بخشی از مقاله
منظور از تفسير عكسهاي هوايي، شناسايي عوارض و تعيين حدود و استخراج ويژگيهاي آنها بر روي عكسهاي هوايي ميباشد.
شناخت خود عارضه و استنباط بعضي ويژگيهاي آنها مانند رطوبت خاك، ناخالصيهاي درون آب، جنس سنگها، نوع محصولات كشاورزي، كيفيت ساختمانهاي شهري و صدها ويژگي ديگر، براي جغرافيدانان بسيار مهمتر از ابعاد هندسي عوارض ميباشد. مثلاً در ارزيابي توان كشاورزي يك
منطقه دانستن بافت، رطوبت و حاصلخيزي خاك مزارع بسيار مهمتر از اندازه خود مزارع ميباشد. يا در بررسي شهرها علاوه بر اندازه ساختمانها و خيابانها، كيفيت آنها هم از نظر جنس مصالح به كار رفته شده، آرايش مكاني و شكل هر كدام در نظام كلي شهر اهميت خاصي دارد. همچنين اين ميزان انعكاس ابراست كه رطوبت و ظرفيت پارشي آن را مشخص ميكند، نه اندازه آن بيشتر اوقات، ابرهاي سيروس تمام آسمان را ميپوشاند بدون اينكه قطرهاي باران توليد كند، اما ممكن
است يك ابر كومولونيموس محلي رگبار شديدي به وجود بياورد و سبب بروز خسارت و حوادث ناگواري گردد. بنابراين متخصص عكسهاي هوايي بايستي اطلاعات كافي درباره اندازهگيري ابعاد، تشخيص نام و شناسايي ويژگيهاي عوارض روي عكسهاي هوايي كسب كند.
قبل از شروع به شناسايي عوارض روي عكسهاي هوايي موارد زير را بايستي در نظر گرفت:
1- باند عكسبرداري عكسهاي هوايي معمولي بر اساس ميزان انعكاس تهيه ميشوند. ميزان انعكاس باد، يك عارضه معين در باندهاي مختلف طيف الكترومغناطيسي فرق ميكند. مثلاً در باند آبي گياهان روشن از خاك ولي در باند قرمز خاك روشنتر از گياه ديده ميشود. بنابراين اگر باند عكسبرداري معلوم نباشد ممكن است كه در شناخت عوارض دچار اشتباه گرديم، بايستي متذكر شد كه تمام عكسهاي هوايي موجود در باند مربي تهيه ميشوند، تعداد بسيار كمي در باند نامرئي مادون قرمز نزديك گرفته ميشود. پس ما ميتوانيم فرض كنيم كه باند تمامي عكسهاي موجود باند مرئي است.
2- مقياس عكس، مقياس عكس دراندازه عوارض اثر ميگذارد، مثلا ممكن است يك مدرسه در عكس با مقياس به صورت باد يك خانه معمولي ديده شود و براي تشخيص آن از منازل اطراف
بايستي از عكسهاي استفاده كنيم. يا اينكه گله گاوها در عكسهاي به گله گوسفند بيشتر شباهت دارند تا به گله گاو. بنابراين مقياس عكس بيشتر بر روي اندازه عوارض اثر ميگذارد و براي شناسايي عارضهها بايستي به اندازه نسبي آنها در مقياس عكس توجه شود.
1-2 (توضيح خيلي كوتاه درباره ابرهاي سيروس و كومولونيموس لازم است)
3- زمان عكسبرداري؛ زمان عكسبرداري شامل فصل و ساخت عكسبرداري ميشود. براي اجراي اهدافي خاص بايستي فصل مناسب تعيين شود. مثلا براي تشخيص انواع گياهان در تابستان و براي تشخيص رطوبت خاك در بهار عكسبرداري ميكنيم. اثر فصل عكسبرداري بر روي انعكاس عوارض مشهو تر است و در تفسير رنگ عارضه بايستي فصل عكس برداري را در نظر بگيريم.
براي شناسايي عارضه اي معين، بايستي از نشانهها و يا معيارهايي استفاده كرد. به عبارت ديگر هر عارضه اي با توجه به ويژگيهاي خاص از ديگران شناخته ميشود. مثلا، مسجد از كليسا از روي شكل آنها، باغ از روي جنگل از روي آرايش مكاني آنها و يا قسمت قديمي شهر از قسمت جديد آن از روي آرايش خيابانها و پوشش گياهي و.. شناخته ميشود.برف روي كوهستان را بر اساس آرايش ظاهري آنها ميتوان از ابر جدا كرد، در صورتي كه از نظر رنگ زمينه هر دو سفيد به نظر ميرسند. يا برف از زمينهاي شوره زار بر اساس موقعيت آنها تشخيص داده ميشود. زمينهاي شوره زار در منطقه پست و هموار وپوشش برف بر بالاي كوهستانها ديده ميشود، كليه عواملي كه در شناسايي عوارض استفاده ميشوند معيارهاي شناسايي عوارض ناميده ميشوند.
معيارهاي شناسايي عوارض
براي شناسايي عوارض در طبيعت، معمولا از ويژگيهاي منحصر به فرد آنها استفاده ميشود.مثلا درخت تبريزي از نظر قد و اندازه و شكل با درخت كبودي تفاوت ندارد و فقط شكل برگهاي آنهاست كه از همديگر متمايز است. تشخيص اين دو عارضه بر اساس برگ آنها در روي عكسهاي هوايي امكان ندارد. خيلي از معيارها هستند كه در عالم طبعيت معياري خوب براي شناسايي هستند ولي بر روي عكسهاي هوايي كابردي ندارند. معيارهاي كارآمد در روي عكسهاي هوايي محدود هستند و عبارتند از :
شكل، اندازه، سايه، بافت،آرايش مكاني، رنگ زمينه، موقعيت نسبي.
شكل عارضه:
بارزترين ويژگي عوارض كه در نگاه اول بر روي عكسهاي هوايي برداشت ميشود شكل آنهاست. شكل عوارض مستقل از مقياس و فصل عكسبرداري ميباشد. و فقط زاويه عكسبرداري در آن تغيير به وجود ميآورد. بر روي طبيعت ما معمولا عوارض از بالاي سر عوارض نگاه ميشود. با توجه به اينكه عكسهاي هوايي مايل كاربرد كمتري دارند و بيشتر عكسهاي هوايي موجود به طور عمودي تهيه شده اند مفسر عكسهاي هوايي عمودي هم به استثناي قسمت مركزي عكس، عوارض به صورت مايل ديده ميشوند. در هر صورت شكل نشانه بسيار خوبي است و براي تشخيص عوارض از همديگر، بعضي از موارد كاربرد شكل عارضه و شناسايي آن در زير آورده ميشود.
اندازه عارضه:
بعد از شكل، دومين ويژگي عارضه كه به آساني چشم بيننده را به خود جلب ميكند، اندازه آن است. در شناسايي عارضه، بايد هر دو اندازه مطلق و اندازه نسبي آن مو.ردتوجه قرار گيرد. اندازه مطلق عوارض تحت تاثير مقياس عكس و فاصله آساني آن ميباشد. مثلا در عكسهاي به اندازه گوسفند و يا يك درخت تبريزي بلند، به صورت بوته اي كوچك درنظر ميآيد در عكسهاي ميتوان درختان يك تاكستان را از هم جدا ديده و آنها را شناسايي كرد. در صورتي كه در عكس با مقياس ممكن است آنها را نتوان از هم تشخيص داد و چه بسا كه تاكستان را با مزرعه ذرت يا گندم رسيده اشتباه كرد. بااين كه بر اساس تنها اندازه عارضه، يك كشتي بزرگ در عكس به صورت يك قايق كوچك جلوه ميكند و از طرف ديگر قايقي مجهز و آراسته در عكس به صورت يك كشتي بزرگ به نظر ميرسد. البته مفسر ورزيده و كاردان براثر تمرين زياد ميتواند اندازه عوارض را در مقياسهاي مختلف حدس بزند و آنها را شناسايي كند.
عامل ديگركه در اندازه عوارض،بويژه بلندي آنها اثر ميگذارد فاصله اساس عكس يا فاصله اساس هوايي است. همانطور كه در آخر فصل چهارم اشاره شد. ميزان درشت نمايي ارتفاع عوارض با
فاصله مركز عكسهاي متوالي رابطه مستقيم دارد. بنابراين هر قدرفاصله اساس عكس بيشتر شود مقدار درشت نمايي اين عوارض هم بيشتر ميگردد. به عبارت ديگر ما عوارض را در طبيعت با چشمان خود ميبينيم كه فاصله بين دو مردمك آنها ثابت و نسبتا كمتر است. اما موقعي كه هواپيما از آنها عكسبرداري ميكند. فاصله بين دو مركز عكسهاي متوالي چندين برابر فاصله بين دو مردمك چشم انسان است. درنتيجه، هنگام ديد استريوسكوپي حد ارتفاع عوارض بزرگتر به نظر ميرسد. مثلا ممكن است ما در زير استريسكوپ دامنه اي بسيار تند بينم و فكر نكنيم كه بتوان با اتومبيل از آن عبور كرد. اما موقعي كه به طبيعت مراجعه ميكنيم. مشاهده ميكنيم كه شيب دام
نه بسيار كمتر از آن است كه در زيراستريوسكوپ ديده ميشود. البته اين ويژگي در مشاهده استريوسكوپي ديده ميشود. روشهاي اندازه گيري ارتفاع عوارض، ارتفاع طبيعي آنها را تعيين ميكند. اگر ما از يك منطقه طبقات خانهها بسيار بلند است و يا اين كه چگونه توانسته اند جادههاي اتوميبل رو را در دامنههاي بسيار تند احداث كنند. اگردرزير استريوسكوپ به عكسي از دره چالوس نگاه كنيد، دامنهها چندين برابر تندتر و ترسناك تر از طبيعت ديده ميشوند.
درشناسايي عوارض عكسهاي هوايي، اندازه نسبي عارضه كارآمدتر از اندازه مطلق آنهاست. مفسر عكسهاي هوايي معمولا عارضهها را در طبيعت با هم مقايسه ميكند و آنها در رابطه با هم ميشناسد. مثلا منطق حكم ميكند كه هميشه قايق كوچكتر از كشي و كاميون بزرگتراز وانت باركش باشد. خيابان دو طرفه به طور مسلم پهن تر از خيابان يك طرفه است. اگر در مزرعه اي دو حيوان بزرگ و كوچك مشاهده كنيم. حيوان بزرگتر به طور مسلم گوسفند نيست و حيوان كوچكتر گاو و اسب و الاغ نيست. در شهرهاي كشور ما، ساختمانهاي بسيار بزرگ حتما نمي تواند منزلي مسكوني باشد و ساختمان بسيار كوچك نمي توان يك مركز خدماتي مانند بهداري، مدرسه و..تصور كرد. در زير، بعضي از مواردي عوارض بر اساس اندازه شان شناسايي ميشوند آمده است :
در باغات كشاورزي، درختان انار، آلبالو، هلو و... بر اساس اندازه كوچكشان، درختان گردو،زرد آلو و يا بادام شناخته ميشوند. مزارع برنجي آبي بسيار كوچكتر، مزارع پنبه و يا گندم هستند. از طرف ديگر مزارع سبزيكاري كوچكتر از مزارع ديگرمي باشد. هر قدر مزرعه كوچكتر باشد ارزش محصول كاشته شده هم بيشتر است. مثلا ميزان بهره برداري از مزارع صيفي كاري اطراف شهرها بسيار زياد است و در نتيجه يك مزرعه كوچك هم تكافوي مخارج زندگي يك خانوار زا ميكند. همين خانواد
ه براي تامين زندگي خود از طريق كشت غلات حتما بايد مزرعه اي بزرگتر داشته باشد. جنگلهاي افرا و راش بسيار بلندتر از جنگله يا كاج و يا شمشاد ميباشند. بوتههاي شمشك اندازه ي كوچكتر از بوتههاي ذغال اخته و يا سرو دارند. از طرف ديگر اندازه تاج درخت، چنار، ممرز و افرا بسيار بزرگتر از تاج درختان كاج، سرو ويا شمشاد ميباشد و يا در مطالعه شهرها منازل وساختمانهاي متعلق به كم درآمد و منازل بزرگ از آن ثروتمندان شهرمي باشد. ساكنين خانههاي كوچك دو سه اتاقه را كارمندان و صاحبان خانههاي بزرگ با حياط بزرگ و استخروباغچه، بازاريان و كارخانه داران ميباشد. حياط يك مدرسه حتما بزرگتر از حياط يك منزل مسكوني است. كارخانه كشتي سازي بزرگتر از كارخانه اتومبيل سازي و فرودگاه شهر برگتراز ترمينال اتوبوسهاي مسافر بري است. پهناي خيابانهاي بلوار مانند بيشتر از خيابانهاي دو طرفه معمولي است. بر روي دريا، كشتي بزرگتر از قايق مسافربري است و يا در يك فرودگاه، هليكوپترهاي نظامي كوچكتر از هواپيماهاي مسافربري ديده ميشود.
زمنيه خاكستري:
براي تهيه عكسهاي هوايي معمولي، از فيلمهاي سياه وسفيد استفاده ميشود. در روي اين عكسها، عارضه اي كه بيشتراز همه انرژي را منعكس كرده باشد، سفيد تر و عارضه اي كه كمتراز همه منعكس كرده باشد، سياه تر ديده ميشود. بقيه عوارض هم بين سفيد وسياه يعني به رنگ خاكستري ديده ميشود. عارضه اي كه 60درصد از انرژي را منعكس كند روشن تر از عارضه اي ديده ميشود كه 40 درصد از انرژي را منعكس كرده است. تغييرات سياهي و سفيدي روي عكسهاي هوايي سياه وسفيد، زمينه خاكستري عكس ناميده ميشود.زمينه خاكستري عوارض
ي كه تمام انرژي را منعكس كند، سفيد و زمينه خاكستري عوارضي كه تمام انرژي را جذب ميكند سياه ميباشد. بنابراين زمينه خاكستري عوارض بر روي عكسهاي هوايي با ميزان آلبدوي آنها در باند عكسبرداري، رابطه مستقيمي دارد.. هر قدر آلبدوي عارضه بيشتر باشد، زمينه آن سفيدتر ميباشد. زمينه خاكستري عكسها مهمترين معيار شناسايي عوارض است.در واقع آنچه كه ما روي عكسهاي هوايي ميبينيم، چيزي جز زمينه خاكستري عوارض نيست و تمام ويژگيهاي ديگر عوارض مانند اندازه، و شكل و.. به وسيله زمينه خاكستري عكسها موجوديت پيدا ميكند.
آلبدو يا زمينه خاكستري يك عارضه در طول موجهاي مختلف فرق ميكند. و از عكس برداري در باند وسيع انجام گيرد، زمينه خاكستري روي عكس، بر اساس ميانگين انعكاس طيفي عارضه در طول موجهاي مختلف باند عكسبرداري تعيين ميگردد.
گياهان در بعضي طول موجها روشن تر از خاك و در بعضي ديگر تيره تر از خاك ميافتند. اما در روي عكسهاي هوايي معمولي كه درتمام باند مرئي تهيه ميشوند، تيره تر از خاك ديده ميشوند. اگر در تهيه عكسهاي هوايي از فيلم رنگي معمولي استفاده شود، هر عارضه به رنگ باندي ديده ميشود كه بيشترين انعكاس رادر آن دارد. براي مثال در عكسهاي رنگي معمولي گياهان سبز ديده ميشود چون بيشترين انعكاس را در اين باند دارند. اما درفيلمهاي رنگي مادون قرمز كه باند مادون قرمز يعني طول موج بيشتري انعكاس گياهان سبز را هم شامل ميشود. گياهان به رنگ قرمز ديده ميشوند ؛ دراين فيلمها براي نشان دادن انعكاس مادون قرمز از رنگ قرمز استفاده
ميشود.اگر جسمي تمام انرژي الكترومغناطيسي را در هر طول سه موج آبي و سبزو قرمز منعكس كند، در عكسهاي هوايي و رنگي سفيد ديده ميشود ودر صورت جذب تمام انرژي، در عكسهاي رنگي هم سياه ديده ميشود.
همانطور كه قبلا نيز اشاره شده آلبدوي يك جسم به عواملي چون جنس و صافي سطح نسبت به طول موج انرژي تابشي انرژي بستگي دارد.بنابراين درتفسير و شناسايي عوارض روي عكس بايد به اين عوامل توجه كرد. مفسر بايد اطلاعات كافي درباره انعكاس طيفي عوارض طبيعت داشته باشد.
مفسر عكسهاي هوايي حداقل بايستي آلبدوي عوارض منطقه مطالعه خود را درباند عكسبرداري تخمين بزند. براي مثال بايستي بداند كه معادن ماسه روشن تر از زمينهاي اطراف ديده ميشوند.
ويامزرعه گندم رسيده، روشن تر از مزرعه يونجه و خاكهاي مرطوب تيره تر از خاكهاي خشك ديده ميشوند.
صافي سطح خارجي اجسام در رابطه با طول موج انرژي تابشي تعريف ميشود. در عكسهاي هوايي معمولي كه در باند مرئي ديده ميشوند.د رمجموع ناهمواري نسبي سطح خارجي اجسام بزرگتر از طول موج انرژي است. اما هر قدر ناهمواري نسبي سطح جسم كمتر باشد بخش انرژي كمتر انجام ميگيرد و انرژي انعكاسي بيشتري به دوربين ميرسد ودر نتيجه اجسام روشن تر ديده ميشوند. از طرف ديگر با افزايش تدريجي ناهمواري سطح خارجي جسم به مرحله اي ميرسد كه در سطح جسم سايه ايجاد ميشود و نو.ارهاي يك در ميان سايه زمينه خاكستري ايجاد ميكند. براي مثال ديوارهاي گچي صاف روشن تر از ديوارهاي گچي ناصاف ديده ميشود.اما اگر ناهمواري نسبي سطح جسم كوچكتر از طول موج انرژي تابشي باشد، به طوري كه زمينها يرسي، تيره تر از زمينهاي ماسه اي و جنگلهاي خزاندار روشن تر از جنگلهاي سوزني برگ ديده ميشوند. سنگهاي
انساني روشن تر از عوارض طبيعي ديده ميشوند.
آب قسمت اعظم انرژي باند مرئي را جذب ميكند و فقط در محدوده 48/0 ميكرون مقداري از آن را منعكس ميكند. محدودههاي آبي د رعكسهاي هوايي تيره تر ديده ميشوند. مگر آبهاي آلوده گل آلود كه به علت ناخالصي و مواد رسوبي روشن تر ميباشند. عوارض ديگر نيز به تناسب مقدار رطوبت موجود در آنها تيره تر ديده ميشوند. بعضي از موارد كاربرد زمينه خاكستري در شناخت عوارض در زير آمده است.
شناخت آبهاي صاف از گل آلود بر اثر زمينه خاكستري انجام ميگيرد، آبهاي گل آلود به علت ناخالصي وگل آلود بودن روشن تر ديده ميشوند. همچنين رودهاي كم عمق روشنتر ديده ميشوند. چون دراين رودها، امواج انرژي از آب عبور كرده و به ماسههاي كف آن برخورد ميكند و منعكس ميشود. خاكهاي ماسه اي روشن تر از خاكهاي آهكي و خاكهاي آهكي روشن تر از خاكهاي رسي مشاهده ميشوند. زمينه خاكستري بهترين معيار براي تشخيص زمينهاي بهم خورده از زمينهاي دست نخورده ميباشد. چون زمينهاي حفاري شده يا دست كاري شده به علت از بين رفتن پوشش گياهي و خاك هوموس دار سطح بالايي روشن تر از ساير قسمتها ديده ميشود.گياهان پهن برگ، بيشتراز سوزني برگان انرژي را منعكسمي كنند و روشنتر ديده ميشوند. مراحل رشد محصولات كشاورزي از روي زمين خاكستري آنها تشخيص داده ميشود. محصولات رسيده تر از محصولات نرسيده ديده ميشود. هر قدر پوشش گياهي و يا رطوبت مزرعه وستعي كمتر باشد زمينه خاكستري آن روشن تر ديده ميشود.
درمناطق مسكوني، واحدهاي تازه ساخت آلبدوي بيشتري نسبت به واحدهاي قديمي دارند. رويه بيروني واحدهاي قديمي به مرور زمان فرسايش يافته و ناهموار ميگردد كه در نتيجه پخش بيشترانرژي تيره ديده ميشود. سقفهاي شيرواني روشنتر از هر سقف ديگر و پشت بامهاي آسفالته تيره تر از پشت بامهاي موزاييكي ديده ميشود. خيابانهاي قديمي به علت كم كردن تدريجي آسفالت آنها روشن تر از خيابانهاي آسفالته جديد ميباشند. راههاي شوسه روشن ترين زمينه را داراست. برف تازه بيشترين انعكاس را دارد ولي برف كهنه به علت ناهموار شدن سطح آن، رسوب گردو غبار جو بر روي آن تيره تر به نظر ميرسد. و براساس تفاوت زمينه خاكستري از هم تشخيص داده ميشوند. پهنههاي يخي به علت انعكاس آيينه اي تيره تر از صفحات برفي ميباشند. وجود هر نوع عارضه انساني بر روي درياها به اساس روشني زمينه خاكستري آنها شناخته ميشود. مثلا كشتي و قايق و هر وسيله ديگر روشنتر از آبهاي اطراف ميباشد.و درياهاي متلاطم امواج آب انرژي، بيشتراز سطوح آرام آب منعكس ميكند. و بر اساس روشن تر بودن زمينه خاكستري شناخته ميشود. ابرها نيز مانند زمينهاي شور وپهنههاي برفي سفيد ديده ميشوند و زمينه سفيدي آنها با مقدار رطوبت موجود رابطه مستقيم دارد. ابرهاي ضخيم و پرآب روشن تر ديده ميشوند. البته ابر و برف و شوره زار براساس معيارهاي ديگري چون سايه و موقعيت نسبي از هم تشخيص داده ميشوند.
بافت:
تغيير زمينه خاكستري روي عكس، بافت را به وجودمي آورد. بك قطعه زمين جنگلي را درنظر بگيريد كه ازدرختان بزرگي تشكيل شده است. بر روي عكس هوايي، تاج درختان به صورت دوايري جدا از هم ديده ميشوند. يعني اين كه زمينه خاكستري روي عكس تاج درختان با فضاي بين درختان متفاوت است. در اين صورت در زمينه خاكستري روي عكس تغيير ديده ميشود. همان بافت عكس را تشكيل ميدهد.تاج هردرخت يك واحدي از بافت را تشكيل ميدهد. ملاحظه ميكنيد كه درخت فقط با تاج آن موجوديت پيدا نمي كند و براي تعريف يك عارضه، عنوان درخت، بايستي تاج و تنه آن با هم ديده شوند. در روي عكس هوايي فقط تاج درخت مشاهده ميشود. بنابراين واحدهاي تشكيل دهنده بافت يك عارضه به اندازه اي هستند كه خودشان به عنوان يك عضو يا عارضه مستقل به حساب نمي آيند. مثلا دراين عكس هوايي تاج درختان يك درخت كامل به حساب نميآيد. اما اگر مقياس عكس رابه قدري بزرگ كنيم كه هر درخت به طور كامل مشاده شود ديگر نمي توان آنها را واحدها ي تشكيل دهنده بافت عكس د رنظر بگيريم. د راين موقع اجتماع برگهاي هر درخت بافت تاج آن را به وجودمي آورد. مطمئنا زمينه خاكستري برگها با فضاي بين آنها تفاوت دارد و اين تفاوت با تغيير بافت تاج درخت را به وجود ميآورد.
بافت عكس هوايي بستگي كامل به مقياس عكس دارد. هر قدر مقياس بزرگتر باشد بافت درشت تر ميگردد و در مقياسهاي كوچكتر بافت عكس ريزتر ميشود، اگر مقياس عكس رابه قدري كوچك كنيم كه واحدهاي بافت چسبيده به هم به نظر برسند. بافت صاف ايجاد ميشود. براي و.اضح تر شدن مطلب يك منطقه شهري را درنظر بگيريد. درعكس هوايي با مقياس هر جاده جداگانه ديده ميشود وپشت بام آنها با هم متفاوت است پشت بامهاي آسفالت بافت ريز و پشت بامهاي موزاييكي بافت درشت تر دارند. اگراز همان منطقه عكسهاي هوايي با مقياس تهيه كنيم، خانهها به صورت واحدهاي كامل ديده نمي شود وسفق آنها واحدهاي بافت مجموعه شهر را تشكيل ميدهند، منطقه شهري با بافتي درشت مشاهده ميگردد. مرحله بعد كه عكسبرداري با مقياس انجام ميگيرد. سقف خانهها به صورت دانههاي بسيار كوچكتر مشاهده ميشود و منطقه شهري بافتي ريز به خود ميگيرد.
در روي يك عكس هوايي معين، بافت عكس به شكل و اندازه اجزاي تشكيل دهنده، عارضهها بستگي دارد. زمينهاي ماسه اي نرم بافتي و ريز تر از زمينهاي ماسه اي درشت دارند، بافت مزرعه يونجه ريزتر از مزرعه ذرت و بافت جنگل خزاندار و درشت تراز درخچه زار است. تاجهاي كروي شكل درختان بافت درشت و تاجهاي باريك بافت نرم ايجاد ميكند بدين سبب است كه جنگلهاي خزاندار درشت بافت و جنگلهاي مخروطي ريز بافت هستند در مجموع هر قدر فاصله بين اجزاي تشكيل دهنده يك عارضه بيشتر باشد بافت آن درشت تر و هر قدر نزديكتر باشد ريزتر ميباشد.
به عبارت ديگر هر قدر پراكندگي يك عارضه يكنواخت تر باشد بافت آن ريزتر ميباشد بافت مزرعه يونجه اي كه زمينهاي خالي نابرابر وسط قسمتهاي يونجه زار داشته باشد درشت تر به نظر ميرسد. بافت عكس به عنوان معياري در شناسايي پديدههاي جغرافيايي به كار ميرود كه بعضي از اين موارد در زير آمده است:
متلاطم بودن درياها از روي بافت آنها تشخيص داده ميشود دردريايي متلاطم امواج آب بافتي درشت تر ايجاد ميكند. بافت جنگلهاي خزاندار درشت تر از جنگلهاي مخروطي. است از طرف ديگر جنگلهايانبوه بافتي ريزتر از جنگلهاي تنك دارند. علفزارها بوسيله بفات ريز خود از بوته زار و درخچه زار شناخته ميشوند. بافت، معياري خوب درشناسايي انواع محصولات كشاورزي است. محصولاتي مانند يونجه، وسبزيجات بافتي نرمتراز گوجه فرنگي، بوستان، و يا ذرت دارند. يك نوع محصول در مراحل مختلف رشد بافت خود متفاوت پيدا ميكند. بافت گندم رسيده درشت تر از گندم سبز يانرسيده است. باغات براساس بافت درشت خود از مزارع اطراف تشخيص داده ميشوند. در بين باغات هم، باغ بادام و زردآلو بافتي درشت تر از باغ انار و انجير و يا تاكستان دارند. د رمناطق مسكوني بافت قسمت قديمي شهر متفاوت از قسمتهاي جديد و يا حومه آن است.در قسمت قديمي شهر خيايانها و كوچهها تنگتر و پوشش گياهي كمتر است و در نتيجه بافت عكس ريزتر و صاف است. همچنين است بافت منطقه فقير نشين در مقايسه با منطقه اعيان نشين.
درمنطقه فقير نشين به علت كوچك بودن خانهها و معابر، بافت عكس ريزتر به نظر ميرسد.
خاكهاي ماسهاي بافت درشت تر و خاكهاي رسي بافت ريز دارند. بافت منطقه دار بسيار ريزتر و صاف به نظر ميرسد. شبكه زهكشي رودخانهها هم در زمينها ي مختلف بافتهاي متفاوت به وجود ميآورند. مثلا بافت شبكه زهكشي بر روي زمينهاي رسي ريزتر و بر روي زمينهاي ماسه اي درشت تر است.در مجموع زمينهاي پس مانند جلگه، بافت ريزتراز زمينهاي مرتفع مانند كوهپايه دارند. در بستر يك رودخانه به طرف مصب آن به علت كوچكتر شدن اندازه رسوبات بستر بافت ريزتر و صافتر ميگردد. بدين علت است كه اگر مخروط افكنهها بويژه موقعي كه عاري از پوشش گياهي باشند، بافت درشت تر و زمينه خاكستري روشن تر دارند.
سايه:
مشاهده خود عو.ارض بلند مانند تيرها و دكلهاي برق، مخزن آّ و يا تك درختها بر روي عكسهاي هوايي بسيار مشكل است. در اين موارد آنچه ما درنگاه اول بر روي عكس ميبينيم سايه عارضه است. مثلا خود تير چراغ برق به علت انعكاس زياد و يا بسيار باريك بودن به سختي ديده ميشود. در صورتي كه سايه آن به عناوين يك عارضه تيره رنگ خطي بسيار آسان ديده ميشود. سايه عوارض اگرچه در بعضي موارد روي عوارض ديگر را ميپوشاند و از ارزش عكس ميكاهد ولي در بيشتر موارد هم معياري خوب براي شناخت عوارضي معين ميباشد. انواع درختان جنگلي را بر
اساس شكل و اندازه سايه آنها از همديگر تشخيص ميدهيم. مثلادر فصل خزان، درخت بلوط را از روي سايه آن از درخت تبريزي تشخيص ميدهيم، در مناطق كوهستاني بعضي عوارض بلند در محيط اطراف خود كاملا محو ميشوند و تنها سايه انهاست كه در شناسايي و مكان يابي آنها كمك ميكند. بدنه پلهاي هوايي روي خيبانها و ستونهاي زير آنها فقز از روي سايه شان شناساي
ي ميگردد، پرچين حاشيه باغات و مزارع از روي سايه آنها شناسايي ميگردند.
همنطور كه قبلا گفته شده است سايه، بهترين عامل در رويت سه بعدي عوارض است، بويژه اگر عكس هوايي را بدون استفاده از استريسكوپ نگاه كنيم.بايد طوري نگاه كنيم كه سايهها به طرف ما باشد. هر قدر سايه عارضه بلند تر باشد رويت سه بعدي آن مشهود تر است. پرتگاههاي كوهستاني و گودالهاي حفاري از روي سايه آنها شناخته ميشوند، تنها معيار تشخيص ابراز برف روي كوهستان وجود ساير ابرهاست كه در كنارشان ديده ميشوند.
آرايش مكاني:
چگونگي قرار گرفتن اجزاي تشكيل دهنده يك پديده در كنارهم آرايش مكاني آن پديده را بوجود ميآورد.آرايش مكاني يك پديده ممكن است به حالتهاي مختلفي چون منظم، نا منظم، شفاعي و.. باشد. مثلا درختان پرتغال يك باغ مركبات آرايش مكاني منظم دارد، درصورتي كه درختان جنگلي آرايش نامنظمي را مينماياند. آرايش مكاني بهترين معيار براي توضيح و توصيف پراكندگي مكاني پديدههاي جغرافيايي است. اكثر پديدههاي طبيعي آرايش مكاني نامنظم دارند. در صورتي كه پددههاي انساني از نظر آرايش مكاني منظم مينماياند. جنس سنگها در شبكه زهكشي رودها اثر ميگذارد و آرايشهاي مكاني گوناگوني ايجاد ميكند.مثلا رودها بر روي ساختمان افقي آرايش درختي و دراطراف يك كوه آتشفشان شبكه زهكشي شفاعي ايجاد ميكند.شبكه زهكشي شفاعي بارزترين معيار براي شناسايي كوههاي آتشفشاني است.
بسياري از پديدههاي شهري از روي آرايش مكاني آنها شناسايي ميشوند، محلهاي پاركينگ اتوميبل آرايشي شطرنجي منظم دارند، در منطقه قديمي شهر، خانهها و كوچهها آرايش منظمي ندارند درصورتي كه درمنطقه تازه ساخت، تمام خانهها دررديفهاي منظم و موازي ساخته شده اند و خيابانهاي عمود بر هم آرايش مكاني منظمي دارند. خيابانهاي قديمي شهرآرايش شفاعي دارند و همه خيابانها به مركز شهر ختم ميشوند. درصورتي كه خيابانها قسمتهاي جديد شهرآرايش
شطرنجي دارند. در فرودگاههاي بزرگ، باندهاي نشست و برخاست هواپيما به صورت موازي كشيده شده و شبكه اي خاص ايجاد ميكند كه سبب شناسايي فرودگاه ميگردند. مجتمعهاي آپارتماني شهرها از يك نظر خاصي بر خوردارندو پراكندگي آنها آرايش ويژه اي را كاملا متفاوت قسمتهاي ديگر شهر نشان ميدهند.
نوع محصولات كشاورزي از روي آرايش مكاني آنها شناخته ميشود. اكثر محصولات صيفي مانند
خيارو خربزه و... كشت رديفي دارند واي محصولات ديگري چون گندم و يونجه كشت يكدست دارند. بنابراين آرايش مكاني مزارع خياز و... آرايش رديفي منظم ميباشد كه از ديگر مزارع شناخته ميشوند. كشت روي دامنهها آرايش ظاهري مشابه دواير متحد المركز نشان ميدهد.
موقعيت نسبي:
بعضي از پديدهها اغلب با نشانههاي ويژه اي همراه هستند. و از روي مشاهده آنها ميتوان پديده موردنظر را شناسايي كرد. موقعيت نسبي و يا همراه بودن با پديدههاي ويژه در پديدههاي انساني بيشتر به چشم ميخورد. براي مثال مدرسه هميشه داراي ميله پرچم و زمين بازي است. و مسجد همراه با مناره گنبد است، زمين وسيع اطراف يك مركز خريد حتما براي پاركينگ اتوميبل
مشتريان است. مجتمع منظم شبكه بندي ساحل دريا مطمئنا تشكيلات بندري است. ساختمان بزرگ واقع در داخل منظقه كشاورزي، احتمالا انبار محصولات كشاورزي ميباشد. وسيله موتوري موجود در دريا، قايق و يا كشتي است و هرگز نمي تواند اتومبيل باشد. عارضه ستوني شكل روي بام خانه احتمالا دودكش بخاري و يا هواكش است. مركز تفريحي را از مركز خدمات بهداشتي يا اداري از روي وسايل و آلات بازي كودكان ميتوان شناخت. مزارع اطراف شهرها در بيشتر موارد به
تامين سبزيجات مصرفي مردم شهر اختصاص دارند. و هرگزكشت محصولاتي چون گندم يا پنبه نمي رود.پهنههاي سفيد رنگ منظم پست بيشتر به شوره زار ميماند تا به پهنه برف پوشش گياهي روي زمينهاي شور اكثر اوقات از گياهان شوري پسندمانند گز و تاغ و... ميباشد و هرگز گياهاني چون درمنه و يا شيرين بيان دراين زمينها نمي رويد. ساختمانهاي واقع در ساحل دريا پلازها و ويلاهاي ساختماني ميباشند كه فقط به دليل واقع شدن دركنار دريا شناخته ميشوند.
روش شناخت عوارض روي عكس
شناسايي عوارض روي عكسهاي هوايي كه از محيط اطراف تهيه شده باشند بسيارآسان است و با اين كه پيدا كردن زمين فوتبال و ساختمان مسجد در روي عكسهاي هوايي كاري چندان سخت نيست. ولي بر همه ما روشن است كه ممهمترين كابرد جغرافيايي عكسهاي هوايي شناسايي عوارض مناطق دوردست و ناشناخته است. هيچ كس براي شناسايي عوارض شناخته شده سرمايه گذاري نميكند. بنابراين مفسر عكسهاي هوايي درنگاه اول ابتدا به ساكن نمي تواند عارضه اي با صد در صد احتمال نارسايي كند. بهترين روش اين است كه اول بينيم عارضه موردنظر به چه چيزي حتما شباهت ندارد و آن اسم را از ليست عوارض احتمالي خود حذف كنيم.مثلا اگر منطقه سفيد رنگي رادر منطقه استان يزد مشاهده كرديم احتمالايكي از پديدههاي ابر، برف، شوره زار و يا زمين ماسه است. چون سايه ندارد پس حتما نمي تواند ابر باشد. در مرحله بعد چون درمنطقه پست واقع شده است و همچنين آرايش توبوگرافي زمين را منعكس نكرده است برف هم نيست. حالا بين دو مورد آخر بايد قضاوت كنيم. چون سفيدي سطح بسيار روشن تر است پس ماسه هم نيست و.در نتيجه با احتمال بسيار زياد شوره زار است.
بعضي موارد زمينه خاكستري ويژه اي روي موزاييك عكس منطقه اي به طور فراوان تكرار ميشود و ما نتوانسته ايم با درصد احتمال نسبت مطلوبي آن را بشناسيم. در اين موارد بهتر است كه درصورت امكان به روي زمين مراجعه كنيم. ويكي از مناطق زمينه خاكستري مورد نظر را ازنزديك
ببينيم. اين عمل به كنترل روي زمين موسوم است و در بيشتر پروژههاي تفسير عكسهاي هوايي انجام ميگيرد. به ويژه درتفسير كامپيوتري عكسهاي هوايي از طريق نمونه برداري چند نقطه اي انتخاب ميكنند و عارضه آنها را در روي زمين شاسايي ميكند. بر اساس اين نقاط كليدي بقيه عكس را تفسير ميكند.