بخشی از مقاله

چکیده

بسترهای گفتمانیِ برآمدن دولت مدرن در ایران به دوران سالهای 1268 الی 1305 ه.ق برمیگردد. در این دوران، وقایع و رویدادهای عمدهای رخ دادند که روند رایجِ تاریخ سیاسی در ایران را تشکیل میدهند و شاکلهای مدرن به
خود گرفته و اندیشهدولت فراگیر و هویت ملیِ واحد پروبلماتیک گردید. مسئلهاصلیِ مقاله حاضر از سویی تعیین تکلیف نظری با جریانهای رایجِ تئوریزه کردن تاریخ دولت در ایران است واز دیگر سو قرار دادنِ اندیشه دولت مدرن و پروژه ملتسازی در بستر رویدادهای واقعی و فراموش شده.

با ارجاع به وبا و قحطی به عنوان دو رویداد بزرگ و درهمکوبنده در تاریخِ معاصر ایران - اما فراموش شده ذیل روایتهای غالب - نسبت گفتمان تنظیمات ایرانی و برآمدن دولت مدرن با این دو رویداد بررسی خواهد شد. با هومِمف حکومتمندی تلاش خواهد شد برآمدن تنظیمات ایرانی تشریح گردد؛ بدین ترتیب حکومت بر فقر که از دل وبا بیرون میزند ودر پزشکیِ مدرن نهادمند میگردد و حکومت بر ثروت که از دل قحطی بیرون میزند و در قالب تنظیم مالیه نهادمند میگردد به عنوان دو روند اساسیِ حکومتمندی و انضباط ایرانی بررسی خواهند شد و نسبت آنها با اندیشه دولتِ فراگیر مورد بحث قرار خواهد گرفت.

-1 مقدمه

روند رایج تاریخنویسی در ایران از یک سو دولت را به مثابهی کارگزار اصلی و محور تاریخنویسی مد نظر دارد و از دیگر سو فهم دولت را در درون گفتمان استبداد ایرانی متصلب میکند به گونهای که سازوکار استبداد -به مثابیکه ساختار زیرینِ فراتاریخیْ و در عین حال عاملی مانع ساختیابی- دولتهای مختلف را در تاریخ ایران روی کار آورده و از دیگر سو فرومیپاشاند. با این فهم، تاریخ ایران در درون چرخهای از برآمدن و فروپاشیِ دول استبدادی فهم میشود و گسستها و چرخشهای گفتمانی چندان مد نظر قرار نمیگیرند.

مقاله حاضر از یک سو با این رویکردها تعیین تکلیفی نظری میکند و از دیگر سو تلاش دارد نشان دهد اندیشه دولت مدرن در ایران اگرچه با برآمدن رضاشاه فهم میشود اما تبار گفتمانیِ آن را باید در رویدادهای فراموش شده و میانجیهای ناپدیدشونده ایران عصر ناصری جست و جو کرد. از دل این تبارشناسی است که از یک سو میتوان برآمدن گفتمان استبداد ایرانی را فهم کرد و از گردی سو الگویِ حکومتمندیِ دولت مدرن را در قالب گفتمان تنظیمات ایرانی فهم کرد.

به نظر میرسد در این دوره تاریخیِ پر اهمیت است که گسستی عمیق در شیوه اداره کردن جامعه رخ میدهد و صورتبندی جدیدی از رابطه دولت-ملت، در قالب اداره کردن و سلطه خلاق، را پدید میآورد. بدین ترتیب به نظر میرسد قرارگیری در سنت رایج اندیشه دولت مدرن ایرانی پارههای بزرگی از تاریخ معاصر ایران را کنار میگذارد و در فهم سازوکارهای رابطه قدرت و گفتمان ناکارآمد است؛ چراکه تنها بر وجه سرکوبگر قدرت تأکید دارد و وجوه خلاقِ قدرت را در پرانتز نهاده است.

در جغرافیای سیاسی ایرانِ مدرن از برههای به بعد و در پی رخدادهایی ویرانگر نظم پیشین یکسر در هم کوبیده شد - حتی اگر عناصری از آن در سطح دالهای شناور باقی مانده باشد - و نظم جدیدی پیریزی شد که بر مبنای قدرتِ فردیتساز و حکومت بر بدنها و ذهنها قرار داشت. این قدرت جدید که نام گفتمان تنظیمات ایرانی را بر آن مینهیم تلاش دارد در قالب گزارههایی جدی حقیقتی را تولید کند که هرآنچه در نسبتا بناتوانیِ قدرت در اداره کردن جمعیت قرار میگیرد را استبدادی فهم کند.به عبارت دیگر استبداد نامی است برای عدم تنظیمات. حتی اگر این گفتمان در تثبیت خود در سطوح کرداری و نهادی توفیق آرمانی نداشته باشد اما حقیقتِ رایجی است و گونهای یوتپیایِ قدرت که به نظر نگارندگانکماکان بر فضای گفتمانیِ رابطه دولت-ملت هژمونی دارد و در تکاپو برای تحقق خود است.

اگر بتوان فصل مشترکی برای اندیشههای ایرانی در زمینه علوم انسانی در وجوه مختلفش در نظر گرفت، به نظر میرسد این فصل مشترک استبداد ایرانی است که خصیصه اصلی دولت و حکومت در ایران است از دیرباز تا کنون. حال ابهام اصلی در این نقطه است کهخودِ استبداد به مثابهیک هستیِ نظری چگونه تبدیل به مسئله شده است و در تقابل با چه چیزی به مثابه ارزش و حکمرانیِ خوب طرح شده است. به عبارت دیگر اگر استبدادْ حکمرانیِ بد است چه چیز حکمرانیِ خوب محسوب میشود؛ و این حکمرانیِ خوب چه نسبتی با دولت مدرن و گفتمانِ تنظیمات ایرانی دارد و چه غایتی در سر میپرورد؟

با این وصف پرسشهایی اساسی که در مقاله حاضر مد نظر قرار دارند عبارتند از:

الف-  نسبتِ تنظیمات ایرانی - گفتمانِ دولت فراگیر مدرن - با حکومتمندی چیست و از چه بستر تاریخی ناشی میشود؟

ب-  تبارشناسیِ اندیشه دولت مدرن در ایران چه الزاماتی برای اندیشهسیاسیِ معاصر در پی دارد و تاریخِ سیاسی را چگونه بازنویسی خواهد کرد؟

-2 روش پژوهش

روش پژوهش حاضر تبارشناسی است. در تبارشناسی آنچه اهمیت دارد نوشتن تاریخِ دیگرگون و تمرکز بر رویدادهای ساختارساز است نه تمرکز بر ساختار به مثابه امری بدیهی و فراتاریخی. در این روش دوره-بندیی رایج تاریخی - که تاریخ ژنرالها و دولتها است - در پرانتز گذارده میشود و خودِ تغییر موضوع بررسی تاریخی میشود نه بدیهی فرض کردن تغییر. بدین معنا که گفتمانها چگونه در طول تاریخ دوام مییابند و یا از بین میروند و چگونه گفتمانی به جای گفتمانی دیگر مینشیند. گفتمان جدید در این اندیشه محصول رویدادهایِ تاریخی است که غالبً از منطق تصادف تبعیت میکنند - نه منطق ساختار زیربنایی یا آگاهی تاریخی - .

بدین ترتیب رویدادهای دوران ساز و فراموش شدهْ نظم پیشین را بر هم می-زنند و نظم جدید، در نسبت با دانش/قدرت و در الگوی حکومت بر بدنها و ذهنها برای ایجاد شیوه جدیدی از حکومت کردن، پدید میآید. این قدرت جدید، که قدرت مشرف بر حیات نیز نامیده میشود، تلاش دارد همهچیز را تفرد بخشد و رصدپذیر کند و منطق نهایی این قدرت همان منطق سودمندی و کاربردی است.

این قدرت جید خاستگاهش در درون دولت نیست بلکه پراکنده و منتشر است و نهایتاً در دولت است که نهادمند میگردد . در پژوهش حاضر این روش را برای توضیح برآمدن تنظیمات ایرانی یا دولت مدرن در ایران به کار میبندیم. الگوی کاربست این روش برای خوانش تنظیمات ایرانی در وهله اول، مانند روش تبارشناسی، تعیین و تکلیف با روندهای رایجی خوانش تاریخ دولت-ملت در ایران است و در مرحله بعد ارائه تاریخی بدیل برای فهم گفتمان جدید. در این روش گزارههای جدی و اثرگزار - و نه معروف و آرمانی - در آغازین لحظات تولد مدرنیته ایرانی در درون گفتمان تنظیمات مد نظر قرار میگیرند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید