بخشی از مقاله
چکیده
تاریخ جهانگشا، به مثابهی متنی تاریخی-ادبی، آیینهای روشن از روزگار و رفتار خانان مغول و شماری دیگر از رویدادهای تاریخی، فراروی خوانندگان قرار داده است؛ جوینی - 623-681 ه.ق - ، مؤلف این اثر، در پرداخت، تبیین و گزارشگری خویش، جابهجا در حوزههای گوناگون مفهومی، اعم از: طبیعت، خانان مغول و...به شاهنامهی فردوسی، استناد نموده، ابیات این اثر عظیم حماسی را، در تاریخ خویش به کارگرفته است.
کاربردهای جوینی گاه، از منظر مفهومی، کاربردی شایسته است: کاربرد ابیات شاهنامه، در فضای تبیین و توصیف طبیعت بیرونی؛ این در حالی است که در شماری از موارد، به کارگیری ابیات شاهنامه در تاریخ جهانگشا، از منظر رعایت هویت ملی، روا شمرده نمیشود؛ از آنرو که با تغییر کاربرد، ابیات هویتنمای ملی شاهنامه، برای خانان یورشگر مغول خرج شده، کاربردی ناروا یافته است.جستار پیشرو، عمدتا در راستای تبیین کابردهای گونهی دوم نگاشته شده است.
مقدمه
ایرانیان در سده ی چهارم هجری، این بختیاری را یافتند که با تشکیل حکومتی ایرانی، »طرحی نو« در تاریخ هویت خویش دراندازند و زمینهساز گسترش زبان و فرهنگ فارسی شوند؛ هم ازاین روست که در سدهی چهارم شعر پارسی، به بلندای روشنی و رسایی خویش رسیدو مقدمه ای روشن، برای دورههای درخشندهی پس از خویش گردید؛ به گونهای که: ما در قرن چهارم و نیمه ی اول قرن پنجم، شاهد ظهور شاعران بزرگ و اشعار گوناگون هستیم.
- رک: صفا،1369 ج. - 309 :1 همگون با فضای اجتماعی و فرهنگی، یک گونه از سرودهها »سرودههای حماسی« در این مقطع زمانی، جایگاهی ویژه یافت؛ چنانکه میتوان باور یافت که، حماسه در معنای راستین خود، از سدهی چهارم، و با فردوسی و شاهنامهی سترگ وی آغاز گردید که به گفتهی صاحب چهار مقاله، همو بود که: »سخن را به اعلیعلیین برد و در عذوبت به ماء معین رسانید - «نظامی،. - 62 :1376 که فراتر از این، هویت و اندیشهی ملیای که در اثر حملهیاعراب و تسلط ترکان غزنوی میرفت تا به خاموشی گراید را دوباره زنده کرد. و در دو سدهی پنجم و ششم، همین اندیشهی ملیگرایانه است که خود را در منظومههای حماسیای چون بهمننامه، فرامرزنامه، گرشاسبنامه، کوشنامه و...نیز نمایاند.
در سدهی هفتم و با حملهی مغولان به ایران، ملیتگرایی، نه تنها بسیار کمرنگ و رنجور، که تقریبا از میان میرود و شوربختانه: »ملت ایران اندک اندک غرور ملی و ]دلبستگیهای[ نژادی خود را از دست داد وکار به جایی کشید که خونریزانی چون چنگیز و هلاکو و تیمور را که بویی از مردمی به مشام ناپاکشان نرسیده بود، برگزیدهی خداوند و خداوند ایران شمردند، و آنگاه، بر نیاکان خویش به گناه اینکه، بر آیین مجوس بودند، ناسزا گفتند و احیاناً آنان را ناپاک و نادان شمردند.
هر چه از قرن سوم و چهارم دورتر شویم برشدت اینگونه افکار و ضعف و انحطاط عوامل ملیت افزوده می شود تا به جایی که مفهوم ملیت، تدریجاً به درجات فراموشینزدیک می گردد و تقریباً از میان می رود - «صفا،. - 168 :1374آنچه در رسالهی اخلاقالاشراف عبید زاکانی آمده است: »اکابر سلف عدالت را یکی از فضایل اربع شمردهاند و بنای امور معاش و معاد بر آن نهاده...اما مذهب اصحابنا،که آناین سیرت اسوءِ سِیَر است و عدالت مستلزم خلل بسیار و آن را به دلایل واضح روشن گردانیدهاند - «عبید زاکانی، - 328 :1384، به خوبی گویای واژگونی مبانی حیات جمعی و دگرگونی هنجارهای اجتماعی در این دوره است.
عطاملک جوینی در چنین شرایط اجتماعی و در دامان چنین حکومتی،زاده شد، بالید و همراه با برادرش، خواجه شمس الدین صاحب دیوان، از کارگزاران دیرپای حکومت این زمان گردید. بدین ترتیب، اگر کارگزار بودن جوینی برای مغولان، از یک سو و خدمات او را، در آن دستگاه به مردم ایران، از دیگر سو، در کفهی دیگر ترازو بگذاریم، قطعاً کفهی خدمات جوینی به مردم ایران، سنگینتر مینماید. باور ملکالشعراء بهار، دراینباره، بر این فرضیه صحه میگذارد: »عطاملک جوینی و برادرش،شمس الدین صاحب دیوان، اگرچه خدمتهای پسندیده به خوانین مغول نمودهاند و بالطبع در این همکاری با آن طایفه، مظلمههایی بزرگ نیز به گردن گرفته و موجب رنج و تیرهروزی بسی مسلمانان و ایرانیان شدهاند، اما این همه، به سعهیفضل و کرم و ادب و حسن شِیَمی که داشتند، برابری ننمود ونام آن دو مرد، تا امروز بر سر زبان ها آمیخته با محبت و آفرین برده میشود.
عطاملک علاوه بر ادبدوستی خود، از ادبای عالی مقام زبان پارسی است و تاریخ جهانگشای، شاهد عدلی بر وفور فضل و قوت ادب و کثرت ذوق و قریحهی اوست - «بهار، 1370 ج. - 53-52 :3 اگر سعدی نیز در ستایش جوینی سروده است که: جهان نماند و اقبال روزگار تو باد که نام نیک تو باقیست تا جهان ماند - سعدی، - 629 :1382 هم از این روست.با وجود این و نیز با اذعان به جایگاه و مرتبهی برجستهی جوینی، ضرورت نگرشی نقادانه و نگاهی علمی، ما را بر آن میدارد که دریچهی خجستهی نقد را فرونبندیم و از منظر بررسی سیر نگرش حماسی در برهههای تاریخی، به نحوهی به کارگیری ابیات حماسی شاهنامه در تاریخ جهانگشا بپردازیم.
1-1 مسألهی تحقیق
شاهنامه به مثابهی متنی هویتساز ملی، در برههی زمانی خویش، هویتساز زبان و فرهنگ ایرانی گردید؛ این متن، در گذار ایام و در روزگار حاکمیت مغولان، تاریخ جهانگشا ی جوینی، کارکردی دیگر یافت؛ کارکردی نه در راستای تشّخص بخشی ملی-ایرانی، بلکه در کورهراه ستایشگری قومی دیگر، با رفتاری غیر انسانی. پژوهش حاضر با چنین رویکردی به تحقیق خواهد پرداخت.
2-1 پیشینهی تحقیق
تنها مقالهای که به پیوند شاهنامه با تاریخ جهانگشا پرداخته، مقالهای است با عنوان »بازتاب شاهنامه در تاریخ جهانگشای جوینی« از مرتضی مقصودی و ابوالقاسم رادفر. مقالهی نام برده شده، که در مراجعه به ابیات، مورد استفادهی این جستار قرار گرفته، تنها از دیدگاه مطابقت ابیات با دو شاهنامه ی مسکو و خالقی مطلق به بررسی و تحقیق پرداخته، لیکن از منظر انتقادی، که مورد نظر نویسندگان این مقاله است، هیچ بحثی صورت نپذیرفته است؛ هم از اینرو، این پژوهش، چه بسا نخستین پژوهش در این حوزه به شمار آید.
دربارهی جوینی
مؤلف تاریخ جهانگشا،علاءالدین عطاملک بن بهاءالدین محمد جوینی در سال 623 هجری متولد شد - جوینی، 1367، ج:1کا - .او و برادرش شمس الدین محمد، به خدمت هولاگو خان مغول درآمدند. خان مغول،خواجه شمس الدین را به وزیری برگزید؛ بغداد را به برادرش علاءالدین عطاملک واگذاشت - پیرنیا و دیگران، - 702 :1389 و بدینگونه، جوینی، مدت 24 سال از جانب هولاکو و پسرانش آباقا خان و احمد تکودار بر بغداد و عراق عرب حکومت کرد. - رک:جوینی، 1367، ج: 1 لج - لیکن به گفتهی اقبال آشتیانی، ترقی و ثروت فوقالعادهی اینان، »باعث تحریک حسِِِِِ غضب و حسد جماعتی از اعیان و متنفذین و عمال آباقا شد.«
- اقبال آشتیانی، - 216 :2536 و نتیجه آن شد که عطاملک را در زمان آباقاخان به زنجیر کشیده، بازداشتند و هرآنچه را که از اموال، در طول سالیان طولانی کسب کرده بود، به شکنجه و آزار، از وی گرفتند. در زمان سلطان احمد تکودار، از عطاملک دلجویی شد و سلطان، حکومت بغداد را دوباره به وی سپرد و جوینی، کارگزاران خود را بدانجا فرستاد.آنچه رشیدالدین فضلاالله دربارهی مرگ جوینی نوشته است، تأمل برانگیز است.
او چون شنید که امیر ارغونشاه، عمال او را به بند کشیده و یکی از آنها را که تازه درگذشته از قبر بیرون کشیده و در راه انداخته، به سردردی مهیب دچار شد؛ چنانکه، در سال 681 هجری، به واسطهی آن، درگذشت - رک:رشیدالدین فضلاالله، . - 789-777 :1374 ادوارد براون مستشرق انگلیسی، در وصف خاندان جوینی نوشته است که اینان، از نظر ادب دوستی و محبت به صاحبان علم و دانش و نیز کفایت و کارآمدی در وزارت و هم از نظر سرانجام کار، خاندان برمک در زمان عباسیان را به یاد ما میآورند - رک: براون ادوارد، 1357 ج:3 . - 32 به گفتهی جان آربری، صاحب کتاب، ادبیات کلاسیک فارسی، جوینی هرگز معنای زندگانی تحت حکومت ایرانی را در نیافت.
به گفتهی همو، جوینی که در لشکر کشی سال 654 هجری هولاکوخان به الموت، که به نابودی و فروپاشی مراکز فرمانروایی اسماعیلیان ایران انجامید، همراه وی بود و به سال 657 هجری به سمت حاکم بغداد، ارتقاء مقام یافت، در سال 658هجری تصنیف کتاب خویش، تاریخ جهانگشا، را که نام او را جاودان ساخت به پایان برد - رک:جان آربری، - 165 :1371؛ کتابی که مستند به قول بارتولد، از منابع برجسته و دست اول در شناخت احوال مغولان است، زیرا جوینی، »احتمالا، تنها مورخ ایرانی است که به مغولستان سفر کرده، وضع کشورهای آسیای شرقی را بر اساس تجربیات خویش به وصف کشیده است.
] از آنرو که[ در هیچ مآخذ دیگری، شرح فتوحات چنگیز خان به این مفصلی به دست داده نمی شود - «جان آربری، - 166 : 1371 بر این مبنا، از آن رو که جوینی، به مثابهی یکی از کارگزاران و دیوانسالاران حکومت مغول به شمار میآمده، چه بسیار که اینان را بزرگ داشته و گاه توان نظامی آنها را ستوده: »اگر اسکندر با استخراج چندان طلسمات و حل مشکلات که بدان مولع بودهست، در روزگار او]،چنگیز،[ بودی، از حیله و ذکای او تعلیم گرفتی«جوینی، 1367 ج - 16 :1 و گاه دیگری، منکوقاآن، را چه بسا به راستی عاقل و عادل خوانده و برای طول عمر او دعا نموده است - رک: همان: . - 16 در پایان یادکرد گفتهای سودمند است: »در زمان ایشان]،مغولان،[ یکی از شریفترین مشاغل، شغل مورخی بود« - نفیسی، 1363، ج - 135 :1 و چهبسا همین عشق و علاقهی مغولان به تاریخنگاری و ضبط حوادث و کشورگشاییها، یکی از انگیزههای بزرگ جوینی در تصنیف این کتاب بوده است.