بخشی از مقاله

چکیده

در شاهنامه فردوسی به نام پرندگانی بر میخوریم که به گمان ما انتخاب آنها از سوی فردوسی، تنها به دلیل همراهی با روند روایتها و دلایل وزنی و زیبایی شناسی نیست. بررسی ما در شاهنامه نشان میدهد که فردوسی در انتخاب و اشاره به برخی پرندگان در شاهنامه، آگاهانه عمل کرده است؛ چنان که می توان ارتباط عمیقی میان این انتخاب ها و برخی مفاهیم اسطورهای یافت. مهمترین عنصر اسطورهای که پرندگان یاد شده در این پژوهش با آن در ارتباط هستند، صبح دمان و خورشید است. پرندگانی مانند کلاغ، خروس، چکاو، سیمرغ، زاغ و... در آیینهای ایران باستان از جمله میتراییسم و نیز در اسطورهها با خورشید، روشنایی و ظلمتستیزی ارتباطی ظریف و قابل بررسی دارند. در این مجال با بررسی جایگاه اسطورهای و باستانی این پرندگان و بیان برخی شواهد شعری شاهنامه، به بررسی ارتباط موجود میان آنها پرداخته شده است.

ارتباط تنگاتنگ متنهای حماسی با اسطورهها یکی از بارزترین ویژگیهای این متون است. شاهنامه فردوسی به عنوان یگانه جاودان اثر حماسی فارسی نه تنها از وجود این ارتباط دور نیست؛ بلکه بر اساس بسیاری از پژوهشها میتوان به این نتیجه رسید که ارتباط شاهنامه با مفاهیم اسطورهای گوناگون به نوعی آگاهانه و نظام مند پیریزی شدهاند. فردوسی بارها با نوع انتخاب شخصیتها، نام ها و داستان پردازی های گوناگون، آگاهانه بودن انتخابهای خود و ارتباط موجود میان آنها و اساطیر را تایید کرده است. از میان این گزینشهای فردوسی که به گمان ما با برخی مفاهیم اسطوره ای در ارتباط هستند، پرندگان هستند که بررسی ما در مورد جایگاه آنان در نظر فردوسی نشان دهنده ارتباط ظریف این پرندگان با عنصر اسطوره ای خورشید و مفاهیم مرتبط با آن است.

1-1 بیان مسئله

خورشید از آن دسته عناصر اسطورهای معنادار است که خویشکاری گسترده و عمیقی در اساطیر جهان دارد. اهمیت خورشید یا مهر در روایتهای اسطورهای، مانند دیگر پدیدههای طبیعی زندگی بشر، بی شک به اهمیت این عنصر طبیعی در زندگی او باز می گردد. زمان برای انسان، با وجود خورشید معنا می یابد؛ آغاز روز و دمیدن صبح با وارد شدن و طلوع خورشید؛ نیمروز با به میان آسمان رسیدن خورشید و شب هنگام با رفتن و غروب آن تعریف میشود.

به همین ترتیب گردش ایام و آمد و شد روز و ماه و سال نیز با گردش خورشید روی میدهد. فردوسی با لحن گیرا و حماسی ویژهای که در شاهنامه دارد، به توصیف خورشید و رفتارهای آن میپردازد که البته صحبت از این توصیفها از اهداف این پژوهش نیست. آنچه در این تحقیق مورد نظر ما است بررسی گزینشهای فردوسی است که به گونهای هنرمندانه و آگاهانه با خورشید و جنبههای اسطورهای آن در ارتباط است. پرندگان، آن دسته از گزینشهای فردوسی هستند که چنین ارتباطی را به تصویر میکشند و مورد بررسی ما قرار گرفته اند.

2-1 ضرورت تحقیق آنچنان که در چکیده مطرح شد، گمان آگاهانه بودن انتخابهای فردوسی در شاهنامه به ویژه در مورد عناصر اسطورهای و آیینی همواره مورد توجه و قابل بررسی بوده است. با توجه به این نکته و نیز گستردگی جهان اسطورهها و مطالعات اسطوره محور، وجود پژوهشی درباره گزینش فردوسی در مورد پرندگان و ارتباط آنها با عنصر اسطورهای خورشید احساس می شد.

3-1 پیشینه تحقیق با توجه به بررسیهای نگارندگان این پژوهش، تا کنون تحقیقی مبتنی بر بررسی مورد نظر ما تدوین نشده است.

-2 نگاهی به جایگاه خورشید و صبح دمان در شرق ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه در مورد شب و روز در میان اعراب و ایرانیان گفته است: اعراب آغاز روز و شب را نقطههای مغارب که بر دایره افق است فرض کردهاند پس، شبانه روز به عقیده آنان از آغاز غروب آفتاب است از افق تا غروب آفتاب فردا و آنچه ایشان را بر این امر وادار نمود این است که ماههای عربی مبتنی بر مسیر کره ماه است و از حرکت قمر استخراج می شود.

دلیل پیروان این عقیده آن است که مرتبه تاریکی بر نور مقدم است و نور بر تاریکی طاری است؛ پس بهتر آن است که تاریکی را بر فروغ مقدم بداریم. اما میان غیر از عرب مانند رومیان و ایرانیان و مردم دیگر، روز و شب از آغاز طلوع آفتاب است از افق مشرق تا طلوع آفتاب از افق فردا؛ به عقیدهاین ملل روز بر شب مقدم است و دلیل این مدّعا آن است که فروغ، هستی است و تاریکی، نیستی و هستی بر نیستی تقدم دارد. - بیرونی، - 3B2 : 1363

صبح، روشنایی است که در مشرق پیش از طلوع خورشید پیدا میگردد، صبح روشناییِ به غایت ضعیف است و طولانی که ما آن را صبح دروغین و دم گرگ میگوییم و پس از آن روشنایی بر افق پهن میشود و آن را صبح راستین مینامند و سپس به سرخی افزوده میشود تا آنکه به کلّی آفتاب طلوع کند. - همان، - 8 1-2 خورشید و صبح دمان در شاهنامه فردوسی صبح در شاهنامه با نامهای مختلفی آمده است که اینطور به نظر میرسد که معانی آنها به هم نزدیک است و گاهی بدون هیچ تفاوتی به جای هم میآیند؛ شبگیر: انتهای تاریکی شب و قبل از اولین اشعههای خورشید.

به شبگیر چون شید بنمود تاج    زمین شد به کردار دریای عاج

- 47/8 -

سپیده: سحرگاه، هنگام سحر، صبح زود، سپیدی و روشن شدن هوا بدون دیده شدن خورشید. طبق اساطیر مهری، مهر قبل از طلوع خورشید بر فراز کوه میآید و همهجا را روشن میکند.

سپیده چو برزد ز بالا درفش    چو کافور شد روی چرخ بنفش    

- 62/7 -     

پگاه:صبح زود، اول بامداد         

ببود آن شب و بامداد پگاه    سوی بیشه رفتند شاه و سپاه    

سحرگه:صبح زود، اول بامداد     - 369/7 -             

رستم به پهلوانان پیشنهاد میدهد که سحرگاه به شکار بروند:    

سحرگه برآن دشت توران شویم    ز نخچیر و از تاختن نغنویم    

- 158/2 -     
بامداد: در پهلوی بامدات E PG W، از دو پاره بام + داد ساخته شده است. بام، در آن به معنی فروغ و روشنایی است. همین واژه را در »بامی«، در پهلوی بامیگ E PLJ نیز که به معنی روشن و درخشان است، باز مییابیم. »داد« در آن میتواند از »دادن« به معنی آفریدن برآمده باشد، بدان سان که در »بغداد« و»خداداد« و »مهرداد« نیز دیده میشود. - کزازی،1379،ج - 201: 1

ببود آن شب و بامداد پگاه    سوی بیشه رفتند شاه و سپاه

- 369/7 -

گاه بانگ خروس: بانگ خروس و صبح ارتباط جدایی ناپذیری دارند و همیشه باهم میآیند؛ فردوسی از این خصوصیّت استفاده کرده و گاهی به جای آوردن نام صبح، از گاه بانگ خروس استفاده می کند:

سپیده دمان گاه بانگ خروس    ببستند بر کوههی پیل کوس

- 61/5 -

بدانگه که بیدار گردد خروس       ز درگاه برخاست آوای کوس

- 355/5 -

حکیم فردوسی در نامور نامه خود دمیدن سپیده یا طلوع روشنایی را بادیدگاه متنوّع شاعرانه توصیف کرده است و از خورشید با عناوین بسیاری همچون: آفتاب، خورشید، خور، چراغ، شید، شمع گیتی فروز، فروزنده، گیتی فروز، گوهر دلفروز و هور، نام برده است.

چو برداشت پرده ز پیش آفتاب    سپیده برآمد ، بپالود خواب

- 103/ 1 -

چو برزد سر از کوه برتیغ شید    چو یاقوت شد روی گیتی سپید

- 159/ 1 -

چوتاج خور روشن آمد پدید    سپیده ز خمّ کمان بردمید

- 118/ 4 -

چو بفروخت از کوه گیتیفروز    برفتند از آن بیشه با باز و یوز

- 12/6 -

با اینکه لغاتی که در توصیف طلوعها از آنها استفاده کرده است مشخصاند، اما با وجود واژگان آشنا، هیچگاه یک تصویر واحد و تکراری خلق نشده است؛ تاج گنبد، خورشید تابنده، حریر سپید، روی رومی، خیمه آفتاب، چاک روز، گل شنبلید، چادر زرد، روشن چراغ، رخشان کمند، سندروس، چشمه روز، لعلفام، تیغ، نیام، درفش، گیتیفروز، سنان، زرّین سپر، تابان، رخشنده، زرّین-کلاه، چینیطراز، شمع، واژگانی هستند که در توصیف طلوع خورشید از آنها استفاده شده است، و همه موارد بهجز 61 بیت با »چو« آغاز شدهاند.

در شاهنامه طبیعت است که اغلب تصویرها را میآفرینداهمیّت. فلق و شفق در آن کاملاً هویداست؛ در جریان شاهنامه خورشید مقام شامخی دارد و این عجیب نیست - ماسه،. - 269 :1375 هنگامی که شب پا به گریز مینهد، آفتاب شمشیر آتشین خود را از نیام در میآورد، سپر زرّین خود را بلند میکند و کمند نور را به گنبد آسمان میافکند. سپس این مرد جنگی تبدیل به دلدادهای میشود و با ناخنهایش گونههای تیره شب را میخراشد، دست بر حلقه گیسوی شب میزند و لبان ماه را چنان میگزد که خون از آن جاری میشود. خورشید شروع به درخشیدن میکند همچون ماری که در گرد و خاک بغلطد.

در سراسر شاهنامه، مقاطع زمانی با دمیدن خورشید و غروب آن نمایانده شده است. قابل ذکر است که در بسیاری از این موارد توصیف طلوع خورشید با حالات حماسی مطابقت دارد؛ چنان که در توصیف رزم و کارزار، تصاویر بر آمدن خورشید با لشکر کشی، تیغ بر کشیدن، سپر بر روی گرفتن و تصاویری نظیر آن همراه شده است. در واقع فردوسی، هشیارانه به این تمهیدات اسطورهای جهتِ پی ریزیِ سبک حماسی دست زده استاز. سوی دیگر، تأثیرات به جا مانده از مهرپرستیِ کهن و اساطیر ایرانی که در این متن به چشم میخورد غیر قابل انکار است. در بیشتر ابیات صبح شاهنامه، خورشید نقش اصلی را ایفا میکند.

چو خورشید روشن بیاراست گاه    طلایه بیامد    ز نزدیک    شاه

- 125/9 -

چو خورشید    بنمود تابنده چهر    در باغ بگشاد گردان سپهر

پدید آمد    آن تودهی شنبلید    دو زلف شب    تیره شد    ناپدید

- 66/8 -

-3 پرندگان مهری در شاهنامه و ارتباط آنها با صبج دمان در شاهنامه فردوسی که بر محور حماسه و اسطوره استوار است، به نام پرندگان بسیاری بر میخوریم که هر یک آگاهانه و در مسیر پیشبرد زمینه حماسی و اسطوره ای روایت شاهنامه انتخاب شده اند. از میان تمام این نام ها و پرندگان، آنچه در محدوده بررسی این پژوهش قرار دارد، پرندگانی هستند که به طور ویژه ای با مفهو صبح دم در اتباط هستند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید