بخشی از مقاله
سياست ايالات متحده در خليج فارس
حسين عسكري استاد روابط و تجارت بينالملل و صاحب كرسي ايران در دانشگاه جورج واشنگتن است. اين كرسي در سال 1974 توسط دولت وقت ايران در اين دانشگاه تاسيس شد. دكتر عسكري كه دكتراي خود را در رشته اقتصاد از انستيتوي فناوري ماساچوست يا MIT گرفته علاوه بر حضور در هيات اجرايي صندوق بينالمللي پول به عنوان مشاور ويژه وزير دارايي عربستان و مدير تيم بينالمللي كارشناسان انرژي ترسيمكننده طرح انرژي بلندمدت دولت سعودي نيز فعاليت كرده است.
وي دربازه زماني 92-1990 به عنوان ميانجي به بهبود روابط ميان ايران؛ عربستان سعودي و كويت كمك كرد. او علاوه بر تاليف آثاري چون <صادركنندگان خاورميانه: چه بر سر توسعه اقتصادي آمد؟>، <تحريمهاي اقتصادي، بررسي فلسفه و كارآيي آنها>، <بررسي موضوعي تحريمهاي اقتصادي ايالات متحده: تجربه ايران، كوبا و چين>، <توسعه اقتصادي در كشورهاي حاشيه خليج فارس: نعمت و نفرين نفت>، <بدهي جهان سوم و نوآوري مالي>، <عربستان سعودي: نفت و
جستوجوي توسعه اقتصادي> با حضور در برنامههاي تحليلي شبكههاي بيبيسي، انبيسي، سيانان، بلومبرگ و الجزيره و نيز نگارش مقالات تحليلي متعدد در نيويوركتايمز، واشنگتنپست، اينترنشنال هرالد تريبيون، يواس نيوزاند ورلد، ريپورت و نشنال اينترنت در زمره معتبرترين تحليلگران مسائل منطقهاي به شمار ميرود. دكتر عسكري در مطلب حاضر تلاش كرده است تا به روند سياستهاي آمريكا در خليجفارس كه مبتني بر دستيابي اين كشور به نفت منطقه است، پرداخته و آن را در سياستهاي آينده آمريكا بررسي كند.
اصليترين منافع آمريكا در خليج فارس منافع اقتصادي بوده و خواهد بود، چراكه از اين طريق ميتواند بر منابع انرژي منطقه كنترل و دسترسي بهتري داشته باشد و به تبع آن بازار پرسودي را براي صادرات اين كشور تضمين خواهد كرد. بنا بر اظهارات بوش در انتخابات ميان دورهاي 2006 نيروهاي آمريكايي به دلايلي مرتبط با نفت، همچنان در عراق مستقر خواهند بود. به توجه به تاريخچه آنچه كه مشوق مداخله و فعاليت نظامي ايالات متحده در خليج فارس و همچنين تقابل مربوط به انرژي و ژئوپوليتيكي آمريكا با چين شد، احتمال دارد چنين انگيزهاي بر سياست رئيسجمهور آينده آمريكا در منطقه حاكم شود.
در پي نفت
نفت آرمان آمريكا در بخش عظيمي از سالهاي قرن بيستم بوده و اكثر مداخلات غرب در منطقه خليج فارس به همين عامل معطوف بوده است. از اوايل قرن گذشته بريتانيا براي بدستآوردن نفت ايران شاهان ايراني را آلت دست خود قرار داده بود. آنچنان كه تا پايان جنگ جهاني دوم درآمد بريتانيا از نفت ايران بر درآمد خود ايرانيها از نفت پيشي گرفت. در 14 فوريه 1945 روزولت، رئيسجمهور وقت، براي تثبيت دستيابي ايالاتمتحده به نفت عربستان سعودي عبدالعزيز، پادشاه اين كشور، را بر عرشه ناو USS Quincy در ساحل مصر ملاقات كرد. در سال 1953 ايالات متحده و بريتانيابراي حفظ منافع نفتي بريتانيا و گشودن دري براي شركتهاي آمريكايي در ايران، دولت
منتخب محمد مصدق كه منطبق بر قانون اساسي اين كشور بود را ساقط كرد. واشنگتن براي تضمين دستيلبي ايالات متحده به نفت خليج فارس از شاه حمايت كرد.انقلاب اسلامي مبارزهاي براي استقلال ايران از كنترل بيگانه بر نفت و امور داخلي اين كشور بود.
پس از انقلاب اسلامي، ايلات متحده صدام حسين را حمايت كرد، چرا كه به نظر ميرسيد كه صدام فرصتي براي براندازي حكومت مخالف ايران مهيا ميكند. اسناد سناي آمريكا نشان ميدهد هنگامي كه روند جنگ عليه عراق پيش رفت، ايالات متحده و اروپا سلاح شيميايي و اطلاعات مربوط به ميدان جنگ را در اختيار صدام قرار دادند كه حاصل آن كشته و زخمي شدن حدود يك ميليون ايراني بود.2 سال پس از پايان اين جنگ صدام حسين به كويت حمله كرد و به تهديدي براي عربستان سعودي و منابع نفتي اين كشور مبدل شد. او ديگر براي ايالات متحده سودي نداشت و در واقع تهديدي براي منافع آمريكا شده بود، ايالات متحده نيروهاي عظيمي را در خليج فارس گرد آورد و صدام را از كويت بيرون راند. تمام نشانهها حاكي از تلاش آمريكا براي پيگيري منافع نفتي به عنوان محرك اين سياستها است.
از زمان جنگ جهاني دوم، ايالات متحده از حاكمان خودكامه عرب در خليج فارس حمايت كرده است تا بدين ترتيب دستيابي به نفت، قراردادهاي پرسود تسليحاتي و خدمات مهندسي را تضمين كند. ترويج دموكراسي و نهادهاي دموكراتيك هدفي موقتي- ولي هرگز پيگيري نشده- بوده است. در واقع خلاف آن مدنظر بوده است: حمايت ايالات متحده از حاكمان خودكامهمانع از تغيير رژيم و بنابراين ظهور حكومت دموكراتيك شده است.
بوش به حمايت از ديكتاتورها از قبيل آلسعود در عربستان سعودي ادامه ميدهد، اين در حالي است كه از تعهد خود به دموكراسي و حقوق بشر سخن ميگويد-سياستي كه القاعده از آن به عنوان اهرمي براي جذب نيرو بهره برده است. تنها نگاهي سطحي به عربستان سعودي نشان ميدهد كه اين كشور همه چيز دارد غير از دموكراسي: قانون اساسي ندارد، تا همين اواخر انتخابات نداشت و اكنون تنها براي بخشي از شوراي شهر انتخابات برگزار ميشود، تمام كليساها و كنيسهها ممنوع شده اند، زنان از حقوق كمي برخوردارند، از آزادي بيان حمايت نميشود، و حاكمان آزادانه از كشور سود ميبرند . با اين حال ايالات متحده از چنين حاكماني كه روي ذخاير
بزرگ نفتي نشستهاند حمايت ميكند و براحتي آنها را ميانهرو ميخواند.
شهروندان عرب ايالات متحده را به خاطر حاكمان خودكامهشان و نبود آزادي مقصر ميدانند. حمايت تاريخي آمريكا از رژيمهاي غير منتخب عامل اصلي ضد آمريكاييگري و تروريسم در دنيا بوده و خواهد بود-عامل زايش و تقويت امثال اسامه بن لادن و ايمن الظواهري تاريخ نشان داده نياز و طمع آمريكا به نفت و بازارهاي صادرات بر دموكراسي مقدم بوده است كه تقابل آمريكا با رهبران منتخب اما مخالف واشنگتن كاو مويد آن است.
جنگ عراق و مقاصد ايالات متحده
واقيتهاي مربوط به انرژي و تاريخي نشان ميدهند كه ايالات متحده در سال 2003 با هدف دستيابي به نفت و براي تضمين قراردادهاي خدمات نفتي، فروش تسليحات و مهندسي به عراق حمله كرد.تخمين زده شده است كه حدود70 درصد از ذخاير اثبات شده نفتي جهان و حدود 60 درصد از مجموع ذخاير نفت و گاز جهان در كشورهاي حاشيه خليج فارس هستند. ثابت شده است كه مجموع ذخاير اثبات شده نفت و گاز هر كشور به ميليارد بشكه نفت برابر است با: ايران3044)، عربستان سعودي3044)، قطر1766)،عراق1355)، امارات متحده عربي( 135)،كويت 1088)، عمان122) و بحرين 55/0.) علاوه بر اين، بسياري از كارشناسان انرژي پيشبيني ميكنند درآينده عراق و به دنبال آن ايران ذخاير بيشتري را اضافه كنند، چرا كه با توجه به اميدهايي كه به ذخاير هنوز ثابتنشده آنها هست، اين كشورها ذخاير نفتي بالقوه بيشتري نسبت به عربستان سعودي دارند.
حال از خود سوال آساني را بپرسيد. اگر شما ايالات متحده، اروپا، چين و يا هر واردكننده اصلي ديگر انرژي بوديد، آيا خواهان كنترل چنين منابع وسيع انرژي، كه اساس نظام اقتصادي جهان هستند، از طريق نيروي نظامي و يا حمايت حكومتهاي خانداني فاسد و غيردموكراتيك نبوديد؟ آيا طالب عقد قراردادهاي تجاري پرسود براي شركتها و بازرگانان برگزيدهتان نبوديد؟ بسيار خوب، اين همان چيزي است كه ايالات متحده، بريتانيا و فرانسه در طي بيش از 50 سال انجام دادهاند، آنها
از ديكتاتورهاي فاسد و تاثيرپذير حمايت كردند و هنگام لزوم با نيروي نظامي و عمليات مخفي مداخله كردند. و اكنون نوبت چين است. ترقي چين توجه به نفت را بيشتر كرد، حتي مخاطرات اقتصادي و ژئوپوليتيكي را بالا برد. چين مهمترين چالش را براي سلطه جهاني ايالات متحده به وجود آورد. انرژي ميتواند كليدي براي ناكام كردن بلندپروازيهاي چين و تحت كنترل درآوردن پكن باشد. به علاوه صدام حسين در مسير بردن شركتهاي نفتي چين و روسيه به كشور خود بود. عراق و ايران ميتوانستند سرانجام ميزبان پايگاههاي نظامي چين براي بيرون راندن شركتهاي نفتي، تسليحاتي و مهندسي ايالات متحده باشند.
ايالات متحده اميد داشت با كنترل عراق و محاصره همهجانبه ايران ،ايران از آن تبعيت كند. اين پيشبيني هنگامي محقق شد كه حكومت در تهران نامهاي مرتبط با پيآمدهاي حمله سال 2003 به دولت بوش نوشت و پيشنهاد مذاكره را مطرح كرد، پيشنهادي كه دولت به وجد آمده بوش آن را در زبالهدان تاريخ انداخت.
با حضور ايالات متحده در عراق و ايران تحت كنترل، كشورهاي عرب خط مشي آمريكا به سمت آينده قابلپيشبيني را دنبال ميكنند. از طرف ديگر اگر ايران و عراق، با مجموع جمعيت 100 ميليوني، در مقايسه با كشورهاي ديگر خليج فارس كه جمعيتي كمتر از 25 ميليون دارند، در حوزه نفوذ چين با حضور برجسته اين كشور در خليج فارس باشند، ايالاتمتحده مشكلات بسياري در كنترل عربستان سعودي،كويت، امارات متحده عربي و قطر خواهد داشت. در واقع ايالات متحده و ساير كشورهاي غربي گروگانهاي اقتصادي چين خواهند شد و نه برعكس.
با حضور ايالات متحده در عراق و ايران تحت كنترل، كشورهاي عرب خط مشي آمريكا به سمت آينده قابلپيشبيني را دنبال ميكنند. از طرف ديگر اگر ايران و عراق، با مجموع جمعيت 100 ميليوني، در مقايسه با كشورهاي ديگر خليج فارس كه جمعيتي كمتر از 25 ميليون دارند، در حوزه نفوذ چين با حضور برجسته اين كشور در خليج فارس باشند، ايالاتمتحده مشكلات بسياري در كنترل عربستان سعودي،كويت، امارات متحده عربي و قطر خواهد داشت. در واقع ايالات متحده و ساير كشورهاي غربي گروگانهاي اقتصادي چين خواهند شد و نه برعكس.
تمام اين عوامل نشان ميدهند كه نفت به عنوان بخشي از تلاش آمريكا براي كسب منافع سياسي بيشتر دولت و واشنگتن انگيزه در حمله به عراق بوده است. اما اين انديشه به اندازه كافي پخته نبود. چنين انتظاري كه در نهايت عراقي خوب و دموكراتيك بوجود ميآيد كه با همسايگان وحشتزده احاطه شده است، انتظاري خام و نپخته بود. عقل سليم بايد پيروز شود.
نگرانيهاي اصلي دولت بوش در خصوص فشار منطقه براي عقبنشيني نيروهاي اين كشور از عراق باز هم از منافع نفتي ناشي ميشود. در حال حاضر اگر ايالات متحده از عراق بيرون رود، به احتمال زياد نفوذ خود را در عراق از دست خواهد داد و ايران جسورتر خواهد شد. و با گسترش جريان ضد آمريكايي گري، ايالات متحده همه پايگاههاي نظامي خود را در خليج فارس از دست
خواهد داد. كشورهاي عرب به اصطلاح ميانهرو در شوراي همكاري خليج فارس صرف نظر از شهروندانشان از ايران هراس خواهند داشت، و احتمالا به عنوان آخرين تلاش براي حفظ تاج و تخت خود از اطاعت اوامر واشنگتن دست خواهند كشيد. چرا اين مساله بايد براي واشنگتن مهم باشد؟ به دليل منابع حياتي گاز طبيعي و نفت منطقه از دست رفتن كنترل آمريكا بر خليج فارس ميراث رياستجمهوري بوش خواهد بود.
گام بعدي ايالات متحده
گزارش گروه مطالعات عراق از مذاكره با ايران و سوريه به عنوان عنصر جداييناپذير راهبرد جديد آمريكا در خليج فارس عراق بدون اتلاف وقت حمايت كرد. با توجه به نگراني ايالات متحده از برنامه هستهاي ايران، پيشنهاد گروه مطالعات عراق براي حذف هر پيششرطي از مذاكره سازنده است. پس از گزارش گروه مطالعات عراق، گزارش سازمان اطلاعات ملي آمريكا() NIE در اواخر سال 2007 اظهارات ايران در تمام اين مدت را تاييد كرد. براي مثال اينكه ايران در پي بمب هستهايي نيست. با اين حال دولت بوش همچنان اصرار به تعليق برنامه غنيسازي ايران قبل از انجام هر گونه مذاكراتي دارد. رويكرد ايالات متحده نه تنها حكومت ايران را مقاوم كرد، بلكه اكثريت فراگير ايرانيان رانسبت به دفاع از حقشان به عنوان ملتي مستقل نيز آگاه كرده است.
نظر به حمايت گروه مطالعات عراق، ايالات متحده گزينهاي غير از آغاز مذاكره بدون پيششرط با ايران ندارد. اين اقدام به همراه تغييرات ديگري در خطمشي سياسي آمريكا ميتواند به تدريج نفوذ از دسترفته اين كشور را در خاورميانه بازيابد، حيات و ثروت ايالات متحده را حفظ كند و از درگيري وسيعتري كه تمام منطقه و جهان را تهديد ميكند، جلوگيري كند. از آنجا كه ايران مصمم به استقلال و مقاومت در مقابل واشنگتن است، در منطقه كسب اعتبار كرده است و به طور بينظيري ميتواند در جهت اصلاح تصوير واشنگتن درجهان پهناور اسلام به ايالات متحده كمك كند. ايجاد
روابط حسنه با ايران و برقراري صلح در عراق ميتواند به ايالات متحده اجازهدهد همچنان در برخي از كشورهاي حوزه خليج فارس حضور داشته باشد. اما اگر از عراق بيرون رانده شود، احتمالا از ساير كشورهاي خليج فارس نيز بيرون رانده خواهد شد. از آنجا كه ايالات متحده در خليج فارس به راستي با حاكمان خودكامه عرب همسو دانسته ميشود، عقبنشيني تحميلي اين كشور از عراق آغازگر عواقب متوالي فراگيري خواهد بود و ايالات متحده را مجبور به ترك همه كشورهاي خليج فارس ميكند.
راهكارهايي در قبال ايران
گزينههاي سياست آمريكا در قبال ايران چه خواهد بود؟ شايد آمريكا به قصد انطافپذيرتر كردن تهران و ممانعت از برنامه هستهاي ايران به اين كشور حمله نظامي كند،شايد تلاش كند از طريق سازمان ملل ايران را تحريم كند و يا تحريمات يكجانبه خود را در راستاي تحريمات ائتلافي از متحدان به اجرا درآورد، از ايران صرفنظر كند و به طرحهاي خود در عراق و خاورميانه ادامه دهد، و يا با ايران وارد مذاكره بدون پيششرط شود.
راهكار اول به عقيده من منجر به جنگ در منطقه خواهد شد، جنگي غير قابل پيشبيني و كنترل . و اگر چه بوش دليل ادامه برنامهاش را در عراق نفت ميداند حمله نظامي به ايران باعث ميشود نفت كمياب شود و قيمتها به طرز سرسامآوري بالا رود. در اين صورت اقتصاد جهاني به بنبست ميخورد. ايرانيان و مسلمانان جهان به طرز بيسابقهايي آمريكايي ستيز ميشوند و آمريكا مجبور به ترك خليج فارس ميشود.
ترديد دارم كه سازمان ملل بتواند تحريمهاي موثر و جامعي عليه ايران اعمال كند. چون روسيه، چين و يا هر دوي آنها به نظر نميآيد با اين امر موافق باشند. حتي اگر ايالات متحده يك ائتلاف تشكيل ميداد روسيه و بهويژه چين بسياري از نيازهاي وارداتي ايران را فراهم ميكنند. مهمتر اينكه تحريمها سست هستند و براي اثربخش بودن بايد ايران محاصره دريايي شود. ايران چنين عملي را اعلام جنگ تلقي خواهد كرد كه منجر به درگيري آمريكا با چين و روسيه خواهد شد. ايران براي مقابله به مثل ميتواند نفت صادر نكند چون به اندازه كافي ارز خارجي دارد كه تا يك سال مقاومت كند. ايران ميتواند صادرات نفت كشورهاي عربي را مختل كند. مهمتر اينكه تحريمها تاثيري نخواهد داشت، چون مردم ايران از تلاش دولتشان براي دستيابي به توان هستهاي و مطالعات هستهاي حمايت ميكنند.
ابعاد ديپلماسي
اگر عراق در هرج و مرج نبود و اگر لبنان و سرزمينهاي آشغالي آرام بود، ماندن در اين مسير و ناديده گرفتن ايران ميتوانست يك گزينه باشد. خطر اين مسير آن است كه تاكنون ناكام بوده و دليلي ندارد كه باور كنيم در آينده موفق خواهد بود. باز هم نتيجه نهايي شايد خروج اجباري آمريكا از تمام خليج فارس باشد. و اين گزينه تنها گزينه عملي است. غيرمحتمل است كه ايران پيششرط براي مذاكره را بپذيرد و با همكاري ايران، آمريكا چيزي را از دست نميدهد. افزون بر اين آمريكا مشوقهايي دارد كه ايران به آنها علاقمند است( يا آمريكا ميتواند نقش محوري در تضمين ا
ين مشوقها ايفا كند:) ضمانتهاي امنيتي به ايران از سوي آمريكا و ساير اعضاي دائم شوراي امنيت سازمان ملل؛ جدول زماني براي خروج كامل از عراق؛ خروج آمريكا از خليج فارس به عنوان يك وزنه چانهزني؛ لغو تحريمهاي آمريكا عليه ايران؛ كمك آژانس بينالمللي انرژي اتمي به توسعه صلحآميز توان هستهاي ايران؛ قطعنامه به موقع درباره ادعاهاي ايران عليه آمريكا پيرامون معاملههاي نظامي خارجي كه بر اساس آنها در زمان شاه ايران هزينه تجهيزات نظامي را به آمريكا داد اما به دليل تحريمهاي واشنگتن اين تسليحات هرگز تحويلند و ايران در حال حاضر در لاهه پيگير اين مطلب است؛ سرانجام احياي كامل روابط ديپلماتيك با آمريكا.
واشنگتن خواستار دريافت موارد زير از ايران است: حمايت فعالانه در مهار شبهنظاميان شيعه در عراق؛ فشار بر گروههاي شيعه عراقي به منظور تشكيل يك دولت آشتي ملي؛ حمايت از توافق سازش اعراب-اسرائيل، و افزون بر دستيابي به اين توافق، برقراري روابط ديپلماتيك با اسرائيل؛ همكاري در افغانستان و در جنگ عليه تروريسم؛ و پايان دادن به حمايت از حزبا... و حماس.
اگر ايران با بسياري از بازرسيهاي ناگهاني و سرزده هر كشوري از تاسيسات هستهاياش موافقت كند، چنين توافقنامهاي ميتواند در آينده به الگويي مطلوب براي تمام كشورها مبدل شود. همچنين ايران احتمالا با كاهش حمايتهاي خود از حزبا... و حماس موافقت كند، به شرطي كه اين امر به پايان صلح آميز مناقشه فلسطينيها و اسرائيل منجر شود. احتمالا آمريكا با تعيين جدول زماني براي خروج از عراق موافقت كرد اما با خروج گسترده از خليجفارس موافق نخواهد بود-كه به احتمال فراوان ايران آن را خواهد پذيرفت.
از آنجا كه دو طرف تفاهم ندارند و به يكديگر اعتماد ندارند، مذاكرات دشوار و رنجآور خواهد بود. اما تاريخ نشان داده كه مذاكرات در سطوح مشابهي از بياعتمادي با موفقيت به پايان رسيده است. و دست آخر اينكه، گزينه عملي ديگري براي آمريكا وجود ندارد. افزون بر اين، آمريكا در جلوگيري از واكنشها و گرايشهاي ضدآمريكايي كه ميتواند آن كشور را وادار به خروج از منطقه كند، بايد پيشدستي كند. اگر آمريكا رداي تكبر را دور اندازد، اشتباهاتش را بپذيرد و همانگونه كه بوش در دوران كانديتاتورياش براي رياستجمهوري گفت هدايت سياست خارجياش متواضع باشد. موارد پيشگفته بهترين راه به سوي آيندهايي بهتر خواهد بود. آمريكا به همكاري كامل تمام كشورهاي منطقه و چهار عضو دائم ديگر شوراي امنيت سازمان ملل نياز دارد.
توصيهاي به رئيسجمهور آينده آمريكا
1-در آينده قابل پيشبيني، هر اتفاقي در خاورميانه بايد در يك چارچوب اسلامي رخ دهد. خاورميانه براي ساليان زير قدرت فرمانروايان مستبدي رنج و درد كشيده است كه در بسياري از موارد از سوي قدرتهاي خارجي براي پيشبرد اهداف كوتاه مدت و خودخواهانه خود ثابت شدهاند. شهروند متوسط در كمال نااميدي به اسلام اميد بسته است. تعليمات اسلام واقعي، كه در قران بيان شده است، عدالت اجتماعي و اقتصادي را به عنوان دومين هدف جامعه اسلامي تصديق ميكند، و در كنار آن حكومت به حاكم عادلي سپرده ميشود كه از سوي جامعه انتخاب ميگردد. هر فردي، هر گروهي يا هر قدرت خارجي كه اسلام را ناديده ميانگارد شايد بتواند از طريق مستبدان محلي نسخه كوتاه مدتي ارائه دهد اما به تبع آن محكوم به فناست. بزرگترين سپر دفاعي يك مستبد بيان اين ادعاست كه اگر برانداخته شود بينادگراي اسلامي جانشين او خواهد شد و دنيا را نابود خواهد كرد. اگر آمريكا به حمايت و دفاع از مستبدان ادامه دهد، مكر و فريب وي سرنوشت محتوم او خواهد بود. آمريكا بايد بلافاصله از حمايت خود از ديكتاتورها دست بردارد.
2-جنگها و مناقشهها هرگونه و همه نوع پيشرفت اقتصادي در خاورميانه را باطل كرده است. خاورميانه به مقداري مطمئن و طولاني از صلح نياز دارد. كمك به منطقه به منظور دستيابي به صلح پايداري كه شكوفايي واقعي اقتصادي و پيشرفت اجتماعي را محقق سازد به شماري عناصر همزمان و همگون (نه فقط خروج آمريكا از عراق) نياز است. سازمان ملل (شوراي امنيت)، هر عضو دائم شوراي امنيت و هر كشوري در خاورميانه، به صورت فردي يا جمعي، بايد تماميت ارضي هر يك از كشورهاي منطقه را تضمين كنند. اين چتر امنيتي بايد به اسرائيل نيز تسري يابد كه اين خود به عنصر مهم ديگري منجر ميشود. راهحل <دو دوست> به منظور حل مناقشه فلسطين-اسرائيل بايد فورا اعمال شود. چنانچه اسرائيل هيچ بخشي از كرانه باختري را كنترل نكند مگر آنكه با
بخشهايي از سرزمينهاي و بر اساس تبادلي قابل قبول براي فلسطينيها مبادله شود؛ يك صندوق بينالمللي براي دادن غرامت به فلسطينياني كه خانهها و زمين خود را از دست دادهاند، تشكيل شود؛ به دنبال چنين اقدامات اعتمادساز ميتوان وضعيت بيتالمقدس و آوارگان فلسطيني را به مرور زمان و از طريق ابزارهاي صلحآميز حل و فصل كرد. ساير مناقشات ارضي موجود در منطقه بايد تحت نظارت سازمان ملل حل شود.
2-جنگها و مناقشهها هرگونه و همه نوع پيشرفت اقتصادي در خاورميانه را باطل كرده است. خاورميانه به مقداري مطمئن و طولاني از صلح نياز دارد. كمك به منطقه به منظور دستيابي به صلح پايداري كه شكوفايي واقعي اقتصادي و پيشرفت اجتماعي را محقق سازد به شماري عناصر همزمان و همگون (نه فقط خروج آمريكا از عراق) نياز است. سازمان ملل (شوراي امنيت)، هر عضو دائم شوراي امنيت و هر كشوري در خاورميانه، به صورت فردي يا جمعي، بايد تماميت ارضي هر يك از كشورهاي منطقه را تضمين كنند. اين چتر امنيتي بايد به اسرائيل نيز تسري يابد كه اين خود به عنصر مهم ديگري منجر ميشود. راهحل <دو دوست> به منظور حل مناقشه فلسطين-اسرائيل
بايد فورا اعمال شود. چنانچه اسرائيل هيچ بخشي از كرانه باختري را كنترل نكند مگر آنكه با بخشهايي از سرزمينهاي و بر اساس تبادلي قابل قبول براي فلسطينيها مبادله شود؛ يك صندوق بينالمللي براي دادن غرامت به فلسطينياني كه خانهها و زمين خود را از دست دادهاند، تشكيل شود؛ به دنبال چنين اقدامات اعتمادساز ميتوان وضعيت بيتالمقدس و آوارگان فلسطيني را به مرور زمان و از طريق ابزارهاي صلحآميز حل و فصل كرد. ساير مناقشات ارضي موجود در منطقه بايد تحت نظارت سازمان ملل حل شود.
3-به جز تجهيزات كنترل غيرنظامي و شورشها بايد تحريم تسليحاتي فراگيري بر منطقه اعمال شود. بايد پذيرفت كه هرگاه تسليحات موردنياز باشد مورد استفاده آن هر چه كه باشد، سرانجام به كار خواهد رفت؛ تسليحات همواره منافع اقتصادي در دسترس براي توسعه و رشد را كاهش ميدهد؛ و تسليحات انسانها را ميكشد و زيرساختها و ساير داراييهاي ارزشمند اقتصادي را
از بين ميبرد. در مورد سلاحهاي هستهاي و همه تسليحات كشتارجمعي ديگر، اگر همه كشورها خواستار نفع رساندن به تضمينهاي فوق هستند و اگر خواهان اجتناب تحريمهاي سازمان ملل هستند، تحريمهايي كه در صورت عدم تمكين بايد به طور خودكار اعمال شوند لازم است كه از زرادخانههاي خود دستبردارند. رشد اقتصادي مستلزم ثبات و ثبات مستلزم رشد اقتصادي است؛ هر دو جداناپذيرند.