بخشی از مقاله
چکیده:
تأمل در نظر صائب استاد فقید دکتر شادروان دکتر عبدالحسین زرینکوب دربارة ادبیات عرفانی ایران، مستلزم بررسیهاي بیشتر و بحثهاي گستردهتري است که هنوز آنطور که باید و شاید مورد مطالعه وتحقیق قرار نگرفته است. ادبشناسان که در آثار مولوي تحقیق و تفحص نمودهاند، به این نکته واقفند که اگردنیا در برابر فردوسی و حافظ، هومر و گوته را قابل ارزیابی و همطراز بدانند، مسلماً جهان ادب، همسنگ و همپایه مولوي به خود ندیده است.
باید اذعان نمود که در دهههاي اخیر آثار مولوي - ترجمهشده به زبانهاي اروپایی - از حیث شمارگان در جهان مقام دوم را حائز شده و بعد از شکسپیر قرار گرفته است باید دانست این منزلت به چه سبب بدست آمده و سرچشمه آن کجاست. تحقیق دقیق در عامل یا عوامل مهم منزلتی که محققان به ویژه محققان اروپایی براي ادبیات فارسی و حتی براي زبان فارسی قائل شدهاند، موجب تجلی بیشتر این ادبیات خواهد شد.
عوامل مؤثر در کیفیت ادب ایران
قبل از ورود به بحث تحلیل عوامل، شاید ذکر این نکته لازم باشد که هرگونه عاملی که در احراز برتري و بیهمتایی ادبیات فارسی مؤثر تشخیص داده شود، آن عوامل در این بحث سرانجام به یک نقطه در اوج به هم می- رسند. در حقیقت رسیدن به مقصد از دو طریق امکانپذیر است و هر کس واجد این عوامل باشد، شخصیتی است ممتاز و کمنظیر و آگاه، با کلامی متین و استوار و دلنشین.
چنانکه مولوي دربارة امام علیابن ابیطالب علیهالسلام آنجا که حضرت بر دشمن خطرناك خود پیروز شده و طبق عملیات جنگی باید حریف را زود بکشد، ولی حریف وقیح آب دهان به صورت حضرت میافکند، که در اثر آن خشمی بر حضرت علی غلبه میکند، قاعدتاً باید در قتل حریف سریعاً اقدام نماید، ولی حضرت دشمن را رها میکند و در اینجا مولوي با شگفتی حضرت را مورد خطاب قرار میدهد که: »اي علی که جمله عقل و دیدهاي شمهاي واگو از آنچه دیدهاي1« که مقصود از عقل، جامع دلالتهاست و دیده نمادي از کشف و شعود و شاید تقابل یا تعامل این دو جریان مورد نظر مولوي بوده باشد و علی علیهالسلام، نقطه تلاقی و استقرار دو جریان - جریان استدلالی و عقلی با جریان شهودي و حقالیقینی - . پس براي رسیدن به درجات عالی شعر و تصوف راههاي متعددي وجود دارد، که مهمترین آنها براي شاعر جستجوي مضامین تازه است؛ بدین معنی که شاعر براي بهدستآوردن مضمون تازه، همچون شکارچی ماهري در صحراي اندیشه به شکار میپردازد تا شکار تازه و گرانبهایی به دام آورد و سالک با تهذیب نفس و تحمل ریاضتها و تبعیت از مراد خویش راه کمال را طی میکند.
گویند دریچههاي قلب سالک همیشه باید براي درك و دریاقت حقایق باز باشد و مراقب اوضاع و احوال روزگار خویشتن. بر این اساس شاید صوفی را ابنالوقت گفته باشند. و اما شاعر در آسمان اندیشههاي والاي انسانی بالا میرود تا خود را بالاتر از نُه کرسی فلک برساند و گاه مضمون تازهاي به چنگ میآورد که شعر او را بالا میبرد و نزد شاعران دیگر عزیز و محترم میگردد. این هر دو گاه مورد لطف و عنایت اولیاءاالله قرار میگیرد و از آنجاست که حاصل آن مراقبه و گوشهنشینیها و این مجاهدت و جهندگی در بیان و شعر منعکس میشود و شعر و ادب عرفانی پدید میآید. باید در نظر داشت که پشتوانه فکري هر دو طریق و هدایت آنها به سوي کمال، قرآن کریم است.
قرآن به هر دو جریان ارزش میبخشد و به ذهن و ضمیر شاعر براي دستیابی به کلامی متین و همه زمانی مدد میرساند. انتخاب راهی که سالک در مراتب سیر و سلوك براي وصول به کمال طی میکند به میل و ارادة خود اوست و اگر بخواهد خود را به کمال عارفانه برساند، باید نخستین منزل از منازل هفتگانه سیر و سلوك را که مرحله »طلب« است، طی کند و در این مرحله راضی به هر کیفیتی باشد که در جریان زندگی برایش پیش میآید. و دیگر اینکه همیشه تصویر پیر و مرشد خود را مدنظر گیرد و با ارشاد و هدایت او گام بردارد.
ولی شاعري که توفیق تحول روحی مییابد و در زندگی تغییر روش میدهد از شادخواري و بیخبري به آگاهی و اعراض از هواهاي نفسانی تغییر اخلاق و رفتار میدهد، خود طالب چنین تغییري نیست، بلکه حوادث و اتفاقات وقایعی که به اشکال مختلف اطراف او رخ میدهد او را به تفکر و تأمل مینشاند و میشود مثلاً سنایی. تحول روحانی نزد عارفان و صوفیان براي رسیدن به کمال و حقیقت نامهاي گوناگون دارد و مراحل و منابع مختلفی باید طی شود و در حقیقت مراحلی است براي بیان سیر عارفانه. صوفیه در مراتب سیر و سلوك براي رسیدن به حقیقت و تجلی نور حق در دل سالک سه مرحله تخلیه یا »تخلی« و »تحلیه« یا »تحلی« و »تجلیه« یا »تجلی« را ذکر کردهاند:
»تخلیه:« خالی کردن سالک درون خود را از بدیها و دور ماندن از همه اموري که آدمی را از خدا بازمیدارد. »تحلیه:« آراستن سالک است به صفات نیک و فضایل انسانی.
»تجلیه:« تابیدن انوار حق بر دل سالک.
»تجلی:« تأثیر انوار حق در دل سالک به حکم اقبال بر دل مقبلان که بدان شایسته شوند.1
باید اضافه نمود که بعضی عرفاي بزرگ مانند شیخ اشراق و عینالقضات همدانی با تأیید حق و انوار معرفت باري تعالی و الهام عینی آثار بسیار ارزنده و جاویدان به وجود آوردهاند. چند اصطلاح دیگر تصوف که در ادبیات نیز کاربرد دارد ، عبارتند از »واقع« و »واقعه« و »بارقه« شاید برخی، تحول شاعران و همچنین احوال سالکان را امري اتفاقی تلقی کنند، اتفاقی یا هر نوع دیگر اصل آن در شاعران تحولی است، گرایش از بدي به خوبی ثابت و در سالکان ارادهاي است، روبه رشد و کمال روحی متغییر که این تحول و گرایش تا آخر حیات شاعر و شعر او انعکاس دارد.«
مثال دیگر مجموعه دوازده بندي ترجیعبند محتشم کاشانی است، در مرثیه کربالا. تا آنجا که غبار غمانگیز این حرکت شقاوتآمیز را تا عرش اعلا بالا میبرد. و امروز شهریار در سرودة »علی اي هماي رحمت« و روایت حضرت آیتااللهالعظمی مرعشی نجفی و رؤیاي دهخدا و صور اسرافیل و »یاد آر ز شمع مرده یاد آر. « آیا رؤیاي دیدن فردوسی دقیقی را و آوردن هزار بیت دقیقی در شاهنامه و در خواب دیدن علامه علیاکبر دهخدا صوراسرافیل را و سرودن قطعه عجیب مرغ سحر و یا آگاه شدن کارگزار آستان قدس از آمدن بابافغانی - کهمهر خاتم امام علیابنموسیالرضا مصرعی از اشعار او الهام و دستور داده شده بود - .
باري اشعاري از این قبیل را نمیتوان ادبیات الهامی و یا رؤیاي نامید؟ سالک همیشه در انتظار آن است که قلب او بارقههایی از حقایق را دریابد، ولی شاعر بدون اینکه انتظار چیزي را بکشد، ناگاه با حادثه و یا با پیام سروش از در و دیوار روبهرو میشود و شاعر را بدون اختیار متحول میسازد و از اینجاست که شعر شاعر جهت و جنبهاي دیگر پیدا میکند و آثار بزرگ و ارزشمندي به وجود میآورد. آنچه را در شاعر ایجاد تحول میکند، »الهام« خواندهاند.
چند نمونه از حالات شاعران
عطار
جامی2 دربارة عطار آورده است: سبب توبه وي - درویش ژولیده - آن بود که روزي در دکان عطاري مشغول و مشعوف به معامله بود درویشی آنجا رسید و چند بار شیاالله گفت. وي به درویش نپرداخت. درویش گفت: »اي خواجه تو چگونه خواهی مرد؟« عطار گفت: »چنان که تو خواهی مرد.« درویش: »گفت: همچون من خواهی مرد؟ عطار گفت »یعنی چه؟.« درویش کاسهاي چوبین داشت، زیر سر نهاد و گفت: »االله« و جان بداد، عطار را حال متغیر شد....
احوال ناصر خسرو
سرگردانی و نابسامانی احوال را خوابی که شاعر - ناصرخسرو - ... دیده بود خاتمه داد، عبارت ناصر خسرو دربارة این خواب چنین است:
"... به جوزجانان شدم و قریب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی... شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت: چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؛ اگر بهوش باشی بهتر.« من جواب گفتم که: »حکما جز این چیزي نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند، جواب داد که در بیخودي و بیهوشی راحتی نباشد. حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد؛ بلکه چیزي باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید گفتم که: »من این را از کجا آرم؟ « گفت: »جوینده یابنده باشد.« و پس سوي قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم آن حال تمام بر یادم بود و بر من کار کرد با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم اکنون باید از خواب چهل ساله نیز بیدار شوم. اندیشیدم که تا همه افعال و اعمال خود بدل نکنم فرج نیابم.
احوال سنایی
سنایی در آغاز کار به مداحی اشتغال داشت و همان زندگی طربآمیز شاعران درباري را میگذراند ولی چنان که باید کام خود از روزگار حاصل نمیکرد و از اشعار آبدار و استادانه خویش نصیبی نمیگرفت و رادمردان و ممدوحان موجبات رضاي وي را چنانکه باید فراهم نمیآوردند و او دردناك و مستمند در چنگ آز گرفتار بود. تا اینکه یکباره خرسندي پرده از روي زیباي خود انداخت و او را از ظلمت طمع رهایی بخشید و جمال حق، واله و شیدایش ساخت چنان که دست از جهان و جهانیان بشست؛ از آدمیان ببرید؛ از نیک و بد زمان و از غایت هشیاري بدگمان گشت... برخی داستان »لايخوار« را دربارة تحول سنایی درست و واقعی نمیدانند؛ ولی هر چه هست نشانی از این است که سنایی در حالی که براي اجراي کار معمول خود عازم دربار بوده، چنین عباراتی را میشنود و متحول میشود و سنایی دردخوار میشود حجت خراسان با شعري مشحون از حکمت و پند و اندرز.
الهامات شاعرانه
عرفی
از وقایع زندگی عرفی یکی این است که در یکی از تذکرهها گویا آمده است که روزي عرفی در حرم امیرالمؤمنین علی علیهالسلام خادم یا شمعدار بارگاه را دید که روبهروي ضریح مطهر ایستاده و شعري میخواند سست و ضعیف با این عبارتها که:
شمع میسازم برایت اي علی قدر این گلدستههایت اي علی این شعر سبک در خاطر عرفی میماند و روز بعد باخبر میشود که تاجر معتبري، مبلغ هفتگی به عنوان صله به دستور امام علیهالسلام در عالم وقعه به شمعساز پرداخته است. عرفی به فکر میافتد که قصیدهاي بگوید و در آن جایگاه بخواند، شاید صلهاي شایان عایدش شود. لذا روزي دیگر با قصیدهاي به حرم میرود و قصیدة خود را میخواند و چند روزي منتظر میماند و خبري نمیشود. قصیدهاي دیگر میسازد و میخواند و باز از جایی صلهاي نمیرسد و سومین قصیده هم بیپاسخ میماند.