بخشی از مقاله

چکیده

حقوق بشر و دغدغه هاي اخلاقی از جمله موضوعاتی هستند که بشریت نسبت به آن حساس است و آنها را در گستره جهانی مورد توجه قرار می دهد. فرایند جهانی شدن حقوق بشر، عملاً به گسترش حمایت بین المللی از حقوق بشر در چارچوب نظم حقوقیاي به منصه ظهور می رسد که در پرتو جایگاه ویژهاي که نزد وجدان حقوقی جامعه بینالمللی دارد موجبات تحولات هنجاري و ساختاري را فرآهم می آورد و در نهایت ساختار و کارکرد نهادهاي بین المللی و دولت ها را دستخوش تغییرات شگرف میکند.

حقوق بشر مفهوم تازه اي است که پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمده است. برداشتهاي مختلف از آن در فرهنگ هاي متفاوت موجب مجادله در باب حقوق بشر گردیده است. هر یک از برداشت هاي رایج در باب حقوق بشر به لحاظ فرهنگی و اخلاقی به سنت فلسفی و فرهنگی جوامع مختلف بستگی دارد. سرزمین ایران با پیشینه فرهنگی غنی و تمدن ساز خود از جمله پیشروان تدوین و اجراي حقوق بشر در جهان می باشد. با بررسی در تاریخچه حقوق بشري ایران فرضیه اندیشه »حقوق بشر امروزي یک پدیده غربی است« مردود می گردد. در این راستا مقاله حاضر سعی دارد با مطالعه موردي روي منشأ پیدایش حقوق بشر و به ویژه ایران، به بررسی موانع، تنگناها و چالشها در این موضوع بپردازد.

.1 مقدمه

حقوق بشر از زمره حقوقی است که هرکسی از آن حیث که انسان است، از آن برخوردار می شود، همه آنها در آن سهیم اند، صرف نظر از حقوق و تکالیفی که یک فرد ممکن است به عنوان شهروند، عضو خانواده، کارگر یا عضو یک سازمان یا انجمن حقوقی داشته باشد و در واقع حقوق بشر نسبت به همه بالسویه است. به تعبیر دیگر حقوق بشر مفهومی است که به آسانی نه تنها از سوي حقوقدانان، بلکه از سوي سیاستمداران و بطور کلی تر از سوي عموم مردم در سطح وسیعی مورد استفاده قرار می گیرد. و با استناد به - حقوق بشر - ادعاهایی ابراز و انتقادهایی صورت می گیرد. تدوین اصول و مبانی حقوق بشر و فرهنگ احترام به حقوق بشر و رعایت اجراي آن براي همه دولت¬ها امري ضروري است.

از همان زمان تدوین منشور و تشکیل سازمان ملل متحد برداشت¬هاي متفاوتی از آن به وجود آمده است. زیرا حقوق بشر گرچه محصول تمدن جدید و مدرنیت است ولی اینکه بخواهیم آن را در قالب یک تمدن خاص محدود نماییم صحیح نمی باشد .با سیر در ادبیات، عرفان ، عقاید و مذاهب مختلف می بینیم که دعوت به برابري و برادري و نوع دوستی یکی از اصول اولیه آن اندیشه ها می باشد. باید گفت، حقوق بشر نتیجه قرن ها تلاش اندیشه انسانهایی است که توانسته اند با شکل گیري هاي متفاوت از حق طبیعی هر انسان در روایت هاي مذهبی و غیر مذهبی وارد باورها و اندیشه هاي انسانی بکند.

.2 تأملی کوتاه در باب حقوق بشر و حقوق بشریت

کلیه مصادیق حقوق بشر جهانی، تفکیک ناپذیر، به هم وابسته، و به یکدیگر مرتبط هستند.1 به رغم آنکه واژه - حقوق بشر - به صورت گسترده اي مورد استفاده قرار می گیرد، اما تعریف آن دشوار می نماید. به بیان کلی، حقوق بشر حقوقی بنیادین و انتقال ناپذیر است که براي حیات نوع بشر اساسی تلّقی می شود. و همچنین علاوه بر تعریف، یک مشکل عمده این است که برخی دولت ها بر این باورند که حقوق بشر باید درچارچوب صلاحیت داخلی دولت ها اعمال شود و موضوعی نیست که حقوق بین الملل بتواند از عهده آن برآیند. به عبارت دیگر، به زعم - بعضی کشورها - رفتار دولت با اتباع خود موضوعی نیست که بتواند مورد بررسی و نظارت خارجی باشداما در مقابل، موضوع حقوق بین الملل این است که نقض هاي شدید حقوق بشر، دیگر نمی تواند در حیطه صلاحیت انحصاري دولت ها باشد.

با وجود این، در مورد اینکه محتواي این حقوق چیست، اتفاق نظر وجود ندارد. اغلب به آسانی می توان دریافت که منظور از حقوق بشر دستیابی به مفهوم و محتواي آن، یعنی حمایت فرد در مقابل سوءاستفاده از اقتدار دولت است تا اینکه صرفاً تعریف آن مورد نظر باشد. از این رو، تعریفی از حقوق بشر، که مورد پذیرش عمومی باشد، ارائه نشده و این امر خود مشکلی بر سر راه تنظیم بین المللی آن محسوب می شود. حقوق بشر بیش از هر موضوع دیگر تمایز بین جهانشمولی و نسبیت گرایی فرهنگی را به تصویر می کشد.

به بیانی ساده تر، تفاوت بین رویکرد جهانشمولی و نسبیت گرایی این است که جهانشمولی بر فرد تأکید دارد و حال آنکه نسبیت گرایان بر این باورند که حقوق متعلق به افراد است، افرادي که بر حسب روابطشان با دیگران، و به عنوان بخشی از جامعه تعریف می شوند.2 تردیدي نیست که امروزه حقوق بشر، در گستره روابط بین الملل جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است؛ در حالی که در گذشته، در عرصه صلاحیت داخلی دولت ها محدود بوده است.

اما تحقیقاً باید بین طرح و پذیرش ایده حقوق بشر در گستره روابط بین الملل، و مقوله اعمال و اجراي آن تمایز قائل شویم، چراکه عرصه بین المللی، عرصه بازیگرانی است که هریک در مقام اعمال نفوذ و بهره برداري بیشتر از توانمندي هاي خود و ضعفهاي رقبا هستند.3 از این رهگذر، واقعیت استفاده از حقوق بشر به عنوان وسیله اي جهت تحقق اهداف سیاسی، در نظام دوقطبی قبل از پایان جنگ سرد عینیت یافته و این تردید که حتی سازمان هاي بین المللی مدافع حقوق بشر بازتاب سیاست بین المللی دولت هاي بزرگ هستند.4 نه گفتمان هاي فلسفی یا قانونی حقوق بشر، بستر مناسب تري پیدا کرد.

امروزه نیز در پرتو جذابیت و اقبال به مقوله حقوق بشر در سطح بین المللی و همچنین تحولات هنجاري و ساختاري که در این زمینه حادث شده، قدر مسلم این است در راستاي قاعده بازي، ابزارمند بودن قاعده حقوق بشر جهانی مورد توجه همه دولت ها، خصوصاً دولت هاي بزرگ و پیشرفته صنعتی است. لذا تحقیقاً یک نارضایتی کلی در سزتاسر جهان در قبال تفسیر و اجراي حقوق بشر به روش غربی وجود دارد.5 نا رضایتی که در برخی مواقع و مناطق و اصرار بر مواضع سنتی و ناسازگار با روند کلی حقوق بشر جهانی نیز منجر می شود.

- این خاستگاه نظري نهضت حقوق بشر، بدون تردید غربی است... جهان سوم به نحو چشمگیري نه در قانونمندي حقوق بشر شرکت سازنده داشته و نه در بکاربستن آن؛ هرچند که حقوق بشر در همه فرهنگهاي جهان سوابقی دارد.. }اما{ تنها این خاستگاه هاي تاریخی است که بسیاري از ملی گرایان فرهنگی را بر آن داشته تا نهضت حقوق بشر را به عنوان یک معیار جهانی یا هنجار جهانی نپذیرند. بر این اساس، تجاوز به حقوق بشر با توسل به عدم مشروعیت بعضی از ارزش هاي آن در جهان سوم توجیه می شود. - .6

.3 حقوق بشریت

فارغ از این پرسش بسیار اساسی که آیا حقوق بشر بر همگان و بلا قید و شرط قابل اعمال است یا اینکه باید در چارچوب فرهنگ هر جامعه درك و فهم شود - نسبی گرایی - ، مجموعه حقهاي حداقلی به رسمیت شناخته شده جهانی که حول محور "انسانیت"، و فراتر از عواملی چون "فرهنگ"، "دین" و "قوم"، تحت تاثیر شکافهاي بسیار واقعی تر در نظام بین الملل قرار دارد؛ شکافهاي که در سازمان ملل متحد ظهور و بروز داشته است. ذکر این نکته می تواند جالب باشد که از دهه 1970 اعضاي جامعه بین المللی در می یابند که دیگر به خود و یا تنها با تکیه به منافع متقابل نمی توانند به حل مسائل جدید براي دستیابی به یکسري حقوق بپردازند، چراکه برخی از این حق ها با سرنوشت جمع آنان و بشریت گره خورده است و تبعیت از منافع مستقل ملی یا گروهی نمی تواند جابگوي بشریت باشد.

لذا چاره در این می بینند که با منافع خویش به نفع سرنوشت بشریت به مسائلی فراسوي دولتها بیندیشند.7 اما بشریتی که در حال حاضر در فراسوي دولتها قرار گرفته است دیگر به سان گذشته در حالتی انفعالی بسر نمی برد، جامعه بشري، جامعه آرمانی است که نه تنها انسانها را در آن سوي مرزهاي ملی با یکدیگر دمساز می کند، بلکه در حد مبناي فرا حقوقی، جامعه بین المللی دولتها را وادار می سازد که در جهت تحقق منافع انسان و بشریت گام بر دارد.1 پدیداري مفهوم بشریت در قلمرو حقوق بین الملل باعث شده است تا در جامعه بین المللی قواعدي وضع گردد که اجراي آنها دیگر منوط به شرط تبادل نیست. 

.4 تعریف و جایگاه حقوق بشر

در نظام بین الملل، حقوق بشر مورد توجه و تاکید قرار گرفته و در فرایند شکل گیري نظم حقوقی بین المللی، به عنوان یکی از تعهدات اصلی واحدهاي سیاسی و کنشگران بین المللی در دستور کار قرار گرفته است. از این رهگذر، اجماع هنجاري بین المللی درباره حقوق بشر حاصل شده که سازوکار لازم براي حمایت از کرامت انسانی است.3 در کل نظام بین المللی حقوق بشر با تعیین حدود آزادیهاي فردي، دولتها را به رعایت حریم آن آزادیها موظف کرده و در مواردي، با توجه به اوضاع و احوال اجتماعی معین، نشان داده است که چگونه و تا چه میزان می توان آن آزادیها را محدود کرد. نظام بین المللی حقوق بشر، شکل نمونه - استاندارد - ساختاري دولتی را آنچنان ترسیم کرده است که ملتها ناخواسته اسیر رژیمهاي خودکامه نشوند؛ همچنانکه دولتها را نیز موظف کرده است که با انجام اقداماتی مثبت، وسیله حکومت مردم بر مردم را فراهم آورند تا نابرابري اجتماعی را از میان بردارند و براي محروم ترین قشر اجتماع امکاناتی را فراهم سازند.

بدین ترتیب می توان معتقد بود که نظام بین المللی حقوق بشر با ترسیم خطوط اساسی، راهی را براي دولتها مشخص کرده است که در ابتداي آن فرد است و انتهاي آن همبستگی و اتحاد مردم سراسر جهان می باشد. از سوي دیگر، مسئله حقوق بشر ارتباط تنگاتنگی با مفهوم دموکراسی دارد که مفهوم سنتی حاکمیت را به شدت تحت تأثیر قرار داده است؛ در حقیقت نخستین ضربه به حاکمیت ملی و بعد خارجی آن - استقلال - از ناحیه مدافعان حقوق بشر انجام گرفت، تحت تأثیر نظریه هاي جدید حمایت از حقوق بشر است؛ چرا که اصل عدم مداخله در روابط دولتها با شهروندان زیر پا گذاشته شده است و حقوق بشر در سایه جهانی شدن، گسترش دامنه ارتباطات و اطلاعات و کمرنگ شدن حاکمیت و مرزهاي ملی، ویژگی داخلی خود را از دست داده و جنبه بین المللی یافته است. به سخن دیگر، نقض شدید حقوق بشر در مواردي با واکنش جامعه جهانی و نهادهاي بین المللی در قالب مداخله بشر دوستانه روبه رو می شود. 

.5 جایگاه حقوق بشر

در سال 1945، یعنی پس از جنگ جهانی دوم، با تحولاتی که در اوضاع اجتماعی جهان بوجود آمد. در نتیجه، منشور ملل متحد به تصویب اکثر کشورهاي جهان رسید، و تا حدودي به همت علماي صاحب نظر ثابت گشت که انسان از لحاظ نظري بنیانگذار جامعه بین المللی لقب گرفته و مقدمه منشور با نام - مردم ملل متحد - گشوده شود و سپس از ایمان آنان به حقوق اساسی بشر و به حیثیت و شأن انسان و تساوي حقوق مرد و زن و همچنین ملتها، اعم از بزرگ و کوچک سخن به میان بیاید. 

رشد حقوق بشر در جامعه بین المللی نتیجه اي دیگر نیز داشته و آن مطرح شدن شخصیت بین المللی بشر است: از آن هنگام که دولتها با انعقاد معاهدات مختلف بین المللی خود را متعهد به رعایت حقوق بشر کرده اند، هر فرد به اعتبار شخصیت مستقلی که پیدا کرده، توانسته که خود مستقیماً یا از طریق مراجع مختلف بین المللی - اداري، سیاسی، قضائی - رسماً از دولتها بخواهد که به این حقوق احترام گذارند و از موازین آن تخطی ننمایند. ناگفته نماند که در بعضی از دمکراسیهاي غربی که خود را سخت پاي بند به اصول اولیه حقوق بشر و آزادیهاي اساسی دانسته اند، در مواردي به حریم این حقوق تجاوز کرده اند: وقایعی که در این دهه در پهنه سرزمینی این قبیل دولتها رخ داده همه حاکی از آن است که حقوق بشر به زعم ظواهر حکومتی آن دولتها، هنوز منزلتی واقعی پیدا نکرده است. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید