بخشی از مقاله

چکیده

در تاریخ پر فراز و نشیب اندیشه و عرفان اسلامی، حدیث عشق از والاترین و برترین سخنان صوفیه به شمار میرود و از مهمترین و در عین حال ژرفترین مسائل عرفانی است که بسیاري آن را محکمترین و استوارترین رشته پیوند میان حق و خلق و مطمئنترین راه براي سیر و سلوك به سوي خداوند میدانند. این سخن تا جایی اهمیت مییابد که عرفا وجه تمایز انسان و حیوان را در دارا بودن عشق انسان عنوان میکنند و برآنند که عشق قابلیت تبدیل نفس فرومایه آدمی را به بالاترین درجه حتّی برتر از فرشتگان داراست. از نظر صوفی هیچ چیز مانند عشق و محبت نمیتواند عارف را تهذیب و تربیت کرده و در معرض احوال قرار دهد.

در این پژوهش برآنیم با رویکردي توصیفی-تحلیلی به مسئله عشق به عنوان یکی از ارکان اساسی منظومهي فکري عینالقضات بپردازیم. برآیند تحقیق نشان از آن دارد که عشق و محبت در کلام قاضی، غایت خلقت و مدار وجود آدمی است، زیرا روح انسان مبدأ و منشأ اصلی خویش را میجوید و از این روست که در طلب عشق میگردد و هنگامی که به کمال عشق رسید، مستغرق بحر فنا میشود، در واقع عشق صوفی که با انقطاع از ماسوا شروعشودمیبا اتّحاد و اتّصال به معشوق منتهی میگردد.

کلیدواژهها: عینالقضات، عشق، عاشق، معشوق.

مقدمه

عشق، همواره به عنوان سند افتخار انسان، مصدر جستجوها و در نتیجه رسیدنهایی بوده است. تاریخچه این سیر و سلوك پر جذبه، پیش از عرفان اسلامی، به دو رسالهاي باز میگردد که افلاطون با نامهاي »مهمانی« و »فدر« نگاشته است، پس از او ارسطو در »اخلاق نیکو ماخوسی« بدین امر پرداخته است. آن دو عشق را به شهوي جسمانی و معنوي روحانی تقسم کرده بودند. - اکرمی،3: - 1374اما عشق با این مفهوم وسیع و عالی، عشقی که بالاتر از کفر و ایمان و هدفش خیر مطلق و پر کردن جهان از نور و صفا و خدمت و گذشت و محبت است، مفهومی است که صوفیه به عالم اسلام تقدیم داشته اند.

قبل از رواج و گسترش رايآ صوفیه، عشق به این معنی عالی، بین مسلمانان اعم از عرب و ایرانی، ظاهراً شناخته نمیشده و از حدود روابط بین دو جنس مخالف وتب و تابهاي وابسته به آن تجاوز نمیکرده است. در دین اسلام نیز لفظ»عشق « کمتر در مآخذ مربوطه وجود دارد و در قرآن مجید نیز این کلمه به کار نرفته و حب در درجات بالاتر چون عشق زلیخا به یوسف »شغف« و نظایر آن استعمال شده است. - رجایی بخارایی، - 617:1364در کتابهاي لغتعشق، به معنی دوستی شدید و محبت مفرط است. افلاطون معتقد است انسان وقتی به کمال دانش میرسد که به حق واصل، و به مشاهده جمال او نایل شود. مرحلهي سلوك که انسان را به این مقام میرساند، عشق است.

محمدعلی فروغی درباره عشق از زبان افلاطون چنین میگوید: »روح در عالم مجردات قبل از آمدن به دنیا حقیقت زیبایی یعنی خیر را دیده و چون در این دنیا حسن ظاهري را میبیند به یاد حقیقت زیبایی افتاده، هواي عشق او را بر میدارد و غم هجراناو را فرا میگیرد. عشق مجازي جسم رااز عقیمی نجات داده نوع را بقا میخشد؛ب اما عشق حقیقی روح و عقل را از عقیمی رهانیده و مایه ادراك اشراقی و دریافت زندگی جاوید و نیل به معرفت جمال حقیقت میگردد.« - فروغی، - 32:1372عشق نیروي فطري انسان است که میتوان به وسیله آن به سوي کمال و جمال حرکت کرد و بودن را به شدن و تعالی بدل ساخت. اگر زیباییها و کمالات در یک کفه ترازو و معرفت و دریافت حقیقت در کفه دیگر آن قرار داده شود، شاهین این ترازو عشق است که بین این دو کفّه توازن و تعادل برقرار میکند. این نیروي محرکه همانند سایر قواي معنوي مسلّط بر وجود انسان، از عوامل متعددي متأثر میشود، از جمله آن عوامل، محیط، شیوه زندگی و جهانبینی است.

به بیان دیگر عشق همانند موجود زندهایی است که نیاز به پرورش دارد، هر چه بهره و روزي آن از آبشخورهاي معنوي باشد به همان نسبت پرورش او متعالی خواهد شد. - مرتضوي، - 354:1370ابن سینا عشق را یک غریزه کلی میداند که در اجزاي جهان هستی به ودیعت نهاده شده و باعث حرکت آنها به سوي کمال میگردد »هر یک از موجودات تدبیر شده خالی از کمال مخصوص به خود نیست و از طرف دیگر تنها هویت و ذات موجود کافی نیست که داراي کمالات باشد، زیرا کمالات تدبیر شده از فیض خداوند کامل بالذات سرازیر میشود و جایز هم نیست که مبدأ کمال بخش هر یک از جزئیات موجودات را مورد فیض قرار دهد.

لذا لازم است که در غریزهي موجودات عشق کلی را بگذارد تا هر یک از آنها آن فیض کمال کلی را که نصیبش شده است حفظ نماید و در موقع کاهش و نابودي آن کمال، میل و علاقه به پیدا کردن و جبران نمودن و به وجود آوردن آن را داشته باشد، تا بدین ترتیب امر سیاست الهی در حکمت نظام کل در جریان باشد.« - ابن سینا،بی تا، - 3صدرالمتألهین نیز پس از ادعاي وجود عشق در همه موجودات نسبت به خداوند سبحان ادلهاي بر این مسئله اقامه میکند و نظر شیخ الرئیس را به باد انتقاد میگیرد و اظهار میکند که ابن سینا در رسالهاي که در باب عشق نوشته جریان و سریان عشق در همه موجودات را ادعا کرده بدون آنکه معتقد به حیات و شعور در همه موجودات باشد در حالی که اثبات عشق در هر موجودي که حیات و شعور ندارد، تنها اطلاق نام عاشق به آن موجود است.

عرفا بر این باورند که عشق روشی مافوق عقل است، که با ریاضت و تزکیهي باطن توانمی قلب را صفا داد تا پاك و منزّه گردد و آمادهي قبول آثار الهی شود و چون قلبآینهيتمام نماي تجلیات الهی گردید، حقیقت در آن نقش میبندد. آنان معتقدند که تنها وسیله براي رسیدن به هدف یعنی وصول به حق کشش عشق است که عنصري غیر عقلانی است.شیخ فریدالدین عطار میگوید: »عقل منشأ تکلیف است و واسطهي میان حق تعالی و عالم خلق بنا بر عقیدهي حکما کمال عقل به حس و خیال است و حواس مراتب نزولی عقلند. نتیجه عشق محو است، اما نتیجهي عقل افزودن علوم رسمی است. عشق، دل عاشق را صفا میدهد و جانش را از ریا پاك میکند و از خود فانی میسازد و از آنپس عاشق در معشوق باقی میگردد و به ذات او زندگی جاوید مییابد.« - عطار نیشابوري، - 38:1364 با این اوصاف تا قرن پنجم هجري صوفیه بیشتر از محبت دم میزدند و محبت یکی از مقامات دهگانهتصوف به شمار آمدهمی است، اما از قرن پنجم به بعد عشق در عرفان و آثار منظوم و منثور عرفانی وارد شد.

عشق در اشعار قرون چهارم وپنجم صوري و مجازي است و تمام اوصاف آن به صورت ظاهر تعبیر میشود،اما از قرن ششم عشق لطافت عرفان و آثار عرفانی را صد چندان کرده است.عشق همانند دایرهاي است که تکامل آن متضمن دو قوس نزولی و صعودي است. قوس نزولی، تجلی گنج پنهانحقیقت و وجود مطلق است که صفات حق از اوج کلیت و اطلاق تنزل میکند و در حضیض جزئیت و تقیید متجلّی میگردد، در حدیث قدسی، خداوند در پاسخ به حضرت داوود - ع - که از انگیزة آفرینش سؤال میکند، میفرمایدکنت: »کنزاً مخفیاً فأحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف« و قوس صعودي، شوق موجودات به حق است براي بازگشت به سوي الوهیت و سیري است که انسان از جز به کلو از تقیید به اطلاق میگراید. - اکرمی، - 8-7:1374 میتوان گفت یکی از انگیزههایی که شوق آدمی را بر میانگیزد و کشش و جذبه او را موجب میشود،شنیدن نغمه هوش رباي »ویحبهم و یحبونه« - مائده - 54/ است.

چون عشق تو بی نشان جمالی دارد   در اصل وجود خود کمالی دارد

هر لحظه تمثیل و خیالی دارد     این عشق دریغا که چه حالی دارد - عینالقضات، - 123 :1389

به این ترتیب مشخص میشود که عشق خداوند به انسان بر عشق او بر خداوند – که جواز آن را نیز خدا صادر میکندپیشی- دارد. حتّی باید گفت خداوند قبل از آفریدن انسان، به او عشق میورزید. این عشق که در ادبیات عرفانی به »عشق کبیر«، شهرت دارد، توسط بایزید بسطامی، سرور شوریدگان چنین توصیف میس شود: »چندین گاه پنداشتم که من او را میخواهم، خود اول او مرا خواسته بود.« - غزالی، 1359، - 22
زان پیش که این چرخ معلا کردند                   وز آب و گل، این نقش معما کردند

نقشی ز می عشق تو بر ما کردند                 صبر و خرد ما همه یغما کردند - عراقی، 1362، - 191

با این تعابیر شاعران و نویسندگان، در حول محور عشق داد سخن سر دادند و هر کدام به تناسب جرعهس اي از این می روحانی سر کشیدند. همانگونه که اشاره شد افلاطون و ارسطو به عنوان پیشگامان میدان عشق قبل از نویسندگان و شاعران اسلامی به ایراد سخن پرداختهاند. پس از آنها در قرون اولیه تک تک شاعران این مضمون یگانه و بکر را مایهي تعمیق و تلطیف آثار خود قرار دادند تا اینکه این عروس بی بدیل پس از گذر

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید