بخشی از مقاله
مقدمه
انسان موجودي اجتماعی است و لازمه نظم اجتماعی، تشکیل حکومت میباشد. بر ایـن اسـاس، وجـود حکومت در میان بشر، داراي قدمتی دیرین است. از سوي دیگر، تفکر و اندیشیدن ویژگـی ذاتـی انسـان را تشکیل میدهد. بخشی از تفکر، دربارة مسائل اجتماعی و از جمله موضوع حکومـت اسـت. »اندیشـه سیاسی« در فضاي تفکر و تأمل در باب حکومـت، معنـا و مفهـوم مییابـد کـه طبعـاً از قـدمت زیـادي برخوردار است. این نوع اندیشه گسترة وسیعی داشـته، گرایشهـا و گونـههاي متعـدد (فلسـفی، فقهـی، کلامی، اخلاقی و...) را شامل میشود. از آنچه ذکر شـد، میتـوان سـخن متفکـر سیاسـی معاصـر، لئـو اشتراوس را دریافت که مینویسد:
اندیشه سیاسی تأمل دربارة آراء سیاسی یا ارائه تفسیري از آنهاسـت و منظـور از رأي سیاسـی، خیال، مفهوم، یا هر امر دیگري است که براي تفکر دربارة آن، ذهن به خدمت گرفته شـود و بـا اصول اساسی سیاست نیز مرتبط باشد. بنابراین، هر فلسفه سیاسی اندیشه سیاسی است، امـا هـر اندیشه سیاسی فلسفه سیاسی نیست... اندیشه سیاسی که فلسفه سیاسی نیست، خود را افزون بـر چیزهاي دیگر، در قوانین، مقررات، شعر، داستان، یـا نشـریات و سـخنرانیهاي عمـومی بیـان میکند. اما شکل مناسب براي ارائه فلسفه سیاسی، رساله است. اندیشه سیاسی به قـدمت نـژاد بشر است (اشتراوس، 1373، ص4ـ.(5
اما غیر از گسترة وسیع اندیشه سیاسی و توجه به گرایشهاي گوناگون علمـی دربـارة آن، نکتـه دیگـري که در بررسی تفکرات سیاسی اهمیت دارد، توجه به مقام اندیشهپردازي است: اینکه یک متفکـر، در چـه شرایط، با چه انگیزه و ناظر به چه چیزي، تأمل و اندیشه نموده است؟ آیا اندیشـه وي کـاملاً انتزاعـی و فرازمانی و فرامکانی بوده، یا با انگیزة حل مشکل زمان و مکان خویش و ناظر به محـیط سیاسـی شـکل گرفته است؟ هر یک از این دو اندیشهپردازي دو مقام و رویکرد هستند کـه بـهرغم ارتبـاط بـا یکـدیگر،
مستقل و مغایر بوده، اقتضائات متفاوتی دارند.
عدم توجه و عنایت به تفکیک میان این دو مقـام، اشـتباهات و خلطهـاي زیـادي را در شـناخت و بررسی اندیشههاي سیاسی متفکران، بهویژه اندیشه سیاسی فقهاي شیعه (که هم دغدغه ارائه اندیشـههاي انتزاعی داشتند و هم دغدغه ارائه اندیشههاي ناظر به عمل) بـهوجود آورده اسـت. بـراي نمونـه، برخـی نویسندگان در گزارش از تاریخ فقه سیاسی شیعه و تبیین اندیشه سیاسی فقهـاي دورة صـفویه و قاجـار، نوشتهاند: فقهاي این مقطع تاریخی به مشروعیت دو قطبی حاکمیتـ که در یک طرف، فقها قرار داشـتند و در قطب دیگر، سلاطین ـ اعتقـاد داشـتند. از سـوي دیگـر، در بررسـی دیـدگاه فقیهـانی کـه از نظـام
تفکیک دو مقام در اندیشه سیاسی: »اندیشه سیاسی ثابت« و »الگوی سیاسی« ۹۲۱
مشروطیت حمایت کردند، گفته شده است: فقهاي مشروطهخواه به مشروعیت حضور مـردم ـ در کنـار فقها و سلاطینـ معتقد بودند. بر همین اساس، اختلاف علما در مشروطه، بر مبناي تفـاوت دیـدگاه آنهـا دربارة مشروعیت نقش مردم در حکومت تفسیر شده است؛ چنانکه از منظـر نویسـندگان و تحلیـلگران مذکور، بیشتر فقهاي معاصرِ دورههاي صفویه، قاجار و مشروطه، به عمومیت ولایت فقیه اعتقاد نداشـتند (کدیور، 1387، ص60-58، 78-73 و 126-112؛ زرگرينـژاد، 1377، ص.(46-15 همچنین ـ بـهعنوان نمونهاي دیگر از خلط صورت گرفته دربـارة دو مقـام اندیشـهورزيــ در تحلیـل اندیشـه سیاسـی امـام خمینی برخی برآنند که ایشان اندیشه ثابتی نداشت و بنا بر موقعیتهـا و اقتضـائات متفـاوت، اندیشـه سیاسی ایشان تغییر میکرد؛ چنانکه زمانی حکومت »سلطان عادل با انتخاب و نظارت مجلـس فقهـا« را پیشنهاد نمود، و در دورهاي، نظام »مشروطه سلطنتی« را تأیید کرد، و زمانی نظریه »ولایت عامـه فقیـه« را بیان نمود، و در دورهاي نیز اندیشه »جمهوري اسـلامی« را مطـرح کـرد (بـراي اطـلاع از چنـد نقـل در
تحلیل تضاد ظاهري اندیشه امام، ر.ك: لکزایی، 1383، ص.(90-69
به نظر میرسد در دهههاي اخیر، بخش قابل توجهی از خلـط صـورت گرفتـه در تفسـیر و تحلیـل اندیشه متفکران سیاسی عمومـاً و فقهـاي شـیعه خصوصـاً، در سـایه اسـتفاده از چارچوبهـاي نظـري
برخاسته از فضاي فکري پستمدرن، از جمله نظریات گفتمان، صورت گرفته و رواجیافته است. نوشتار حاضر گامی در جهت عرضه چارچوبی جدید در تحلیل اندیشههاي سیاسی، بهویژه اندیشـه
فقهاي شیعه، بهشمار میرود که البته نقد چارچوبهاي مبتنی بر نسبیتگرایی را نیز درون خود دارد.
۱. تبیین سه واﮊه
»اندیشه سیاسی«
با وجود استعمال و کاربردِ زیاد اصطلاح »اندیشه سیاسی(Political Thought) «، متفکران سیاسی کمتـر بـه توضــیح آن پرداختهانــد. در تعــاریف ارائهشــده نیــز اختلافنظرهــایی وجــود دارد (اشــترواس، 1373، ص4ـ؛5رِدهد، 1373، ص11؛ بشیریه، 1376، ص16ـ.(17
مفهوم مورد نظر از واژة »اندیشه سیاسیتا« حدي تعریف عامِ استنباطشده از عبارات لئـو اشـتراوس است که در سطور قبل ذکر شد؛ همچنانکه برخی محققان و نویسندگان مفهوم عام را از عبارات مـذکور دریافتهاند (رجایی، 1373، ص یک ـ چهار؛ سیدباقري، 1388، ص25؛ حقیقت، 1383، ص294ـ.(295
بر این اساس، »اندیشه سیاسی« را چنین تعریف میکنیم: »مجموعه تأملات انجام شده از سوي یـک اندیشمند یا گزارههاي ارائهشده از سوي یک مکتب، در عرصه اصول اساسی سیاست.«
۰۳۱ ، سال ششم، شماره دوم، پاییز و زمستان ۳۹۳۱
مطابق این تعریف، براي تحقق اندیشه سیاسی، لازم نیست: .1 اندیشـه، منسـجم (مـنظم و سـازگار) باشد. .2 بر آنها استدلال شده باشد. .3 توسط متفکري که داراي عنوان »متفکر سیاسـی« اسـت، صـورت پذیرد. .4 از مرحله تأمل، به قالب بیان و ارائه درآمده باشد. آنچه در صدق اندیشـه سیاسـی اهمیـت دارد سه نکته است: .1 مجموعه تفکر و گزاره باشد، نه تفکر موردي و تکگزاره یا گزارههاي بسـیار محـدود. .2 تفکر و گزاره در عرصه اصول اساسی سیاست باشد، نه آنکه مربوط به حوادث جزئی سیاسی و ارائـه تحلیل در این حوزه باشد. .3 اندیشهورزي ـ نه از سوي یک فرد عادي، بلکه ـ از سوي یـک مکتـب یـا متفکر مصطلح (که درعرف و مقام استعمال، عنوان متفکر و اندیشمند بر او صدق کند)، صورت گیرد.
تعریـف و تفســیر مختــار از اصــطلاح »اندیشــه سیاســی«، مطــابق ارتکــاز ذهنــی و اســتنباط و فهم عمومی است.
»محیط سیاسی«
اگرچه به تعریف روشنی از واژة »محیط سیاسی« دست نیافتیم، اما در فرهنگنامههاي علـوم اجتمـاعی و سیاسی، دربارة واژة »محیط(Environment) « و نیز »محـیط اجتمـاعی(Social Milieu) « برخـی تعـاریف و توضــیحات ذکــر شــده اســت (گولــد و کولــب، 1376، ص758؛ بیــرو، 1375، ص366؛ آقابخشــی و افشاريراد، 1379، ص.(546
با کمی تغییر و اصلاح در تعاریف ارائهشده، »محیط« چنین تعریـف میشـود: »شـرایط خـارجی کـه یک موجود زنده در آن جاي گرفته و موجـود زنـده را دربـر دارد.« همچنـین »محـیط اجتمـاعی« ــ بـا بهرهگیري از تعریف آلن بیرو (بیرو، 1375، ص(366 ـ عبـارت اسـت از: »مجمـوع شـرایط، اوضـاع و مقتضیات چارچوب حیات اجتماعی که اعضاي یک جامعه یا گروه با آن مواجه میشوند.«
با توجه به آنچه ذکر شد، میتوان »محیط سیاسی« را ـ کـه خـود جزئـی از »محـیط اجتمـاعی« است ـ چنین تعریف کرد: »مجموع شرایط، اوضاع و مقتضیات سیاسی که اعضاي یـک جامعـه یـا گروه با آن مواجه میشوند.« به عبارت کوتاهتر، محیط سیاسی عبارت است از: »وضـعیت سیاسـی حاکم بر زندگی فرد یا گروه.«
»عمل سیاسی«
براساس تحقیق انجام شده، واژة ترکیبی »عمل سیاسی« در کتابها و فرهنگنامههاي مرتبط، کمتـر مورد توجه و تفسیر قرار گرفته است (دربارة برخـی تعـاریف، ر.ك: عـالم، 1390، ص28؛ راسـخ، 1391، ص800؛ میراحمدي و دیگران، 1389، ص99 و 133ـ.(134
تفکیک دو مقام در اندیشه سیاسی: »اندیشه سیاسی ثابت« و »الگوی سیاسی« ۱۳۱
بهرغم تعاریف محدود از »عمل سیاسی«، اما واژة مشابه فارسی آن، یعنی »رفتار سیاسـی«، بسـیار بـه کار گرفته میشود: »رفتار سیاسی(political behavior) « اصطلاحی است کهوسیعاً» مختص علوم سیاسـی آمریکایی« دانسته شده است و اشاره دارد به فعالیتهاي سیاسی افراد و پیامدهایی که این فعالیـت بـراي نهادهاي سیاسی دربر دارد. بر این اساس، »مطالعه رفتار سیاسـی، موضـوعاتی ماننـد مشـارکت یـا عـدم مشارکت در سیاست، رفتار رأي دهندگان، تکوین سلوك سیاسی، و شکل گرفتن افکار عمـومی را دربـر میگیــرد« (آبرکرامبــی و دیگــران، 1376، ص285؛ نیــز ر.ك: گولــد و کولــب، 1376، ص443؛ هیــوود، 1387، ص105ـ.(106
مقصود از واژة »عمل سیاسی« متفاوت از »رفتار سیاسی« مصطلح اسـت. تعریـف نگارنـده از »عمـل سیاسی« عبارت است از: »موضع و اقدامی که یک فرد یـا گـروه در فضـاي محـیط سیاسـی و نـاظر بـه شرایط زمانی و مکانی خاص انجام میدهد.«
با استفاده از اصطلاحسنّت«» در فقه شـیعه و اقسـامی کـه بـراي آن ذکـر میشـود، میتـوان »عمـل سیاسی« را داراي اقسام سهگانه ذیل دانست: »قول سیاسی« (اعم از نوشـتار و گفتـار)، »فعـل سیاسـی« و »تقریر سیاسی.«
۲. تفکیک میان »اندیشه سیاسی ثابت« و »الگوی سیاسی«
»اندیشه سیاسی ثابت« عبارت است از: مجموعه گزارههاي انتزاعی، کلی و دایمی در حوزة سیاست که اصالتاً ناظر به زمان و مکان خاص نیست. در مقابل، »الگوي سیاسی« عبارت است از: مجموعـه گزارههاي عینی در حوزة سیاست که اصالتاً ناظر به زمان و مکان خاص اسـت. بـه عبـارت دیگـر، مؤلفهها و قضایاي »اندیشه سیاسی ثابت« کلی و دایمـی اسـت و در ظـرف کلـی و دایمـی بـودن، ممکن است به صورت خاص، ناظر به محیط سیاسـی نیـز باشـد. امـا قضـایاي »الگـوي سیاسـی« عکسبه هستند؛ یعنی اصالتاً ناظر به محیط سیاسی میباشند، هرچند ممکن اسـت کلیـت و دایمـی بودن نیز از آنها فهم شود. »اندیشه سیاسی ثابت« و »الگوي سیاسـی« بـهعنوان دو نـوع و دو قسـم تشکیلدهندة اندیشه سیاسی، میتوانند حوزة وسیعی داشته باشند. مهمترین مسـئله ایـن دو، تبیـین
ویژگیهاي حکومت مطلوب است:
بهطور معمول، مکاتب و متفکران سیاسی از منظري کلی و بـدون آنکـه نـاظر بـه وضـعیتی خـاص باشند، نوعی از حکومت را، که داراي شرایط و ویژگیهاي مشخص است، مطلوب میداننـد. در مقابـل، انواع و وضعیتهاي دیگري را ـ که ویژگیهاي وضعیت مطلوب در آنها نباشد ـ غیرمطلـوب ارزیـابی
۲۳۱ ، سال ششم، شماره دوم، پاییز و زمستان ۳۹۳۱
میکنند، هرچند بهسبب مبـانی متفـاوت، دیـدگاه مکاتـب و متفکـران در زمینـه نـوع مطلـوب و انـواع غیرمطلوب حکومت، با یکدیگر تفاوت دارد. انواع غیرمطلوب نیز در یک مرتبه قرار نمیگیرند، بلکه بـه میـزان نزدیکـی بـه وضـعیت مطلـوب و ایـدهآل، طبقهبنـدي میشـوند. البتـه متفکـران در ترسـیم ایــن وضعیتها، یکسان نیستند. برخـی اندیشـمندان بـا اسـتقراء انـواع حکومتهـا، ترسـیم کـاملی از انـواع حکومت و میزان مطلوبیت آنها ارائه میکنند، یا دستکم براي خود مشخص میسـازند. برخـی نیـز بـه صورت ناقص این کار را انجام میدهند. در نهایت، عدهاي نیز صرفاً به نوع مطلوب پرداختـه، مراتـب و درجات بعد را تعیین نمیکنند. به نظر میرسد حتی در فرض اخیر نیـز بـا تأمـل دروضـعیت مطلـوبِ ترسیمشده و شرایطی که اندیشمند براي موقعیت ایدهآل بیان کرده است، تا اندازهاي میتـوان بـه مراتـب
و درجات مطلوب بعدي مورد نظر وي دست یافت؛ زیرا ترسیم وضعیتِ مطلوب، درواقع، بیـان شـروط و قیود است؛ در این صورت، فقدان هر شرط، بهمنزله نزول به مرحلـه و درجـهاي پـایینتر از وضـعیت ترسیمشده است. البته ممکن است تشخیص طبقهبندي درجات پایینتر به لحاظ میزان مطلوبیت آنهـا از منظر اندیشمند، مشکل بوده و در مواردي امکانپذیر نباشد.
اندیشمندي که داراي اندیشه سیاسی ثابت است، اگر به وضعیت جامعه زمان خود نظـر کنـد و بخواهد با توجه به » محیط سیاسی«، بهترین نوع حکومت و نظام سیاسی را، که قابـل تحقـق در آن شرایط است، مشخص کند، طبعاً بر اساس اصول و عناصر ثابت اندیشه سیاسی خود به ارائه دیدگاه میپردازد. به عبارت دیگر، پاسخی که اندیشمند سیاسی به »محیط سیاسی« خود میدهد بـر مبنـاي »اندیشه سیاسی ثابت« خواهد بود. در این زمینه، اندیشمند در ابتدا، مطلوبترین نـوع حکومـت در اندیشه سیاسی ثابت خود را بر شرایط موجود و »محیط سیاسی« میسنجد؛ اگر آن نوع حکومت را قابل تحقق در شرایط و محیط خاص خود ببیند نظریه و پاسخ او به محیط سیاسی، مدل و طرحـی خواهد بود بر اساس مطلوبترین حکومت. اما اگر به هر دلیل، حکومت ایدهآل را در شرایط خاص سیاسی و عینی جامعه زمان خود قابل تحصیل نداند، طبعاً نزدیکترین وضعیت و نوع حکومتی به مورد مطلوب، پیشنهاد وي در مدلسازي سیاسی خواهد بود. در صورتی که این درجه و مرتبه نیز از منظر وي ممکنالحصول نباشد، نظریه وي الگویی خواهد بود از آن نوع حکومت که درجه سوم از مطلوبیت را در اندیشه سیاسی ثابت براي وي داراسـت. درواقـع، اندیشـمند سیاسـی در پاسـخ بـه »محیط سیاسی«دنبال،به حاکمیتِ حکومتِ »قدر مقدور« است. بـه همـین سـبب، الگـو و طرحـی سیاسی را بر مبناي بهترین نوع حکومتی که مقدور میبیند، پیشنهاد میدهد. چنـین پاسـخی را کـه
اندیشمند سیاسی به محیط سیاسی میدهد »الگوي سیاسی« مینامیم.
تفکیک دو مقام در اندیشه سیاسی: »اندیشه سیاسی ثابت« و »الگوی سیاسی« ۳۳۱
براساس آنچه ذکر شد، »اندیشه سیاسی ثابت« را ـ که بخش مهمی از آن دربارة مشروعیت حاکم است ـ چنین تعریف میکنیم: »اندیشه سیاسی که گزارههاي آن کلی و دایمی بوده، اصالتاً نـاظر بـه محیط سیاسی نیست.«
همچنین تعریف »الگوي سیاسی« عبارت است از: »اندیشه سیاسـی کـه بـر اسـاس مبـانی و اندیشـه سیاسی ثابت، اصالتاً در پاسخ به محیط سیاسی ارائه میشـود (و دربـارة نـوع حکومـت، بیـانگر الگـوي
حکومتیطلوب و قَدْر مقدور متناسب با آن عصر است).«
بهرغم آنچه گذشت، جهت روشن شدنبحث، قیود تعریفِ »الگوي سیاسی« بـه اختصـار، توضـیح داده میشود. با این توضیحات، تعریفِ »اندیشه سیاسی ثابت« نیز وضوح مییابد:
1. اولین عنصر در این تعریف، آن است که »الگوي سیاسی« نوعی »اندیشه سیاسـی« اسـت. اندیشـه سیاسی بر اساس تعریف مورد نظر ـ که قبلاً گذشت ـ عبارت است از: »مجموعه تـأملات انجامشـده از
سوي یک اندیشمند یا گزارههاي ارائهشده از سوي یک مکتب، در عرصه اصول اساسی سیاست«؛
2. این اندیشه سیاسی، انتزاعی نبوده، ناظر بـه وضـعیت جامعـه و واقعیتهـاي عینـی آن اسـت. بـه عبارت دیگر، »محیط سیاسی« یک جامعه در شرایطی قرار دارد که از نظر متفکر، اقتضاي مدل و الگـوي خاصی از حکومت را دارد؛
3. قیداصالتاً«» براي احتراز از برخی اندیشههاي سیاسی است که در ظـرف کلیـت و دایمـی بـودن، شامل زمان و مکان خاص شده و به نوعی، پاسـخگوي محـیط سیاسـی اسـت. روشـن اسـت کـه ایـن پاسخگویی اصالت ندارد، بلکه در این اندیشهها، آنچه اصالت دارد کلیـت و دایمـی بـودن آنهاسـت کـه موجب میشود بهعنوان »اندیشه سیاسی ثابت« شناخته شوند. از سوي دیگـر، قیـد مـذکور بـراي داخـل کردن برخی اندیشههاي سیاسی است که به ظاهر، کلی و دایمی میباشـد، امـا در اصـل، در پاسـخگویی به محیط سیاسی ارائه شده است؛
4. اندیشه سیاسی ارائهشده بدون مبنـا نیسـت، بلکـه بـر اسـاس مبـانی مشـخص و گزارههـاي »اندیشه سیاسی ثابت« پیریزي شده اسـت. درواقـع، »الگـوي سیاسـیبـر« اسـاس نگـاه همزمـانِ دوسویه به »اندیشه سیاسی ثابت« و »محیط سیاسی« خواهد بود: عنصر »محیط سیاسی« در تعریف، تا حدي نشاندهندة ویژگی تغییر و عدم ثبات در مفهوم »الگوي سیاسی« است، اما ایـن مطلـب بـه معناي نادیدهگرفتن ثبات اندیشه و فروغلطیدن به نسبیگرایی در تفکر سیاسی نیست؛ زیرا »اندیشه سیاسی ثابت« داراي اصولی است که این اصول در هنگام مدلسازي و الگوسـازي سیاسـی مطمـح
۴۳۱ ، سال ششم، شماره دوم، پاییز و زمستان ۳۹۳۱
نظر قرار میگیرد. در نتیجه، هرچند »الگوي سیاسیاصالتاً« نـاظر بـه شـرایط و موقعیـت زمـانی و مکانی خاص است، اما این نظارت، ریشه در اصول و گزارههاي »اندیشه سیاسی ثابت« دارد؛
.5 اندیشه سیاسی در قالب هر دو قسم آن »)اندیشه سیاسی ثابت« و »الگوي سیاسی(« میتوانـد داراي حوزه و مسائل وسیعی باشد . از مهمترین مسائل آن، نوع مطلوب حکومـت اسـت . »اندیشـه سیاسی ثابت« انواع و وضعیتهاي گوناگون حکومت را میتواند در خود داشته باشد که هـر یـک واجد مرتبه و درجهاي خاص از مطلوبیت نزد متفکر یا متفکران مورد نظـر اسـت؛ دسـتکم، اگـر انواع حکومتی را نیز مشخص نساخته باشد، ویژگیهاي مطلوبترین حکومت را بیان کـرده اسـت که تا حدي میتوان انواع و درجات دیگر را از آن استنباط کرد . »الگوي سیاسی« درواقع، نـاظر بـه قدر» مقدورِنوعِ« مطلوب حکومت با توجه به »محیط سیاسی« است. این قدر مقدور ممکن اسـت مطلوبترین نوع و وضعیت حکومت باشد که در اندیشه سیاسی ثابـت مشـخص شـده، و ممکـن است درجه دوم از وضعیت مطلوب باشد، یا درجه سوم و... .