بخشی از مقاله


مباني الگوي رشد
نخستين مرحله زندگي
زندگي هر موجود زنده در يك لحظه غير قابل پيش‌بيني آغاز مي‌شود، و در يك لحظه غيرقابل پيش بيني پايان مي‌يابد كه خود او در هيچ يك از اين دو لحظه اختياري ندارد و نمي‌داند چه سرنوشتي يا آينده‌اي در پيش دارد. لحظه آغاز زندگي، لحظه انعقاد نطفه در رحم است. اين دوره از زندگي در آدمي معمولاً 279 يا 280 روز طول مي‌كشد كه دو هفته اول آن را « مرحله باروري » يا « مرحله نطفه‌اي » نامند. مهمترين فرايند رشد و تكاملي در طول اين مرحله تقسيم سلول است. شش

هفته بعد را « مرحله روياني » يا « مرحله پيش‌جنيني » خوانند كه با تفكيك و اختصاصي شدن سلول مشخص مي‌شود. بدين معنا كه بعضي از سلولها به صورت بافت عصبي درمي‌آيند، برخي عضله يا استخوان را تشكيل مي‌دهند، و گروهي نيز براي كنشهاي ويژه اختصاص مي‌يابند. مثلاً سلولهاي عصبي مخصوص دستگاه بينايي از سلولهاي خاص پوست متفاوت مي‌شوند. با پايان

يافتن مرحله روياني، ضربان قلب و كنش مغز ( هنوز به شكل بسيار ساده ) و مقدمات بسياري از اندامهاي ( سيستمهاي ) عضوي ديگر آغاز مي شود. هفت ماه پاياني زندگي پيش از تولد را « مرحله جنيني » گويند. اين دوره بيش از آنكه ساختهاي تازه‌اي در جنين بوجود آيند زمان نضج و نمو است.
رشد و تكامل دوران پيش از تولد، مانند همه رشد و تكاملها، شامل همكاري و هم‌دستي وراثت و محيط است، هر چند بيشتر مردم « رحم » را محيط نمي‌دانند در صورتي كه اولين خانه، حتي بسيار مهم، آدمي همان رحم است. هر شخص زندگي يا رشد و تكامل اوليه‌اش را در محيط رحمي كه خصايص مشخصي دارد شروع مي‌كند. حتي دوقلوي همانند كه داراي ژنهاي همانند هستند ممكن است محيط‌هاي رحمي متفاوت داشته باشند كه موجب تفاوت آنها در تولد شود. همچنين، ممكن

است دوقلوي همانند داراي دو جفت جداگانه باشند كه يكي مي‌تواند وظيفه‌اش را بهتر از جفت ديگري انجام دهد و مواد غذايي بيشتري فراهم كند.

خصايص مهم مرحله پيش از تولد را مي‌توان چنين خلاصه كرد :

*استعداد موروثي، كه زيربناي رشد و تكامل بعدي است در اين مرحله ثابت است و نه تنها ويژگيهاي بدني و عقلي بلكه ويژگيهاي جنسي فرد را نيز در بر مي‌گيرد.
*رشد و نمو سريع، كه در اين زمان بيش از ساير ايام زندگي است. فرد، در طول 9 ماه پيش از تولد، از صورت يك سلول به صورت يك بچه چند كيلويي درمي‌آيد و قدش به چند سانتي‌متر مي رسد.


*تأثير شرايط در رشد و تكامل پيش از تولد، شرايط مساعد بدن مادر رشد استعدادهاي ارثي را برمي‌انگيزد در حالي كه شرايط نامساعد آن، رشد آنها را به تعويق مي‌اندازد.
*گرايش اشخاص مهم، مخصوصاً خانواده نسبت به بچه‌دار شدن و بچه در مراقبت از بچه در اين مرحله بسيار مؤثر است. به اين معنا كه مثلاً مادر خشنود از بچه‌دار شدن طبعاً از جنين خود بيشتر مواظبت مي‌كند و براي به دنيا آوردن بچه سالم هميشه مراقب احوال خويش و جنين است تا مادري كه نسبت به بچه‌داري و بچه گرايش منفي دارد.


عوامل مؤثر در رشد و تكامل پيش از تولد
رشد و تكامل يك فرايند پويا و پيش رونده است و توقف و درنگ ندارد و كيفيت محيط رحم مسئول اكثر نابهنجاريهاي ساختي است. نوع و كيفيت غذاي مادر، بي احتياطي‌ها، فشارهاي رواني، بيماريها و مخصوصاً داروهايي كه مادر مصرف مي كند و ... مهمترين عوامل مؤثر در كم و كيف رشد و تكامل دوران پيش از تولد عبارتند :

1- سن والدين، به نظر متخصصان بهترين سن براي مادر شدن ميان 21 و 28 سالگي است كه رحم از رشد و نمو كامل برخوردار است. در مادران كم سال، غالباً هورمونها رشد و نضج كافي ندراند از اين رو، مرگ و مير فرزندان مادراني كه كمتر از 21 سال دارند بيشتر است.
درباره تأثير سن پدر در رشد جنين شواهد محكمي نداريم اگرچه بعضي از دانشمندان سن 60 را مطرح كرده اند كه بيش از آن تأثير منفي دارد.

شرايط تعيين شده در زمان بارورسازي عبارتند از :
1) استعداد موروثي : كه هنگام يكي شدن و درهم آميختن اسپرم و اووم (تخمك) تعيين مي‌شود.
2) تعيين جنس : يا پسر و دختر شدن كودك كه هنگام انعقاد نطفه و باروري مشخص مي‌شود اگرچه تعيين دقيق آن در ساعات و روزهاي اول باروري هنوز امكان ندارد يا بسيار دشوار است.
3) عدة فرزندان : اينكه كودك تنها يا دوقلو يا بيشتر خواهد شد هنگام بارورسازي مشخص مي‌شود.
4) وضع تربيتي در خانواده : اينكه كودك چندمين فرزند خانواده خواهد شد، اولين، دومين، و ... در لحظة لقاح تعيين مي‌شود، و همين ترتيب تولد در فراخناي زندگي در رفتار و شخصيت فرد اثر خواهد گذاشت.

2- غذا و تغذيه، نوع غذا از لحاظ تركيب ويتاميني و كيفيت تغذيه مادر مخصوصاً در نزديكيهاي تولد در رشد و نمو جنين بسيار مؤثر است. مادراني كه در كم و كيف غذاي خود دقت نمي‌كنند، از ويتامينهاي لازم براي رشد سالم جنين محرومند يا خود را محروم مي‌كنند، به حفظ تعادل غذايي از لحاظ ويتامينها توجه ندارند، يا به موقع و به قدر كافي غذا نمي‌خورند به احتمال زياد فرزندان ناسالمي به دنيا خواهند آورد. به مادران آبستن توصيه مي‌شود :
1- همه چيز بخورند 2- به موقع بخورند 3- به مقدار كافي بخورند 4- تعادل ويتامينها را در خوردني‌ها رعايت كنند 5- ميوه زياد بخورند 6- از خوردن هر گونه داروي مخدر يا خواب‌آور كاملاً خودداري كنند. خواب كافي نيز از شرايط سلامت جنين به شمار مي‌رود.

3- بيماري، مبتلا شدن مادر آبستن به بيماريهاي مسري و مزمن در جنين اثر منفي مي‌گذارد و نيز از پيدايش هر گونه اختلال در هورمونها به ويژه هورمونهاي غدة تيروئيد رشد عمومي جنين را به تعويق مي‌اندازد.

4- اعتياد، مادري كه به انواع مخدرات معتاد باشد جنين او سالم نخواهد بود. مثلاً هنگامي كه مادر حامله سيگار مي‌كشد ضربان قلب جنين بالا مي‌رود.

5- فشار و ضربه، اگر شكم مادر آبستن فشار يا ضربه‌اي ببيند در درجه اول امكان دارد جنين خود را سقط كند و در درجه دوم باعث خونريزيهايي در نقاط مختلف مغز و دستگاه عصبي جنين مي‌شود.

6- هيجان و فشار رواني، از جمله خصايص طبيعي مادران حامله سرعت و شدت هيجان و احساسات است، بنابراين، نامساعد بودن محيط زندگي بر اين سرعت و شدت مي‌افزايد و موجب ناراحتي رواني او مي‌شود و اين حالت هيجاني شديد او مستقيماً روي جنين اثر مي‌گذارد و خطراتي را براي او بار مي‌آورد، و گاهي بچه او از همان دوران طفوليت يك فرد هيجاني و عصبي مزاج مي‌شود.

7- RH، ناسازگاري ميان نوع خون مادر و خون پدر به جنين لطمه مي‌زند و حتي ممكن است به مرگ جنين منجر شود.

