بخشی از مقاله

چکیده:

فیه ما فیه، مهمترین اثر منثور مولانا، با نقد »صورتگرایی« و تأکید بر »نیت« کلام و »کارکرد« متن آغاز میشود. مولانا در مسیر نیل به معنای منظورشناختیِ«» آیات و احادیث، به تفسیر متوسل میشود و از آنجایی که تفسیرناگزیر از مجاریِ ترجمه میگذرد، به تناوب دستاندرکار ترجمه میگردد. مقاله حاضر با الهام از چارچوبنظریِ »تاریخنگاریِخُرد« - آدامو، - 2006 و ملاحظه روش تاریخنگاری ترجمه آنتونی پیم 1992 - ، - 1998، بر یکی از وجوه هنریِ مغفولمانده و در عین حال پراهمیت مولانا در فیه ما فیه انگشت میگذارد: خداوندگار معنا در ساحت مؤول و مترجم. بدینمنظور، پس از مروری بر پیشینه مطالعاتیِ موجود و معرفی اجمالیِ مبانی نظری و روششناختی تحقیق، به گونهشناسی ترجمه در فیه ما فیه پرداخته و با تحلیل نمونههایی از هر یک از آن گونههای ترجمه، ابعاد مختلف کنش ترجمانی مولانا را کند و کاو کردهایم.

یافتههای مقاله مبین آن است کهمولانا در مواجهه با التقاط زبانیِ عربی- فارسی به شیوهای واحد واکنش نشان نداده است به گونهای که میتوان انواع ترجمه را در فیه ما فیه به چهار طبقه عمده تفسیری، اقتباسی، آزاد و مبدأگرا دستهبندی کرد. بطور کلی، »تلفیق تقریباً همیشگی ترجمه و تفسیر در فیه ما فیه«، »قرابت معیارهای نگارش تألیفی و ترجمهای در نثر مولانا« و نقش» انکارناپذیر جایگاه رفیع معنوی و فرهنگیِ وی در از میان بردن فاصله متعارف تألیف و ترجمه« از ویژگیهای کردار ترجمانی مولانا در مسیر دستیابی به »معنای باطنی« و نیل به »تعادل نقشی« بوده است.

کلیدواژهها: مولانا، فیه ما فیه، ترجمه، تاریخنگاریِ پیم، تاریخنگاری خُرد.

-1 مقدمه

یکی از راههایی که ما را در آشنایی با سنت ترجمه و استخراج هنجارهای معمول در آن یاری میرساند، توجه به و تحقیق بر آثاری است که به زعم تألیفی تلقیشدنشان میتوان ردپایی از ترجمه را در دورههای مختلف تاریخی در آنها بازیافت. این سخن به معنای تأکیدی دوباره بر دیدگاهی است که پیشتر نیز گفته شده است - فرهادی و خانجان، 54 :1394؛ خانجان و فرهادی، : - 150 : 1395 اگر میخواهیم در برابر انحصار و غربمحوریِ مسلط بر حوزه مطالعات ترجمه قد علم کنیم، چارهای نخواهیم داشت جز آنکه بر سنت ترجمه معمول در ادوارتاریخیِ این مرز و بوم اشراف یابیم. در این مسیر، البته، نباید کار خود را تنها به بررسی آثاری محدود کنیم که به تمامی ترجمه بودهاند یا ترجمه تلقی شدهاند، بلکه لازم است با ژرفنگریِ بیشتر به گذشته بازگردیم و جای پای ترجمه را در دلمتونِ تألیفی، تصحیحات، تذکرهها، تحشیهها و نظایر آنها نیز بازجوئیم. لازم است زوایای تاریک و گوشههایی از اعصار گذشته را که تا کنون کنار گذاشته شدهاند، یک بار دیگر و این بار از دریچهای متفاوت کند و کاو کنیم.

چنانکه میدانیم،آشناییِ ما با سنت ترجمه در ایران بیشتر بر گسترهزمانیِ عهد قاجار به این سو متمرکز بوده است که طی آنمیلِ به تجددخواهی، جستجوی اندیشه-های نو و نیاز به درک دنیاهای فکری، علمی وهنریِ متفاوت همواره از مجاریمیانجیِ ترجمه عبور کرده استطیِ. دوره یادشده، تداولوافرِ ترجمه در ایران ورودِ مباحث مختلف و ژانرهای گوناگونادبیِ بیگانه از طریق ترجمه آن چنان کلیت صحنه را اشغال کرده بود که شاید پر بیراه نباشد اگر ادعا کنیم که این امر خود مانعی بر سرراهِ پرداختن به آثار ادبی اصیل بومیِ این سرزمین بوده است.مبحث تازهای که در یکی دو دهه گذشته در حوزه مطالعات ترجمه با عنوان تاریخنگاریِ ترجمه گشایش یافته است - و پیشینه آن در ایران حتی به یک دهه نیز نمیرسد - تلاش دارد تا با رویکردی نظری و روششناختی به بررسی وواکاویِ تاریخ ترجمه بپردازد.

این حوزه پژوهشی در ایران بسیار جوان و نوپا است تا بدانجا که نخستین کتاب تاریخ ترجمه در ایران - آذرنگ، - 1394 همین تازگی به چاپ رسیده است. کتاب یادشده نیز با آنکه در خلاءملموسِ پژوهشهای تاریخی ترجمه در ایران اثری بسیار مغتنم به شمار میآید، اما دامنه شمول آنعمدتاً واقعهنگاری تاریخی است و فرصت چندانی برای تحلیلهای روششناختی و ارزیابیهایمتنیِ مفصل با محوریت مسائل روز مطالعات ترجمه نداشته است. حال آنکه در باور صاحبنظرانی همچون پیم، یکی از اهداف نگارش تاریخ ترجمه بازخوانیِ» گذشته از منظرموضوعاتِ محوری روز]در حوزه مطالعات ترجمه«[ است - پیم، 1998 به نقل از آدامو، . - 85 :2006

از نگاه نگارندگان مقاله حاضر، چنانچه بخواهیم از دیدگاهی کاربردی و عملگرایانه به تاریخ ترجمه در ایران بنگریم، ناگزیر از انجام پژوهشهایخُرد در توصیف و تبیین عملکرد و شیوه کار مترجمان ادوار تاریخی این سرزمین خواهیم بود تا بتوانیم درک درستی از سیر تطور، دگرگونی، پیشرفت و پسرفت در سنت ترجمه ایرانی طی قرون و اعصار گذشته به دست آوریم.با چنین نگاهی به سنت ترجمه ایرانی، پژوهش حاضر این بار بر چند و چون ترجمه عبارات و الفاظعربیِ بکار رفته در کتاب فیه ما فیه نظر خواهد انداخت؛ کتابی که آن را به درستی مهمترین اثر منثور مولانا جلالالدین محمد بلخی دانستهاند - همتی، :1391 . - 80

فیه ما فیه دربردارنده گفتارها و مجلسگوییهایِ پراکنده مولانا و گنجینهای عظیم از معارف دینی، احوال عرفانی، مسائل اجتماعی، موضوعات تربیتی و سیاسی است که وی بر شاگردان خود تقریر کرده است. مولانا در فیه ما فیه، آیات قرآنی و احادیث نبوی را به شیواترین، روشنترین و گاه کوتاهترین زبان ممکن از رهگذر داستانها، حکایات و تمثیلهای زیبا و به مدد تجارب عرفانی خویش تفسیر و تأویل کرده است. وی در این کتاب، به تناوب مخاطبان خود را به قرائتی خلافآمدعادتِ مرسوم از متن قرآن مجید دعوت کرده - درودگریان، - 13 :1391 و از طریق گفتگویی بیواسطه،همپایِ آنان اندیشیده است تا بتواند بدانخوانشِ دیگرگون نائل آید.

باآنکه مولانا به واسطه دانش بیکرانِ خویش در هنر شاعری، فن سخنوری، فلسفه، عرفان، تصوف و برخی علوم عقلی و نقلی شهره آفاق بوده است، بااینحال، نمیتوان تبحر او را تنها به این زمینهها محدود کرد. تاکنون، پژوهشهای بسیاری با رویکردهای نظری گوناگون درباره ظرایف هنری، ادبی و فلسفی آثار منظوم و منثور مولانا صورت گرفته است اما چنین به نظر میرسد که در سایه قریحه شاعری نویسندگیِ او یکی از ابعاد بسیارمهمِ آفرینشفکریِ وی که بطور مستقیم و غیرمستقیم به هنر »ترجمه« ارتباط مییابد، ناشناخته مانده است. در بسیاری از گفتارهای فیه ما فیه - و نیز در مثنویِ معنوی - حُسن، ترجمهای درنهایتِ ظرافت و زیبایی به عمل آمده که اغلب به فهم ژرفتر، شفافتر و بسطیافتهترِ معنا و منظور آیه، حدیث و یاروایتِ مورد نظرانجامیده است. بدین ترتیب، یکی از سرراستترین وجوه هنری و فکری مولانا در عین شگفتی تا حدود زیادی مغفول مانده است: خداوندگار معنا در قامتمؤوِل و مترجم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید