بخشی از مقاله
چکیده
بازآفرینی بنمایهها و نمادهای اساطیری فرایندیاست که در گستره ادبیات فارسی مشخصاً با ظهور عرفان به عنوان دستگاهی تاویلگراست که از استخدام و تفسیر هر پدیده و مقوله جهان بیرون در جهت روشنگری جهان درون و شیوههای توسعه وتعالی آن استقبال میکند. سهروهوردی، سنایی، عطار و حافظ بیش از دیگر نویسندگان و سرایندگان فارسیزبان در این عرصه قلمفرسایی و طبعآزمایی کردهاند. در این میان حافظ دو رویکرد متمایز در این زمینه یعنی خلق نمادها و شخصیتهای اسطورهوار بیسابقه یا کمسابقه و همچنین فعلیت و تجسم مثالی بخشیدن به نمادهای اساطیری بخصوص جام جم در پیش گرفته که روند بازآفرینی اسطورههای کهن را بر خلاف اسلاف اسطورهگرای خود به سطحی فراتر از پردازش ایدههای محض اخلاقی- عرفانی رسانده است. پژوهش حاضر در پی آن است که با واکاوی و بازنمایی زمینهها و راهکارهای دستیابی حافظ به چنین وجه تمایزی در دیوان غزلیات، بعدی دیگر از ابعاد جاودانگی و مقبولیت خاص و عام خواجه راز را تبیین نماید و گامی در جهت اثبات ضروری و کاربردی بودن مقولههایی به ظاهر محض و غیرکاربردی مانند اسطوره و ادبیات بردارد.
واژگان کلیدی: حافظ، اسطوره، جام جم، بازآفرینی بالفعل
.1مقدمه
بارها چه در لباس معلم چه در کسوت دلسوز ادبیات مدعی شده ای م که شناخت تاریخ و اساطیر و فرهنگ گذشته مان ضرورتی تام دارد؛ اما وقتی پرسیده می شویم مصادیق این ضرورت تام چیستمعمولاً پاسخ ها و مثال-هایی پیش می کشیم که حتی برای خودمان نیز چندان قانع کننده نمی نماید. تکراری ترین پاسخی که بدین پرسش می دهیم آن است که اگر کسی با پیشینه آبا و اجدادی خود قطع رابطه کند نمی تواند هو یتی درست و معنامند برای خود رقم بزند حال آن که خود نیز از چند و چون و کم و کیف این واقعیت، چندان با خبر نیستیم. این از جمله مواردی است که نمی توانیم آن گونه که باید و شاید، مخاطب تکنولوژی زده امروزین را متقاعد کنیم که ادبیات فارسی بویژه شاهکارهای کلاسیکش، نه تنها در حیطه تئوری و زیباشناسی بلکه در حوزه های عملی زندگانی نیز قابلیت بهره وری دارد.
مقاله حاضر با این ادعا که تجسم جهان نمای دیوان حافظ نمونه ای از حضور عملی و موثر اسطوره در زندگانی امروزین ماست و با این دغدغه که هم از یک سو به علت رکود ادبی فعلی، ظهور و بروز شاهکارهایی که همچنان جایگاه و نفوذ ادبیات را در ذهن و زبان اجتماع حفظ کند متوقف شده است و هم از سوی دیگر حتی ما دست اندرکاران ادب و هنر نیز خود از بهره وری های کارکردی و نه صرفا" محض از گستره ادبیات ناتوانیم بر آن است که با تمرکز بر دیوان حافظ به عنوان یکی از برترین شاهکارهای عرصه ادب فارسی، به پرسش هایی نظیر آنچه در پی می آید پاسخ دهد باشد که گامی موثر در باب نمودن رویکردها و نگرش های تازه نسبت به ادبیات برداشته باشد:
اساساً چه نیازی به تعامل با گذشته و بازآفرینی اساطیر هست؟
2.چه رابطه ای میان بازآفرینی اساطیر و خلق شاهکارهای ادبی وجود دارد؟
3.چگونه جام جهان نما به عنوان یکی از پرکاربردترین نمادهای اساطیری در دیوان حافظ بهترین نمونه برای بازآفرینی بالفعل اساطیر است؟
پیشینه پژوهش
جهان اسطوره هم به تبع جذابیت ذاتی خود و هم به سبب حضور پررنگش در شاهکارهای ادب فارسی بسیارپرخواهان بوده و از این رهگذر آثار تحقیقی فراوانی پدید آمده که مستقیم یا غیرمستقیم به مباحث مرتبط با اسطوره های ایران زمین پرداخته است. روشن است که پژوهش های اساطیری درباره اشعار حافظ به عنوان شاعری اسطوره گرا و اسطوره پرداز سهمی بسزا در این بین دارد؛ تا جایی که تنها از میانآثار کاملاً مرتبط با موضوع این نوشتار می توان به مقالاتی نظیر »جام جم« از دکتر منوچهر مرتضوی، »جام جهان نما« از دکتر محمد معین و »اسطوره و شعر حافظ« از دکتر حسن انوری و همچنین کتاب هایی مانند »حافظنامه « از بهاء الدین خرمشاهی و »تجلی اسطوره در شعر حافظ« از محمد مولایی یاد کرد که با همه سختگی و شمول علمی این آثار ارزشمند، یا بالکل عنایتی به پرسش های فوق الذکر نداشته یا آنچنان که بایسته و شایسته ضرورت طرح دغدغه-های مذکور است بدان نپرداخته اند؛ چونغالباً بر بازگویی پیشینه اساطیری شخصیت ها و نمادهای ایران باستان حاضر در دیوان غزلیات، علل اسطوره گرایی حافظ و اثرپذیری وی از شاعران پیش از خود در این زمینه تمرکز داشته اند.
البته همانگونه که روژ باستید اسطوره را مقوله ای »چندوجهی« و »فزاینده« معرفی می کند که از این حیث، نخستین مقوله بینارشته ای نیز هست نمی توان انتظار داشت با تحقیقات اسطوره شناسی که هنوز در دوران نوجوانی خود به سر می برد، از جملگی زوایای این مصدر زاینده پرده برداری شود. - باستید، - 54 :1370بازآفرینی اسطوره اسطوره برآیند تلاش فکری بشر بدوی برای درک و تشریح هستی و هستارها و رخدادهای آن است؛ تلاشی متناسب با درک و دریافت خام انسان آغازین که در حقیقت واکنشی است در برابر پرسش هایی بنیادین که همواره برای بشر در همه ادوار اتفاق می افتد؛ مانند من که و چه هستم؟ چه کسی جهان را خلق کرده؟ هدف این آفریننده از خلقت چه بوده؟ وی خود چگونه موجودی است و چه ویژگی هایی دارد؟ چرخه ها و حوادث طبیعت چگونه و برای چه رخ می دهد؟ آیا پس از مرگ زندگانی و جهانی دیگر وجود دارد؟ همین پرسش های همسان برخواسته از نهاد ناآرام آدمی است که به تعبیر جوزف کمبل »سلسله اسطوره های همگون را با همه خامی ها و تناقضات در میان ملل صاحب پیشینه و فرهنگ اساطیری رقم زده است.« - کمبل، - 14 :1393
این وحدت مساله نقطه تلاقی نهاد پرسشگر بشر دیروز و امروز می شود که برای مثال وقتی با دغدغه امکان خلودرو به رو می شود برای دیروزینان اسطوره های آخیلوس و اسفندیار را به ارمغان می آورد و برای امروزیان کوشش در جهت تحقق بالفعل این شخصیت های نیمه جاودان را با کشف و دستکاری ژن میرامندی و پیرشوندگی رقم می زند.اینگونه است که یگانگی دغدغه های آغازین، انسان اعصار فلسفه و عرفان و فناوری را هم با بشر بدوی بر سر میز رمزگشایی از پرسش هایی کهن و پاسخگویی به امیالی نهادینه همچون میل به جاودانگی می -نشاند که این نیز به نوبه خود به لزوم بازآفرینی اساطیر می انجامد؛ زیرا اساً هر کنش و واکنش انسانی در قبال برآوردن نیازها و امیال مرتبط با کهن پرسش های ازلی در عمل پا نهادن در فضا و قلمروی اساطیری است؛ فرا یندی که حتی انسان اسطوره زدوده معاصر را هم وا می دارد دست کم در حد نامگذاری هم که شده نام ها و بن مایه ها ورخدادهای اساطیری را برای هرچه بهتر فهمیدن و فهماندن یافته های خود به کار گیرد؛ مانند نامگذاری میل غریزی اولاد به واپس زدن والد به »عقده ادیپ« با الهام از اسطوره ادیپوس یا نامگذاری ژن عامل پیری به »ژن پاشنه« با الهام از ماجرای پاشنه آشیل در اساطیر یونان باستان.
با این اوصاف، نمی توان ضرورت رجوع به مخازن و منابع ی مانند شاهکارهای ادبی را که در پی پاسخگویی و برآورد نیازهای فرازمانی و فرامکانی بشر هستند به بهانه ایضاح و دقت علم و فناوری نادیده گرفت.در این میان هر چه دغدغه های دیرین و سرشتی از این دست بیشتر و عمیقتر دامنگیر فرد شود بیشاپیش دستخوش تماس با عوالم اساطیری می گردد تا آنجا که فکر وگفتار و نوشتارش مایل به استخدام عناصر و نمادهای اساطیری می شود و »همچون ملکه ذهن، خود را عقده وار مأمور رمزگشایی از هر چیزی می بیند که برای ذات آدمیزاد جذابیت ازلی دارد .« - سیگال، - 46 : 1394 عرفان که به نوعی همان اسطوره تاویل و تطبیق یافته از جهان بیرون به جهان درون است جولانگاه شماره یک چنین پرس و جوهایی پس از اسطوره است؛ به گونه ای که می توان آشکارا محوریت همان سوالات دیرینه را در شاهکارهای عرفانی ملاحظه کرد؛ از جمله، کیست که از دیده برون می نگرد؟ از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم آخر؟ کیست نگارنده غیب و از چه رو نقش زد این دایره مینایی؟ چه بوده است مراد وی از این ساختنم؟ نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد!
مراد از تأویل گرا بودن عرفان بویژه در تعامل با اسطوره آن است که چون عرفان در حقیقت بازسازی و بازنمایی کشمکش های جهان درون آدمی و صحنه رویارویی شخصیت هایی نظیر نفس و شیطان و دنیا با روح و عشق و وحی و همچنین مخاطر و مهالک گذر از گردنه های شهوت و آز و حسد و لزوم پیروی از انسان کامل است هیچ پیش نمونه عینی بهتر از جهان اسطوره برای ملموس تر بیان نمودن این حقایق انتزاعی و گاه پیچیده نمی توان یافت کهمعمولاً» از آفتابی نمودن معانی و مدلول ها می گریزد و به فضایی چندلایه و رمزآلود روی می-آورد لذا برای رمزگشایی از آن ها بناچار باید به تأویل توسل جست.« - قبادی، - 93 : 1386
اینجاست که عرفان با کشف و برقراری رابطه و تشابه میان نمادها و بن مایه های اساطیری و عرفانی، انسان کامل را رستم جهان پهلوان می نمایاند که چون خود هفت خوان دنیای درون را در تقابل با گرگ شهوت و اژدهای آز و شیر خشم به سلامت پشت سر نهاده شایسته پیروی بی چون و چراست تا سالک بتواند در نهایت با رهنمون وی بر افراسیاب نفس فایق آید و او را از مرزهای ایران جان دور دارد.بدین سان آمیزه ای تأو یلی از دو جهان همیشه رمزناک و جذاب یعنی اسطوره و عرفان خمیرمایه تولید شاهکارهایی مانند منطق الطیر می شود که به حق بخشی عظیم از توفیق خود را مرهون پیش زمینه ذهنی جمعی برجا مانده از اساطیر ایران باستان است که هم قدمت و سرنوشت سازی موضوع مورد نظر عطار را تداعی می - سازد و هم ذهن مخاطب را برای شبیه سازی و پذیرش هرچه بهتر سمبول هایی چون هفت وادی، سیمرغ و هدهد راهنما آماده می کند.
در فرهنگ فکری و ادبی ایران زمین شاید بهترین نمونه برای ای ن موضوع حافظ باشد که » نه تنها پاره ای از اسطوره های ایران باستان را بازآفرینی نموده بلکه از شخصیت هایی غیر اساطیری مانند پیر مغان و رند نیز اسطوره ساخته است - .« خرمشاهی، - 11 :1387 اما آنچه اهمیت و کیفیت رویارویی حافظ با پرسش های اساطیری و بازآفرینی اسطوره ها را در مقایسه با دیگر کلان آفرینشگران، دوچندان نموده است فراتر بردن سطح این نوسازی از درجه بالقوه به بالفعل بویژه در تعامل با جام جم بوده که به نظر می رسد محبوب ترین نماد اساطیری نزد حافظ است وگرنه این همه به تکرار آن در غزلیات خویش دامن نمی زد و این همه میان جام و جم و دل و جان ارتباط برقرار نمی کرد و به اسطوره های آغاز، همچون الست و ازل پیوند نمی داد؛ برای نمونه:
آن کس که به دست جام دارد سلطانی جم مدام دارد سررشته جان به جام بگذار کاین رشته از او نظام دارد - حافظ، - 86 :1387