بخشی از مقاله
خواجه محمد حافظ شیرازی
خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷-۷۹۲ هجری قمری)، شاعر و غزلسرای بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است. در خصوص سال دقیق ولادت او بین مورخین و حافظ شناسان اختلاف نظر است. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ (تاریخ ادبیات ایران) و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷ (تاریخ عصر حافظ) میدانند. برخی دیگر از
محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعه ای از حافظ ولادت او را قبل از این سالها و حدود ۷۱۰ هجری قمری تخمین میزند(لغتنامه دهخدا، مدخل حافظ). آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری قمری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ روی دادهاست.
سال وفات او به نظر اغلب مورخین و ادیبان ۷۹۲ هجری قمری میباشد. (از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی(متولد ۷۷۷ ه.ق.) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تالیف جامی(متولد ۸۱۷ ه.ق.) صراحتاً این تاریخ به عنوان سال وفات خواجه قید شدهاست). مولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز وفات یافتهاست.
نزدیک به یک قرن پیش از تولّد او (یعنی در سال ۶۳۸ هق - ۱۲۴۰ م) محیالدّین عربی دیده از جهان فروپوشیده بود، و ۵۰ سال قبل ازآن (یعنی در سال ۶۷۲ هق - ۱۲۷۳ م) مولانا جلالالدّین محمد بلخی (رومی) درگذشته بود.
بسیاری حافظ شیرازی را بزرگترین شاعر ایرانی تمام دورانها میدانند. اشعار حافظ را غزل میگویند و بنمایه غالب غزلیات او عشق است.
حافظ به همراه سعدی، فردوسی و مولانا چهار رکن اصلی شعر و ادبیات فارسی را شکل دادهاند
بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش (حافظ)
حافظ را در زمرهٔ چیرهدستترین استادان غزلسرایی در زبان فارسی دانستهاند (صفحهٔ ۲۲۴ Arthur Arberry) موضوع غزل وصف معشوق، می، و مغازلهاست و غزلسرایی را باید هن
با آنکه حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زدهاست، نوآوری اصلی بهسبب تک بیتهای درخشان، مستقل، وخوشمضمون فراوانی ست که ایجاد کردهاست. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سورههای قرآن تأثیر گرفتهاست، که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانستهاند (صفحهٔ ۳۴ حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اوّل.)
حافظ و پیشینیان
یکی از بابهای عمده در حافظشناسی مطالعهٔ کمّی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و همعصران بر هنر و سخن اوست. این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کردهاند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بی نظیری، و منحصربهفرد بودن حافظ و اینکه در چه مواردی او اینگونهاست. دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندیهای آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد.
از نظر یکتا بودن، هر چند حافظ قالبهای شعری استادان پیش از خودش و شاعران معاصرش همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیر خسرو، خواجوی کرمانی، و سلمان ساوجی را پیش چشم داشته، زبان شعری، سبک و شیوهٔ هنری، و نیز اوج و والایی پیامها و اندیشههای بیانگردیده با آنها چنان بالا و ارفع است که او را نمیتوان پیرو هیچکس
بهحسابآورد (صفحهٔ ز، پشگفتار در دیوان حافظ با ترجمه و شرح اردو توسط عبادالله اختر).
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند (حافظ)
از منظر تأثیر آثار دیگران بر حافظ و اشعارش، پیشزمینهٔ (background) بسیاری از افکار، مضامین، صنایع و نازکخیالیهای هنری و شعری حافظ در آثار پیشینیان او هم وجود دارد (صفحهٔ ۴۰ حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اوّل.)
تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگر چه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظ پژوهان شعر او را پایه گذار سبک هندی میدانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است (حافظ نامه، خرمشاهی
داشتهاست که بر دیوان اشعار حافظ شرح بنویسند. بیشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبیّات فارسی بنا به ماهیّت و طبیعتش، شعر حافظ شرحطلب است. این امر، به هیچ وجه ناشی از دشواری یا دیریابی آن نیست، بلکه، در چندپهلویی، پرمعنایی، و فرهنگمندی شعر حافظ نشاندارد (صفحهٔ یک، شرح عرفانی غزلهای حافظ.)
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد زیر هر نغمه که زد، راه به جایی دارد (حافظ)
همین ویژگی کمهمانند، و نیز عالَمگیری و رواج بیمانند شعر اوست، که از دیرباز شرحنویسان زیادی را برآن ، یعنی شبه قارّهٔ هند و امپراطوری عثمانی، به صورت زیر برخاستهاند. از جملهٔ مشهورترین آنها عبارتند از:
1. سودی بسنوی (وفات: ۱۰۰۰ ه.ق.)، نویسندهٔ شرح چهار جلدی بر دیوان حافظ
2. سروری (وفات: ۹۶۹ ه.ق.)
3. شمعی (وفات: ۱۰۰۰ ه.ق.)
سید محمد قونیوی متخلص به وهبی (وفات: ۱۲۴۴ ه.ق.) (صفحهٔ ۲، شرح عرفانی غزلهای حافظ)
آرامگاه حافظ در شیراز.
آرامگاه حافظ در منطقهٔ حافظیّه و در فضایی آکنده از عطر و زیبایی جانپرور گلهای شیراز درهمآمیخته با شور اشعار خواجه واقع شدهاست. این مکان یکی از جاذبههای مهمّ توریستی هم بهشمار میرود، و در زبان عامیانهٔ خود اهالی شیراز، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیدهاست. اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدّسی نظیر کعبه و بارگاه حسینبن علی، امام سوّم شیعیان بهکار میرود، بهخوبی نشانگر آنست که حافظ چه چهرهٔ مقدّسی نزد ایرانیان دارد
. معتقدان به حافظ رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسومی آیینی همراه میکنند، از جمله با وضو به آنجا میروند، و در کنار آرامگاه حافظ کفش خود را از پای بیرون میآورند که در فرهنگ مذهبی ایران نشانهٔ احترام و قدسی بودن مکان است. آرامگاه حافظ همچنین مکانی فرهنگیست. بهعنوان مثال، برنامههای مختلف شعرخوانی شاعران مشهور یا کنسرت خوانندگان بخصوص سبک موسیقی ایرانی و عرفانی در کنار آن برگزار میشود. حافظ شیرازی در شعری پیشبینی کرده است که مرقدش پس از او زیارتگاه خواهد شد:
دان جهان خواهد بود (حافظ)
مشهور است که امروز در خانه هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت میشود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، شب یلدا و... با کتاب حافظ فال میگیرند. برای این کار یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به
خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال میگیرد ابتدا نیت میکند، یعنی در دل آرزویی میکند. سپس به طور تصادفی صفحهای را از کتاب حافظ میگشاید و با صدای بلند شروع به خواندن میکند. سپس میکوشد بنا به آرزوی خود بیتی را در شعر بیابد که مناسب
باشد. اصطلاح خوب فال گرفتن در حالتی گفته میشود که شخصی چندین بار برای افراد مختلف فال بگیرد و هر بار برای نیتها و آرزوهای متفاوت پاسخی داشته باشد. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحه ای میخوانند و سپس کتاب حافظ را میبوسند، آنگاه با ذکر اورادی آن را میگشایند و فال خود را میخوانند. به دلیل ابهام و چند معنایی بودن غزلیات حافظ، شعر او خصلتی پیامبرانه دارد. به همین دلیل در هنگام فال گرفتن پاسخگوی نیتهای متفاوت است.
پروین اعتصامی
يكي ديگر از بديع ترين و دلاويزترين شكوفه هاي ادب فارسي و يكي از مناديان محبت و مردمي و تقوي در عصر حاضر پروين اعتصامي است. پروين اعتصامي مسمات به رخشنده شاعره ايراني دخت مرحوم يوسف اعتصامي (اعتصام الملك آشتياني طاب ثراه) در (25 اسفند 1285 هـ . ش/1906 م) در تبريز متولد گرديد.
در كودكي به اتفاق پدر به تهران آمد و بقيه عمر خود را در اين شهر گذرانيد. ادبيات عربي و فارسي را نزد پدر آموخت و دورة مدرسه اناثيه آمريكايي تهران را به پايان رسانيد.
به علاوه بنا به آشنایی و مکاتبات پدرش باطالبوف قطعا آثار او را هم خوانده اس
ت. و از همه آنها برای پرورش ذهنیات خود در دنیای شعر سود جسته است. یکی از ممیزات شعر پروین این است که به کلی از تصنع لفظی و معنوی بدور است و مطلقا ساختگی های که در منظومات دیگران دیده می شود آشنا نیست، و از بیان صریح عقیده خویش در مظاهر مختلفه بیم ندارد. در قصاید و تمثیلات و موضوعات تعاونی و اجتماعی، همه جا این برتری و امتیاز نمایان است اخلاق او پروین، پاک طینت، پاک عقیده، پاکدامن، خوش خط، خوش رفتار، نسبت به دوستان
مهربان، در مقام دوستی متواضع، و در طریق حقیقت و محبت پایدار بود- او چنانکه شیوه اغلب عقلاست، کمتر سخن می گفت و بیشتر فکر می کرد، در معاشرت سادگی و متانت را از دست نمی داد،هیچگاه از فضائل ادبی و اخلاقی خود سخنی به میان نمی آورد و همین سادگی و سکوت پروین، گاهی کوته نظران را در فضیلت ادبی و اخلاقی او به شبهه می انداخت. روی هم رفته، پروین مظهر کمال و اخلاق بود. قلب شاعر، مرکز اسرار حق و حقیقت است.
چنانکه خود پروین در اشعار خویش بر بی اعتباری دنیا مسلم شده و در این مقام چه قدر نیکو سروده است
یک سال بعد از درگذشت پروین، به تاریخ نهم فروردین سال 1321 در شماره 130 سال سوم مجله«الثقافه» در مملکت مصر شاعر معاصر عربی زبان رثائیه ای برای پروین چاپ کرد که این نشان می دهد که پروین حتی در نزد عرب ها شناخته شده بوده است و شاید این شهرت را مدیون پدر دانشمندش شادروان یوسف اعتصامی باشد پروین وقتی شعر می سرود نه نظریات شکلوسکی را خوانده بود ونه از تعبیر«مالمارمد» خبری داشت و حتی چون بیدل هم چاپ نشده بود از «حشر معانی» هم بی خبر بود ولی مسلما مقدماتی از معانی و بیان نستی را از پدر دانشمندش تلمذ
کرده بود ولی صنایع ادبی و عروض و قافیه هم در عصر پروین تکرار و تلخیص نظریات تفتازانی و شمس قیس رازی بود و ادبیات تطبیقی هم به معنی امروز در نزد ملل شرقی، خاصه اعراب و ترک ها و ایرانی ها مفهومی نداشت کمتر کسی بود که معادل اصطلاحات ادبی را در زبان های اروپایی بداند. با این همه پروین اعتصامی هم به طور طبیعی شاعر آفریده شده بود. و مسائل«بیان و بدیع» ناخودآگاه در خمیره وجود ایشان جای گرفته بود. بعضی ها گمان می کنند که با دانستن و خواندن عروض و قافیه و معانی و بیان و بدیع، انسان می تواند شعر بگوید. صد البته که نه چنین است.
در تيرماه 1313 با پسرعموي پدر خود ازدواج كرد و او را شوهرش به كرمانشاه برد. ليكن اين وصلت نامناسب بيش از دو ماه و نيم نپاييد و به خانه پدر بازگشت و تقريباً نه ماه بعد رسماً تفريق كردند. پدر پروين قبل از ازدواج با طبع ديوان پروين شاعرة عزيز ما موافقت نمي نمود، زيرا احتمال مي داد كه در اين مورد سوء تعبير شود و طبع ديوان را تبليغي براي بدست آوردن شوهر كند. اما بعد از آنكه كار ازدواج پروين پايان يافت و احتمال سوء تعبيرات از ميان رفت در سال 1324 به طبع و نشر ديوان وي اقدام كرد.
در واقع در همین عرصه است که هنر شاعری و خیال پردازی پروین خود را نشان می دهد و عواطف زنانه او جسم می سازد و اسلوب خاص بیان او را به نمایش می گذارد اوج تخیل پروین در جایی است که در دل اشیاء و موجودات زنده رسوخ می کند و آنها را به بازیگری وا می دارد.
البته هم عصران او: بهاره رشید یاسمی، شهریار و دیگران، و پیش از ایشان مترجم و نویسنده کتاب«کلیله و دمنه» سنایی و عطار، انوری ، مولوی و سعدی نیز چنین کرده بودند. و به اشیاء و موجودات شخصیت انسان داده بودند در این زمینه نمونه شاخصی است. اما قوت تخیل و مشاهدهپروین دست کم در قیاس با هم عصرانش چشمگیرتر است. و به ویژه او با ترسیم اشخاص و اشیاء درون آنها را نیز می کاود و می کوشد ویژگی های ژرف آنها را که از نظر دیگران پوشیده است، بارز و آشکار سازد و غالبا در این کار موفق است. شخصیت انسانی دادن به اشیاء حاصل تخیل شاعرانه است و همه شاعران چنین صنعتی را در شعر خود به کار آورده اند.
این صنعت یعنی Personification که در دانش بدیع ما نامی نیافته و شاید پیشینیان ما آن را نوعی استفاده می شمرده اند. تمام قطعاتی که پروین سروده است قالب های شعر قطعه هستند چه آنهایی که در سایر قالب ها سروده شده همگی ما، «ششیمی» را به نمایش گذاشته اند. که بعضی از آنها در نهایت شگفتی است.«گلستان» که جلوه زیبایی از طبیعت است، به صورت موجودی جاندار و در قالب واحد، با برف سخن می گوید. پروین علاوه بر آن که در صنعت بی نظیر است در خیال پردازی و صدرخیال نیز همتایی ندارد. در دنیای تخیلات پروین زنجیری که به پای دیوانه ای بسته اند- مستمع و سنگ صبور دیوانه است و بیان چنان شاعرانه و زیباست که خواننده احساس می کند او تمام حرف های دیوانه را می فهمد. این همه شگفتی محصول خیال شا
عرانه پروین است. می که خود از دریچه شاعری نگاهی کرده ام ولی ادعای شاعری ندارم، در دنیای خیال روح مولانا را بعد از هفتصد سال در یک شب مهتابی در تبریز می یابم و آن در حالی است که خود در تهران حضور فیزیکی دارم.
پروین اعتصامی نابرابری ها و جور و ستم زورمندان و حکومتگران عصر خود را لمس کرده است و در ستم ستیزی با ستمگران سهم بیشتری دارد و به همه جوانی، همسان گردی دلاور با شمشیر قلم و بیان در میدان نبرد، با قامتی استوار و قدم های متین ایستاده است می گویند خمیر مایه اصلی شعر«عشق» است و در آثار پروین از عشقی که در غزل ها می بینیم خبری نیس
ت آخر چگونه ممکن است انسانی عاشق نباشد و شعر هم بسراید؟
پس عشق پروین در کلمه«انسان دوستی» خلاصه می شود و او یک شاعر هیومینیتی است و مسلما از انسان مظلوم دفاع باید بکند و به ظالم بتازد. پروین به مظلومیت جهان بشریت می اندیشد و نژاد و کیش و ملیت برای او مطرح نیست«رنجبر» از هر کجا که باشد و به هر زبانی که سخن گوید، در دید او قابل احترام و همدردی است.
آخر حرف اینکه در عصر پروین و تا این اواخر ،در جهان سوم، اختیارات اکثریت مردم فقیر به طور دربست در اختیار اغنیا بود. و خداوند زر و زور به نام ارباب و با حق مالکیتی که به روستا در دست داشتند، با کمال بی رحمی محصول رنج شبانه روزی کشاورزان را می بردند و ای بسا که آن روستاییان پر کار در فصل تابستان تکه نانی برای خوردن نداشتند. مفاهیم غزل منحصرا «عشق» نبود از درد وطن، فقر و نگون بختی ملت، اعدام فرهنگ ملی و تهاجم بی رحمانه بر سنن، در قالب غزل و مرثیه بود.(مضمون قصاید پروین که قسمت عمده آنها در سبک ناصر خسرو و سنایی است، دقایق اخلاقی و تربیتی است وشیوه بیان وی در اینجا از آن گونه است که نزد شاعران قدیم- از خاقانی و ظهیر، تا کمال اسمعیل و سعدی- سابقه دارد و خاقانی در قطعه معروف خویش در باب عنصری از آن به شیوه«تحقیق» تعبیر می کند که در عین حال نزد خود او مفهوم زهد و وعظ را متضمن است.
نیما یوشیچ
آغاز زندگی
علی نوری متلخص به نیما یوشیچ از پدری خان زاده به نام« ابراهیم» معروف به اعظام السلطنه و مادری از خاندان علم و هنر به نام« طوبی مفتاح» فرزند حکیم موزی شاعر و فیلسوف در 21 آبان ماه 1276 هجری شمسی برابر با 15 جمادی الثانی 1315 قمری و در زمان پادشاهی مظفرالدین شاه قاجار در دهکدة یوش در یکی از دهات شهرستان نور استان مازندران بدنیا آمد. پدرش، علی نوری با گله داری روزگار می گذراند و خود نیما از همان دوران کودکی تا سن دوازه سالگی با چراگاه ها و کوهستان ها و خلاصه با طبیعت زنده و سرسبز آشنایی نزدیک داشت و در میان چادرنشینان و قبایل کوهستانی به سر می برد. چنانکه خودش می گوید:
« زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور، ییلاق- قشلاق می کنند و شب بالای کوهها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند. از تمام دورة بچگی من به جز زد و خورد های وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات ساده ی آنها در آرامش یکنواخت و کور و بی خبری از همه جا چیزی بخاطر ندارم.....»
آخوند یوش به نیما خواندن و نوشتن آموخت؛ نیما خودش در یکی از سخنرانی هایش به نحوه ی تحصیل دوره ی ابتدایی خودف نزد آخوند یوش اشاره یی می کند و می گوید:
«در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم او ما را در کوچه باغها دنبال می کرد و به باد شکنجه و کتک می گرفت. پاهای نازک مرا به درختهای گزنه دار می بست و با کتک زدن مرا مجبور می کرد به از برکردن نامه هایی که معمولاً اهل خانواده ی دهاتی به هم می نویسند و خودش آنها را به هم چسبانده و برای من طومار درست کرده بود. »
همچنین در یادداشتی در سن 23 سالگی در سال 1299 درباره ی سرگذشت خود و حسرت گذشت روزگاران خوش بچگی خود با عنوان« روزگاران بچگی چه روز های خوشی است!» می نویسد:« هرگز فراموش نمی کنم روزهای بچگی راکه به سرعت می گذشت. خیالات گوناگون از هرطرف مرا احاطه داشت و بر تندی برق در من می گذشتند. هر خیالی مرا به وکار مخصوصی
مایل می ساخت، اما چه نوع خیال و راجع به چه چیزی بود؟ آیا برای نزداعی با رفقای کوچکم بود؟ برای بردن حق دیگری؟ برای ردست آوردن محتمل؟ و آیا برای قبول قیدی بود؟
هرگزا ز این خیالات متراکم و بیهوده اعصار که شما اهل عالم را دچار خطاکاری و شقاوت ساخته است هیچ یک از این نوع نبود. خیالات بچگان، خیالات مقدسی است. شقاوت و خطاکاری در باطن آنها راه ندارد. آیا خیالات من راجع به امور زندگی بود؟نه آن هم بخوبی می گذشت و آسایش مرا
فراهم می آوردند. انسان وقتی که تمام این خوشی ها از قبیل امنیت و سلامتی نصیب او گشت، فقر، گرسنگی و پریشانی از او دور می گردد. و خیالات پاکی که مخصوص انسان است و بر آن ممتاز می شود، او را احاطه خواهد داشت. تمام خیالات من راجع به چیزهایی خوبی بود، می خواستم فقط با آن شناسایی بر همسران خود تفوق یابم. این حس تفوق هیچوقت مرا تنها نمی گذاشت.
این نوع خیال همیش مرا تعقیب می نمود. در 15 سالگی گاهی میرفتم که مورخ شوم، گاهی نقاش می شدم، گکاهی مساح، و گاهی طبیعی دان.
... در من یک روح اخلاقی رو به تعالی بود. با یک علت پاک. یک روح بی آلایش زندگی می کردم. هر هنری که از فکر من تراوش می کرد، نمی دانید چقدر با آن اخلاق زینت می گرفت.
بزرگتران من همگگی زیادی هوش مرا تصدیق می کردند. هیچ حس حق ناشناسی در آنها وجود نداشت. مرا در هر هنری می شناختند زیرا که یک رابطه ی همسری، هم چشمی و هم در سی میان من و آنها نبود. همیشه وجود این نوع روابط و مناسبات است که حسد را در اشخاص تولید می نماید. آنها مرا بخوبی قبول داشتند.
آن روز ها گذشت. در اواخر ایام بچگی یاد دارم کم کم همسران من، به من حسد می بردند بد می گفتند.کم کم زندگانی تازه برای من احداث شدکه دنباله ی آن تا امروز امتداد دارد طور دیگری مرا ملاقات می کنند. اما من دیگر همسر کسی نیستم. شخص دیگری شده ام. حالا زندگی من مالامال از شداید است. دنیا مرا آسوده نمی گذارد. این است مختصری از سرگذشت من و اوقات بچگی.
از بچه های خود شکایت نکنید! دل های کوچک همگی آنها پاک است! تمام خوبند!نگذارید در میحط های فاسد زندگی کنند. برای رفع همه ی بدبختی ها باید محیط اصلاح شود.»
نیما در تهران
نیما یوشیچ در سال 1288 در سن دوازه سالگی به همراه خانواده اش به تهران عزیمت کرد؛ و در این شهر ابتدا به دبستان« حیات جاوید» و سپس به مدرسه ی متوسطه کاتولیک« سن لویی» رفت در همین مدرسه بود که نیما ادبیات، زبان فرانسه و نقاشی آموخت. معلم ادبیات او نظام وفا بود که بعدها« افسانه» را تقدیم استادش می کند.
در بیست سالگی در 1269 وی موفق به دریافت تصدیق نامه از مدرسه ی سن لویی می شود و این پایان تحصیلات رسمی این شاعر است.نام نیما در تصدیق نامه ی این مدرسه به چشم می خورد.
البته ناگفته ماند نیما بعدها مدتی در مدرسه ی« خان مروی» نزد مرحوم« آقاشیخ هادی یوشی» زبان عربی آموخت و در سال 1307 نیز در بارفروش(= بابل) نزد« علامه حائری» فلسفه،منطق و فقه را فرا گرفت.
نیما یوشیج در سال 1298 در وزارت مالیه( دارایی) شروع به کار کرد. ظاهراً استخدام در وزارت مالیهننخستین کار اداری این شاعر بشمار می آید. او که حدود هشت سال در این کار اشتغال داشته است، دربارة شغلش می نویسد:« کار مالیه هم خسته کننده بود. بستگان پدرم، پدرم را همینطور مثل من با امید های بی خودی گول زده بودند که مرا در آن اتاقهای عفنی که هوا در آن حبس می کنند، به کار وادارند.
در صورتی که من به هیچوجه رام و موافق میل آ نها نمی شدم. در مالیه از زیر دامن کارد بسته، عبا به دوش انداخته، چکمه می پوشیدم با کلاه پوستی....
چیز ی که مرا رام می کرد و از خیلی کارها که آدم را بخطر می اندازد بازمیداشت، این بود که طبیعت من کاملا ً شاعرانه شده بود و خوشی من این بود که شکیبا باشم تا اینکه تابستان شود و من باز به یوش و جنگل های ییلاقی کلارزمی و الیو بروم. هردم یک آب از چشمه در کنار کوه و در زیر یک درخت تنها روییده بنوشم. در حالی که گوسفندان را که برای دوشیده شدن به گوسفندبند می برند، در دامنه ی کوههای سرد و سبز تماشا کنم.»