بخشی از مقاله
چکیده
سراج الدین قمری آملی، از شاعران استاد و زبان آور نیمه دوم قرن ششم و ربع اول قرن هفتم هجری است. در باب تاریخ تولدش سندی در دست نیست، محل تولدش در لارجان یا لاریجان امروزی و مقام مدامش در شهر آمل است. وفاتش نیز در سال 625 قمری در چرنداب تبریز است. او شاعری مدیحه سرا در دربار خوارزمشاهیان است. سخنش استادانه و به شیوه شعرای بزرگ خراسان در قرن ششم خاصه انوری است.
قمری به سبب اینکه در محیطی جدید از ادب فارسی تربیت شده، اندیشههای خاص نصیب او گردیده است و تازگیهای بسیار و مضامین نو فراوانی در سخن وی مشاهده میشود. با توجه به این مسائل هدف از تدوین این مقاله آن است که تنوع مضامین و انواع آن در آثار قمری آملی بررسی شود؛ تا با ژرف اندیشی و غور در محتوای درونی، معانی نهفته در دیوان را بررسی کنیم. در این پژوهش، ضمن تقسیمبندی موضوعی در آثار قمری آملی، به نقد و بررسی ویژگیهای بارز و برجسته آن از حیث مفهوم و محتوا خواهیم پرداخت.
.1 مقدمه
»در آفرینش یک اثر ادبی، کلمات و الفاظ وسیله بیان اندیشه ها و احساسات شاعر یا نویسنده است، و از آن به شکل ظاهری اثر یا Forme تعبیر می شود و افکار و عواطف موجود در یک شعر یا نثر، محتوای یا Fond آن را فراهم می کند.« - رزمجو، - 13 :1370 شعر در لغت تازی مأخوذ از»شعور« است و به معنای: »دانش، فهم، درک، وقوف و دانایی.«به کار رفته و اصطلاحاً »کلامی است مرتب، معنوی، موزون، خیال انگیز و به قصد - «دهخدا، ذیل واژه شعر - که در اندیشهها و احساسات و عواطف شاعر در قالب الفاظی فصیح و زیبا مبتنی بر قواعدی معین بیان میشود.
به گفته ارسطو: شعر» سخنی است مخیّل که شوری در دل برانگیزد و حالتی از غم یا شادی را در انسان ایجاد کند - .«خانلری، - 167 :1345 به تعبیری دیگر،شعر عبارت از بیان وتجّسم صورتهای خیالی و عاطفی است که برانگزاننده احساسات و هیجانات درونی افراد باشد. شاعر مانند نقاشی چیره دست که مکنونات عالمِ وجود و زیبایهای طبیعت را به مدد حُسن قریحه فطری و کلکِ هنرزای خود بر پرده نقاشی مجسم میسازد، دردها، شادیها، احساسات و افکار عالی را در قالب کلمات فصیح و عبارات شیوا و بلیغ اظهار می-دارد و به عبارتی دیگراو: شور و احساس و معرفت را در هم می آمیزد و با زبانی فاخر و مسرّت زا بیان می کند.
سراج الدین قمری بین سالهای550 تا 580 هجری در آمل متولد شده است. وی شاعری ذواللسانین است و در هر دو زبان، عربی æ فارسی به براعت استادی رسیده، و خود نیز در این باب مفاخرهها کرده و عربیدانی خویش را ستوده است. از او، دیوان اشعاری برجای مانده است که 6962 بیت دارد. دیوان وی شامل قصاید، غزلیات، ترجیع بندها، رباعی، قطعات، اشعار پراکنده و...است. هم چنین وی شاعری فصیح است و از بزرگان زمان خود محسوب میشود، بر شیوه استادان بزرگ به خصوص انوری است. شاعری است بسیار فصیح و نیرومند در خلق ترکیبات و استفاده از اطلاعات خود در آنها به همان شیوههای که در شعرای فارسی زبان ازانوری تا کمال ملاحظه میکنیم.
بر دامن و برحبیب فتد بند قبات بر پاشنه ات زدم سیه گشت قفات سراج شاعری است متمایل به شیوه خراسانیان و دارای فصاحت بیان و جزالت کلام، و حسن سلیقه در انتخاب کلمات خوش آهنگ، فصیح، و صاحب اندیشهای باریک و قدرت در ابتکار مضامین تازه و مهارت برای ورود در مضایق کلام و خروج از آنها و علاقه به آوردن ترکیبات تازه و تعهد التزامات دشوار و... وی شاعری تشبیه گراست و استعاره هم در بین اشعار او از بسامد بالایی برخوردار است. مقاله حاضر تلاش دارد تا انواع معانی و مضامین را در اشعار قمری آملی بررسی و تحلیل کند.
.2 پیشینه تحقیق
ضرورت انجام تحقیق در باب قمری، آن هم در زمینه مفاهیم و معانی در ابتدا این است که با شاعر و اندیشه های برجسته او آشنا شویم و اینکه ببینیم چه مضامینی در دیوان او چشمگیرتر است. این تحقیق می تواند راهگشایی برای دانشجویان، پژوهندگان، فرهنگیان و علاقه مندان به ادب کلاسیک فارسی باشد. از جمله کسانی که تا این زمان - به صورت کتاب - بر روی دیوان قمری کار کردهاند و یا فصلی هر چند کوچک به معرفی قمری و آثارش داده اند عبارتند از: ذبیح ال.. صفا - تاریخ ادبیات ایران - ، ناصرالدین منشی یزدی، اولیاء آملی - تاریخ رویان - ، عبید زاکانی - رساله دلگشا - ، مرعشی، علی شیرنوایی - مجالس النفایس - ، آذر بیگدلی - آتشکده آذر - ، عوفی - لباب الباب - ، هدایت - مجمع الفصحا - ، غفاری - بزرگان و اندیشمندان آمل - ، لطفی - مشاهیر آمل - ، طاهریان - صور خیال و شگردهای بلاغی سراج الدین قمری آملی - ، یدال.. شکری - دیوان سراج الدین قمری آملی - که همگی می توانند منابعی خوبی برای تحقیق در باب قمری آملی باشند.
.3 بررسی و تحلیل انواع گونه های ادبی در دیوان سراج قمری .1 . 3 هجو در دیوان قمری آملی
قمری در هجو دستی توانا دارد، بعد از آن قصاید بلند و آن لحن جدی و محکم در قصاید برخوردن به هجوهای او بسیار دیدنی است، البته وقتی شخصیت قمری میل به خوشگذرانی دارد به طبع باید مرد بذل پردازی هم باشد، البته نه از نوع اغراق گونه اش. هجو در قصاید او کم است، وبیشتر هجوهایش مربوط به ترکیب بندها و ترجیع بندها و بخصوص قسمت رباعی است، هجو همه البته از همه بیشتر هجو کسانی - الخصوص زاهدانی - که او را به خاطر می خوردن ملالت می کنند و همچنین کسانی که در مقامی قرار دارند که شایستگی آن مقام را ندارند و تنها به این دلیل در آن جایگاه قرار گرفته اند که اصل و نسبشان به درباریان و حاکمان وقت وصل می شود.
ولی کارنامه بلخ او سراسر هجو است و به غریبه و آشنا هیچ رحمی نکرده است و حتی این مطلب را در نظر نگرفته است که آیا فرد مورد سرزنش حقش هست مورد چنین هجوی قرار بگیرد یا نه. هجو او با اغراق تمام است ولحنش بسیار تند است. او به ترسیم کردن عیب ها و مسخره کردن هجو شونده ها و چسباندن اتهامهای ناموسی به آنها و خندان مردم و زدن حرفهای رکیک و دور از ادب بر آنها اقدام کرده است.
1-1-3 عیوب و صفات جسمانی
گاه صفات و عیوب جسمانی را که در شخصی وجود دارد، دستاویز هجو قرار می دهند و آن را به نحوی اغراق آمیز، بسیار زشت جلوه میدهند. قمری با مزاجی تند و توانایی فوق العاده در مشاهده جزئیات و عیوب جسمانی، به او استعدادی خاصبرای نوعی هجو بخشیده بود که میتوان آن را »هجو طنزآلود« نامید زیرا اشخاص مورد نظر خود را به شکلی گزنده، شبیه کاریکاتوریستها به بازی میگرفت و بر نقاط ضعف آنان تکیه میکرد و به بدترین شکل به بزرگ نمایی و برجسته کردن آن نقاط میپرداخت، چنانکه خنده دیگران را نسبت به فرد مورد نظر برمیانگیخت، زیرا با آنها همان کاری را می کرد که کاریکاتوریستها میکنند.
کوتاهی قد:
از غایت پستی قد ناپروات روزی ز سر خشم یکی سیلی سخت
بینی و ابرو :
بینی او و روی زر اندود هست قمچی و ترک خشم آلود
قمری از وی اگر گریخت نکوست زانکه منقار باز، بینی اوست
وقت نان خوردن است سکباوش دایماً رشته هست بر ابروش
ابروی هم گره گره است راست مانند حلقه زره است
ابروش چوب کندس افتاده ست که ز ایام با گره زاده ست
بکر ماندی زن، ار بدی یکبار گره ابروانش، بر شلوار
الفیه پیشکار مادر اوست شلفیه اوستاد خواهر اوست
آن نجم جعل که او چو شتربان است بر هیات استر است گر انسان است
او شد جعل و دماغ گندش چون گه زان است که سال و ماه سرگردان است
ای ز رخ تو رفته به هر جا بینی شخصت ز درازی و ز پهنا بینی
آخر ز چه رو ترا به مردم خوانم چون هیچ نبینم ز تو الا بینی...
ای بر همه جهت گشته روشن بینی جمله سر و پا و دست و گردن بینی
بینی تو از دیدن تو مانع شد آخر تو کجایی ای همه تن بینی - همان، - 623
چهره :
همچو سرب سرد گران در سخن راست چو حلقه شده نه سر نه بن
چشم چقر را چو گشاید به کبر چاک کند خنگ قلم را به حبر
طره و ریش و خبر و بس سری آب ز بس سردی وی بفسرد
بود به هنگام طفولت خوشک هدیه صفت بر همه را مشترک
چون صدقه بوده به دست خسان همچو زکات از پی هر کس دوان
دهنش را دهن نشاید گفت شکمش را شکم نشاید گفت
آن دهن نیست.. . ابلیس است وان شکم نیست خنب بلقیس است
2-1-3 تشبیه فرد هجو شده به حیوانات
قمری افراد هجو شده خود را ضمن مقایسه با حیوانات سرکوب می نماید.
عجبک روبهی است پرکنه روی بوالعجب مردکی است بوزنه روی
چون دم سگ چو ریش جنباند راست گویی شغال را ماند
هست دم سرد همچو صبح دوروی چون دل شب ز پای تا سر موی
طرفه معجونکی است زهرآلود چون صبر زهردار و دود اندود
3-1-3 هجو به سبب صفات اخلاقی پست
یکی از صفاتی که بیشتر از دیگر صفات مورد ذم در دیوان قمری مورد هجو قرار گرفته است خساست و زرپرستی است، بخصوص در افرادی که مناصب بالا دارند.
چهره مانند صورت ز کدو نقش کرده برای چشم ازو
از پس خویش نیک خود گوید وز پس هر که هست بد گوید
گاه خوردن چو جام جمله دهان وقت طعنه چو تیغ جمله زبان
هر که چون تیغ برکشید او را از پی طعنه تیز دید او را
بهر فهم کتاب شور و شرش شرح خواه از غلام مختصرش