بخشی از مقاله

دوران پيغمبري عيسي

عيسي مانند كودكان ديگر نشو و نما كرد و همچون پسران ديگر بحدجوابي رسيد ، ذولي نور فضيلت در سيمايش ميدرخشيد ، و آثار نبوت در رفتار و كردارش نمودار بود ، از جمله آنكه چون با همسايگان و همگنان خود ببازي مي پرداخت ايشان را از آنچه مي خورند و در خانه هاي خود ذخيره مي كنند خبر مي داد ، و چون نزد معلم دهكده مي رفت و در حضورش مي نشست سلوكش با شاگردان ديگر متفاوت بود ، بلكه با توجه مخصوص و اهتمام تمام بسخنش گوش فرا مي داد و پيش از آنكه معلم درسي را آغاز كند درباره آن درس سخن مي گفت ، و مسائلي در آن خصوص از او مي پرسيد ، و هيچ نكته را از ياد نمي برد و هيچ مسئله را از نظر دور نمي داشت .


عيسي هنوز از سن دوازده ، يالگي در نگذشته بود كه همراه مادرش به بيت المقدس رهسپار شد . ولي اوضاع شهر و جمعيتهاي گوناگون و مناظر با شكوه ، و اوضاع فريبنده اجتماع او را شيفته و مفتون نمي ساخت ، و با وجود آنكه حد عمرش بر حسب عادات مستلزم بازي و كارهاي كودكانه بود ، از بازي چشم مي پوشيد ، و در حوزه هاي درس و علم وارد مي شد و از سر چشمه معرفت و منبع حكمت مي نوشيد و پيوسته وقت خود را با دانشمندان ، و بشنيدن سخنان ايشان مي گذرانيد .
عيسي چون بحلقه علماء بني اسرائيل در آمد ، با دقت تمام سخنان كاهنان را ضبط مي كرد ، و آراء افكارشان را بخاطر مي سپرد همچنين ايشان نيز در سخنان و آراء افكار او توجه و دقت مي كردند ، تا كار بجائي كشيد كه چون عيسي لب بگفتار مي گشود ، سخنش را تصديق مي كردند و با افكار و آرائش ميگرويدند و در حضورش چنان ساكت مي نشستند كه گوئي مژه بر هم نمي زنند .
طلولي نكشيد كه عيسي با قوم بحتجاج پرداخت و در برابر عقائد باطلشان تيغ حق از نيام بر آورد . و اين جرات و شجاعت ، كينه و خشم بعضي از قوم را برانگيخت و علماء بني اسرائيل چون در برابر دانش و حجتش فروماندند بدشمني و آزارش برخاستند زيرا پيش از آن سابقه نداشت كه احدي بمناظره و احتجاجشان اقدام كند يا شنونده اي در حضورشان لب بچون و چرا بگشايد .
عيسي از خشم و كينه قوم نينديشيد بلكه سوالات مشكل ومسائل معضل خود را مانند باران بر سرشان مي باريد و عرصه را برايشان تنگ مي ساخت يكروز احتجاج و مناظره عيسي با علماي بني اسرائيل چنان او را سر گرم و شيفته كرد كه او را از ياد صرف طعام و نوشيدن آب منصرف ساخت مادرش مدتي در انتظار بماند ولي عيسي برنگشت پس در همه جا از او جستجو كرد ولي اثري از او نديد و سرانجام با ياس و نوميدي بقرگشت .


چون مريم از زحمت جستجو خسته و آزرده شد فكر كرد كه شايد عيسي همراه يكي از خويشن و آشنايان بدهكده باز گشته ، پس در پي او بدهكده رفت ، وهر سو بتفحص پرداخت و از حال و كارش جستجو كرد ولي هيچ خبر و اثري از او نيافت ، پس بناچار به بيت المقدس بازگشت تا دوباره در آنجا كاوش و تفحص كند ، و با دقت بيشتري بجستجو پردازد .


اين دفعه مريم كار تحقيق و تفحص را كامل ساخت و از همه جا خبر گرفت و در همان حال كه از اينسو به آن سو و از اين كو به آن كو به سراغ فرزندش مي رفت ، او را بديد كه در سلك علماء و زمره دانشمندان در آمده و در درياي بحث و احتجاج و مناظره و محاوره غوطه ور است و قوم را زير ساعقه بيان و در ميان طوفان حجت و برهان خود قرار داده است مريم از ديدن آن منظره مدهوش و متعجب شد ، و او را پيش خود خواند و از علت بخانه نيامدنش بپرسيد و بر غيبت بيسابقه توبيخش كرد ، و شرح پريشاني خود را برايش توضيح داد ، و چون توبيخ و مواخذه را بپايان برد عيسي در جواب گفت : من شيفته مناظره و سرگرم مجادله با علماء بودم و از تو پوزش مي طلبم .


پس از آن همراه مادرش بناصره برگشت ، و چون سي سال از عمرش بگذشت ، فرشته وحي بر او نازل شد ، و دوره نبوت و مرحله رسالتش آغاز گشت . سپس انجيل را كه مصدق تورات بود از پروردگار دريافت كرد ، و پيغمبري خود را بر مردم اعلام نمود و ايشان را بشريعت خود بخواند ، و كوشيد تا يهود را از گمراهي باز آرد و براه راستشان هدايت كند زيرا ايشان از راه مستقيم منحرف شده و تورات را تحريف كرده بودند و جز جمع مال و اندوختن سيم و زر هدف و مقصودي نداشتند و از اين جهت مردم فقير و بينوا را وارد مي كردند كه صدقات و نذرهاي خئد را تقديم معبد كنند و هدايا و تحفه هاي خود را بايشان بسپارند ، تاسيل طلا بجيب و صندوق ايشان سرازير شود ، هر چند مردم بيچاره در كمال فقر و شدت اجتياج باشند و پدران درمانده و فرزندان بينوايشان از قوت لايموت و ضرو ريات زندگي بي نصيب و محروم بمانند و لقمه نان و ساتر عورتي نداشته باشند .
در ميان يهود جماعتي بودند كه رستاخيز را انكار مي كردند و زندگي پس از مرگ را بعيد مي

شمردند و حساب و عقاب را تكذيب مي كردند و گروهي ديگر شيفته لذتهاي فاني و زروزيور اين جهاني بودند و در گرداب شهوات و منجلاب منكرات و منهيات فرو رفته بودند و سوء اعمال خود را از مردم مستور مي داشتند ولي از خدا شرم نمي كردند و براي فريفتن و شكار كردن عوام تظاهر و ريا را پيشه مي ساختند .


حال مردم بر اينمنوال بود كه ستاره دعوت و آفتاب شريعت مسيح بدرخشيد ، و خدا او را مبعوث كرد تا ايشان را از منجلاب رذائل و پرتگاه شهوات برهاند پس عيسي براي نجات و هدايت قوم از هر دري وارد شد ، و بهر وسيله اي متوسل گشت .
عالم نمايان و مدعيان روحانيت بني اسرائيل احساس كردند كه موجي مهيب وسيلي غريب بسوي ايشان رو مي آورد و بنياد حيات و حيثياتشان را تهديد مي كند .
اينك عيسي است كه شهوترانيهاشان را بباد انتقاد گرفته ، و زراندوزي و دنيا پرستي هاشان

را بشدت نكوهش و توبيخ مي كند و پرده از اسرارشان بر مي دارد و ريا كاري هاشان را بمردم نشان مي دهد پس ناچار جبهه نيرومندي در برابرش آراستند و يكباره با شدت هر چه تمامتر بتكذيبش برخاستند .
عيسي باجتماع و هجوم قوم اعتنايي نكرد و از مقابل ايشان گاهي واپس ننهاد بلكه در مبارزه پافشاري كرد ، و از ترويج حق و صدوق باز نايستاد و در ميان قصبات و قراء گردش كرد و همه جا بدعوت مردم پرداخت و روساديهاي قوم راعلني ساخت .
مردم دهكده ها بر صحت دعوت و حقيقت نبوتش نشان و اعجازي خواستند پس خدا او را بمعجزه با هروحجت ظاهر تاييد فرمود ، چنانكه مرغاني از گل مي ساخت و خداوند بآنها جان مي بخشيد تا بپرواز مي آمدند و كور مادر زاد و مبتلا يان ببرص را معالجعه مي كرد و مردگان را باذن خدا زنده مي ساخت .
شك نيست كه اينگونه امور از حدود توانائي بشر بپروست و هيچكس جز بتاي يد الهي قادر بر چنين اعمال نيست ولي قوم با وجود مشاه9ده اين آيات بطغيان و عصيان ادامه دادند و در گمراهي اصرار ورزيدند و كافران گفتند : اين اعمال جز سحر و شعبده نيست .
پس از آن دعوت عيسي با گوشهائي حق نيوش و دلهائي هدايت جوي تصادف كرد و بسياري از مردمي كه دنيا ايشان را نفريفته بود و چشم و دل را بمتاع فاني وزايل آن ندوخته بودند بدعوتش گرويدند و غيرت و حميت ديني عيسي را بر آن داشت كه بر قلعه نيرومند روحاني نمايان حمله اي سخت برد پس بسوي بيت المقدس رهسپار شد ، و از فرصت روز عيد و موقع اجتماع قوم استفاده كرد و دعوت خود را بر زائرين و مسافريني كه از اطراف شهرها و دهكده ها در بيت المقدس اجتماع كرده بودند اعلام كرد . جمع زيادي كرد او فراهم شدند و دل بمنطق نافذ و آسمانيش باختند و از اين رهگذر اتباع و انصارش فراوان شدند .
اين پيش آمد ، كينه كاهنان را برانگيخت و آتش خشمشان را مشتعل ساخت و

ايشان را بچاره جوئي و جستجوي خلاص از فشار او تحريك كرد ولي با وجود اين موفق با آزارش نشدند زيرا خدا او را بحفظ و حراست و تاييد و نصرت خود وعده داده بود از اينرو مكركاهنان در برابر اراده نيرومند الهي تاب معارضه و مقاومت نياورد .
مائده
عيسي در ميان قصاب و قراء براه افتاد و بدعوت مردم تژادامه ميداد و مي خواست كه قصرها ي ظلم و بيداد را ويران سازد و آثار شرك و فساد را ناپديد كند . و در اين سفر حواريون همراه او بودند و او را كومك ميدادند و در غم و شادي و رنج و راحت با او شريك و سهيم بودند ، و غم و اندوهش را تخفيف مي داند و در تجمل مشكلات سفر و سختي زندگي با او همدردي مي كردند و او را از چشم رقيبان - كه مانند سايه در پيش روان بودند - محفوظ مي داشتند و البته ايت تعاون و مددكاري از حواريون بسيار موثر و پر ارزش بود ، زيرا عيسي از خانداني بود كه ياران و اعوان كم داشت و شعله عصبيت خانوادگي در آن فرو مرده و افسرده بود و پيداست كه عصبيت خانوادگي در رفع تعدي و مبارزه با ستمكاران بسيار موثر است همانطور كه قوم شعيب به پيغمبر خود مي گفتند اگر قبيله يا خويشات نميبودند هر آينه تراسنگشار ميكردم زيرا تو به تنهائي در برابر ما نيرو و قدرتي نداري !
عيسي و يارانش چندي در دهكده اي اقامت مي كردند آنگاه بدهكده ديگر كوچ مي كردند و در منزل سوم كمي مي ماندند و بجانب قريه ديگر رهسپار مي شدند تا سرانجام روزي به بياباني پهناور رسيدند كه خشكي و بي آبي سراسر آنرا فرا گرفته بود و گرسنگي ايشان را از پا در آورده و كاههاشان از تشنگي خشكيده و خستگي نيروي بدنشان را فرو كاشته بود پس بدون آب و غذا در آنجا منزل كردند ، و درباره وضع حال و طرز دعوت خود بگفتگو و مشاوره پرداختند تا مگر بهترين راه را براي نشر دعوت و غلبه بر مشكلات و شدائدي كه در پيش داشتند بيابند .
و براي افراد از دامها و مكرهاي دشمنان كه در كمين ايشان بودند انديشه اي كنند عيسي در همه اين احوال روح اميدواريشان را تقويت مي كرد و آتش اراده و عزمشان را مشتعل مي ساخت آلام و

رنجهاشان را تخفيف ميداد و با غمديد گانشان همدردي و مواسات مي كرد ، و آن گاه بحل مشكلات و تسهيل معضلاتشان مي پرداخت .
حواريون اگر چه برسالتش گواهي داده و به پيغمبريش گرويده بودند و زير پرچمش اجتماع كرده و در راه ياريش فداكاري مي كردند ولي باز بكسسي كه ايمانشان را تقويت كند و بريقينشان بيفزايد احتياج داشتند پس اين خواهش در دلهاشان بهيجان آمد ، تا آنجا كه پرده از كار برداشتند و گفتند : اي عيسي ، آيا پروردگارت مي تواند كه خواني از آسمان بر ما نازل كند ؟
البته اين خواهش حواريون از جهت شك در قدرت خدا يا طعن در نبوت عيسي نبود ، بلكه مانند خواهش ابراهيم در خصوص احياء مردگان براي اطمينان خاطر و آرامش دل بود .


عيسي با حال تعجب از سوال و بيم از مال كار ايشان گفت : اگر ايمان داريد از خدا بپرهيزيد و از پيشنهاد اينگونه معجزات و تقديم اين قبيل اقتراحات اجتناب كنيد تا كارتان بفساد نكشد آيا ديدن آنهمه معجزات دلهاتان را اطمينان نبخشيد ؟
و بيماريهاي روحتان را اعلاج نكرد ؟
همانا كه اين سخن حاكي از عناد و مكابره است .
حواريون روح افروخته عيسي را تسكين دادند و حقيقت امر را بر او آشكار ساختند و گفتند : ما در ايمان خود صادق و در عقيده خود مخلصيم و منكر آيات و معجزات تو نيستم و هيچگونه شك و ترديد در پيغمبريت نداريم ، و اين خواهش را از آنجهت كرديم كه براي ما متضمن فضل و رحمتي است و مي خواهيم از آن خوان استفاده كنيم زيرا و خود از گرسنگي شديد ما با خبري ، و ميداني كه ما وسيله فرونشاندن سوز معده و رنج گرسنگي نداريم .
ما قدرت الهي را بدليل قاطع و برهان لا مع دريافته ايم و آياتش را از رهگذر قرائت صفحات كتاب آفرينش شناخته ايم و بر سالت تو تصديق داريم ولي اگر اين معجزه را نيز بر معجزات پيشين بيفزائي بر اطمينان قلب و نيروي يقين و ثبات ايمان ما خواهد افزود .
ما ميدانيم كه تو در دعوتت صادقي ، از پروردگار ما وحي مي گيري و خدا ترا ياري مي كند و دامن نعمتش را بر تو ميگسترد ولي معجزات گذاشته ات زميني بود و اين اعجاز كه ما مي طلبيم آسمانيست و رد نظر ما بزرگتر و عجيب تر از معجزات ديگر است و با اين معجزه ايمان ما اف

زونمي گردد و بر تعداد گروندگانت افزوده مي شود .
پس چون اصرار حواريون را بديد دانست كه خواهش ايشان از راه شك و عناد نيست بلكه از روي حسن نيت و صدق سريرت سخن مي گويند از اينرو دست بآسمان برداشت و گفت : اي خدا ، اي مالك ملك ، و اي مدبر آسمان و زمين ، و اي عهده دار كارهاي خلق ، و اي فراهم كننده امور بندگان مائده اي از آسمان بر ما نازل كن كه براي آغاز و انجام ماعيد و جشني و از جانب

تو آيتي باشد و ما را از آن روزي ده زيرا تو بهترين روزي دهندگاني .
خدا دعاي عيسي را مستجاب كرد و زاري و تضرعش را بپذيرفت و گفت : من مائده را بر شما فرو مي فرستم تا ايمان حواريون بتو افزون شود و اطمينانشان به نبوت فزوني گيرد ولي بايد بدانند كه اين انعام حجت را برايشان تمام مي كند پس هر كدام از ايشان بعد از مشاهده اين معجزه كافر شود او را بعذابي گرفتار خواهم ساخت كه هيچيك از اهل عالم بآن دچاز نشده باشد .
خدا مائده اي از آسمان بر ايشاننازل فرمود كه رزق فراوان و خير سرشارش همه را فرا گرفت و عيسي با ديدن آن اعجاز از جريان اين امتحان وحشت كرد و از خدا خواست كه آنرا براي حواريون رحمت و نعمت قرار دهد و با ايمان ثابت و طريق مستقيمشان پايدار سازد سپس بايشان گفت : اينك مائده است كه خدا بر شما نازل ساخته پس از تناول كنيد و خدا را سپس گزاريد تا از فضل احسانش بر شما بيفزايد .
حواريون هر چه مي خواستند از آن خوردند و پس از آن اين داستان زبانزد خاص و عام شد و خلقي كثير بعيسي ايمان آوردند و مومنان بر ايمان خود بيفزودند و در عقيده خود ثابت قدم و پايدار شدند .
پايان كار عيسي
عيسي در دعوت قوم با كوشش خستگي ناپذيري ادامه مي داد و طرز سلوك و روح حرص وزر پرستي و لفاظي و اصطلاح بافي يهود را بسختي نكوهش مي كرد و در برابر مخالفتشان با جوهر تعليمات ديني و دور ماندنشان از راه مستقيم هدايت الهي انتقاد شديد مي نمود و با منطقي روشن و حجتي قوي خاطرنشان مي ساخت كه روش آن قوم با روح دين سازگار نيست و با حكمت شريعت موافقت ندارند .
آن همه سختگيريها و غوغاها و جنجالها و جاسوسيهاي يهود ، عيسي را از جهاد مقدس خود باز نداشت ، تا آنگاه براهين آشكار عقول ايشانرا مقهور ساخت و اشعه حق پرده هاي پندار و مغالطه ايشانرا در هم شكافت ولي با وجود اين از راه لجاج و عناد و دشمني و حسد بتكذيب و انكار ادامه دادند زيرا از زوال دولت و تزلزل تخت عزت و پيچيده شدن طومار سلطنت خود بيم داشتند .


بت وجود حقكشني هاي مستمر كه از طرف مغرضين و معاندين جريان داشت اتباع و انصار مسيح روز افزون بودند و مردم حق پرست و بيفرض فرد فرد و دسته دسته باو مي گرويدند و اينجماعت غالبا از طبقات متوسط مردم بودند .
يهود مي خواستند اثر دعوت عيسي را تخفيف دهند و ذهن مردم را درباره او مشويب و شبهه ناك سازند ولي نتوانستند زيرا او مانند ستاره سياره در همه جا پرتو افشاني مي كرد و آوازه دعوتش مانند رعد در همه زوايا طنين انداز بود و همچون صاعقه بر خرمن تدليس و تلبيس يهود حمله م

ي برد و اوهام و پندارهاشان را را تخطئه و ابطال مي كرد تا آنجا كه از دست او تنگ آمدند و در علاج كارش فرو ماندند و حيله تازه اي بكار برده او را در نظر رجال سياست بعنوان يكمرد آشوب طلب و فتنه جو معرفي كردند و گفتند : عيسي مي خواهد نظم و ترتيب مملكت را بر هم زند و تاج و تخت سلطنت را تصاحب كند .يهود مي خواستند باينوسيله دستگاه حكومت را با خود هم آهنگ سازند و از قدرت دولت عليه عيسي استفاده كنند ولي او بيدي نبود كه با اين بادها بلزرد يا از فراواني دشمنان و مكر و كيدشان انديشه كند زيرا او خود را تحت كفالت خدا و درپاره قدرت و حفظ و حراست او مي داد و خدا وعده داده بود كه او را از مكر دشمنان و آزار معاندان محفوظ دارد و بند دام و خدعه و نيز نگشان را بگردن خودشان افكند .
يهود از نفوذ دعوت عيسي و اجتماع مردم در اطراف او بوحشت افتادند .


و ترسيدند كه آتش فتنه زبانه كشد و ثوره و انقلابي خونين بپا دشود از اينرو جاسوسان در اطرافش گماشتند و كمين ها بر سر راهش ترتيب دادند و با انواع دسيسه متوسل شدند و او را بعنوان ساحر بمردم معرفي كردند و معجزاتش را بشعبده بازي و اعمال شيطاني تعبير نمودند و گفتند : او از دين موسي بر گشته و شريعت او را زير پا گذاشته و از اينجهت روز شنبه دست از كارهاي دنيوي نمي كشد واحترام آن عيد بزرگ و روز عبادت را منظور نمي دارد .
يهود در برابر عيسي با ينگونه تبليغات ادامه مي دارند و او را تكفير مي كردند ولي غوغاي تبليغات ايشان صداي رساي دعوت مسيح را فرونشاند و او را از تصميم و عزمش باز نداشت و همچنان در نشر حقايق و كشف دسايس مي كوشيد و در همه جا رسالت خود را اعلان مي كرد و موق

عيت يهود چنان حساس شده بود كه هر كلمه مسيح در گوششان خاصيت تبري داشت و هر صداي ملايم او مانند غربوي سهمگين بود زيرا ايشان بچشم خود مي ديدند كه در اثر انتشار اين كلمات زبانهاي انتقاد بسوي ايشان باز شده و مردم دسته دسته از گرد ايشان متفرق مي شوند و و بيم آنست كه سر چشمه هاي منافع سرشارشان بخشكد و منابع و موارد ارزاقشان از ميان برود از اينرو در كار او بمشاوره پرداختند و تصميم قطعي ايشان چنين شد كه اصل و اساس اين گرفتاري را منهدم سازند و ريشه اين بلا را بر كنند پس در كارش انديشه كردند و وسائل قتلش را فراهم ساختند .
راستي كه آن جماعت يهود سخت از دين خدا بيخبر و از راه او منحرف بودند كه مي خواستند پيغمبري را كه بدين و كتابشان ايمان و اذعان دارد و جز دعوت به احترام او امر الهي و اجتناب از گناه و توجه بحقيقت دين گناهي ندارد بكشند !
تصميم قتل عيسي قطعي شد ولي چطور ممكن بود اين تصميم اجرا شود ؟ در صورتيكه ايشان مكان او را نمي دانند و اميدي بيافتن او ندارند پس بهترين وسيله براي پيدا كردن عيسي توسل بوعده هاي دروغ و تطميع هاي فريبنده است بازار وعده و تطميع رونق و رواج گرفت و جاسوسان از هر سو بتفحص و تجسس افتادند و در پايان كار خشم حكومت را عليه او بر انگيختند و چنين وانمود كردند كه دعوت عيسي براي زوال ملك قيصر و در هم شكستن پايه سلطنت او است .
روحاني نمايان يهود در بيت المقدس اجتماع كردند و درباره نزديكترين طرق و سريعترين و موثر ترين وسائل براي دستگير كردن عيسي بمذا كره پرداختند .
و درآن ميان كه ايشان مشغول چاره انديشي بودند و بكار خود درمانده و گرفتار اندوه و نوميدي و حيرت بودند و منافع سرشار وحشمت و وقار و جاه و جلال خود را در برابر سيل بنيان كن و طوفان سهمگين مي ديدند ناگهان مردي از اتباع عيسي نزد پاسشبان رفت ودر حاليكه گام برداشتنش از اضطراب ضمير و حيرت و ناراحتي وجدان حكايت مي كرد آهسته بگوش او گفت : من مطلب مهمي دارم كه مي خواهم بااين هيئت گزارش دهم .
طولي نكشيد كه آنمرداذن حضور يافت و بمجمع وارد شد و چون حاجتش را پرسيدند در جوابشان سخني گفت كه يكباره همه پريشاني هاشان را زايل كرد و ترس و وحشتشان را با آرامش خاط

ر و آسايش ضمير مبدل ساخت مرد تازه وارد درباره خروج عيسي از دين و اجتماع مردم در اطراف او اظهار تاثر و نگراني كرد و آنگاه با كمال احتياط اضطراب اظهار علاقه كرد كه او را با يشان معرفي كند و مكانش را نشان دهد تا آنان را از علت اندوه و مبداء پريشانيشان آسوده سازد و چشمه لذات و كامرانيشان را از كدورت زحمت او مصفي كند .
هنوز سخن او بپاياان نرسيده بود كه قوم نفس راحتي كشيدند و آثار شادي در چهره هاشان پديدار شد و اطراف آنمرد را گرفتند و باران وعده هاي دورغ بر سرش فروباريدند تا بسخنانشان اطمينان كرد و دل بوعده هاشان بست پايد خود او هم از عيسي كينه اي در دل داشته كه او را بر اينكار وادار مي كرده است .
در هر حال هيئت كاهنان از ‌آنجا حركت كردند وآنمرد را نزد حاكم بردند تاداستان را براي او شرح دهند و اسرار كار عيسي را باز گفت پس حاكم عده اي از لشكريان راهمراه او فرستاد تا عيس

ي را دستگيركنند ودر معرض قضاء وتحت فرمان يهود در آورند.
عيسي در آن موقع از انديشه هاي سوء آن قم آگاه بود و ازتصميشان خبر داشت و فهميد كه جاسوسان و رقيبان در هرگوشه وكنار او را تعقيب مي كنند و لشكريان حاكم در پيجوئي او مي كوشيندن از اين رو در يك نقطه نمي ماند و در ميان دهكده ها گردش مي كرد و گاهي پنهان و زماني آشكار مي شد و در عين حال دعوت خود را منتشر مي ساخت و رسالتش را اعلام مي كرد و مردم را بتوجه و تمسك بخدا و اجتناب از منكرات و گناهان هميخواند و شاگردان و حواريونش مانند سايه در پيش روان بودند و لحظه اي از او دور نمي شدند .
يك روز عيسي بتا حواريون بباغي وارد شدند تا شب را در آنجا بگذرانند و گمان كردند كه در آن باغ از چشم رقيبان در امان مي مانند ولي ايت تخمين با واقع موافق نبود زيرا بمجرد آنكه شب فرا رسيد و پرده هاي ظلمت فرو افتاد جاسوسان و پاسبانان از در و ديوار به باغ وارد شدند و بر او وحواريو

نش احاطه كردند .
شاگردان چون حال را بر اينگونه ديدند دست از ياري عيسي برداشتند و از اطرافش پراكنده شدند و راه فرار پيش گرفتند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید