشید غائب شد وقتیکه از معرض دید مخفی و مستتر شد و در هر آنچه از حواس پوشیده باشد و آنچه از آگاهی انسان مخفی باشد، به کار بستهشده است

بنا بر این غیب به معنای مخفی از حواس و دور از دیدگان بودن است. و با توجه به معنای ارائهشده در واژه غیب میتوان از جهت لغوی، ترکیب دو واژه علم و غیب را به معنای دانستن اموری دانست که به طور عادی و طبیعی از محدوده ی علوم اکتسابی توسط حواس انسان خارج است. بنا بر این میتوان علومی مانند علوم الهیِ برگزیدگان خداوند را و یا حتی علومی را که از طرق غیر عادی مانند ارتباط با اجنه و یا ریاضت های غیر شرعی به دست میآید، از مصادیق لغویِ علم غیب برشمرد.

معناشناسی »غیب« از دیدگاه متکلمان

متکلمان در موضوع علم غیب با این پرسش مهم روبرو شدند که چگونه است که باوجود علوم فراطبیعی و غیرعادیِ فراوانی که از برگزیدگان خدای متعال اعم از پیامبران و اوصیای ایشان و ائمه علیهمالسلام و حتی دیگر اولیای الهی سراغ داریم، در ادلهی بسیاری اعم از قرآن و روایات، شاهد اختصاص علم غیب به خدای متعال هستیم.

در پاسخ به این پرسش دیدگاههایی مطرح شده است که با تحلیل آنها مشخص خواهد شد که متکلمان غیب را در چه معنایی بهکاربردهاند.

در دیدگاه رایجتر، علم غیب به کیفیت خاصی از دانش اطلاق میگردد. در این دیدگاه علم غیب به علمی گفته میشود که ذاتی و غیر تبعی باشد و از دیگری فراگیری نشده باشد و بهاصطلاح مستفاد نباشد؛ بنابراین علم غیب مختص به ذات حضرت حق است. حال متعلق همین علم از بعد کمی و گسترهی آن ممکن است شامل هر چیزی بشود بنابراین اموری مانند حوادث گذشته و آینده و نیز امور حالی که اطلاع طبیعی از آنها ممکن نیست، مثلا اطلاع ازآنچه در مکانی دوردست اتفاق میافتد هرچند که برای اهل آن مکان علم عادی باشد، همگی از مصادیق غیب به شمار خواهند رفت اما نمیتوان علمِ مستفادِ اولیای الهی به این امور را علم غیب نامید.

شیخ مفید - م، 413، ق - ازجمله کسانی است که این رویکرد را پذیرفته و ادعا میکند همهی امامیه اجماعا با او همنظر هستند. وی مینویسد:

اینکه ائمه علیهمالسلام را به علم غیب متصف بدانیم کلامی ناشایست و فسادش آشکار است چراکه اتصاف به این صفت فقط شایسته کسی است که بدون تعلم و یادگیری، به اشیاء علم داشته باشد نه کسی که با علمی مستفاد و تبعی به آن آگاهی یافته باشد و این جز برای خدای عزوجل نیست و همه امامیه نیز در این نظر با من همرأی هستند بهجز مفوضه و غلات

سید مرتضی - م،436، ق - نیز بهمانند شیخ مفید اعتقاد به علم غیب امام بهطور مطلق را اعتقادی غالیانه میداند اما درعینحال مینویسد:

علم به امور غیبی و حقایق گذشته و آینده از الزامات امامت نیست و هرگاه خداوند چیزی از این امور را به امام بیاموزد همانا از باب کرامت و بزرگداشت و تعظیم است

بنابراین ایشان نیز بدون اینکه علم امامان را علم غیب بنامد اما متعلق دانش ایشان را امور غیبی میداند. ابوالفتح کراجکی - م، 449، ق - پیرامون علم غیب مینویسد:

ائمه علم غیب نمیدانند مگر آنچه را که خداوند به ایشان تعلیم نموده است

استثنای موجود در کلام ایشان دلالت دارد که آنچه امامان علیهمالسلام میدانند مصداق علم غیب است اما به تعلیم الهی بوده و مستفاد است نه ذاتی.

طبرسی - م، 548، ق - صاحب تفسیر مجمع البیان مینویسد:

هیچکس از علمای شیعه را نمیشناسم که صفت علم غیب را برای احدی از مخلوقین روا دانسته باشد چراکه کسی شایسته این صفت است که تمام معلومات را نه به علمی تبعی و فراگیری شده - بلکه به علم ذاتی - بداند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید