بخشی از مقاله
چکیده
تذکره های ادبی ضمن آنکه یکی از مهمترین منابع تحقیقی در حوزه زبان و ادبیات فارسی و حتی مباحث اجتماعی و تاریخی هستند،به نظر می رسد که خود در ساحت های مختلفی، برخوردار از ساختی دستورمند ،البته با معیارهای تاکنون ناشناخته و ظریفی باشند که آنها را دست کم تا حد یک خردهگونه ادبی ارتقا می دهد.این ساحات از معنی تا صورت را شامل می شود.یعنی تذکرهنویس در این حوزه بر اساس قواعد نانوشته پنهان ،اثری را فراهم میآورد که از حیث موضوع و مضمون و انشا و لحن و حتی تدوین و تبویب کتاب، معیارین است وگرنه اثرش با همه فوایدی که میتواند داشته باشد ،زیر چوبه و کوبه ناقدان و حریفان، خرد و خاکستر می شود.نگارنده در این مجال سعی دارد تا در کنار بازشناخت این معیارها،در بازنمودِ تذکرهها بعنوان یک خردهگونه ادبی تلاش کند.
واژه های کلیدی: گونه ادبی،خردهگونه ادبی،تذکره،ساختار،طبقهبندی
مقدمه
تذکره ها، جز آنکه یکی از اساسیترین منابع تحقیقی علوم ادبی و نیز از مآخذ دست اوّل تاریخی و فرهنگی هستند،عموماً به سبب محتوای ادبی و خاستگاه فرهنگی مصنّفانشان، برخوردار از مایه های هنری هم هستند،چنانکه در مقام یک گونه کامل ادبی،این ویژگی، بایستگی بسیاری دارد .افزون بر این،چون تذکره ها منابعی زنجایرههستند و ماهیّتی تأثّری دارند،بالطبع برخوردار از معیارها و الگوهایی پیدا و پنهانند که آن ها را گاه تا سرحد یک خرده گونه و حتی گونه نوشتاری ارتقا میدهد.از گواهان این ادعّا، بعضی از تذکره های نقیضهای هستند که سعی داشتهاند تا اصول و معاییر مشخصی را تخطئه نمایند.
برای دستیابی به این الگوها می باید که عموم تذکرههای سنتی را به طور تطبیقی و با رعایت ترتیب تاریخی از آغاز تا پایان دوره رواجشان،صرف نظر از اصالت محتوایی مورد بررسی قرار داد و در تمام سطوح عاطفی و هنری و زبانیشان معیارهایی را جست و جو کرد.از آنجا که ادبای قدیم پشتوانههای نظری خود را عموماً به بحث نمی گذاشتند و حتی خود نیز گاه نسبت به همه زوایای آن وقوف کامل نداشتهاند ،پژوهنده ادبیباید در آغاز وقت و دقّت بسیاری صرف کند تا نخست تمام مواد مرتبط با موضوع جستار خود را فراهم سازد و سپس این آش در هم جوش را با ضوابطی مشخص و علمی تجزیه و تحلیل کند ؛یعنی آنکه ریز به ریز تشابهات و تمایزات مواد تحقیق خود را از نظر بگذراند و بدان نظم دهد تا سرانجام بتواند بر این سیاق به یک نظریه علمی دست یابد.
صعوبت این کار در باب تذکرهها دوچندان است ؛زیرا ماهیّت تذکرههای ادبی تا اندازهای فراادبی است و با تاریخ و سایر معارف بشری هم پوشانی دارد و پیوسته میل آنسویی دارد و می خواهد تا از محدوده خویش فراتر رود و به عبارتی به اصل خویش راجع شود. دیگر آن که چون شعر و ادب در جهان کلاسیک ابررسانه بوده است و به تبع آن تمامی اقشار در تمامی ادوار بدان میل داشتهاند،بازار مکاره بی در و دروازهای در طی زمان از آن بوجود آمده است که برای مشتریان و تماشاگرانش در هر زمانی رنگ و توصیف دیگری داشته است.این مسأله بخصوص وقتی به دوره شلوغ و به تعبیر برخی انحطاط ادبی می رسد ،مشکلات بسیاری ایجاد می کند.از همین روست که با باز شدن پای ناشاعران و ناشعرها و ناادیبان معیارهای گونهای تذکرهها یا ناشناخته می مانند و یا به فراموشی سپرده می شوند.این جاست که پژوهندهمرتباً دچار تناقضات میگردد زیرا از یک طرف نمیتواند به حذف این مواد دست یازد و از طرف دیگر نمیتواند با لحاظ کردنشان به
انسجام نظری دست یابد.از این رو بهترین شیوه ممکن آن است که برای هر ماده پژوهشی اعتبار جداگانهای قائل شویم و در واقع نمونه های اعلا و معیارمند را بستر اصلی پژوهش قرار دهیم و نمونههای ضعیفتر را در حکم قراین و گاه بسط دامنه موضوع برسنجیم.برای این کار البته باید تمام نمونهها را به طور منظم و ردهای به معرض دید مخاطب قرار دهیم تا احیاناً متهم به نظریهسازی و مصادره به مطلوب نشویم. به همین دلیل است که ما جز آنکه ناچار شدهایم ضمن مباحث گونهشناسی ،به ردهسازی تذکرهها نیز بپردازیم؛ اما پیشتر از همهلازم به نظر می رسد تا تلقّی خود را از نوع ادبی در ادبیّات فارسی ارائه دهیم.
گونه ،خرده گونه و وجه ادبی
حتی در غرب نیز تا به امروز هیچ تعریفِ جامع و مانع و متفقٌ علیهی در باب نوع یا گونه ادبی طرح نشده و هر مکتبی دیدگاههای خود را در این حوزه بیان کرده است ؛ این در حالی است که برخی از منتقدان جدید،حداقل، برای آثار برجسته ادبی، منکر هر نوع تعیّن گونهای ادبیات هستند - . - 1 بر این سرگشتگی ، تفاوت های ماهوی و شکلی ادبی را که بویژه بین گونه شناسی ادبیات فارسی و ادبیات غربی وجود دارد، نیز باید افزود - 2 - .با اینهمه اگر بخواهیم به همین هنجارهای گونهشناسی موجود و رایج ادب فارسی کفایت کنیم؛ باز در تحلیل و داوری بسیاری از آثار کلاسیک ادبی، با ابهامات و نابسامانیهای قابل توجّهی مواجه می شویم.آنگونه که به نظر می رسد، هنوز برای تعدادی از آثار ادبی متمایز، ردهای خاص درنظر گرفته نشده است و تکلیف پارهای دیگر هم نامشخص است؛ چنانکه در یکدیگر متداخل و سیّالند و ظاهراً هیچ توافقی بر سر آنها نشده است.
از نظر ما اثر ادبی هر چند هم که برجسته و خاص باشد؛ به لحاظ آنکه ریشههای اصلی و ابتداییاش بیرون از فردیّت و خلاقیّت صاحبش بوده است، در دورنما، حاوی مختصات عمومی ساختاری و همگونی با دیگر آثار است.به گونه ای که آن اثر را به آثار دیگری شبیه میکند و به ردهای خاص پیوند می زند.هر چه این مختصات کلّیتر و کمتر باشند و آثار بیشتری را شامل گردند ؛طبعاً آن نوع و گونه ،اصلیتر است و هرچه این مختصات خاص تر و بیشتر شوند و آثار محدودتری را منظور بدارند؛آن گونه فرعیتر به شمار می آید.البته بسیار اتفاق می افتد که در گذر زمان ،گونههای فرعی ،خود راه دیگری برمیگزینند و برای گونه های فرعی تر دیگر - - 3تنهای اصلیشوند؛می بنابراین آنچه در این میان مهم است،قوّه زایایی و رَوایی گونههای ادبی، یا به عبارتی بازار عرضه و تقاضایی است که طی دوره رشد و نمو خود ایجاد میکنند.