بخشی از مقاله
چکیده
دیوانی از شاعران خوش ذوق فارسی زبان را نمیتوان یافت که در آن به موضوع عشق پرداخته نشده باشد. و عبد الرحمن جامی از خیل این شاعران مستثنی نبوده و از آنجا که وی از عارفان بزرگ قرن نهم هجری است به مناسب جهانبینی خاص خود به این مقوله در شعر خود توجهی خاص داشته است. از این رهگذر مقاله حاضر با روش توصیفی تحلیلی به بررسی حدیث عشق در دیوان جامی پرداخته است.
دامنه پژوهش غزلیات شاعر از دیوانش میباشد. و سه محور اساسی در حدیث عشق یعنی همان عشق، عاشق و معشوق را مورد کنکاش علمی قرار داده است. مهمترین یافتههای پژوهش بیانگر این حقیقت است که جامی برای هر یک از عشق، عاشق و معشوق ویژگی ها و خصوصیاتی را ذکر می کند که آگاهی از آنها به خواننده را به آشنایی با دیدگاه شاعر در این زمینه رهنمون است و نیز اینکه بیشتر این ویژگیها ناظر بر ابزاری بودن عشق مجازی جهت رسیدن به عشق حقیقی است.
1 مقدمه:
از مفاهیم اساسی و بنیادی در ادبیات مقوله عشق است که با محبت ارتباطی نزدیک دارد چه عاشق نسبت به محبوب و معشوق خود محبت فراوان دارد. و نیز از واژگانی است که مراحل مختلف تاریخی تحول معنایی را پشت سر گذاشته است. این عشق به دو دسته طبیعی - مجازی/ زمینی - و الهی - حقیقی/ آسمانی - قابل تقسیم است و دیدگاه های مختلفی در پاسخ به این سؤال وجود دارد که آیا میتوان از طریق عشق طبیعی به عشق الهی رسید یا خیر؟ که در این مختصر نمیگنجد.
در واقع عشق موضوع مهم و درخور توجه در غزل به عنوان پرکاربردترین صنف شعر فارسی قابل ملاحظه است؛ چه یکی از اصناف شعری تأثیرگذار زبان فارسی غزل است که از دیرباز مورد توجه شاعران بوده و حتی افکار مختلف ایشان در آن ظهور می یافته است. به گونهای که این نوع از شعر نماینده تمام عیار ادبیات فارسی و در نتیجه فرهنگ و تمدن قوم ایرانی معرفی شده است چه بسیاری از معانی عاشقانه که نشان دهنده فکر لطیف و احساس ظریف ایرانی است و بسیاری از مطالب عارفانه که نماینده وسعت تفکر پیچیده و بلند این قوم است در غزل متجلی شده و به وسیله آن حفظ گردیده و برای ما به یادگار مانده است.
از سوی دیگر عبد الرحمن جامی از خیل عظیم شاعران فارسی که به موضوع عشق پرداختهاند مستثنی نبوده و غزل قسمت اعظم دیوان وی که شامل قصیده ها، غزلها، مثنویها، قطعهها، رباعیها است را به خود اختصاص داده و یکی از بنمایههای اصلی فکری وی که بی شک برخاسته از عرفان وی نیز میباشد داستان قدیمی عشق است؛ چه کمتر عارفی را میتوان یافت که به این موضوع توجه نکرده باشد. از این رهگذر مقاله حاضر با خوانش دقیق غزلیات جامی به بررسی حدیث عشق در آنها پرداخته است تا سیمای کلی عاشق و معشوق را به دست داده و دیدگاه این شاعر بزرگ درباره عشق مشخص شود.
روش مورد استفاده در پژوهش توصیفی تحلیلی است و از روش کتابخانهای نیز استفاده شده است. بدین ترتیب که بعد از خوانش غزلها خصوصیات و ویژگیهای هر یک از سه محور اصلی در حدیث عشق یعنی عشق، عاشق و معشوق تبیین گشته است. در مورد پیشینه تحقیق سخن آنکه درباره عبد الرحمن جامی تحقیقاتی چند صورت گرفته و نیز موضوع عشق در دیوان برخی از شاعران دیگر بررسی شده ولی به پژوهشی کامل که موضوع عشق در دیوان جامی را مورد کنکاش علمی قرار داده باشد و یا سیمای عاشق و معشوق و دیدگاه جامی درباره عشق را بررسی و تحلیل کرده باشد، دست نیافتیم.
تنها یک مقاله باعنوان کیمیای عشق در هفت اورنگ جامی می تواند به عنوان پیشینه تحقیق حاضر قرار گیرد که مقوله عشق را در هفت اورنگ به صورت مختصر مورد بررسی قرار داده است مشخصات آن عبارت است از: امینی مفرد، تقی. . - 1384 - کیمیای عشق در هفت اورنگ عبد الرحمن جامی. فصلنامه تخصصی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد. ش 7و .8 ص 134 .144 ولی تحقیق مذکور سیمای عاشق و معشوق را تبیین نکرده است و جامعه تحقیق آن نیز فقط هفت اورنگ است.
2 عشق و عاشق و معشوق در غزلیات جامی:
در این بخش از مقاله هر یک از سه محور اساسی در مثلث عشق یعنی عشق، عاشق و معشوق را در غزلیات جامی بررسیده و سیمای هر یک را با توجه به خصوصیاتی که جانی بیان داشته ترسیم کردهایم.
2 1 عشق:
از ویژگیهایی که جامی برای عشق در غزلیات خود ذکر کرده موارد زیر قابل ذکر است:
عشق در دو جهان تجلی یافته است:
عشق است و بس که در دو گاه از لباس شاه گه از
راه عشق راه هدایت به خداست:
جامی ره هدی به خدا غیر گفتیم والسلام علی تابع الهدا
راه فنا با عشق قابل طی است:
در ره فقر و فنا بی مدد عشق که کمین گاه حوادث بود این
عشق به اسارت می کشد:
در لشگر عشق تو اسیران وزآتش دلهاست در آن گرد
عشق آواره میکند:
با لذت آوارگی وادی عشقت غربت زدگان را نشود میل
عشق نزدیکترین راه فنا:
گر چه تا میکده عشق هزاران هست نزدیک ترین راه ره فقر
این موضوع به همان قضیه معروف جدال عقل و عشق باز می گردد که بسیاری از عرفا پای عقل را در مسیر فنا سست و لرزان دیدهاند و بر آنند که عشق است که در این مسیر ثابت قدم بوده و سیر آن در عالم فناست در حالی که عقل در مسیر بقا گام بر میدارد و اگر چه بسیاری از عارفان منزلت عقل و خرد ورزی را در جای خود و قبل از ورود به آستانه عشق حفظ کردهاند وشأن و منزلت آن را پاس داشتهاند ولی آن را در کوی عشق نابینا میشمارند هر چند در قلمروهای دیگر ممکن است چراغ راهنمای سالکان باشد - موحدی، 1388، . - 191 یا در بیتی دیگر جامی به فنا و عدم اشاره دارد:
برد متاع هستیش زود به هر که به دست عشق تو داد
هر چه بنیاد عشق محکم شود پایه عقل سست میگردد:
اساس عشق محکم گشت و اغیثونی اخلایی اعینونی
عقل با ترفندهایی سعی در از بین بردن غم و اندوه عاشق را دارد ولی کار به جایی نمیبرد:
کند تدبیر عقل ذو فنون تا من دیوانه از تدبیر عقل ذو
و در بیتی دیگر به نامحرم بودن عقل اشاره دارد:
صحبتی تنگست جامی جان عقل محرم نیست گو تا یک
از دلایل ناتوانی عقل در ادراک عشق همین ویژگی وحدت گرایی عشق است و کثرت گرایی عقل. تا خردهریزههای عقل و وجود به دست عشق جمع نشود و در هم نیامیزد از وحدت بویی نخواهد برد و نام پادشاه واحد حقیقی بر سکه وجود او ضرب نخواهد شد - یوسفپور، 1380، . - 188
اول و آخر عشق مشکل است:
چو ز اول عشق مشکل بود که عشق آسان نمود اول ولی
مصراع دوم بیت جامی از حافظ شیرازی است و گویا جامی به حافظ ایراد گرفته که اگر قرار باشد اول و آخر عشق سخت و طاقتفرسا باشد و موشکلات از همان اول وجود داشته باشد چرا چنین بیان کنیم که عشق ابتدا آسان بوده و بعدها مشکل میشود؟!! جامی برای عشق در بیتی دیگر تعبیر »جگرخواره« را به کار برده که به سختی و مشکلات آن رهنمون است:
ازین عشق جگرخواره چه که بر داده به باد نیستی
و یا در بیتی دیگر آن را به بیابان صعب العبور تشبیه کرده است:
مگو که قطه بیابان عشق که کوههای بلا ریگ آن
عشق دریایی عمیق است:
عشق بحریست عجب ژرف کرده جوهای شگرفست روان
تشبیه عشق به دریای عمیق از چند جهت به زیبایی آن افزوده است. این که عمق این دریا قابل درک و فهم و شناخت نیست، و دیگر آنکه مشکلات و سختیهای آن زیاد بوده و طی مسیر آن سختتر است و هر چه عمق و وسعت آن بیشتر باشد شگفتی های آن نیز فراوانتر خواهد بود. در جای دیگر نیز جامی با به کار بردن این تشبیه برون رفتن از این دریا و رسیدن به کناره ساحل امن را غیر ممکن میداند:
جامی اندیشه ساحل مکن از که برون رفتن از این ورطه
کناره گیری از جهان راه رسیدن به عشق است:
کناره کن ز جهان تا رسی به به کوه قاف طلب کن آشیان
همان گونه که باید از خود نیز رها شد:
سلوک راه عشق از خود نه قطع منزل و طی مقامات
و خود پسندی را باید رها کرد:
مذهب عشق خودپسندی جز فقیری و دردمندی
و نیز نسبها را باید ترک کرد:
بنده عشق شدی ترک نسب که درین راه فلان بن فلان
همچنان که عشق انسان را از علایق رها میکند:
از دام علایق به غم عشق خوش وقت کسانی که ازین
اگر چه ممکن است عشق عاشق را خوار کند:
طعنه به خواری مزن زانکه بودم ازین پیش تر عشق توام
عشق معلم بزرگ است:
چنگ استادیست درس عشق تا زمانی بر سر درس آرد این