بخشی از مقاله
به طور عمده دو دليل اساسي براي رويکرد استراتژيک به برنامه ريزي آموزشي براساس نيازهاي واقعي كاركنان وجود دارد: اولين دليل آن است كه تغييرات فناوري، فشار شديدي بر سازمان و مديريت آن وارد مي كند به گونه اي كه پرداختن به آنها نياز به كاركناني با انواع خاصي از مهارتها و توانمنديهاي خاص را ايجاب مي كند. به طور مثال تصور حركت به سوي نانو فناوري و جايگزيني فناوريهاي نرم افزاري به جاي فناوريهاي سخت افزاري، نكات قابل توجهي را براي انواع مهارتهاي مورد نياز نيروي كار فعلي و كاركناني كه طي چند سال آينده وارد سازمان ميشوند را در بر دارد. ديگر آنكه قابليت جايگزيني مهارتهاي مختلف و تقاضاي نسبي متغير براي يادگيري و بازآموزي
مهارتهاي فعلي، جنبههاي تحريك كنندهاي از هر برنامه آموزشي در حال رشد است كه ميبايست به جاي برنامههاي ثابت آموزشي به عنوان نقطه آغاز برنامهريزي استراتژيک آموزش و تلفيق آموزش با استراتژي سازماني به حساب آيد. به استناد مشاهدات صورت پذيرفته، در شرايط فعلي، مديران سازماني دچار يك اشتباه منطقي شدهاند و نياز به نيروي انساني با كيفيت بالا را ضرورتاً مترادف با تقاضاي موثر اقتصادي فرض كردهاند. به گونه اي كه بر اين باورند كه تقاضا براي مهارتها را مي توان به طرق مختلف و با كمترين هزينه تامين كرد به نحوي كه هيچگونه فشاري بر سازمان وارد نشود، به اعتقاد آنان هنگامي كه يك راه بهينه براي پاسخ به نيازهاي آموزشي، تامين نيروي انساني مورد نياز با كمترين هزينه است، تنها يك راه منحصر به فرد آموزشي براي آن وجود ندارد. در تقابل با اين انديشه بايد گفت كه نوع برنامه ريزي هر چه باشد و واقعيتها را مورد نظر قرار دهد يا ندهد لازم است كه استراتژي و خط مشي آموزشي مشخصي ارايه گردد. در برنامه ريزي استراتژيک آموزشي ابتدا بايد اهداف مشخص شوند. اين اهداف نه با فرافكني حاصل خواهند شد و نه با پيشبيني
مترادف هستند. براي دستيابي به اهداف تعيين شده لازم است كه پس از تشخيص اولويتها، يك برنامه يا طرح اجرايي ارايه گردد. بنابراين، تشخيص اولويتها، بعد از تعيين اهداف دومين گام مهم و ضروري براي ارايه يك خط مشي آموزشي است. در اين راه بايد انتخابي صورت گيرد كه خود جرياني مشكل است و برنامهريزان خصوصاً در حيطه – آموزش – اغلب به اين نکته توجه نمي کنند كه انتخاب يك هدف انصرافي از هدفي ديگر را بهدنبال مي آورد. براي تحليل بيشتر لازم است تا با
رويکردي استراتژيک، اثرات برنامه ريزي آموزشي را که از اين پس با نام برنامه ريزي استراتژيک آموزش از آن ياد مي کنيم بر توسعه ابعاد مختلف سازمان مورد توجه قرار دهيم. لازم به ذکر است که در اين مقاله فقط به تحليل نکات حائز اهميت دربرنامه ريزي استراتژيک آموزشي پرداخته خواهد شد و به تصميماتي كه بايد اتخاذ گردند اشاره اي نخواهد گرديد، چرا كه اتخاذ تصميمات به شرايط ويژه هر سازمان بستگي دارد.
مفهوم برنامه ريزي
هرفردی درزندگی آرزوها، خواسته هاوآرمانهایی دارد، غالباً خواسته هایی برآورده میشوند که مبتنی بر امکانات ومحدودیتهای موجود (واقعیتها) بوده وبرای تحقق یافتن آنها تدابیردرستی اتخاذگردد. لذادرابتدا میتوان برنامهریزی راطراحی ونقشه کشی برای رفع نیازها ورسیدن به آرزوها وخواستهها تعریف کرد.
برنامهریزی به عنوان وسیله، درحقیقت نوعی استراتژی است که از طریق فراهم کردن امکانات ومنابع به روش علمی ومنظم در راستای اهداف معینی تدوین میشودودراین صورت هدف عمده آن، استفاده بهتر از امکانات موجود خواهد بود.
تعریف برنامهریزی:
درصورتی که برنامهریزی به عنوان یک«فرایند»نگریسته شود، درتعریف آن مفاهیم یرمستتر خواهد بود.
1) برنامهریزی یک جریان مداوم، مستمرودائمی است که نقطه پایان ندارد. بدین معناکه در هیچ مرحله ای نمیتوان آن راخاتمه یافته تلقی کرد، زیرا در آخرین مرحله ازبرنامهریزی (ارزشیابی) ناگزیریم دوباره به مرحله اوّل برگردیم وهدفهایمان راموردبررسی و بازبینی قرار هیم، اخطاها و اشتباهاتی راکه در برنامهریزی مرتکب شده ایم، دربرنامهریزیهای بعدی تکرارنکنیم.
دراین صورت است که مفهوم برنامهریزی به عنوان یک جریان پایان ناپذیر، فایدههای عملی خواهد داشت.
2) برنامهریزی فرایندی است که مبتنی براولویتهاست، بنابراین جریانی حساب شده ومنطقی است، زیرا به دلیل محدودیت منابع وامکانات(دریک محدوده زمانی وجامعه ای معین) سعی میکندازمیان نیازهاوخواستههای گوناگون، فقط برخی ازخواسته هاونیازها را دراولویت قراردهدکه این نوع گزینش بایدمبتنی برمطالعه، بررسی وتحقیق باشد.
3) برنامهریزی فرایندی است که مستلزم آینده نگری میباشد، آگاهی نسبتاً دقیق ازوضعیت آینده به تدوین یک برنامه اصولی وواقع بینانه کمک میکندوبه بسیاری ازبرنامهریزیها حهت میدهد.
4) برنامهریزی فرایندی است که استعدادها، تواناییها، امکانات وفعالیتهای جمعی را جهت رسیدن به هدفهای تعیین شده هدایت میکند.
5) برنامهریزی فرایندی است که بین کلیّه ابزارهاووسایل وامکانات مادی وانسانی هماهنگی ایجاد میکند تا اینکه تحقق هدفهای برنامه تسهیل شود.
6) برنامهریزی فرایندی است مداوم ومستمرکه علاوه بر تعیین هدفها، روش تحقق یافتن آنها رانیز مورد توجّه قرارداده وبهترین روش را از میان راهبردهای مختلف انتخاب میکند.
مراحل برنامهریزی:
مراحل واصول برنامهریزی راعملاًنمی توان ازیکدیگرتفکیک کرد وآنها رابه صورت مجزامورد توجّه قرارداد، بدین معناکه درتمامی مراحل برنامهریزی توجّه به اصول، امری اجتناب ناپذیراست واز طرف دیگر درتمام مراحل برنامهریزی، ازتدوین هدفهاگرفته تا اجراوارزیابی، اصول برنامه هابایدمورد توجّه قرارگیرد.
مراحل برنامهریزی عبارتنداز:
1) شناخت وضع موجود؛ برنامه ریزان قبل ازهرچیزبایدامکانات، توانایی هاومحدودیتها را بشناسند و باتکیه براطّلاعات به دست آمده تصمیمات معقول ومنطقی اتّخاذ نمایند.
2) تعیین نیازهاوتدوین هدفها؛ هدفهای تعیین شده به کلّیه فعّالیّتهاوتصمیم گیریهای بعدی جهت میدهند و بین اقدامات گوناگون وحدت بوجودمی آورند. درتعیین هدفهاتوجّه به نیازجامعه، نیازهای سازمانی، اداری وفردی واستفاده ازدیدگاه هاو تجربیّات صاحبنظران ضروری است. لازم است، واین هدفها بایدبا زمینه اجتماعی وارزش جامعه سنجیده شده وازنظر علمی نیز صحّت و سقم و ضرورت آنها دریک مقطع زمانی خاص بررسی شوند. وازمیان آنها چندهدف به ترتیب اهميت انتخاب وبراساس آنها استراتژی وخط مشیهای اجرایی لازم تدوین شود. درنتیجه ضمانت تحقّق یافتن آن اهداف افزایش خواهدیافت.
با توجّه به اینکه هدفها، نتایج ومطلوبیت نهایی هرفعّالیت میباشند، بایدحداقل دارای پنج ویژگی عمده باشند؛
اوّل: قابل اندازه گیری باشند. «قابلیت انازه گیری موجب میشودکه اهداف به راحتی به صورت کمّی درآیند».
دوم: مخصوص یک دوره زمانی معین باشند. «زیرا نیل به اهداف تسهیل میشود».
سوم: خصوصیّت، دراولویت بودن ورقیب بودن باسایراهداف راداشته باشند. «توجّه به اولویتها موجب سوددهی بیشترطرحهاخواهدبود».
چهارم: قابل دسترسی باشند.
پنجم: طوری بیان شوندکه قابل نوشتن باشند. «نوشتن اهداف درک آنهاوضمانت تحقق یافتن آنهارا افزایش میدهد».
3) پیش بینی روشها ووسایل، یاتعیین استراتژی وتدوین اهداف؛ برای تحقّق اهداف روشها و وسایل مناسب براساس امکانات، منابع و محدودیتها درنظر گرفته میشود. تعیین استراتژی بر اساس هدفها، امکانات، منابع ومحدودیتهاصورت میگیرد وباتوجّه به هدفهای مهم و استرتژیک، تدابیر و راههای عملی مناسب درنظرگرفته میشود. همچنین یک راهبردبایدبتواندبین نیازهاومنابع موجود سازمان ازیک طرف واحتیاجات وامکانات ملّی جامعه ازطرف دیگرتعادل وهماهنگی لازم را ایجادکند.
تدوین برنامه درحقیقت نحوه تحقّق یافتن اهداف میباشد. البتّه مرحله فنّی برنامهریزی، تنظیم وتدوین برنامه است، که در آن هدفهای تعیین شده و برگزیده باتوجّه به استراتژیهاوتدابیر اتّخاذ شده درقالب هدفهای جزئیتر ارائه میشوند.
4) آزمایش قبل ازاجراواجرای برنامه؛برنامه به صورت آزمایشی درچندنمونه محدودبه منظور اعتباربخشی به برنامه وکسب اطمینان، با وسایل مختلف اجرامی شود. تهیّه لوازم موردنیاز و ایجاد شرایط اجرایی مناسب ازضروریات اجرای برنامه است وطرحهای تشکیل دهنده برنامه درعمل مورد اجرا قرارمی گیرند. البتّه کنترل ونظارت طرحها جزء لاینفک مرحله اجرا میباشد.
تکنیک ارزشیابی وبازنگری برنامه وروش اجرای برنامه باحداقل هزینه، نمونه ایی از روشهای برنامهریزی فعلی وبرنامهریزی کاربردی هستندکه به عنوان مکانیزمهای کنترل ونظا رت دراجرای برنامهها مورداستفاده قرارمی گیرند.
5) ارزشیابی وپژوهش؛ نقاط قوّت وضعف برنامه ضمن اجرای آن خود رانشان میدهند، ولی ارزشیابی تلاش منظم و مستمری است که برای بررسی موّفّقیتهاوکاستی هاومشکلات موجود در رسیدن به اهداف به کارمی رود. ارزشیلبی دربرنامهریزی نبایدجداازپژوهش وتحقیق باشد.
ارزشیابی وپژوهش دربرنامهریزی میتواندبه دوصورت انجام پذیرد؛
الف: ارزشیابی وپژوهش مرحله ای؛ که به تشخیص مسائل ومشکلات درکلّیه مراحل برنامهریزی
پرداخته ومنشأ بروزآنها را مشخّص میکند.
ب: ارزشیابی وپژوهش نهایی؛ که علاوه بردارابودن بعد ارزیابی بیشترماهیت پژوهشی و تجربی دارد وهد فش فراهم نمدن مقدمات لازم جهت ایجادتغییرات کمّی وکیفی وقراردادن یافتههای حاصل ازپژوهش درقالب برنامههای جامع آموزش درآینده است، یافتههای حاصل از ارزشیابی وپژوهش نهایی راهنمای عمل برنامه ریزان درتدوین هدفها، تعیین استراتژیها، تدوین برنامه واجراوارزشیابی برنامههای آینده است.
اصول برنامهریزی:
رعایت اصول زیردربرنامهریزی اجتناب ناپذیراست؛
1) برنامهریزی باید اولویتها را مورد توجّه قراردهد، و در انتخاب آنها نیازهای ضروری جامعه، نیازهای درازمدت کلّی ومیزان منابع قابل دسترس رادرنظر بگیرد.
2) برنامهریزی بایدهمراه باآینده نگری بوده وچشم انداز دورتری رامورد توجّه قراردهد، اهداف بلندمدّت رادرنظربگیردتاهدفهای کوتاه مدّت ومیان مدّت تعیین گردند.
3) برنامهریزی بایدبتواندبین واحدهاوبخشهای مختلف سازمان و فعّالیتهای افرادتوازن و هماهنگی ایجاد کند. درواقع جامعیت لازم را دارا باشد.
4) برنامهریزی به عنوان یک امرفنّی وتخصصی باید جزئی از مدیریت سازمان باشد. در برنامهریزی بایدازنیروی انسانی برنامه ریز و متخصص استفاده شود.
5) برنامهریزی درسطح واحدهای سازمان بایدجزئی از برنامهریزی کلّ سازمان باشد. و ارتباط برنامه هریک ازواحدهای سازمان بابرنامه کلّ سازمان حفظ شود.
6) برنامهریزی علاوه بر درنظر گرفتن معیارها و جنبههای کمّی برنامه، باید بعد کیفی و استانداردها رامورد توجّه قراردهد.
7) برنامهریزی باید بتواند بین رشد کمّی وکیفی هماهنگی وتوازن ایجادکند.
8) برنامهریزی درسطح یک سازمان بایددرراستای برنامههای توسعه ملّی باشد.
9) برنامهریزی باید ازچنان مداومت و انعطافی برخوردار باشد که بتوان در صورت لزوم اقدام به اصلاح و حتّی تغییر برنامه نمود.
10) برنامهریزی بایدمبتنی برآمارواطّلاعات واقعی باشد.
11) برنامهریزی باید با واقع بینی همراه بوده، امکانات، محدودیتها و ارزشهای فردی و جمعی داخل وخارج سازمان را مورد توجه قرار دهد.
12) برنامهریزی باید بتوانددرحد امکان، مشارکت وهمکاری افراد ذی نفع رادر تدوین و اجرای برنامه جلب کند.
13) برنامهریزی بایدیک فرایندمداوم ومستمر باشد. بنحوی که یافتهها وپژوهشها در برنامههای بعدی مورد استفاده قرارگیرد.
14) برنامهریزی باید باتحقیق وپژوهش همراه باشد.
15) برنامهریزی بایدتغییر وتحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی جامعه را درزمان حال و آینده مورد توجّه قراردهد.
16) برنامهریزی باید ضمانت اجرایی برنامه رامدّنظر قراردهد. دراین زمینه توجّه به حمایتهای قانونی ازاهمّیّت ویژه ای برخوردار است.
17) برنامهریزی بایدمبنای کارش بربهینه سازی واستفاده ازمنابع مالی وانسانی باشد.
18) برنامهریزی بایددربررسی وضع موجودوبرآوردنیازهاوامکانات آینده الگوهای معتبر و دقیقی رامورداستفاده قراردهد.
19) برنامهریزی بایدساخت وکاروابزارهای لازم راجهت کنترل وارزیابی برنامه پیش بینی کند، و ازتجربیات علمی وعملی دیگران استفاده کند.
20) برنامهریزی بایدارزیابی از قابلیتها و ظرفیتهای سازمان رامدّنظر قراردهد و هدفهای اصلی خود را دنبال کند.
برنامهریزی آموزشی چیست؟
برنامه آموزشی کلیّه ابعادوارکان آموزش وپرورش رادربرمی گیرد، وتمام انواع آموزش وپرورش چه اجتماعی، اقتصادی، فردی وچه ابتدایی، متوسطه یا عالی، که به طور رسمی یا غیررسمی توسط سازمانهای آموزش وپرورش ویامؤسّسات وسازمانهای دیگر اجرا میشود را شامل میگردد. ودامنه آن ازانواع دیگر برنامهریزی درآموزش وپرورش وسیع تراست.
آموزش وپرورش یکی ازنهادهای اصلی جامعه است که تعلیم وتربیت وساختن انسانهای مطلوب جامعه را برعهده دارد، وبرای پرورش افرادجامعه باید یک نظام آموزشی کارآمدبه وجود آید.
زمانی میتوان ازنظام آموزشی کارآمدبرخورداربودکه ازنیازهای واقعی جامعه اطّلاعات کافی در دست داشته باشیم وبراساس آن اطّلاعات، هدفهای مناسبی راطراحی کنیم وبرای رسیدن
به آن اهداف، روشهای صحیح آموزشی راانتخاب کنیم.
بنابراین؛ مجموعه فعّالیّتهایی که به صورت نظام داربرای رسیدن به اهداف آموزشی دریک جامعه یه کارگرفته میشود، رابرنامه آموزشی مینامیم. یابه عبارت دیگر؛کاربردروشهای تحلیلی در مورد هر یک از اجزاء نظام آموزشی که هدف آن استقراریک نظام آموزشی کارآمد است را برنامهریزی آموزشی مینامند.
اهمّیّت برنامهریزی آموزشی:
اگر جامعه را مانند کلاس درس درنظر بگیریم؛ این کلاس به همراه دانش آموزان، معلّم ووسایل آموزشی وغیره، اجزاءیک جامعه یا سازمانی به نام مدرسه میباشند. بنابراین اگر قبول کنیم که یک کلاس درس یامدرسه بدون برنامهریزی وبه ویژه برنامهریزی آموزشی قابل کنترل وگردش کار نیست، میتوانیم بپذیریم یک کشورکه دارای یک سری نظامهای وسیع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و. . . می باشد، میتواند به وسیله یک نظام آموزشی کارآمد به اهداف ومقاصد خود برسد.
برای کارآمدی نظام آموزشی باید بین اجزای ان ازیک طرف ونظام آموزشی ونظامهای دیگر جامعه از طرف دیگر ارتباط مفید ومؤثری وجودداشته باشد. که این ارتباط میتواندتنها، وظیفه برنامهریزی آموزشی باشد.
زیرا «آنچه که دربرنامهریزی اهمّیّیت دارد وقوف بین ارتباط وتعامل این نظامها بانظام کلّ جامعه است».
برنامهریزی آموزشی بایدبرای انجام وظیفه صحیح خود؛شناخت درستی از نارساییها و کاستیهای جامعه داشته باشد، وقبل ازارائه هرراه حل بصیرت لازم رانسبت به کلّ نظام آموزشی کسب کند. که این بصیرت ازطریق گردآوری اطّلاعات درست وبه هنگام وتعمّق درآن اطّلاعات حاصل میشود.
برنامهریزی نیروی انسانی (man power planning):
برنامهریزی نیروی انسانی شامل؛برنامهریزی برای تربیت عموم کارکنان است. ازکارگران نیمه ماهر وماهرگرفته تا تکنیسینها، مهندسان، پزشکان، معلّمان، استادان وسایرمتخصّصان.
برنامهریزی نیروی انسانی مسقیماً با برنامهریزی اقتصادی مربوط است. زیرا؛هدف آن تربیت افرادی است که بایدچرخهای اقتصادکشوررابه حرکت درآورند. به طوری که برنامهریزی نیروی انسانی بیشتربه آن جنبه آموزش وپرورش تکیّه میکندکه به تربیت افرادبرای دنیای کار میپردازد. وباابعاد دیگر آموزش وپرورش ازقبیل، پرورش اجتماعی، عقلانی، عاطفی، معنوی، دینی وغیره مستقیماً سروکارندارد.
تعریف و مفهوم توسعه انسانی:
در نخستین گزارش برنامه سازمان ملل در (1990) توسعه انسانی به عنوان «فرایند گسترش دامنه گزینشهای انسان»تعریف شده است. و در سال (1997) چنین اصلاح شده «توسعه انسانی فرایندی است که برکران بهزیستی انسانهامی افزاید؛درنتیجه امکان برخورداری از گزینشهای بهتر را فراهم میسازد» (UNDP,1997,). گسترش روبه افزایش کشورهای شمال وجنوب طی سه دهه (1960تا1990) جامعه ملل رابه بیداری وجدان جمعی ملزم داشت، ودرنتیجه به طرح مفهوم «بازار جهانی»یا«جهانی شدن بازارها»دردهه پایانی قرن بیستم دامن زده شد.
و در گزارش (1997) چنین آمده است؛«هرچقدرحهانی شدن ازنظر اقتصادی سودآورباشد، اگرسودآوری درخدمت توسعه انسانی قرارنگیرد باید گفت: وسیله، جایگزین هدف شده است» (UNDP,1997) .
همانطور که ملاحظه میشود، مسئله فقرتوسعه انسانی به معنای ـ محروم سازی افرادازامکانات وانتخاب وفرصتهای دستیابی به بهزیستی ـ بازبینی شده است. امکانات انتخاب که برای افراد فراهم میشود نه ثابت ونه پایان پذیراست.
ازاین روتوسعه درهرسطحی که باشد، امکانات اساسی برای توسعه انسانی – عبارت است از: (طولانی وسلامت زیستن؛دستیابی به شناخت وساختن دانش؛ ودست یابی به منابع لازم برا
ی بهزیستی) .
البتّه آزادیهای دینی، سیاسی و اقتصادی- اجتماعی نیز جزئی ازفرایند توسعه انسانی به شمارمی رود (undp,1990) .
درگذشته محور مباحث مربوط به توسعه غالباً بررشداقتصادی وشاخصهای آن که عبارت بودند از: تولیدناخالص ملّی وتولید ناخالص داخلی، متمرکزبوده است. امّادیدگاهی که توسعه انسانی ارائه میکند گسترده ترو جامعتر است. دراین دیدگاه رشد البتّه اهمّیّتی حیاتی دارد. ودرواقع رشد اقتصادی لازم است، ولی کافی نیست وآن رشدی مورد نظر است که به اصلاح وبهزیستی زندگی انسانها ومحیط زیست بیانجامد. درواقع منجر به کاهش طبقات اجتماعی گردیده و برخورداری افرادجامعه وملّتها ازامکانات ومنابع رابه طورتساوی خواهان است. ازاین روتوسعه انسانی ورشداقتصادی ارتباطی تنگاتنگ دارند. به عبارت دیگر بهزیستی وگسترش تواناییهای انسان با بهبود وضع اقتصادی وافزایش رشد به موازات هم مطرح است. درنهایت منظور از رشدجوامع، پیدایش رشد درهمه جوانب وموقعیتهای جامعه میباشد.
تعریف ومفهوم منابع انسانی:
منابع انسانی درواقع همان نیروی کاروپرسنل تشکیل دهنده یک سازمان میباشد که به نوعی برای رسیدن به اهداف سازمان تلاش میکنند. ومنجر به موفقیت یک سازمان میشوند.
البتّه باتوجّه به تعریف توسعه انسانی میتوان گفت: منظور ازمنابع انسانی بکار گیری و استفاده از توانایی ها، استعدادها، مهارتها و فعالیتهای افراد یک جامعه برای رسیدن به رشدوتوسعه همه جانبه میباشد.
مدیریت منابع انسانی:
کارآیی واثربخشی یک سازمان تاحد و قابل ملاحظه ای به نحوه مدیریت وکاربرد صحیح ومؤثر منابع انسانی بستگی دارد. طبیعی است که هرقدرسازمان ومؤسسات وبنگاهها وسیع تر، گسترش مدیران باید به دانش وبینش لازم جهت مواجه شدن وحلّ مشکلات این عامل پیچیده و حساس مجهز شوند. «البتّه انتخاب واژه مدیریت منابع انسانی به جای واژههای متداول دیگر، ازجمله مدیریت نیروی انسانی، به انگیزه این واقعیت است که انسان درسازمان تنها نیروی کارویا ابزار نبوده و نیست، بلکه منبعی خدادادی است که جان وروح سازمان منوط به وجوداوست».
مدیریت منابع انسانی امروزه به عنوان قلمرویی حرفه ای وتخصصی تبدیل شده است، و وظایف آن وسعت یافته و ازتنوّع وگسترش زیادی برخوردار گشته است. وبه طور کلّی به رهبری و هدایت منابع انسانی وگروههای تشکیل دهنده سازمانها مدیریت منابع انسانی میگویند.
می توان گفت: از زمانی که انسان به صورت گروهی ودستجمعی درجهت حصول به هدف مشترک اقدام کرده، موضوع مدیریت نیروی انسانی مطرح بوده است. درقرون وسطی، موضوع مدیریت منابع انسانی بیش ازگذشته خود- نمایی کرد. وبه سبب رشدوتوسعه شهر وروستاها و افزایش عرضه وتقاضا برای کالاهاوخدمات اقتصادی وظهورانقلاب صنعتی واحداث کارگاههای کوچک و بزرگ وگسترش استفاده درنیروی کارومنابع انسانی، دنیای صنعتی غرب پیشروتوسعه دانش مدیریت نیروی انسانی بوده است.
جنبش مدیریت علمی مرهون فعّالیِّت هاونظریه های«فردریک وینسلوتیلور» است که اورا پدرمدیریت علمی میدانند، پایه مدیریت نیروی انسانی رابراندازه گیری کار، محاسبه زمان استانداردبرای هرشغل ووظیفه گذاشت وبه این طریق روش هایی برای برآورداحتیاجات آموزشی، ارزشیابی نیروی انسانی وسایر مسائل پرسنلی مطرح کرد. همانگونه كه مي دانيم، نظريههاي سنتي در مديريت منابع انساني، بر اين اساس پايه ريزي شده است كه كار و سازمان كار بايد به طور منظم و عُقلايي و منطقي بوجود آيد ومسائل خصوصي و شخصي كاركنان در آن دخالت نداشته باشد؛ براساس اين فرض وظيفه نيروي انساني قرار دادن شخص مناسب در شغل مناسب، آموزش و تشويق آنها به انجام وظيفه است، بطوري كه كار مربوطه با حداكثر كارايي به انجام رسد. نظريه نئوكلاسيك بر اين اساس بوده كه يك كارگر خوشحال، يك فرد مولد و سازنده است. بنابراين كارايي و اثربخشي سازمانها ازراضي و خوشحال نگهداشتن عامل انساني ناشي مي شود، نه ساخت روابط رسمي سازمان، اما اين نظريه تأكيد بسياري بر عامل انسان به صورت فردوگروه داشته ولي ابعاد سازمان و همبستگي و تعامل بين آنها را ناديده گرفته است. بين آنها را ناديده گرفته است.
نظريه پردازان جديد با توجه به كل نگري تقريبي كلاسیكها با استفاده از روش تركيب پديدههاي پيچيده اجتماعي، در جستجوي راه ونگرش جامع تربودند تا تجسم و تحليل پديدههاي اجتماعي را واقع گرا تر دنبال كنند. در نتيجه منجر به پيدايش نظريه عمومي سيستمها (general system theory) روش سيستمي systems approach) شدند. كه اين امر ريشه هايي عميق و همه جانبه در دين، فلسفه، علم و تجربه و ... دارد.
اين نظريات در نهايت پيدايش قلمرو تازه اي در روانشناسي و مديريت تحت عنوان روانشناسي
صنعتي سبب تقويت نظام مديريت نيروي انساني گرديد و در واقع باعث شد، اين رشته ( مديريت نيروي انساني) رسماً به عنوان يك حرفه شناخته شود. مديريت منابع انساني يا مديريت پرسنلي به معناي وسيع كلمه قسمتي از قلمرو علم و هنر مديريت را تشكيل داده؛ طرح ريزي، سازماندهي، نظارت و كنترل عمليات استخدامي، بهسازي، نگهداري و كاربرد نيروي انساني را در جهت تأمين هدفهاي كاركنان، سازمان و جامعه شامل مي شود. براي آنكه به نقش برنامه ريزي در توسعه و تأمين منابع انساني بپردازيم، بهتر است ابتدا با تعريف توسعه و توسعه انساني و پايدار آشنا شويم.
تعريف توسعه:
توسعه فرايندي است مداوم و هدفدار كه بوسيله انسان آغاز شده و هدف آن بهبود بخشي به شرايط زندگي افراد جامعه است.
تعريف توسعه انساني:
توسعه انساني؛ يعني انسانها در زمينههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، علمي و. . . از لحاظ كمي و كيفي به مرحله اي از رشد و كمال برسند كه همه افراد تقريباً به طور تساوي از امكانات، سرمايهها و رفاه لازم در جامعه برخوردار شوند و فاصله طبقاتي ميان مردم به حداقل برسد.
تعريف توسعه پايدار:
توسعه پايدار:زماني ايجاد خواهد شد كه جامعه بتواند از امكانات استفاده بهينه كرده و سرمايه گذاري در بخشهاي مختلف جامعه به صورت همه جانبه باشد و در برنامه ها، به چشم انداز آينده توجه داشته باشيم تا سيستم جامعه به عقب برنگردد و جامعه دائماً در حال توسعه بيشتر بوده و اين توسعه برگشت ناپذير باشد.
برنامه ريزي نيروي انساني؛ پيشينه وضرورت:
پيش بيني نيروي انساني مورد نياز جامعه در دراز مدت و به عنوان كمك به تصميم گيري در امر آموزش و پرورش و نهايتاً به منظور تدوين ـ سياستهاي اشتغال، براي نخستين بار در سال 1928 ميلادي توسط اتحاد جماهير شوروي سابق آغاز شد. پس از جنگ دوم جهاني به ويژه در خلال دهه 1950، ديگركشورها نيز به تدريج شروع به پيش بيني نيروي انساني براي معدودي از مشاغل سطوح بالا نمودند. به عنوان مثال: هريس ( Haris) در سال 1949ميلادي در آمريكا به تهيه طرح عرضه و تقاضاي فارغ التحصيل كالجها در آينده دست زد. در انگلستان نيز در دهه 1960-1950
كميته اي خاص تشكيل شد و به برآورد نيروي انساني با تخصصهاي علمي، اقدام، نمود، در فرانسه نيز پيش بيني نيروي انساني از دهه (1950) به عنوان جزء لاينفك برنامه جامع كشور مورد توجه قرار گرفت. توجه به برنامه ريزي آموزشي كلان زماني به نقطه اوج خود رسيد كه اقتصاد دانان طرفدار سرمايه انساني، مانند شولتزـ دينسون وهاربي سن ومايرزمسئولان آموزشي كشورها را به سرمايه گذاري درآموزش و پرورش تشويق مي كردند.
درآفريقا، آسيا وآمريكاي لاتين نيزپديده استعمارزدايي، دردهه1950تا اوليل1960 زمينه را براي تو
جه به بعد اقتصادي آموزش و پرورش به طور اعم و پيش بيني نيروي انساني به طور اخص فراهم آورد.
از ديدگاه اقتصاد دانان، آموزش و پرورش علاوه بر اين كه هدف آن، شكوفا ساختن استعداد و پرورش تواناييهاي فردي است، هدف عمده ديگري را نيزدنبال مي كند وآن تربيت نيروي انساني مورد نياز جامعه مي باشد. كه در واقع نوعي سرمايه گذاري به شمار مي رود كه منجر به افزايش كيفيت كارآيي افراد و در نهايت افزايش بهره وري در توليد خواهد شد. طرفداران اين نظريه بر اين عقيده اند كه نيروي انساني يكي از عوامل اساسي رشد اقتصاد نوين است و رابطه ثابتي بين حجم توليد و مهارت افراد وجود دارد.
بر اين اساس چون كمبود و تورم نيروي انساني موجب ايجاد شبكههاي تار عنكبوتي مي شود. لذا مكانيزم بازاردرخصوص ايجاد تعادل بين عرضه و تقاضاي نيروي انساني ناتوان است و به همين دليل، برنامه ريزي نيروي انساني ضرورت پيدا مي كند. چرا كه اگر جامعه اي با كمبود نيروي انساني مواجه شد. در نتيجه با كاهش توليد ملي روبرو خواهد شد.
نقش برنامه ريزي آموزشي در توسعه و تأمين نيروي انساني:
برنامه ريزي به عنوان يك فرآيند وجريان استراتژيك درزندگي انسانها نقش قابل ملاحظه اي داشته و دارد، و همانگونه كه از تعاريف مطرح شده در برنامه ريزي و توسعه منابع انساني پيدا است، يك جامعه بدون در نظر گرفتن منابع، توانايي ها، امكانات و محدوديتهاي موجود خود، قادر به رشد و توسعه و دستيابي به اهداف و برنامههاي خود نخواهد بود.
همانطور كه اشاره شد، برنامه ريزي آموزشي عبارتست از كاربرد روشهاي تحليلي در مورد هر يك از اجزاء نظام آموزشي و هدف آن استقرار يك نظام آموزشي كارآمد است. و برنامه ريزي درسي كه جزئي از برنامه ريزي آموزشي مي باشد. مجموعه قواعد و ضوابطي است كه به مجموعه عوامل وعناصر مرتبط به يادگيري، منطق وسازمان مي دهدوهدف آن كمك به يادگيري بهترفراگيران است وتلاش مي كند كه فراگيران بهتر، آسانتروسريعتر مطالب مورد نياز را ياد بگيرند. در نتيجه يادگيري هدف برنامه درسي است، كه در برنامههاي آموزشي ما را براي رسيدن به يك نظام آموزشي كارآمد كمك مي كند.
به طور كلي برنامه ريزي آموزشي تلاش مي كند آموزش و پرورش را بهينه كند و از فرصتها و امكانات موجود براي رفع نياز دانش آموزان و بخصوص جامعه استفاده كند.
«بنابراين برنامههاي آموزشي وسايلي هستند براي تحقق بخشيدن به هدفهاي رشدوتوسعه يك جامعه؛ مهمترين و تنها ترين جنبه توسعه كه در يك جامعه نقش اصلي را ايفا مي كند؛
توسعه آموزشي است و تغيير يك جامعه امكان نخواهد داشت مگر اينكه اين تغييرات در نظام آموزشي جامعه ايجاد شود.»
پس مي توان نتيجه گرفت كه؛ نقش اصلي برنامه ريزي در تأمين منابع انساني، در برنامه ريزي آموزشي نهفته است كه بوسيله آن افراد جامعه و نيروهاي انساني را در اجتماع كوچكتري به نام مدرسه و دانشگاه تربيت نموده و آنان را براي قبول مسئوليتها و واگذاري وظايف مورد نظر، با توجه به اهداف رشد و توسعه در سطح اجتماع، آماده مي سازد. و به اين وسيله منابع مورد نياز انساني را جهت گردش كار جامعه در حيطههاي گوناگون« اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي
و ...» تأمين مي نمايد. لذا سرمايه گذاري در زمينه آموزش و پرورش مطمئن تر و اصولي تر از سرمايه گذاري براي ايجاد تأسيسات و مجموعههاي عظيم اقتصادي فرهنگي و. . . خواهد بود.
بنابراي بايد با جهت دهي مناسب و ايجاد راهكارهاي صحيح بوسيله برنامه ريزي آموزشي و فرهنگي زمينههاي توسعه را مهيا كرد و هميشه در ذهن داشته باشيم كه توسعه فرهنگي و آموزشي مبنا و اساس توسعه همه جانبه و پايدار خواهد بود.
رويکردي استراتژيک به فرايند برنامهريزي آموزش:
سازمانهاي صنعتي را مي توان تعيين كننده مسير اصلي توسعه يافتگي كشور محسوب كرد. چرا كه در فراهم سازي شرايط اشتغال، توليد، ارز آوري و در عين حال ايجاد ثبات اقتصادي كشورنقش مهمي را ايفا مي كنند. بديهي است كه در چنين شرايطي افزايش توانمندي جهت مقابله با رقباي داخلي و خارجي نيازمند در اختيار داشتن برنامههاي مدون و استراتژي روشن سازماني به ويژه در زمينه توسعه منابع انساني به لحاظ كيفي است. چرا که اين امر مهم به وسيله منابع انساني كار آزموده تحقق خواهد يافت و سازمانها نيز به اين نكته واقف شدهاند كه راهي جز توجه جدي به
توسعه کيفي منابع انساني خويش ندارندو اين توسعه كيفي تنها از طريق طراحي مكانيسمهاي عملي و كاربردي آموزش يعني برنامه ريزي آموزشي صورت پذيرفته و به سازمان كمك مي كند تا اطمينان يابد كه آيا مي تواند برنامههاي كسب و كار خود را براي آينده در قالب هدفهاي مالي، توليدي، تركيب فرآورده ها، فن شناسيها و منابع مورد نياز به خوبي به مرحله اجرا در آورد؟ در اين مقاله در نظر است با رويکرد به شاخصهاي طراحي نظام استراتژيک سازمان، به برخي از نکات مهم و اساسي در تدوين برنامه ريزيهاي استراتژيک آموزش پرداخته شود.
استراتژي آموزش:
استراتژي عبارت است از چارچوبي كه مجموعه حركات و اقدامات اصلي را براي دستيابي به اهداف، ترسيم كرده و چگونگي منابع را براي به دست آوردن موقعيتهاي مطلوب و خنثي كردن تهديدات در حال و آينده بيان مي دارد. (1) به طور كلي، استراتژي، راههاي عمده و اصلي رسيدن به هدفها را بيان مي دارد. كه باتوجه به اين تعبير مي توان گفت "استراتژي آموزش عبارت است از خطوط اصلي برنامهها و اقداماتي كه نشان دهنده روش دستيابي به اهداف آموزشي است". مثلاً استراتژيهاي مربوط به افزايش كارايي نظام آموزش در يك سازمان را مي توان به صورت زير تعريف كرد:
الف – توسعه مهارتهاي فني و تخصصي مديران و كاركنان؛
ب- توسعه امكانات آموزشي، وسايل كمك آموزشي و حداكثر استفاده از آنها؛
ج- بازنگري در شيوههاي آموزشي كاركنان باتوجه به نيازهاي تخصصي؛
د- بهبود مديريت و بازنگري در ساختار و تشكيلات آموزشي سازمان.
تدوين استراتژي برنامههاي آموزشي:
گامهاي اساسي در طراحي و تدوين استراتژي برنامههاي آموزشي سازمان، چيزي جداي از شاخصههاي اصلي طراحي نظام استراتژيك سازمان نيست. در اين راستا توجه به موارد 9 گانه ذيل حائز اهميت است:
1. رسالت، كاركرد، ماموريت و وظايفي كه سازمان به خاطر آنها به وجود آمده است. استراتژيه
اي آموزشي چيزي جداي از استراتژيهاي سازماني نبوده و بديهي است كه ماموريت نظامهاي آموزشي مي بايست مسير اصلي سازمان در جهت رسيدن به اهداف كلان ترسيم شده را تسهيل و چگونگي پرورش نيروي انساني متخصص كه در اين راستا مورد نياز است را پيش بيني
2. توقعات و آرمانهاي بازار کار و خدمات، مصوبات مجلس شوراي اسلامي و نهادهاي ذيربط، مثلاً در سالهاي اخير تغييرات شكل گرفته در پيشرفتهاي تكنولوژيك و رو آوري جامعه علمي به عرصههاي انفورماتيك و نيز جنبش نرم افزاري در كشور موجب گرديده تا كاركردهاي ويژه اي براي نظام آموزش عالي و نيز سازمانهاي صنعتي تعريف گردد، به اعتقاد مسئولان برجسته و تصميم گيرنده كشوري، اگر در گذشته تمركز دانشگاهها و سازمانهاي صنعتي بر سخت افزار و رويكردهاي سنتي بوده امروزه انتظار مي رود كه جامعه علمي و جامعه صنعتي نقشي توامان ايفا كنند. يعني از يك سو نيروي انساني متخصص و ماهر با قابليتهاي بالا تربيت كنند و از سوي ديگر از پتانسيلهاي كاري موجود نهايت بهره برداري را به عمل آورده و زمينههاي مناسب جهت رشد كاري ايشان را فراهم كنند.
3. عوامل محيطي اجتماعي/ اقتصادي، مانند تقاضاي نيروي انساني ماهر يا نيازهاي كشور به محصولات يا خدمات توليدي سازمان، كه در اين مورد خاص و باتوجه به تحولات و پيشرفتهاي علوم و فناوري مي توان به برقراري ارتباط نزديك و تنگاتنگ صنعت و دانشگاه اشاره كرد.
4. بررسي عملكرد گذشته و وضع موجود، يعني اينكه برنامههاي استراتژيك آموزشي مي بايست باتوجه به نقاط ضعف، تنگناها و محدوديتها، منابع و امكانات بالقوه و بالفعل و سرانجام، با در نظرگرفتن فرصتها و تهديداتي كه سازمان در آينده با آن مواجه است، ترسيم و تدوين شوند. در اين مورد مي توان گفت كه وجود رقباي جدي داخلي و خارجي در عرصههاي مختلف توليدي و خدماتي و تلاش آنها براي در اختيار گرفتن سهم بيشتري از بازارها، تهديدي جدي براي سازمانها محسوب مي گردد. به ويژه كه از يك سو با كمبود اعتبارات آموزشي و از سوي ديگر با عدم انسجام برنامههاي آموزشي نيز روبه رو باشند كه در صورت عدم توجه، نتيجه اي جز پراكندگي شديد فعاليتهاي سازماني و نهايتاً خارج شدن از عرصههاي رقابتي به بار نخواهد آمد.
5. بهره گيري از شاخصهاي علمي كشور، بزرگترين حسن استفاده از اين گونه شاخصها، انعطافپذيري آنهاست كه به تناسب شرايط زماني يا مكاني قابليت تغيير را دارا هستند. از جمله شاخصهايي كه در تعيين و تدوين استراتژي و برنامههاي آموزشي كاربرد بيشتري دارند مي توان به شاخصهايي همچون سهم آموزش و تحقيقات از توليد ناخالص ملي، هزينه سرانه آموزش به ازاي هر نفر، نرخ استفاده از فضاهاي كالبدي و آموزشي، . . . اشاره كرد. كاملاً روشن است كه با تغيير استراتژيهاي سازماني اين نسبتها و اعداد مربوط به هر يك از آنها نيز تغيير خواهد كرد.
6. در نظر گرفتن اهداف، خط مشيهاي (استراتژي ها) اساسي برنامههاي توسعه اي دولت و امكانات مالي، كه در اختيار سازمانها قرار داده مي شود. به عبارت بهتر اهداف نظام آموزش كاركنان در سازمانها نيز ميبايست در راستاي برنامههاي پنج ساله دولت تدوين شوند تا مورد تاييد مديران ارشد و سياستگذاران سازماني نيز قرار گيرد. مثلاً اگر نوسازي و توسعه صنعتي يكي از خط مشيهاي اساسي برنامه توسعه دولت باشد، به طور يقين مهمترين هدف نظام آموزش كاركنان در سازمانهاي صنعتي كمك به ارتقا و توسعه فناوري و بهره گيري مناسب از آن (متناسب با تخصص سازمان مربوطه) خواهد بود.
7. در نظر گرفتن سياستهاي اجرايي سازمان. سياستهاي سازماني تعيين كننده چارچوب تصميمات كلان آموزشي هستند. آنچه مهم به نظر مي رسد تناسب و سازگاري ميان سياستهاي سازماني با استراتژي و اهداف برنامههاي آموزشي است. همچنان كه قبلاً هم اشاره گرديد، سياستهاي نظام آموزش كاركنان تابع استراتژيهاي كلي سازمان و بر مبناي سياستهاي ابلاغي از جانب دولت است. مثلاً اگر استراتژي كلان سازمان، بهسازي نيروي انساني و توسعه توانمندي تخصصي ايشان باشد در آن صورت سياستهاي آموزشي متناظر با اين استراتژي عبارتند از:
الف – تسهيل امكان بهرهمندي از آموزش؛
ب - تلفيق آموزش با تحقيقات علمي و تكنولوژيك؛
ج - تلفيق مباني نظريهاي علمي با عمل و كاربرد آن در صنعت.