8- اشعه X و راديوم، از شواهد پزشكي چنين برمي‌آيد كه اشعهX و راديوم به منظور درمان زنان آبستن به جنين آنها لطمه مي‌زند و اين صدمه ممكن است به شكل نقض خلقت، سقط جنين يا مرده زايي ظاهر شود.
9-گرايش به مادري، مادري كه از حامله شدن خوشحال است و آن را براي خودش نوعي خوشبختي تلقي مي‌كند از آرامش خاطر مطلوبي در دوران آبستني برخوردار خواهد شد و فرزند سالمي بار خواهد آورد تا مادري كه از بچه‌دار شدن متنفر است و آن را يك امر تحميلي از سوي شوهرش مي‌پندارد.


عوامل مؤثر در گرايشهاي والديني
همة مردم نسبت به كودكان و پدر و مادر شدن گرايشهاي يكسان ندارند.
بعضي از ايشان بسيار علاقمندند هر چه زودتر پدر يا مادر شوند و بچه را دوست دارند در صورتي كه برخي واقعاً از اين امر متنفرند. عواملي كه در اين دو گونه مؤثرند به اختصار عبارتند از :
1. آرزوي بچه داشتن. بعضي از مردم آرزومندند بچه‌هاي زيادي داشته باشند و برخي يا اصلاً نمي‌خواهند بچه‌دار شوند و يا يك يا دو بچه بيشتر نمي‌خواهند. بعضي از مردم ازدواج بدون بچه را ناقض مي‌دانند و برخي بچه را مزاحم و مانع آزادي و موفقيت در شغل خود مي‌پندارند.


2. حالت بدني در دوران آبستني. مادري كه در دوران حاملگي درد و رنج خاصي ندارد به بچه و بچه‌داري گرايش مثبت و مساعد خواهد داشت تا مادري كه تمام مدت باروري عذاب مي كشد.
3. حالت هيجاني در دوران آبستني. براي بعضي از زنان، بارداري دوران افسردگي، اضطراب و نگراني درباره كودكان است. چنين زناني نسبت به بچه‌دار شدن، گرايش نامساعدي خواهند داشت و هميشه نگرانند كه نتوانند مادران موفقي شوند.


4. تجارب اوليه با كودكان. والدينهايي كه هميشه از ايشان انتظار داشتند كه از برادران و خواهران كوچك خود مواظبت كنند نسبت به بچه‌داري گرايش مساعد اندكي خواهند داشت تا آنهايي كه هرگز چنين تجربه هايي را نداشته اند.
5. گرايشها و تجارب دوستان. اشخاصي كه از خانه و خانواده خود خاطرات خوشي ندارند و در نقش والديني خويش ناموفق بوده اند طبعاً نسبت به بچه‌ و بچه‌داري تجارب نامساعدي خواهند داشت و با اظهار همين تجارب، باعث مي‌شوند كه دوستان‌شان نيز نسبت به بچه و بچه‌داري گرايش منفي يا نامساعد پيدا كنند.
6. مفهوم « كودك رؤيايي » . هرگاه والدين كودك رويايي در ذهن خود داشته باشند و در اين مورد، رمانتيك بينديشند در صورتي كه بچه آنها با اين كودك رؤيايي منطبق نباشد نسبت به او گرايش نامساعدي خواهند داشت.


7. وضع اقتصادي خانواده. هرگاه شرايط مالي خانواده مطلوب نباشد طبعاً در گرايش والدين نسبت به بچه و بچه‌داري اثر خواهد گذاشت و آن را نامساعد خواهد ساخت.
8. سن والدين. كلاً والدين‌هاي سالمند بيش از والدين‌هاي جوان از نقشهاي والديني استقبال مي‌كنند.
9. علايق و آرزوهاي مادري. مادراني كه آرزومند مادر خوب شدن باشند بيش از زناني كه بيشتر اوقات خود را به خدمات اجتماعي و شغلي صرف مي‌كنند نسبت به بچه و بچه‌داري گرايش مساعد خواهند داشت.
10. وسايل ارتباط جمعي. وسايل ارتباط جمعي مختلف : كتابها، مجلات، فيلمها، راديو و تلويزيون علاقمندند كه از كودكان و والدين تصوير رمانتيك عرضه كنند و اين نيز مخصوصاً زنان را تحت تأثير قرار خواهد داد و به داشتن چنين بچه‌هايي يا چنين مادر شدن برخواهد انگيخت.
با توجه به به آنچه به اختصار گفته شد مي‌توان اين حقيقت را دريافت كه كيفيت رشد و تكامل آدمي و زندگي او پيش از هر عامل، به كيفيت زندگي او در دوران جنيني بستگي دارد.


كودكي كه در اين نخستين و اساسي ترين مراحل حيات از سلامت مطلوب برخوردار شده باشد به احتمال زياد، در طول حياتش از سلامت عمومي بهره‌مند خواهد شد. و اين نيز ما را به مسئوليت بسيار سنگين و حساس مادر در دوره حاملگي متوجه مي‌كند كه كوچكترين اهمال او در همه موارد زندگي خصوصي خود ممكن است فرزند او را به تباهي بكشاند و او را از زندگي سالم و لذت بخش محروم گرداند. بديهي است كه مسئوليت پدري شوهر را حقير بشمارد يا ناديده بگيرد و گرفتار بيماري خطرناك « خود محوري » با « خود مداري » شود. يعني اين تصوير نادرست را پيدا كند كه همه اطرافيان مخصوصاً شوهر بايد پروانه‌وار دور سر او بچرخد و همچون بردگان در خدمت او باشد.


والدين‌ها هرگز نبايد اين حقايق را فراموش كنند كه :
1. مسئول مستقيم رفاه و آسايش خاطر يكديگرند.
2. محبت وقتي ارزش و اهميت دارد يعني واقعاً محبت خوانده مي‌شود كه دو طرفه باشد وگرنه لذت تلقي خواهد شد.


3. در تربيت سالم بچه مسئوليت مشترك دارند و در اين مورد موظفند صميمانه و صادقانه همكاري كنند و هرگز يكي از آن دو، خود را بر ديگري مرجّح نپندارند. زيرا اگر بهشت زيرپاي مادران است يقيناً پدر هم كليد بهشت را در ارتباط با فرزندانش در اختيار دارد و همكاري محبت‌آميز والدين تنها عامل بهشت و بهشتي كردن محيط خانواده است.
4. واليدن هرگز نبايد بچه را جانشين همديگر كنند و محبت ضروري متقابل خود را به بچه انتقال دهند، و هرگز فرصت ندهند كه بچه ميان آن دو فاصله ايجاد كند و جاي مادر يا پدر را بگيرد.
5. مادر صرفاً به سبب آبستني از وظايف طبيعي و اجتماعي خويش نسبت به همسرش غفلت نكند.


6. هميشه اين اصل تربيتي بسيار مهم و حساس را مورد توجه قرار دهند كه كودك چگونه همسر شدن (زن يا شوهر) را از همان آغاز تولد از والدين خود ياد مي‌گيرد.
7. فراموش نكنند كه خانه و خانواده پر مهر در واقع پناهگاه كاملاً ايمن براي والدين و فرزندان است و فرزند محروم از محبت والدين هرگز نمي‌توانند نسبت به ديگران صادقانه محبت كند و متقابلاً از محبت ديگران محروم مي شود.
8. هرگز فرزند را وجه المصالحه قرار ندهند و پرسشهاي نادرست و خطرناكي از قبيل :
مادر را بيشتر دوست داري يا پدر را؟ با مادر مي‌خوابي يا پدر؟ و ... را هرگز مطرح نكنند.
9. از تهديد بچه با عبارتهايي از قبيل من ديگر تو را دوست ندارم، من ديگر مادر يا پدر تو نيستم، تو را از خانه بيرون مي‌كنم، ... جداً خودداري كنند كه بدترين انواع تنبيه به شمار مي‌روند.
10. به طور كلي عوامل مؤثر در رشد و تكامل كودك در ارتباط با والدين را علاوه بر آنچه قبلاً نام برديم، مي‌توان در چهار مقوله خلاصه كرد :
الف – فرهنگ وسيع « روان اجتماعي » كه خود والدين از آن متأثرند.
ب – خانواده و تجربه دوران كودكي خود والدين.
پ – ساخت شخصيت والدين
ت – متغيرهاي موقعيتي مختلف.
آنچه تا اينجا گفته شد كلياتي درباره كم و كيف رشد و تكامل طفوليت، پيش و پس از تولد، بود. در فصل بعد بحث دربارة چگونگي رشد و تكامل جنبه‌هاي بدني، عقلي، عاطفي، اجتماعي، و شخصيتي به تفكيك مي‌پردازيم تا بدانيم فرزند آدمي در دوران كودكي و نوجواني خود چه خصايص بدني ، ذهني عاطفي، اجتماعي و شخصيتي پيدا مي‌كند.

پيش از بحث دربارة موارد مذكور اشاره و توجه به چند نكته مهم بسيار ضروري است :
1. اين تفكيك صرفاً براي سهولت مطالعه و تحقيق انجام مي‌گيرد.


2. آدمي، چنانكه قبلاً نيز گفتيم، يك سيستم است و سيستم‌وار به محركها پاسخ مي‌دهد.
3. به سبب سيستم بودن است كه بين جنبه‌هاي نامبرده هميشه تعامل وجود دارد و پيدايش هر گونه تغيير در هر يك از آنها، بدون ترديد، روي جنبه هاي ديگر اثر مي گذارد.
4. بنابراين، هيچ وقت نبايد يكي از آنها را مهمتر تلقي كرد و بيشتر به آن پرداخت و از بقيه غافل شد.
5. شخص وقتي سالم و طبيعي است كه در همه آن جنبه ها از سلامت لازم برخوردار باشد.


تعداد جنين
قبلاً گفتيم تعداد جنين : يك، دو، يا بيشتر بارور شدن نطفه ها، كه هنوز هم علت آن براي علم روشن نيست، هنگام لقاح و بارورسازي تعيين مي‌شود. اصطلاح « تولد مضاعف » يا « تولد چندگانه» به تولد دو يا چند بچه در يك زمان « ساعت، روز» اطلاق مي‌شود كه معمولاً «دوقلو» يا «سه قلو» ... را بكار مي‌بريم. تولد مضاعف به دو صورت اتفاق مي‌افتد : يكي اينكه در آنِ واحد يك تخم به چند بچه تقسيم مي‌شود كه آنها همجنس هستند و دوقلوهاي همسان خوانده مي‌شوند. ديگر اينكه در آنِ واحد دو يا چند تخم بارور مي‌شوند كه به عقيده متخصصان حدود 50 درصد شبيه همديگرند و دوقلوهاي همشكم ناميده مي‌شوند.

 

خصايص مشترك دوقلوها عبارتند از :
*پس افتادگي رشد و تكامل. دوقلوها ابتدا در 6 ماه اول زندگي پس افتادگي بدني، حركتي، ذهني يا هوشي، و گويايي نشان مي‌دهند، ولي بتدريج فرا مي‌رسند كه عمدتاً زودرسي، حمايت افراطي والدين، و وابستگي متقابل را مي‌توان نام برد.
*رشد و تكامل بدني. بچه‌هاي دوقلو به سبب زودرسي معمولاً سالها پايينتر از اندازه طبيعي مي شوند.
*رشد و تكامل عقلي (ذهني و هوشي). در بچه‌هاي دوقلو هماننديهاي هوشي از بچه‌هاي غير دوقلو ديده مي‌شوند.
*تواناييهاي خاص. همانندي در تواناييهاي خاص از قبيل توانايي موسيقي يا ورزشي بين بچه‌هاي دوقلو بيشتر ديده مي‌شوند.
*رفتار اجتماعي. بچه‌هاي دوقلو، در سالهاي پيش دبستاني، به طور رقابت آميز مورد توجه بزرگسالان هستند و هر كدام نسخه بدل (كپي) ديگري مي‌شود و درباره ديگران، احساسات همانندي نشان مي‌دهند، و تعاملهاي اندكي با ديگران دارند ليكن با افزايش سن بر اين تعاملها مي افزايند.
*رشد و تكامل

شخصيت. وابستگي متقابل از رشد فرديت جلوگيري مي‌كند.
*مسائل رفتاري. گزارش شده است كه مسائل رفتاري بين دوقلوها بيش از يگانه بچه‌هاي همسال عموميت دارند.



چگونگي تأثير تولد در رشد و تكامل پس از تولد
قبلاً گفته شد كه دو نفر محيط پيش از تولد همسان ندارند يا تجربه هاي تولد آن دو يكسان نيستند بنابراين، انتظار داريم كه تأثير تولد در رشد و تكامل پس از تولد نيز در افراد مختلف، متفاوت باشد.
شرايط و عوامل تولدي كه رشد و تكامل پس از تولد، را تحت تأثير قرار مي‌دهند از اين قرارند:

*نوع تولد، نخستين عامل، نوع به دنيا آمدن بچه است كه روي كم و كيف رشد و نمو بعد از تولد اثر خواهد گذاشت. مثلاً اينكه بچه به شكل طبيعي يا با عمل جراحي متولد شود در وضع رشد بعدي او مؤثر است. انواع مشهور تولد عبارتند از :
تولد طبيعي، تولد ابزاري، تولد پايي (يا تولدي كه ابتدا پاهاي بچه ظاهر مي‌شوند، سپس دستها، و سرانجام سرش )، و تولد عرضي. بديهي است تنها ن

وع سالم تولد همان تولد طبيعي است كه بچه با سرش به اين جهان وارد مي‌شود.
*محيط پيش از تولد، نوع محيط پيش از تولد (رحم مادر) نيز در رشد و تكامل پس از تولد اثر مي گذارد. مثلاً بچه‌اي كه در دوران جنيني از رشد سالم و طبيعي برخوردار باشد پس از تولد اثر مي‌گذارد. مثلاً بچه‌اي كه در دوران جنيني از رشد سالم و طبيعي برخوردار باشد پس از تولد نيز، به احتمال زياد، از رشد طبيعي برخوردار خواهد شد تا بچ

ه‌اي كه از رشد و نمو جنيني طبيعي و عادي محروم بوده است.
معمولاً آثار شرايط نامساعدي پيش از تولد پس از تولد پس از تولد نيز ادامه مي‌يابند و به صورت مشكلات گوناگون سازشي ظاهر مي‌شوند، از قبيل مسائل تغذيه، بدكاري گوارشي، مسائل خواب، فزونكاري، و تحريك پذيري.
*گرايش والدين، عامل موثر ديگر در سازش زندگي پس از تولد، گرايش والدين است. در صورتي كه گرايش والدين، مثبت و مساعد باشد رابطه والدين- كودك، بهتر و گرم خواهد بود و اين نيز به سازش بچه با شرايط و اوضاع جديد پس از تولد كمك خواهد كرد. مثلاً مادر آرام و راحت بيش از مادر مضطرب (تنش‌دار) شير توليد خواهد كرد و اين شير خوردن از سينه مادر را براي بچ

ه آسان خواهد كرد.
اكنون ممكن است اين پرسش مطرح شود كه گرايش والديني پس از تولد بچه از چه عواملي متأثر مي‌شود. از تحقيقات به عمل آمده در اين مورد چنين نتيجه شده است است كه در گرايش والديني نسبت به بچه پس از تولد او عوامل زير مؤثرند :

1. تجربه زايمان مادر، هرگاه تولد بچه كمترين ناراحتي براي مادر نداشته باشد گرايش والديني نسبت به او بيشتر مساعد خواهد شد.
2. وضع بدني مادر پس از زايمان، مادراني كه پس از تولد بچه ناراحتي و خستگي بدني زيادي پيدا مي‌كنند گرايش آنها نسبت به بچه كمتر مساعد خواهد بود.
3. آمادگي براي والديني. والديني كه براي ايفاي نقشهاي والديني آمادگي قبلي دارند نسبت به بچه و بچه‌داري بيشتر گرايش مساعد خواهند داشت.
4. انتظارات والديني. قبلاً هم گفتيم در صورتي كه جنس يا اندام بچه مطلوب و مورد دلخواه والدين او باشد نسبت به او گرايش مساعد خواهند داشت.
5. سازشهاي پس از تولد بچه. بچه‌اي كه پس از به دنيا آمدن بزودي با محيط بعد از تولدش سازگاري مي‌كند گرايش مساعد والدينش را نسبت به خودش برخواهد انگيخت.
6. محروميت والدين از كار كردن و استراحت. هرگاه تولد بچه باعث شود كه مادر براي سرپرستي او كارش را از دست بدهد و در نتيجه از درآمدش بكاهد، يا شبها بي‌خواب بماند، و استراحتش كمتر شود گرايش والديني نسبت به اين بچه نامساعد خواهد شد.


7. نابهنجاري نوزاد. هنگامي كه نوزاد نابهنجاريهايي داشته باشد و براي درمان آنها بايد مدتها در بيمارستان يا تحت مراقبت والدين باشد گرايش والدين نسبت به او نامساعد خواهد شد.
8. نگراني زنده ماندن نوزاد. هرگاه بچه، مثلاً، زودرس متولد شود و خطر مرگ تهديدش كند، و مجبور شوند او را در شرايط خاص نگهدارند گرايش والدين نسبت به او نامساعد خواهد شد.

آمار همگاني زودرسي در رشد و تكامل بعدي
*رشد بدني. نوزاد زودرس ديرتر از نوازدهاي عادي به حد لازم رشد و نمو مي‌رسد.
*تندرستي، نوزاد زودرس در نخستين سال تولدش بيشتر بيمار مي شود.
*كنترل حركتي، بچه زودرس ديرتر از ساير بچه‌ها مي‌نشيند، مي ايستد و راه مي‌رود.
*هوش. در بين بچه‌هاي زودرس، نقص هوشي بيشتر ديده مي‌شود.


*گويايي. كودكان زودرس ديرتر از كودكان طبيعي زبان باز مي كنند.
*رفتار حسي. بچه‌هاي زودرس به صدا و بو بيشتر حساس مي‌شوند. همينكه بزرگ مي‌شوند از حساسيت آنها به بو كاسته مي‌شود و نسبت به رنگها و اشياي متحرك، بيشتر حساس مي‌شوند.
*رفتار هيجاني و عاطفي. بعضي از كودكان زودرس « بچه‌هاي آرام و نجيبي » هستند، لكن بسيار خجالتي، زودرنج، تند و منفي‌گرا مي‌باشند.
*ويژگي‌هاي عصبي. از قبيل مكيدن انگشت و جويدن ناخن، و اختلالهاي رفتاري از قبيل عصيانگري و علاقه به داد و فرياد فراوان بين كودكان زودرس بيشتر پيدا مي شوند.


*سازگاريهاي اجتماعي. معمولاً بچه‌هاي زودرس در نخستين سالهاي زندگي بهتر از دورانهاي بعدي از سازگاريهاي اجتماعي مطلوب برخوردار مي‌شوند. به سبب خجالتي بودن بيش از كودكان عادي به والدين خود وابستگي دارند. در دوره پيش دبستاني و دبستان اشكال مختلف رفتار دشوار مخصوصاً مشكلات تغذيه نشان مي‌دهند.

خلاصـه
1. تربيت كودكان و نوجوانان بايد با تربيت والدين‌ها و مربيان و معلمان هماهنگ و هم‌زمان انجام گيرد.
2. هنوز در تقسيم مراحل رشد و تكامل ميان روان‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد.
3. فرزند آدمي از ضعف به توانايي و از سادگي به پيچيدگي رشد مي‌كند.
4. آدمي در تمام دورانهاي رشد و تكامل و از سادگي به پيچيدگي رشد مي‌كند.
5. پيش‌بيني دقيق ميزان و درجه تأثير اين عوامل هنوز غيرممكن است.
6. همه مراحل رشد و تكامل آدمي مهمند.


7. زندگي موجود زنده در يك لحظه غير قابل پيش‌بيني آغاز و در يك لحظه غير قابل پيش‌بيني پايان مي‌پذيرد.
8. طول دوران پيش از تولد براي آدمي حدود 280 روز است.
9. آدمي در رحم مادر سه دوره نطفه‌اي، روياني، و جنيني را مي‌پيمايد.
10. رشد و تكامل در مرحله پيش از تولد مستلزم همكاري وراثت و محيط است.
11. عوامل مؤثر در رشد و تكامل پيش از تولد عبارتند از : سن مادر، غذا و تغذيه، بيماري، اعتياد، فشار و ضربه، هيجان و فشار رواني گرايش به مادري عامل RH ، و اشعه X و راديوم.
12. ممكن است دوران پيش از تولد با خطرات بدني و روان‌شناختي همراه باشد.
13. چگونگي تولد كودك در رشد و تكامل او و گرايش والدين نسبت به او اثر مي‌گذارد.


رشد و تكامل عقلي (ذهني) يا شناختي
بايد به اين نكته مهم اشاره كنيم كه اكثر روان‌شناسان معاصر ترجيح مي دهند به جاي كاربرد كلمه «عقل» كه بيشتر يك اصطلاح فلسفي است و كلمه « هوي » كه تقريباً غير قابل تعريف است.
اصطلاح «شناخت» را بكار ببرند و آن را «جامع‌تر» و روشنتر از اصطلاحات عقل، ذهن، هوش مي‌دانند. زيرا ما وقتي متوجه رشد ذهني كودك مي‌شويم كه او مي‌تواند مفاهيم را دريابد و بتدريج ياد بگيرد كه مفاهيمي را به كار ببرد مثلاً «بابا» را دريابد و بين اين مفهوم و شخص (پدرش) رابطه برقرار كند و به اين ترتيب، نمادها (سمبولها) را در مواردشان درست بكار برد. در اين هنگام است كه گوييم اين كودك از لحاظ، به اصطلاح عقلي يا هوشي رشد و تكامل يافته است.


به عبارت ديگر، رشد و تكامل عقلي يا شناختي كلاً به دو صورت يا شكل ظاهر مي‌شود :
1) شكل نخستين يا گام اول كه كودك نمادها را درمي‌يابد و به آنها پاسخ مي‌دهد بدون اينكه بتواند خود نيز آنها را بدرستي و دقتي بكار ببرد. 2 ) شكل دوم يا گام دوم كه مرحله تكامل يافته است و كودك مي‌تواند علاوه بر درك مفاهيم و نهادها و برقراري رابطه درست بين آنها و اشياء و اشخاص (مصداقها)، خود نيز آنها را درست و دقيق بكار ببرد و ارتباط نمادي كامل ميان خود و

ديگران برقرار مي‌كند. مثلاً بچه نوزاد بزودي با مفهوم «شير» و «بطري شير» «مادر» و «پدر» آشنا مي‌شود لكن نمي‌تواند خود آن مفاهيم را بكار ببرد و بعد از رشد و نضج خود، و تكرار شنيدن، ديدن و كاربرد آنها به وسيله اطرافيانش مي‌تواند آن مفاهيم را دقيقاً به مصداق‌هايشان ارتباط دهد و بكار ببرد.
معمولاً رشد و تكامل شناختي كودك بيش از ساير جنبه ها مورد توجه والدين و مربيان است زيرا قسمت عمده رفتار آدمي از يادگيري او سرچشمه مي‌گيرد و يادگيري يك فرايند كاملاً شناختي است. در واقع، چگونگي برقراري و ادامه رابطه نمادي كودك با ديگران، و تحصيل در مدرسه كلاً به

كم و كيف يادگيري بستگي دارد و آن نيز، چنانكه اشاره كرديم، فرايند شناختي معمولاً مطالعه رشد و تكامل شناختي را با بررسي « ادراك فهميدن » آغاز مي‌كنند زيرا «شناخت » وقتي انجام گرفته است كه فرد مي‌فهمد يا وقتي فهميد گوييم شناخت پيدا شد. در واقع فهميدن و شناخت لازم و ملزومند. كودك هنگام تولد تولد محيط خود يا آنچه را كه در اطرافش مشاهده مي‌كند نمي‌شناسد و نمي فهمد و ذهن او از همه نوع مفاهيم و نمادها خالي است.


بتدريج در اثر رشد و نمو يادگيري چنانكه قبلاً هم گفته شد فهميدن را آغاز مي‌كند و آنچه را كه روي حواسش اثر مي‌گذارد درمي يابد و كم‌كم براي او معنادار مي‌شود. اما از آنجائي كه هيچ دو فردي

را نيز نمي‌توان يافت كه از لحاظ قدرت هوشي و تجارب كاملاً يكسان دريابند. نتيجه اينكه هر بچه و كلاً هر شخص تجربه‌هاي فعلي خود را بر حسب خاطرات و آموخته‌هاي قبلي خود تعبير مي‌كند.
تشخيص محركها در هفته‌هاي نخستين زندگي آغاز مي‌شود. نوزاد 15 روزه به صداهايي مانند زنگوله چند لحظه‌اي دقيق مي‌شود، در حدود يك ماهگي تشخيص مي‌دهد. در همين زمان صداها

را تقليد مي‌كند و موقعيتهايي نامأنوس را مي‌شناسد. مثلاً هرگاه بخواهند او را از زمين بلند كنند وضع بدني خود را براي اين كار بيشتر آماده مي‌كند. همه اين شكلهاي رفتار نمايانگر اين است كه كودك مي‌تواند بشناسد و به محيط يا محركهاي بيشتري واكنش مناسب نشان دهد. مفهومها به سرعت رشد و گسترش پيدا مي‌كنند و وقتي كودك به دوره نوجواني مي‌رسد هزاران مفهوم دارد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید