بخشی از مقاله
چکیده
قرنهاي پنجم و ششم در ایران از دوره هاي پر تنش و جنجالی نحله هاي کلامی بوده است. تأسیس و تأثیر نظامیه بغداد و تألیف کتابتُهافت الفلاسفهشاهد این مدعاست که رسالتشان رساندن پیام کلام اشعري به جهان اسلام بوده است.حکیم عمر بن خیام نیشابوري در این دوره عمرش را سپري کرده است. وي وففیلس شاعر، ریاضیدان، منجم و طبیب بوده است. حکیم نیشابور دریاي پر تلاطم وجودش را به صورت رباعیات در ساحل وجود خود ظاهر ساخته است.
قالب شعري که بوي ایرانیت آن براي مشام آریایی آشناست. خیام رساله هاي کم حجم و پر محتواي فلسفی هم دارد که اگر مورد مداقه قرار گیرند چون مشعلی رباعیات منسوب و منحول به حکیم نیشابور را روشن خواهند ساخت. بر کسانی که متد در تحلیل شخصیت را نیک می شناسند، پوشیده نیست که شناخت شخصیت همواره از طریق آثار شخصیت امکان پذیر است نه یک اثر. البته مکانیسم روایی هم بی تأثیر نخواهد بود.
کسانی که با سطوح مختلف و متفاوت زبان و لایه هاي تو در توي آن نا آشناند، در شناخت خیام دچار کج فهمی خواهند شد. خیام در رباعیات خویش، که گنجینه اي از معارف عقلی می باشند، آگاه است که هرچه به اندیشه متعلق است ناپایدار است ولی خود اندیشه ماناست. از این روي حرف حساب حکیم نیشابور تفکّر است. مشعل تفکر و فلسفه در بسیار سرزمینها به خاموشی گراییده است ولی در ایران زمین به واسطه ي داشتن فرهنگ تفکر از دورانی بس کهن تا کنون همواره نور افشان بوده است هرچند براي اندیشمندانش تکفیر و تبعید ارمغان آورده است.
هر نقش عجب که زیر و بالاست برهان وجود حق تعالی است
هر مرغِ سخن که در ترانه است توحید سرايِ آن یگانه است
مقدمه
زندگی نوعی ملاقات است و گفتگو مرزي است که ما در آن ملاقات می کنیم - یانکلوویچ ،. - 36 : 1381 سخن از منبعی بیکران سرازیر می شود که در متافیزیکی بودن آن تردید نمی توان روا داشت. راه یافتن به اعماق سخن نیاز به اندیشه اي دارد که نمی توان وجهه ي فلسفی آنها را انکار کرد. سخن، هویت ذات انسان است. و نمی توان آن را از انسان جدا کرد و چون مخزنی در وجود انسانها نهاده شده است که گرانبهاترین حقیقت در آن یافت می شود و سخن به حکم داشتن مصداق، داراي مفهوم نیز هست. و چون مفهوم به حسب رتبه بر مصداق تقدم دارد. بنابراین نخستین چیزي که در باب سخن شایسته ي اندیشیدن است، مفهوم سخن است. و مفهوم سخن ویژه ترین صیدهاي درون است که تنها در گفتگو امکان بیرون خزیدن می یابد و خود را تسلیم دیدگان تیزبین و نکته یاب می کند. از همین روست که در منطق ارسطو فصل ممیز انسان با سایر موجودات را نطق دانسته اند و به قول سعدي:
به نطق آدمی برتر است از دواب دواب از تو به گر نگویی صواب
- سعدي، - 145 : 1384 هر اندیشمندي سخنی دارد و هر سخنی جهانی از اندیشه هاست. و هر که اندیشه اي دارد پس جهانی دارد:
هر آن کاو ز دانش برد توشه اي جهانی است بنشسته در گوشه اي - فریومدي، - 424 : 1363
ظهور اشخاص در سخنهایشانیداستپ و دمهاي گرم و سرد از طریق سخنان قلبی و قالبی قابل تمیز
است. موجز آنکه سخن، ترجمانِ جان است. سخن به گفتگو می انجامد و به واسطه ي نوشتار، مکتوب می گردد تا برجریده ي عالم دوام آورد:
بماند سالها این نظم و ترتیب ز ما هر ذره خاك افتاده جایی
قرض نقشی است کز ما باز ماند که هستی را نمی بینم بقایی
مگر صاحبدلی روزي ز رحمت کند در کار درویشان دعایی - سعدي،:1384 دیباجه -
در سخن، اندیشه داراي سیالیتی است که میزان و مقدار آن در نوشتن، اگر داراي قدرت و قوت باشد. به لحاظ جریان کمی فیوکی تنازلی آشکار دارد. و بازسازي فضاي سخن مکتوب شده مرهون تقلّب و در خود دیدن خواهد بود.
شناخت متُد
هر علمی داراي روش و متدي متناسب با موضوعش می باشد. البته این مقال در مقام پاسخ به این پرسش نپرداخته است که اختلاف علوم در متد است یا موضوع آن، ولی قدر مسلّم آنکه هر علمی داراي روش و متدي متناسب با موضوعش می باشد ؛یعنی متدهاي علوم متفاوت است ولی متد هر علمی یکی بیشتر نیست. در شناخت شخصیتها نیز باید قایل به متدي بود. متدي که در شناسایی اشخاص پیش باید گرفت شامل ملاحظه ي آثار، شرح زندگی، نوع زندگی، معاشرتها، استادان و معاصرین اوست.
در ملاحظه ي آثار یک شخصیت، ما با متن واقعی و اصلی اندیشمند مواجهیم و در بقیه موارد نیازمند به مکانیسم روایی و مواریث سرگردان هستیم. اگر منابع موجود هم در موضوع مورد مطالعه اندك باشد در تحریف متد تأثیري ندارد ولی می توان به نقض و کمال متد قائل شد. بنابراین متد یک امر ثابت است. براي شناخت شخصیتها نخست باید از آثارشان اقدام کرد. یعنی اصل، گفته ها و نوشته هاي خود شخصیت می باشد ولی گزاره ها هم می توانند قرینه و مفسر باشند.
کسانی که فارغ از چشم اندازه هاي کلّی، صرفاً به یک اثر از اندیشمندي نظر دارند راه پژوهش را یک چشم پیموده اند. به عنوان مثال اگر کسی کتاب روضَه التَلسیم خواجه نصیر الدین طوسی را مطالعه کند به این نتیجه خواهد رسید که وي یک اسماعیلی تمام عیار و حتّی یکی از دعاه است. ولی اگر شرایط زندگی خواجه و چرایی پناه بردن او به قلعه هاي حصار الموت دانسته شود هرگز وي را اسماعیلی نخواهیم دانست.
این تعارض از طریق دیگر اثر خواجه به نام شرح تجرید مشهود می شود. البته شرایط تاریخی هم در این تفسیر مددگر خواهند بود گرچه هیچ تاریخی به ذاته حجت نیست - ابراهیمی دینانی،. - 319:1385 مواریث سرگردان و مکانیسم روایی را به طور مطلق نمی شود نپذیرفت؛ زیرا اگر چنین اتفاقی روي دهد. دیگر چه فرقی میان توارث، انجیل و شعر شاملو باقی خواهد ماند؟ یا در مورد قرآن کریم هم اگر تاریخ اسلام را نادیده انگاریم دست کم جنبه ي وحیاتی آن بر ما مجهول باقی خواهد ماند. این درسخنمورد حکیم نیشابور نیز صادق است و شرابِ نیشابوري حکیم عمر خیام، میِ انگوري نیست که اگر بود مولاي بلخ از قول خیام آوازه ي لاشربوادرل ایام نمی افکند:
هزار جان گرامی فداي آن یاري که به مجلس ما امر اشرابوا دارد
چگونه میِ انگوري از عهده ي حلﱢ اسرار عالم بر خواهد آمد؟ ابوالعلايِ معرّي یک فیلسوف است که قصایدي هم سروده است و محتواي برخی از قصاید در »چرا به این عالم آمده ایم؟خلاصه« می شود اما قصاید توحیدي هم در آثارش مشهود است با این حال در اندیشه ي کسانی پیشانیِ ابوالعلاء ممهور به مهر نیهیلیسم است. البته منظور این مقال دفاع از وي نیست! کسانی سعدي را صرفاً اشعري پنداشته اند، هر چند وي در مدرسه نظامیه ي بغداد تحصیل کرده است و تلقین و تکرار هم داشته و در برخی قصایدش اراده ي حق برجسته می نماید و یا در دیباچه گلستان نسبت به بندگانِ گبر و ترسایی یکمبدسگالی روا داشته است اما نگرش جامع الاطراف نسبت به نوشته هاي منظوم و منثور وي آنان را به این نکته رهنمون خواهد شد که سعدي از اشعریت عبور کرده است.
کسانی از این هم فراتر پیموده اند و عرفان را با اشعریت یکی انگاشته اند و برخی عرفا را در زمره ي متکلمان به شمار آورده اند، تنها به این حکم که شخصیتهایی این چنینی در خانواده اي اشعري تربیت یافته اند و یا در محیطی اشعري تأدیب گشته اند. یا در آثارشان صورتهاي برخی مسائل، اشعري نموده است. در مقام انتقاد از اندیشه هاي چنین کسانی باید این پاسخ یادآوري شود که دراموسِق عرفانی، عقل هر چند مکتب ساز است و فلسفه ساز ولی از هر دو فراتر می رود. تفکر عرفانی، وهمیات و قطعیات نیست.
شاهد مثال براي این ادعا تذکره ي خود نوشت حجه الاسلام امام محمد غزالی به نام المنقذ منَ الضﱢلال مکفی می نماید. کسانی که سلوك عقلی دارند در یک مرتبه توقف نخواهند داشت. این خاصیت ذاتی عقل است که چون بنّایی، می سازد و پیش می رود و در چارچوبی که خود ساخته است محبوس نمی ماند. کسانی چون خیام، عطار، سعدي و از این دست سالکان که همواره بهمنِ» مطلق« نظر داشته اند، درمنِ» انضمامی« خلاصه نخواهند شد؛زیرا منِ انضمامی »من ها« است به قول مولاي بلخ:
زین دو هزاران من و ما اي عجبا من چه منم؟ عربده را گوش بده دست منه بر دهنم