بخشی از مقاله

چکیده :

اهمیت توسعه عمدتا" پس از پایان جنگ جهانی دوم دوچندان گردیده است . این عنوان که به مفهومی مستقل در فضای پس از پایان جنگ هویت پیدا کرد. گرچه قبل از آن درقالب سوابق توسعه قابل تاُمل و بررسی است، اما در مفهومی عمومی آن به معنای رسیدن به سطح کشورهای صنعتی است. در این تفکر توسعه در وهله ی اول به معنای " رشد اقتصادی " بوده که به مرور زمان مکانیزاسیون ، صنعتی شدن و رشد اقتصادی و نو سازی در ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز به آن افزوده شد. با رشد و توسعه سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی که در اوپا و آمریکا به سرعت روبه رشد بود اندیشمندان را بر آن داشت تا برای سایر کشورهای دیگر نیز چاره ای بیندیشند. در مجموع متفکران نوسازی و توسعه بر این باورند که راه توسعه کشورهای توسعه نیافته پیگیری مسیر راه کشورهای توسعه یافته است. از این منظر موانع اساسی نوسازی از نهادها و ارزشهای فرهنگی ستی کشورهای توسعه نیافته نشئت می گیردکه همواره همچون سدی در برابر تغیرات مقاومت نشان می دهند.

جزم اندیشی ،موقعیت طلبی،سنت گرایی افراطی،منافع شخصی،متمرکز شدن اختیارات سیاسی و بطور کلی ساختار سیاسی،اجتماعی،اقتصادی این کشورها پیوسته در برابر این تغیر که برای گذار از سنت به مدرنیسم مثبت و حتی ضروری مینمود ،مقاومت نشان می دهند. در این گفتار برآنیم ضمن بررسی ساختارهای فوق الاشاره ،موانع توسعه را به عنوان امری اجتناب ناپذیر درایران و کشورهای خاورمیانه بررسی و در نهایت نسخه ای جهت برون رفت از وضعیت کنونی ارائه نمائیم.

واژگان کلیدی : توسعه - توسعه سیاسی - نوسازی- ایران - خاورمیانه

مقدمه

پیش از پرداختن به موانع توسعه سیاسی در کشورهای خاورمیانه لازم است به مفهوم توسعه سیاسی پرداخته و ملزومات توسعه کشورها در بعد سیاسی را تبیین نمائیم تا درک بهتری در خصوص حرکت در مسیر توسعه بدست آوریم. »توسعه سیاسی« واژهای جامعه شناختی است که از سوی مکاتب غربی به عنوان راهکاری برای کشورهای توسعه نیافته و جهان سومی ارائه گردیده است. »توسعه« به معنای بهبود و گسترش همه شرایط و جنبههای مادی و معنوی زندگی اجتماعی و یا فرآیند بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی افراد جامعه می باشد. توسعه سیاسی در اصطلاح به معنای افزایش ظرفیت و کارایی یک نظام سیاسی در حل و فصل تضادهای منافع فردی و جمعی، ترکیب مردمی بودن، آزادی و تغییرات اساسی در یک جامعه است.

توسعه سیاسی دارای مفهوم ثابتی نیست: عدهای توسعه را تنها یک تحول مربوط به دنیای غرب میدانند که از آن جا ریشه گرفته است؛ بنابراین آن را الگوی مناسبی برای رهایی همه جوامع از فقر و مشکلات نمیدانند؛ عده ای دیگر توسعه را شرط بقای جامعه و حفظ استقلال آن میدانند؛ عدهای نیز اولویت را به ارزشها و ایدئولوژی و عدالت اجتماعی داده و به دنبال آن توسعه را مطرح میکنند و آن را برای خدمت به استقلال جامعه ضروری میدانند.توسعه سیاسی یکی از شاخههای توسعه است با هدف رسیدن به پیشرفت، صنعتی شدن، رفع فقر، رفع وابستگی، ایجاد تحولات ساختاری و اصطلاحات در تمام بخشهای جامعه و گذار از حالت نامطلوب زندگی گذشته به شرایط بهتر. توسعه سیاسی با برخی مفاهیم دیگر در ارتباط است از جمله مشارکت سیاسی، فرهنگ سیاسی، تبلیغات سیاسی، ارتباطات سیاسی و از همه مهمتر نوسازی.

با این که نوسازی و توسعه گاهی مترادف به کار میروند، اما برخی از محققان، توسعه سیاسی را خیلی عالم تر از نوسازی سیاسی تلقی میکنند و معتقدند نوسازی سیاسی در بطن توسعه سیاسی است. نوسازی سیاسی را میتوان فرایندی تلقی کرد که طی آن، نقشهای کارکردی استراتژیک جامعه به سازندگی و تولید مبادرت میورزند. برخی نیز نوسازی را به ساختارهای سیاسی متنوع و تخصصی شده و نیز توزیع اقتدار سیاسی در میان کلیه بخشها و حوزههای جامعه مرتبط میسازند؛ برخی نیز محافظه کارانه به این دو مفهوم مینگرند و بر ارزشهایی چون ثبات و تعادل و هماهنگی در جامعه تاکید میکنند. نظریه پردازان نوسازی، از جوامع سنتی، انتقالی و نوسازی شده؛ و نظریه پردازان توسعه، از جوامع توسعه نیافته، در حال توسعه و توسعه یافته سخن میگویند اما، هر دو به فرایند حرکت از سنت به نوسازی یا از توسعه نیافتگی به توسعه یافتگی اشاره دارند.

واژه توسعه سیاسی از دوکلمه »توسعه« و >>سیاست << تشکیل شده است. درابتدا تعریفی ازتوسعه و سیاست خواهیم داشت.. توسعه: » developmentبهبود، رشد و گسترش همه شرایط و جنبه های مادی و معنوی زندگی اجتماعی« را گویند. ازطرفی »گسترش ظرفیت نظام اجتماعی برای برآوردن احتیاجات محسوس یک جامعه، امنیت ملی، آزادی فردی، مشارکت سیاسی، برابری اجتماعی، رشد اقتصادی، صلح و موازنه محیط زیست، مجموعه ای ازاین احتیاجات است.« که ازتعاریف توسعه محسوب می شود.[1] سیاست: politics درباب سیاست تعاریف مختلفی ارائه شده است. یکی ازاین تعاریف عبارت است از؛ تدابیری که حکومت به منظور اداره امورکشوراتخاذ می کند. این تدابیربه دوجزء تقسیم می شود: سیاست داخلی و سیاست خارجی. مناسبات بین طبقات و بین ملت ها درداخل یک کشور، جزئی ازسیاست داخلی، و روابط بین دولت ها درعرصه جهانی، جزئی ازسیاست خارجی شمرده می شود.

سیاست هم علم است و هم هنر. علم است؛ زیرا باید قوانین و قواعد و ساختار و تاریخ آن را فراگرفت. چون هدف مطالعات سیاسی کشف قوانین مربوط به رابطه قدرت و معرفی آنها به صورت منظم است. هنر است، زیرا برای سیاستمدارشدن، قریحه و موهبت ویژه ای - مثل شم، زیرکی، پویایی، نهان بینی، خویشتنداری، سرعت انتقال - لازم است که اجزای مختلف این قریحه سیاسی می باشد. توسعه سیاسی: political development به دلیل چند بعدی جامع و شدیدا کیفی بودن آن، پیچیده ترین سطح یک جامعه است. قبل ازاینکه تعریف دقیقی ازتوسعه سیاسی ارائه دهیم، به نظرات برخی ازدانشمندان درباب توسعه سیاسی اشاره خواهیم نمود.

1.    رونالدچیکلوت: معتقداست که نظریات توسعه سیاسی رابه سه قسمت می توان تقسیم کرد. الف - آن دسته که توسعه سیاسی رابادموکراسی مترادف می دانند.

ب - آن دسته که برتغییر و توسعه سیاسی تمرکز تحقیقاتی داشته اند.

ج     - آن دسته که به تجزیه و تحلیل بحران ها و مراحل تسلسلی توسعه سیاسی پرداخته اند.[2]

2.    بایندر: معتقداست که اگرکشوری بخواهد به رشد وتوسعه برسد، باید پنج بحران را پشت سر بگذارد.»این پنج بحران عبارتنداز: بحران هویت، بحران مشارکت، بحران نفوذ، بحران مشروعیت و بحران توزیع« او معتقداست که وجه تمایز کشورهای توسعه یافته صنعتی ازکشورهای درحال توسعه درآن است که آنان درگذشته به طریقی موفقیت آمیز بحران های فوق به ویژه بحران های هویت و مشروعیت راپشت سرنهاده اند.[3]

3.    هانتینگتون: مفهوم توسعه سیاسی براساس میزان صنعتی شدن، تحریک وتجهیز اجتماعی، رشد اقتصادی ومشارکت سیاسی مورد ارزیابی قرارداده و براین اعتقاد است؛در فرآیند توسعه سیاسی تقاضاهای جدیدی به صورت مشارکت و ایفای نقش های جدیدترظهورمی کنند.بنابراین نظام سیاسی باید از ظرفیت و توانایی های لازم برای تغییر وضعیت برخوردار باشد، درغیر این صورت سیستم با بی ثباتی، هرج و مرج، و.. روبروخواهد شد.[4]

4.    لوسین پای: توسعه سیاسی را افزایش ظرفیت نظام درپاسخگویی به نیازها وخواسته های مردم، تنوع ساختاری، تخصصی شدن ساختارها و همچنین افزایش مشارکت سیاسی می داند.[5] پای براین نظراست که، برای تحقق توسعه مطلوب یک نظام سیاسی باید از یک سلسله بحران ها به صورت موفقیت آمیز عبور کند.وی تقدم و تأخری را برای مقابله با بحران در نظر نمی گیرد؛ زیرا شرایط اجتماعی و سیاسی جوامع گوناگون از لحاظ قرار گرفتن در مسیر هریک از این بحران ها متفاوت است. وی سه ویژگی مهم رابرای مفهوم توسعه سیاسی مشخص می کند:

الف - برابری: ازاین لحاظ توسعه سیاسی به مشارکت توده ای و اقدام عمومی در فعالیت های سیاسی مربوط است.این مشارکت ممکن است به صورت تحرک دموکراتیک یا درشکل تحرک توتالیتر باشد، اما نکته اصلی تبدیل شدن مردم به شهروندان فعال است.دراین مورد دست کم صورت ظاهرحاکمیت عمومی ضروری است.و نیز قوانین باید دارای ماهیت همگانی باشد و در اجرا کم و بیش ازجنبه تفاوت های شخصی خارج شود و دستیابی به مقامات سیاسی باید با توجه به دستاوردها، لیاقت ها و صلاحیت ها باشد، نه نتیجه روال انتصابی در نظام های اجتماعی سنتی.

ب - ظرفیت: این ویژگی توسعه سیاسی به توانایی نظام سیاسی دردادن »برون دادها«و به میزان تأثیرآن برجامعه و اقتصاد اشاره دارد.ظرفیت همچنین با اجرای وظایف حکومتی وشرایط اثرگذار بر این اجرا همراه است وتمایلی است به تخصصی کردن حکومت به عقلایی کردن مدیریت و دادن سمتگیری دنیایی به جامعه.

ج - تغییرتدریجی: این ویژگی توسعه سیاسی برگسترش و اختصاصی کردن ساختارها دلالت می کند. مقامات وکارگزاریها تمایل می یابند وظایف مشخص ومحدودی داشته باشند وتقسیم کار متعادلی در درون حکومت وجود داشته باشد.این ویژگی همچنین متضمن یکپارچه کردن مجموعه ساختارها و روندهاست.

5.    گابریل آلموند: وی درکتاب معروف خود با »بینگهام پاول« تحت عنوان »سیاست های مقایسه ای« به شرح و بسط افکارخود پیرامون توسعه سیاسی پرداخته است.به نظر اوریشه اصلی هدایتگری و نیروی محرکه اساسی توسعه سیاسی را می توان هم در محیط بین المللی و یا در جامعه داخلی و یا در میان برگزیدگان سیاسی داخل درنظام بین المللی پیدا نمود.[6] اما اگر پویش توسعه سیاسی ناشی از مسائل داخلی باشد، به دلیل گسترش تجارت و رونق و پیشرفت صنعت طبقه متوسطی پدیدآمده که این طبقه خواهان انجام اصلاحات عمومی وبهبود وضعیت خود و برآوردن نیازهای جدید درعرصه اقتصاد و سیاست و اجتماع بوده و از این رو تبدیل به نیروی محرکه ایجاد توسعه سیاسی برای برآوردن نیازهایش می شود.و اگرپویش توسعه به دلیل اقدامات وتصمیمات برگزیدگان سیاسی باشد، آنها در جستجوی افزایش منابع قدرت و دارایی خود برای تداوم واستمرارحکومتشان بوده و از این رو با ایجاد توسعه سیاسی ظرفیت نظام سیاسی وتوانایی آن را بالابرده، تا بدین طریق پایه های سلطه خودرا مستحکم تر نمایند.از نظرآلموند اگر نظام سیاسی 4 مشکل موجودرا حل نماید امکان تحقق توسعه سیاسی در جامعه هست وآن

4    مشکل عبارتنداز:

الف - مشکل نفوذ قدرت سیاسی و یکپارچگی.

ب - ایجاد حس وفاداری وتعهد نسبت به ملت و منافع ملی و نظام سیاسی در میان توده ها.

ج - مشکل مشارکت که موجب پیدایش خواسته های جدید به ویژه پیرامون سهیم شدن در امر قدرت و تصمیم گیری سیاسی می شود.

د - ایجاد روند توزیع منابع و امکانات مادی و فرصت های مختلف زندگی همچون فرصت تحصیلی وکسب درآمد و ایجاد حرف تازه وسایرموارد نظارت وکنترل داشته باشد.[7]

6.    ایزنشتات: وی توسعه سیاسی را به ساختار سیاسی تنوع یافته وتخصصی شده وتوزیع اقتدارسیاسی درکلیه بخش ها و حوزه های جامعه مرتبط می سازد. به نظر وی هر اندازه جامعه از ساختار هایی برخوردار شود که هر کدام دارای هویت مستقل برای خود باشند به همان نسبت بر درجه توسعه سیاسی آن افزوده خواهد شد.برای مثال دریک نظام سنتی پدرسالاری رهبران قادر به بهره گیری مناسب ازمنابع وامکانات جامعه نبوده وازظرفیت محدودی برای پاسخگویی به خواست های عامه برخوردارند.[8]

دریک جمع بندی کلی می توان توسعه سیاسی را این گونه تعریف کرد: توسعه سیاسی political development افزایش ظرفیت وکارایی یک نظام سیاسی درحل وفصل تضادهای منافع فردی و جمعی، ترکیب مردمی بودن، آزادگی وتغییرات اساسی دریک جامعه است. توسعه سیاسی با رشد دموکراسی مترادف است و هراندازه یک نظام سیاسی از انعطاف ناپذیری به انعطاف پذیری، ازسادگی به پیچیدگی، ازدنباله روی به خود مختاری و از پراکندگی به یگانگی گرایش پیداکند، به همان نسبت توسعه سیاسی نیزدرآن نظام افزایش می یابد. نوسازی سیاسی بیشتر به برقراری تجملات سیاسی اشاره می کند، درحالی که توسعه سیاسی بیشترجنبه رفتاری و بنیادی دارد. به بیان دیگر، درحالی که نوسازی سیاسی با جنبه های رو بنایی توسعه سروکاردارد، توسعه سیاسی با دگرگونی های زیربنایی مربوط می شود..سه عامل سازمان، کارایی، تعقل عملی وهمبستگی ایدئولوژیک رهبران وپیروان را از لوازم توسعه سیاسی دانسته اند.

شاخص های توسعه سیاسی

برخلاف معیارهای توسعه اقتصادی که کمیت پذیرند واز طریق شاخص هایی چون تولید ناخالص ملی، درآمدسرانه، افزایش یاکاهش قدرت خرید، میزان اشتغال و……می توان میزان توسعه اقتصادی را درچارچوب های آماری با محاسبات دقیق مورد ارزیابی وسنجش قرارداد. در توسعه سیاسی قادر به انجام چنین کاری نیستیم؛ زیرا به علت کمیت ناپذیری عناصرکیفی توسعه سیاسی نمی توان پارامترهای توسعه سیاسی را به طور دقیق اندازه گیری نمود.برای مثال تعیین سطح جامعه پذیری یا مشروعیت سیاسی و نهادی شدن آنها در یک جامعه و فهم میزان توسعه سیاسی ازآن به سختی می تواند صورت پذیرد. مسأله مهم وجود متغیرهای نسبتاً زیاد و ارتباط پیچیده ای است که میان این متغیرها وجود دارد به طوری که ازتعامل این متغیرهابه سادگی نمی توان روابط علی و معلولی را از هم باز شناختمثلاً. مشروعیت سیاسی خود باعث افزایش سطح مشارکت در جامعه می شود، در حالی که مشارکت سیاسی و اجتماعی به نو به خود به توسعه سیاسی و مشروعیت سیاسی کمک می کند .[9] » مشارکت سیاسی به مثابه یکی از عناصر اصلی توسعه سیاسی ، مستلزم برابری حقوقی تمامی شهروندان و وجود آزادی های سیاسی و اجتماعی می باشد.[10]«

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید