بخشی از مقاله
روزنامه و مشروطه
صدور فرمان مشروطيت و تأسيس مجلس شوراى ملى، بسيارى از نهادهاى اجتماعى را در ايران دگرگون كرد. رشد سريع مطبوعات و تحول فضاى درونى آنها يكى از مهمترين تبعات اين انقلاب بود. هر چند كه نخستين روزنامه فارسى بيش از نيم قرن پيش از انقلاب مشروطه (در۱۲۵۳ق) منتشر شد ولى مطبوعات مقارن مشروطيت و پس از آن داراى تفاوت هاى عميقى با پيش از خود بودند. بين سال هاى ۱۲۵۳ ق (انتشار نخستين روزنامه) تا ۱۳۲۴ ق (صدور فرمان مشروطه) مطبوعات در ايران تنها محدود به چند نشريه دولتى و تخصصى و محلى بود كه شمارگان نشر آنها به زحمت به هزار مى رسيد و اغلب با حمايت دربار و با مطالبى ملال آور و تنها با گزارش هاى محدودى از اوضاع داخلى - و گاهى هم اخبار خارجى - همراه بود.
در چنين اوضاعى، مهم ترين ابزار شكل دهى به انديشه و افكار عمومى، منابر و خطابه هاى آهنگين وعاظى چون سيد جمال واعظ اصفهانى و ملك المتكلمين بود. هر چند در همين ايام چند روزنامه مهم و تأثيرگذار فارسى در خارج از ايران منتشر مى شد، اما مخاطبان اين گروه نشريات تنها اقليت تحصيل كرده و برخى نخبگان سياسى بودند، به ويژه آنكه ورود اين نشريات به داخل ايران با سختگيرى هاى حكومت همراه بود.
با صدور فرمان مشروطيت، در اندك زمانى، تعداد زيادى روزنامه و شب نامه منتشر شد. پس از امضاى فرمان مشروطه و تنها در چند ماه باقى مانده سال ۱۳۲۴ ق ۲۰ روزنامه در تبريز، تهران و چند شهر ديگر منتشر شد. اين روند در سال ۱۳۲۵ ق با شتاب بيشترى ادامه داشت. به گونه اى كه در اين سال بيش از ۸۰ روزنامه در ايران منتشر مى شد. تعداد روزنامه هاى عصر مشروطه تا
سال ۱۳۲۷ق به حدود ۲۰۰ عنوان رسيد. البته تعريف روزنامه در آن دوران با آنچه امروزه منتشر مى شود متفاوت است، بسيارى از روزنامه ها تنها يك يا چند شماره منتشر شده اند و به جز چند عنوان كه به صورت يوميه منتشر مى شد مابقى به شكل هفته نامه و يا گاهنامه (ولى با ظاهر روزنامه) چاپ مى شدند. گروهى از اين روزنامه ها هم متعلق به مدارس جديدى بود كه با تأسيس مشروطيت متولد شده بودند.
روزنامه مدرسه تمدن، كمال، پرورش و عدالت از جمله روزنامه هايى بودند كه توسط چنين مدارسى منتشر مى شدند. روزنامه هاى فارسى زبان خارج هم با پيروزى مشروطيت، توان مضاعفى پيد
ا كردند. حبل المتين كه از سال ۱۳۱۱ ق با مديريت سيدجلال الدين حسينى كاشانى متخلص به اديب و ملقب به مويدالاسلام، به صورت هفته نامه در كلكته منتشر مى شد (و تا زمان درگذشت مويدالاسلام در ۲۴ آذر ۱۳۰۹ شمسى برپا بود)، از ۱۵ ربيع الاول ۱۳۲۵ ق به همت برادر كوچك ترش سيدحسن كاشانى، همزمان و به شكل يوميه در تهران آغاز به انتشار كرد. شمارگان حبل المتين در خلال سال هاى ۲۵ و ۲۶ به بيش از ۳۰ هزار نسخه رسيد كه در مقايسه با تعداد باسوادهاى آن روزگار بى نظير است.
در مدت سه سالى كه يوميه حبل المتين - تا نيمه رجب ۱۳۲۷ كه براى هميشه توقيف شد - منتشر مى شد (در سه دوره: تهران، رشت و تهران) همزمان حبل المتين كلكته هم در ۲۴ صفحه و به شكل هفتگى منتشر و توزيع مى شد. البته توفيق تنها با حبل المتين همراه نبود بلكه روزنامه انجمن ملى تبريز، روح القدس و صوراسرافيل هم از ديگر روزنامه هايى بودند كه با اقبال گسترده مردم مواجه شدند.
به زعم باور برخى سياستمداران و نظريه پردازان علوم سياسى كه زبان مردم ايران را به سبب روح استبدادى حاكم بر جامعه ايران - طى قرون متمادى - الكن از انتقاد و حقيقت گويى به قدرت مى دانند، تجربه روزنامه نگاران عصر مشروطه و استقبال عمومى از حركت آنان، خلاف اين نظر را نشان مى دهد، به ويژه آنكه پيشگامى ايرانيان - در ميان ديگر ملل آسيايى - براى پذيرش و استقرار نظام مشروطه و حكومت قانون، بيانگر وجود زمينه اى هر چند اندك از گرايش به مدنيت، قانون و تحديد
قدرت است. چه بسا بتوان گفت سرخوردگى سياسى جامعه و بى واكنشى نسبت به رخدادهاى سياسى و اجتماعى دوران خود، حاصل ناكامى مردم و نخبگان سياسى در جريان مشروطه و حوادث پس از آن است.
قانونى شدن آزادى و انشاى آن توسط مجلس و شخص شاه، بخشى از نخبگان سياسى و فرهنگى را به اين باور مسلم رساند كه در حكومت مشروطه انتقاد از هر مقامى و با هر زبانى مجاز است. از اين رو در طيفى از مطبوعات تندرو، موجى از حملات به دربار و شخص شاه مشاهده مى شود كه همين امر سبب توقيف مكرر آنها هم مى شد. مثلاً حبل المتين در دوره انتشار خود در تهران چندين بار توقيف شد، ولى از آنجايى كه روزنامه نگاران آزادى را حق مسلم و قانونى خود مى پنداشتند، به سرعت نسبت به اولين توقيف آن واكنش نشان دادند و به اعتراض، همه روزنامه هاى اصلاح طلب و مشروطه خواه و حتى روزنامه مجلس كه صورت جلسات مجلس را منتشر مى كرد دست به اعتصاب زدند.
حروفچينان چاپخانه ها هم به نشانه اعتراض به اين گروه پيوستند و خطيبان مشروطه خواه به محكوميت توقيف روزنامه پرداختند، اين اعتراض ها چنان اثرگذار بود كه مخبرالسلطنه به عنوان نماينده دولت، توقيف مطبوعات را عملى ارتجاعى خواند! و به اين ترتيب حبل المتين مجدداً آغاز به كار كرد. اما پيكان روزنامه هاى اصلاح طلب چنان پيكره شاه و دربار را مى آزرد كه حاصل دوره مشروطه اول و آزادى هاى سياسى و اجتماعى، استبداد صغير بود، محمدعلى شاه كه از همان روزهاى نخست سلطنت با بى اعتنايى به نمايندگان و مشروطه خواهان، سعى داشت چهره
پادشاهى مطلقه داشته باشد.
تنها راه مقابله با روزنامه ها را - كه در پى توقيف با نام و نشانى جديد سر بر مى آوردند و به تنوير افكار عمومى برمى خاستند - برچيدن اساس مشروطيت دانست و با به توپ بستن مجلس شوراى ملى و اعدام مشروطه خواهان و روزنامه نگاران برجسته اى چون ميرزاجهانگيرخان صوراسرافيل و ملك المتكلمين، خيال خود را آسوده كرد. در دوران استبداد صغير براى مدتى تمام نشريات آزاد - كه بين مردم و مشروطه خواهان با نام مطبوعات مقدس معروف بود - تعطيل شد. البته در همين سال ها كه بازار مطبوعات مردمى گرم بود نشريات سلطنت طلبى چون اقيانوس هم منتشر مى شد كه هرگز نتوانست اقبالى كسب كند.
هر چند كه دوران استبداد صغير براى مدتى مطبوعات را به تعطيلى كشاند، اما پيروزى مشروطه خواهان در آذربايجان و گيلان و استقلال نسبى در آن ولايات، امكان انتشار مجدد مطبوعات آزاد را فراهم كرد كه اين امر با فتح تهران شتاب گرفت و دوباره روزنامه هاى آزاديخواه در تهران و آذربايجان و ديگر ولايات متولد شدند، هر چند كه در اين دوره هم چوب توقيف و تعطيلى همچنان بر تن مطبوعات نواخته مى شد.
مظفرالدين شاه و مشروطه
اميد پارسانژاد
متن فرمان تشكيل مجلس كه مظفرالدين شاه روز ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ صادر كرد، در «مطبعه مباركه شاهنشاهى» چاپ شد و به ديوارهاى شهر، از جمله ديوار سفارت انگلستان كه عده زيادى از بازرگانان، بازاريان و مردم در آن تحصن كرده بودند، چسبانده شد. اين روز، با سالروز تولد شاه مصادف شد و چون بازارها بسته بود، خيابان علاءالدوله و نزديك سفارت انگليس را چراغانى و تزئين كرده بودند. اما هنگامى كه متن فرمان شاه را به ديوارها زدند، گروهى از مردم و گردانندگان تحصن را خوش نيامد به طورى كه آن را از ديوارها كندند.
به نوشته ناظم الاسلام كرمانى بخشى از سوء تفاهم به عبارت «به موقع اجرا گذارده شود» در فرمان شاه مربوط مى شد، آنجا كه نوشته شده بود: «... مصمم شديم كه مجلسى از منتخبان شاهزادگان، علما، قاجاريه، اعيان، اشراف، ملاكان، تجار و اصناف به انتخاب طبقه مرقومه... تشكيل و تنظيم شود كه در موارد لازمه... مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده و... عقايد خودشان را... به توسط شخص اول دولت به عرض برسانند كه به صحه مباركه موشح و به موقع اجرا گذارده شود.»
ناظم الاسلام كرمانى در «تاريخ بيدارى ايرانيان» نوشته است: ««به موقع اجرا» لفظى است مركب از مضاف كه لفظ «به موقع» باشد و مضاف اليه كه لفظ «اجرا» است... ولى مردم عوام معنى آن را نفهميده و گفتند يعنى «در موقعى و محلى كه ما صلاح دانيم» و شايد دولتيان صلاح ندانند و به اين جهت و جهات ديگر اكثريت آرا با عوام شد و اين دستخط را قبول نكردند به چند جهت: يكى لفظ موقع، يعنى هر وقت كه موقع باشد. خواص هم به واسطه آنكه شايد يك زمانى همين جزيى، كلى شود و بهانه به دست مستبدان افتد متابعت عوام را نمودند. دوم آنكه باز «توسط شخص اول» در كار است. ثالثاً آنكه شايد بعد از اين، اين دستخط هم مانند دستخط هاى سابق گردد و ايفا به مضمون آن نكنند، بلكه بايد وزيرمختار انگليس ضمانت اجراى آن را بنمايد...»
روز بعد، پانزدهم مرداد، سيدمحمدصادق طباطبايى (پسر سيدمحمد طباطبايى)، آقا سيدعلاءالدين (داماد سيدعبدالله بهبهانى) و آقا سيدمطهر از سوى علماى مهاجر قم براى بررسى اوضاع به تهران آمدند و در كاخ صاحبقرانيه مذاكراتى انجام دادند. هدف آنها كسب اطمينان از تأسيس
مجلس، گرفتن امان براى متحصنان در سفارت و اطمينان يافتن از عدم بازگشت علاءالدوله (حاكم مستبد پيشين تهران) بود كه به آن دست يافتند. پس از اين ديدار بود كه مظفرالدين شاه دستخط ديگرى به اين شرح منتشر كرد: «جناب اشرف صدر اعظم! در تكميل دستخط سابق خودمان به تاريخ چهاردهم جمادى الاخر ۱۳۲۴ كه امر و اجازه صريحه در تأسيس مجلس منتخبان فرموده بوديم، مجدداً براى اينكه عموم اهالى و افراد ملت از توجهات كامله همايونى ما واقف باشند، امر و مقرر مى داريم كه مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صحيحاً داير نموده بعد از انتخاب اعضاى مجلس، فصول و شرايط نظامنامه مجلس شوراى اسلامى را موافق تصويب و امضاى منتخبان به طورى كه موجب اصلاح عموم مملكت و اجراى قوانين شرع مقدس [شود] مرتب نمايند كه به شرف عرض و امضاى همايونى ما موشح و مطابق نظامنامه مزبور اين مقصود مقدس صورت و انجام پذيرد.»
مردم اين دستخط را پذيرفتند، علما به تهران باز گشتند و تحصن در سفارت انگلستان پايان يافت. روز ۲۶ مرداد، جلسه اى با حضور علما، اشراف، بازرگانان و نمايندگان اصناف به دعوت مظفرالدين شاه برپا شد و مرتضى قلى خان صنيع الدوله، ميرزا حسن خان مشيرالملك، ميرزا حسين خان مؤتمن الملك، مهدى قلى خان مخبرالسلطنه و ميرزا حسن خان محتشم السلطنه براى تنظيم نظامنامه مجلس انتخاب شدند. مطابق نظامنامه اى كه اين هيأت تهيه كردند، شاهزادگان و قاجاريه، علما، طلاب، اعيان و اشراف، تجار، مالكان، زارعان و اصناف به شرطى كه دست كم ۲۵ سال سن داشته باشند، رعيت ايران باشند و معروفيت محلى داشته باشند مى توانستند به عنوان انتخاب كننده در انتخابات شركت كنند (اين حق تنها شامل مالك يا زارعى مى شد كه ملكى به قيمت هزار تومان داشته باشد.
اصناف هم مى بايست داراى دكانى مى بودند كه كرايه اش به اندازه حد وسط كرايه محلى باشد). اما «طايفه نسوان»، اشخاصى كه به قيم شرعى محتاج بودند، افراد معروف به فساد عقيده، ورشكستگان به تقصير، متهمان به قتل و سرقت و نظاميان از حق انتخاب كردن محروم بودند. انتخاب شوندگان نيز مى بايست فارسى زبان و باسواد، تبعه ايران، داراى معروفيت مح
لى و واجد بصيرت در امور مملكتى باشند، بين سى تا هفتاد سال سن داشته باشند و مشغول خدمت دولتى نباشند.
مظفرالدين شاه اين نظامنامه را تأييد كرد و انتخابات مجلس مطابق آن انجام شد. نخستين مجلس شوراى ملى روز ۱۴ مهر ۱۲۸۵ در كاخ گلستان تهران توسط شاه گشايش يافت. او در نطق افتتاحيه خود گفت: «منت خداى را كه آنچه سال ها در نظر داشتيم امروز به عون الله تعالى از قوه به فعل آمد و به انجام آن مقصود مهم به عنايات الهيه موفق شديم. زهى روز مبارك و ميمون كه روز افتتاح مجلس شوراى ملى است. مجلسى كه رشته هاى امور دولتى و مملكتى را به هم مربوط و متصل مى دارد و علايق ما بين دولت و ملت را متين و محكم مى سازد. مجلسى كه مظهر افكار
عامه و احتياجات اهالى مملكت است. مجلسى كه نگهبان عدل و داد شخص همايون ماست...
لازم است خاطر شماها را به اين نكته معطوف داريم كه تا امروز نتيجه اعمال هر كدام از شما فقط عايد به خودتان بود و بس، ولى از امروز شامل حال هزاران نفوس است كه شماها را انتخاب كرده اند و منتظرند كه شماها با خلوص نيت و پاكى عقيدت به دولت و ملت خود خدمت نماييد و از ا
مورى كه باعث فساد است احتراز نماييد. پس بايد كارى بكنيد كه در پيش خدا مسئول و در نزد ما شرمنده و خجل نباشيد. اين پند و نصيحت ما را هيچ وقت فراموش نكنيد...»گروهى از صاحب نظران، همين نطق را دليل بر آن دانسته اند كه اعطاى مشروطه، خواست قلبى مظفرالدين شاه بوده است.