بخشی از مقاله

مقدمه
ابهامات گوناگونی در زمینه ریشه ترس وجود دارد. برخی از افراد اعتقاد دارند که ریشه ارثی دارد. در حالی که دیگران بر این باورند که ترس منشأ اکتسابی است و به عنوان یک ویژگی ارثی و خصیصه ای شناخته نمی شود افرادی که به اکتسابی بودن ترس ها تأیید دارند، بر این باورند که ریشه تمامی اختلالات اضطرابی را می توان در اصول دیگری مورد بررسی قرار داد و از طریق قوانین شرطی شدن توجیه منطقی را برای بروز ترس های غیر منطقی ارائه دهند. (شرفی، 1367).


بین کشورها و گروه های اجتماعی مختلف به اشکال گوناگون، روابط والدین و فرزندان یا به عبارت دیگر شیوه های متفاوت فرزند پر وری بر می خوریم. بالاخص در آمریکا در قرن نخست شیوه خشن و خشک رایج بود. در دهه 1940 شیوه ای آسان گیر و انعطاف پذیر زیر نفو

ذ مکتب روانکاوی قرار داشت (اتکینسون1 ، 1984. ترجمه براهنی، 1367).
بیشتر والدین در مورد ویژگیهایی که مایلند فرزندانشان داشته باشند و شیوه های پرورش کودک که منجر به آن ویژگیها می شود اعتقاداتی دارند. آنان برای سوق دادن کودک خود به سوی اهدافی که برگزیده اند با تلقینهای مختلفی از پذیرش و سختگیر رفتار می کنند. گاهی هم پذیرا و سختگیرند. این گونه والدین بدون اضطراب و بازداری، جزء شیوه ای انضباطی خصومت آمیز محدود کننده و قدرت طلبانه است یا ناآزمودگی در همنوایی با خواسته ها و نیازهای دیگران که با آسان گیر مفرط توأم می باشد به کودکان فرصت می دهند تا محیط اطراف را کند و کاو کنند. گاهی طرد کننده و سخت گیرند و شیوۀ آنان بر انضباط سخت، پیروی بی چون و چرا از مقررات و دستورات سخت و خشک و تنبیه و قهرآمیز در برابر اشتباهات استوار است که این وضعیت به رفتار نامناسب منجر می شود. گاهی آسانگیر و طرد کننده هستند به انضباط بیش از حد آسانگیر و به کودکان اجازه می دهند که هر کاری می خواهند، بکنند و تکانشهای خود را بطور آزادانه ای اظهار کنند. آنان از فرزندان خود چندان متوقع نیستند که عاقلانه رفتار کنند و گاهی آسانگیر و پذیرا هستند که بر شیوه هایی چون گفتگوی دوستانه، توضیح و استدلال و تغیرهای ملایم در برابر اشتباهات تکیه می کنند. به هر حال افراط در آسان گیری یا محدودیت توسط والدین، بخصوص از طرف مادر نقش وی مهمتر از نقش پدر قلمداد شده است. رشد ناقص پرورش در کودکان منجر به رفتارهای نابهنجار یا ناسازگاری در کودکان می شود. (ماسن1) 1982، ترجمه یاسائی 1372).


تا قبل از قرن بیستم به بیماریهای روانی کودکان به صورت میناتوری از بزرگسالان نگاه می شد. از اوایل قرن بیستم با شروع مطالعات سیستماتیک بر روی جنبه های مختلف کودکان، اختلالات رفتاری آنان نیز به طور مستقل مورد توجه قرار گرفت (سیف نراقی، 1379).
بسیاری از این کودکان مبتلا به این اختلال، حاصل حاملگی های ناخواسته و طرحریزی نشده هستند، این گونه والدین بخصوص، پدران غالباً مبتلا به اختلال یا الکسیم شناخته می شوند (کاپلان1 ، 1991 . ترجمه پور افکاری 1382).

 

بیان مسئله
وجود مقدار معینی ترس و اضطراب در انسان برای وی مفید و حتی برای زنده ماندن او ضروری است. این حالات هیجانی می توانند انسان را از بسیاری از خطرات حفظ نمایند. همچنین ترس می تواند از منابع بسیار مهم انگیزش آدمی به حساب آید. بعنوان مثال دانش آموزی از گرفتن نمره کم به هنگام امتحان می ترسد، این ترس انگیزه ای برای مطالعه در او بوجود می آورد و برعکس

ورزشکاری که خیلی آرام و بی دغدغه است بعید به نظر می رسد که به اندازه کافی برای پیروزی و برتری برانگیخته شود. در چنین مواردی ترس و اضطراب می توانند تا حدودی تسهیل کننده شرایط موجود باشند. از طرف دیگر ترس ها از شدت و قوت زیادی برخوردار باشند می توانند در عملکرد انسان مداخله نموده و باعث گردند تا یادآوری موضوعات یاد گرفته شده به آسانی صورت نگیرد (شرفی، 1367).
در این میان نقش خانواده ها و ارتباط مستقیم کودک با والدین حائز اهمیت است. نفوذ والدین در کودکان تنها محدود به جنبه های ارثی نمی باشد بلکه نحوه آشنایی و ارتباط کودک با بنیانه

ای فرهنگی، تربیتی جامعه بستگی به نحوه ارتباط والدین و فرزندان دارد. نقش مادر در تربیت کودک تا حدی است که محدودیت از وجود او اثرات ناگواری از جمله افزایش میزان ترس و اضطراب، کاهش اعتماد به نفس، کاهش واکنش عاطفی ... را به همراه دارد. (کندال1 1982، ترجمه رضازاده، 1382).
از سوی دیگر خانواده ها علاقمند هستند، روشهای درست رویارویی با مسئله ترس را بدانند تا شیوه هایی که منجر به کاهش مشکلات کودکان خود می شود را مورد استفاده قرار دهند. آنان بیان می کنند که کودکان خود در مواجه با موارد ترس زا، دچار استرس، دلهره شدید شده و این مسائل موجب اختلال در مسائل زندگی، شخصی خود کودک می شود.
صحبت از ناسازگاریهای کودکان به مراتب پیچیده است. زیرا یک رفتار در یک مورد ممکن است نابهنجار تلقی شود و در شرایط دیگر مشکل آفرین نباشد که مثلاً شب ادراری کودکان زیر یک سال امر بدیهی است وی در نوجوانی به عنوان یک رفتار نابهنجار تلقی می شود (سیف نراقی و همکاران، 1379).
بر طبق تحریف DSM , IV , TR 2 : الگوی رفتاری مداوم و مقاوم که در آن حقوق اساسی دیگران یا هنجارهای اجتماعی را متناسب با سن زیر پا گذاشته می شود. شامل تخریب اموال، نقض جدی مقررات، پرخاشگری نسبت به مردم و حیوانات...
بتازگی با دخیل کردن نقش سیستم های خانوادگی در بروز اختلالات رفتاری، حوزه جدیدی در این مقوله گشوده شده که توجه محققین را به خود جلب کرده است. در این مورد استدلال می کنند: پدر و مادرهایی که از خود استقلال کمتری را نشان می دهند تا حدی نمی توانند رفتارهای خود را کنترل کنند، دارای فرزندانی با یکی از انواع اختلالات رفتاری هستند 1 ، ترجمه رضازاده، 1382).
بسیاری از این کودکان ناتوان در برقراری با روابط همسالان خود هستند، کناره گیر و تنها هستند. احترام به نفس ضعیف دارند این کودکان نسبت به احساسات، امیال و رفاه دیگران اهمیتی قائل نیستند.... (کاپلان2 ، 1991، ترجمه پور افکاری، 1382).


در ارتباط با ترس های تحولی این کودکان با همان ترتیب، کودکان مادی شکل می گیرد یا اینکه در طی ایجاد رفتارها و هیجانات نابهنجار در آنها، ترس ها به صورت غیر عادی هستند.
به طور کلی سؤالات اساسی پژوهش حاضر شامل:
1- ترس های تحولی بلند در هر گروه سنی چیست؟
2- آیا همان ترس ها در کودکان ناسازگار نیز می توان دید؟


3- آیا در کودکان ناسازگار، ترس های متفاوتی با کیفیتی متفاوت دیده می شود؟
4- آیا بین الگوهای فرزند پروری والدین با ترس های تحولی کودکان رابطه وجود دارد؟
5- آیا الگوهای فرزند پروری والدین بین دو گروه کودکان عادی و ناسازگار تفاوت وجود دارد؟

اهمیت پژوهش
یکی از اهداف عمده آموزش و پرورش در هر کشوری تهیه برنامه ریزی مناسب برای دانش آموزان است. در این راستا توجه به نگرانیهای عاطفی دانش آموزان یکی از عواملی است که در تهیه برنامه ریزی مناسب درسی کمک کننده است.
یکی از مشکلات عمده ای که والدین با آن روبرو هستند، عدم آگاهی از چگونگی شیوه های تربیتی در برخورد با این نوع ترس هاست. والدین معمولاً از نتایج برخوردهای خود با کودکانشان بازخوردی دریافت می کنند که ممکن است ناصحیح و به طور منامناسب باشد که ناشی از شرایط سنی کودکان و یا عواملی چون ناسازگاری و عقب ماندگی ذهنی است.
در این زمینه نحوه برخورد والدینی که دارای کودکان ناسازگار هستند با این نوع ترس ها و روش های بکارگیری تربیتی آنان در برخورد با این مسائل حائز اهمیت است.
اهمیت و نقش نهاد خانوادگی به عنوان جایگاه کودک در خانواده و شیوه های تربیتی مناسب برای کودکان مهم است. زیرا شیوه های نامناسب قرین با منحرف کردن زمینه های رشد به هنجار، می تواند آنرا به سوی نابهنجاری سوق دهد.

 

اهداف پژوهش
1- مطالعه رایج ترین ترس های دوران کودکی و هر گروه سنی و شناختن موضوعات ترس آور عمده.
2- مطالعه رابطه شیوه های تربیتی والدین با ترس های عادی کودکان
3- مقایسه ترس های کودکان عادی و ناسازگار
4- مقایسۀ شیوه های تربیتی والدین کودکان عادی و ناسازگار.
فرضیه های پژوهش


1- بین شدت ترس های تحولی و سن ارتباط وجود دارد.
2- بین شیوع ترس های تحولی و جنسیت ارتباط وجود دارد.
3- ترس های تحولی کودکان عادی و ناسازگار تفاوت وجود دارد.
4- الگوهای تربیتی والدین با ترس های تحولی رایج ارتباط دارد.
5- الگوهای تربیتی والدین کودکان عادی و ناسازگار تفاوت دارد.
6- بین راهبردهای رویارویی والدین در کودکان عادی و ناسازگار ارتباط وجود دارد.

تعریف اصطلاحات
ترس های تحولی
تعریف نظری: ترس یک واکنش طبیعی به تهدیدهای خیالی یا واقعی است که به عنوان یک تست لاینفک از رشد شناخته شده است. ترس های کودکان در یک توالی نظامدار، موازی با تغییرات رشد شناختی پیاژه (1955) قرار دارد. (میلر1، 1983) در توالی رشد، ترس دوران نوزادی ممکن است به صورت افزایش و بستگی بین نوزاد و مادر باشد. مانند ترس از صدای بلند، فقدان حمایت به صورت بالقوه در نوزاد وجود دارد (کوکر2 و همکاران، 1976).
در اولین سال زندگی اضطراب جدائی و ترس از غریبه پدیدار می گردد. در سال دوم: ترس از حیوانات در سال سوم ترس از مخلوقات بدیهی (مثل لولو) سال چهارم: ترس از تاریکی. همزمان با ورود مدرسه ترسهایی چون ترس از مدرسه، ترس از شکست و انتقاد و آسیب های بدنی. در نوجوانی: ترس از مرگ (سولانتز3 و همکاران ، (1984).
تعریف عملیاتی: نوعی از ترس ها که به صورت طبیعی در مرحله سن 12-7 سالگی بروز یابند که شامل:
امتحان – صدای بلند – حادثه – حیوانات – دیدن خون – جاهای نا آشنا – غریبه – مسافرت با وسایل نقلیه – دزد – تنهایی – آمپول زدن – بیمارستان یا درمانگاه استخر یا آب رودخانه یا دریا – قایق سواری – موجودات خیالی – مورد تمسخر قرار گرفتن – سایه – کتک کاری – تاریکی – جاهای متروکه – رعد و برق – دارو خوردن – ترک پدر و مادر – سنگ قبر – محبت ندیدن – عبور از خیابان – ساختمان بلند
این ترس ها بر حسب نتایج حاصل از پاسخگویی به پرسشنامه محقق ساخته مشخص می شوند.

الگوهای (فرزند پروری)


تعریف نظری : روشهایی که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال می کنند و در شکل گیری رشد و تکامل کودک در دوران کودکی و خصایص بعدی شخصیت و رفتار تأثیر فراوان و عمیقی دارد. مثلاً طرد کودک یا فقدان ارتباط معنادار بین کودک و مادر سبب پیدایش اختلال شخصیت می شود. (شعاری نژاد، 1364).
هر خانواده شیوه های خاص را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش بکار می گیرد که این شیوه ها به صورت مستبد – سهل گیر – مقتدر در خانواده ها بروز می کند (هاردی1 و همکاران، 1993).
تعریف عملیاتی: مقصود از شیوه هایی است که پرسشنامه ستوه های فرزند پروری با مریند آنرا می سنجد.
سهل گیر: سخت گیری کمتری را نسبت به کودکان خود اعمال می کنند و به آنها اجازه می دهند که تا خودشان فعالیتهای خود را تنظیم نمایند و کنترل کمتری روی رفتار کودکان خود داشته و بندرت آنها را تنبیه می کنند.


مستبد: بیشتر دستور می دهند و عقیده دارند که کودک باید بدون چون و چرا از دستورات آنها پیروی نماید، در مقایسه با دیگر والدین صمیمیت کمتری با کودکان خود دارند و کودک را از گفت و شنود کلامی باز می دارند.
مقتدر منطقی: بین دو جنبه افراطی قرار می گیرند و کودکان خود را با صراحت و روشنی راهنمایی می کند و نظم و انضباط تربیتی آنها توأم با گرمی، منطقی، انعطاف پذیر و گفت شنود کلامی است.
در این تحقیق نمره ای که از پرسشنامه بدست می آید شاخصی برای تعریف عینی نوع الگوی فرزند پروری والدین است.

راهبردهای رویارویی
تعریف نظری: به کارگیری شیوه های مثبت، حل مشکل کودک، بوجود آوردن فضایی آکنده از محبت و صمیمیت، تلاش در برقراری آرامش و امنیت در خانه، بوجود آوردن استقلال و اعتماد به نفس در کودکان از جمله راهبردهایی است که برای بروز ترس می توان نام برد. (نوابی نژاد، 1379)
شرکت دادن کودک در رقص، بازی، موزیک، نقاشی، نوشتن و فعالیتهای تفریحی را از جمله راهبردها می توان نام برد. (میلانی فر، 1379)
تعریف عملیاتی: نوعی از راهبردها که به صورت مثبت و منفی در پرسشنامه محقق ساخته ذکر شده که شامل
الف) نوع مثبت
1- همیشه او را بغل کرده و آرام می کنیم.
2- بببرایش توضیح می دهیم که آن شیء یا موقعیت ترسناک نیست.
3- با آوردن وسایل دلخواهش او را سرگرم می کنید تا موضوع ترس آور را فراموش کند.
4- در فعالیتهای دسته جمعی شرکت می دهید.
5- به او آگاهی های بیشتر در مورد ترس می دهید.
ب) نوع منفی


1- او را از آن موقعیت دور می کنید.
2- به او دروغ گفته و تنها شیء را پنهان می کنید.
3- اهمیتی نمی دهید زیرا مسئله مهمی نیست.
4- به خاطر این رفتار او را سرزنش یا مسخره می کنید.
5- به زور و بالاجبار او را با موقعیت ترس آور روبرو می کنید تا ترسش بریزد.


6- گاهی اوقات برای تنبیه او، از آن شی یا موقعیت استفاده می کنید.
این راهبردها برحسب نتایج حاصل از پاسخگویی به پرسشنامه محقق ساخته مشخص می شوند.
کودک ناسازگار
تعریف نظری: کودک ناسازگار یا کر خو به افرادی اطلاق می شود که معمولاً از هوش عادی و یا حتی بالاتر برخوردار هستند وی دارای رفتاری غیرعادی و نابهنجار هستند و یا به عبارت دیگر مبتلا به اختلالات رفتاری می باشند، گاهی این کودکان را کودکان دشوار نیز می نامند (میلانی فر، 1356)
PSM – IV – TR ملاک های زیر را عنوان می کند:
الگوی رفتاری مداوم و مقاوم که در آن حقوق اساسی دیگران یا هنجارهای اجتماعی و اصول عمده متناسب با سن زیر پا گذاشته می شود و با وجود حداقل یک ملاک در 6 ماه گذشته تظاهر می کند.
- پرخاشگری نسبت به مردم و حیوانات
1) غالباً قلدری می کند، دیگران را می ترساند، تهدید می کند.
2) غالباً شروع کننده نزاع فیزیکی است.
3) از اسلحه ای که می تواند آسیب جدی به دیگران برساند (مثل چماق، پاره آجر، بطری شکسته، چاقو، تفنگ،


4) نسبت به مردم از نظر فیزیکی بی رحمی نشان داده است.
5) نسبت به حیوانات از نظر فیزیکی بی رحمی نشان داده است.
6) با حضور ، قربانی، اقدام به دزدی کرده است (مثل جیب بری – کیف زنی – اخاذی – سرقت مسلحانه)
7) کس دیگر را وادار به فعالیت جنسی کرده است.
تخریب اموال
8) عمداً به قصد ایجاد صدمه جدی دست به آتش افروزی زده است.
9) عمداً مال دیگران را تخریب کرده است (غیر از آتش افروزی)
حقه بازی یا دزدی
10) بدون اجازه وارد خانه، ملک یا اتومبیل دیگری شده است.
11) غالباً برای بدست آوردن چیزی یا محبتی یا اجتناب از تعهد دروغگویی می کند (گوش بری می کند)
12) بدون حضر (قربانی) اشیاء با ارزش را دزدیده است (مثل دزدی از مغازه، اما بدون شکستن قفل


نقض جدی مقررات
13) علیرغم قدغن نمودن والدین قبل از 13 سالگی شبها بیرون از خانه می ماند.
14) ضمن اقامت با والدین یا جانشین آنها حداقل دوبار شبانه از خانه فرار کرده است (یا یکبار به مدت طولانی بدون مراجعت به خانه)
15) غالباً از 13 سالگی مدرسه گریزی را شروع کرده است.
- شروع حداقل یک ملاک مشخص اختلال سلوک قبل از 10 سالگی (کاپلان1 ساووک، (1991)، ترجمه پور افکار 1382).

تعریف عملیاتی
در این پژوهش کودک ناسازگار، کودکی است که دارای مشکلات رفتاری بر شمرده CSI 4 , DSM – IV – TR می باشد که با استفاده از مراکز روان شناسی و متخصصین مجرب انجام شده در مدارس ناسازگار مشغول به تحصیل هستند.


ادبیات تحقیق
الف) ترس های تحولی
کاربرد مفاهیم ترس، اضطراب، خوبیها ایجاب می کند تا قبل از هر چیز به تمرین اصطلاحات مذکور اقدام بنماییم.
برای برخی از روانشناسان ، دانشجویان و یا حتی مردم عادی این سه اصطلاح مترادف هم بوده اما برای تعدادی دیگر، این مفاهیم سه پدیده متفاوتند.

ترس
رابر1 (1985): عنوان می کند که تعریف این داده بسیار مشکل است. احتمالاً هیچ واژه دیگری در روانشناسی نیست که با وجود این همه استفاده تا بدین حد غیر قابل تعریف باشد. آنچه که تمام نظریه پردازان بر آن اتفاق نظر دارند این است که ترس شامل بخش های رفتاری: زیست شناسی و روان شناسی است.
گلمن2 (1995): ترس را این گونه تعریف می کند: «یک اسحاس و اندیشه ای خاص است که با حالات فیزیولوژیک و بیولوژیک و یک سلسله تمایلات باطنی برای فرار از محیط های اضطراب، مشخص می شود.
الگوهای اصل ترس که از این بحث شکل گرفته اند شامل: نظریه زیست

ی، اجتماعی، نظریه ادراکی، روانکاوی، ساختاری و عملکردی است که در صفحات بعد عنوان خواهد شد.

ترس های سیال و ثابت
محققان تفاوت هایی را بین ترس های ثابت و سیال قائل می شوند. یک ترس سیال، ترسی است که می آید و می رود. اگر ترس هفته به هفته تغیر کند یا در دوره ای محد

ود باقی بماند و شروع به محو شدن نماید. می توان آن را صلیبی دانست، ترس ثابت تا باقی می ماند و حتی ممکن است تشدید شود. ترسهای ثابت ممکن است بر اثر مرور زمان به ترسهای مرضی یا فوبیا تبدیل شوند (میلر 1983)1

فوبیا
یکی از اصلاحاتی که به صورت مشابه به کار برده شده و نیاز به توضیح دارد. فوبیا یا ترس مرضی است. فوبیا عبارت است از ترس نامعقول و اغراق آمیز که با تهدید واقعی با خطر واقعی تناسبی ندارد. فوبیا شکل خاصی از ترس است که:
1- با موقعیت های بی تناسب است.
2- قابل توجیه عقلانی نمی باشد.
3- فراتر از کنترل ارادی است.
4- منجر به اجتناب از واقعیت ترس زا می گردد. (مارکس 1969)
برخلاف ترس ها که در اولین سال زندگی پدیدار می گردند نیازمند یک نضج شناختی هستند یعنی زمانی که کودک توانایی بخاطر آوردن و تشخیص آشنا از غریبه را کسب کرده باشد در همین زمان است که اضطراب جدائی و ترس از غریبه پدیدار می گردند. در سال هایی که کودک تازه به راه می افتد ترس از حیوانات کوچک و مخلوقات بدیهی است. با آغاز سال چهارم زندگی، ترس از تاریکی مسلط می شود و همزمان با ورود به مدرسه یعنی در طولهای سالهای پنجم و ششم ترس های اجتماعی و ترس های مربوط پدیده های ماوراء طبیعی ظهور می نماید. حالاتی چون ترس از مدرسه به صورت شکست و انتقاد و آسیب های بدنی از حدود سالهای ششم تا نوجوانی. ترس هایی هستند که ثابت باقی می مانند در صورتیکه فوبیا به صورت ترسهای مرضی که بر خلاف دوره های رشد می باشد بروز می کنند و با مواردی چون ترس از ایستادن در ساختمان بلند، سوار شدن آسانسور و... همراه با علائم ترس و بدون دلیل اغراق آمیز بروز می کند (زمانی ، 1383).
در دوران نوجوانی ترسهای جنسی، مذهبی، اخلاقی، ترس از مرگ و جنگ هسته ای مسلط هستند (میلر ، 1983. به نقل از زمانی، 83)

ترس ها


ترس های کودکان اسلوبی روشن دارند، چرا که هر مقطع سنی بحرانهای «سازگاری» یا اضطرابهای خودش را دارد. نوزادان تا شش یا هفت ماهگی از بودن با غریبه ها اصلاً نگران نمی شوند. اما پس از آن اوضاع تغییر می کند. نوزادان بتدریج یاد می گیرند بین آشنایان (برای مثال مادر) و دیگران (غریبه ها) فرق بگذارند. در بسیاری از نوزادان پس از ترس اولیه از جدا شدن از مادر. خیلی سریع ترس از غریبه ها به وجود می آید. این ترس ممکن است تعمیم یابد و به یک ترس گذرا رایج از غریبه ها و ناشناخته ها تبدیل شود.
ترس های بعدی کودکان پیش دبستانی همه کماکان به مسئله احساس امنیت خاطر و ترس و خوف از امور عجیب و غیر منتظره بر می گردد. این کودکان از هر چه خارج از کنترل آنان باش

د، می ترسند مثل تاریکی، پارس سگهای بزرگ، سر و صداهای گوشخراش، طوفان، اقیانوس، دکتر ، یا افراد غریبه، با بزرگتر شدن کودک، ترس های او در امور محسوس به امور نامحسوس تغییر می یابد. ترس او از اموری چون چیزهای اسرار آمیز، تاریکی، تنهایی، تصادفات و جراحات ، آدمهای بد، از دست دادن یا مرگ نزدیکان، درمانهای پزشکی، مکانهای بلند، شکستهای احمقانه، مرگ و بیماری افزایش می یابد این ترس های کودکان همپای بیشتر شدن اسباب بازیها و اشتیاقها و شور و حال کودکانه آنان افزایش می یابند.


هربرت، مارتین (1993) ترجمه فیروزبخت، مهرداد (1378) روانشناسی بالینی کودک. انتشارات شناخت.

شباهت و تفاوت اضطراب با ترس
نگرانی یا اضطراب با ترس فرق دارد. در حالت ترس منشأ ناراحتی معلوم است ولی اضطراب در واقع ترس بدون علت است و منشأ معینی ندارد. اضطراب در کودکان متداول و معمولاً با ترس همراه است و عده ای عقیده دارند که در دختران بیشتر از پسران دیده می شود (میلانی فر، 1374).
کانون ترس ممکن است صدمه پیش بینی شده از جهت بعضی جوانب شی یا موقعیت خاص باشد (مثلاً، فرد ممکن است به دلیل نگرانی در مورد سانحه از مسافرت هوایی بترسد، به دلیل نگرانی از مورد حمله واقع شدن از سگ بترسد یا ممکن است به دلیل نگرانی در مورد تصادف با دیگر اتومبیل ها در جاده از رانندگی بترسد) (انجمن روان پزشکان آمریکا، ترجمه نایفنان و همکاران، 1374).


هر وقت عامل توازن حساس، خود را تهدید کند و باعث متزلزل شدن آن شود، زنگ های خطری بصدا در می آید این زنگ خطر اضطراب نام دارد. اضطراب شبیه به ترس است. با این تفاوت که ترس عامل مشخص و ویژه دارد، در حالیکه اضطراب بیشتر جنبه عمومی دارد و احساس وحشت و ترس مبهم و نامعلوم است (راس1 1974، ترجمه جمالفر، 1382).
اضطراب و ترس هر دو در مقابل خطر و در پاسخ به آن احساس می شوند و عکس العمل های فیزیولوژیکی مشابهی دارند. بین اضطراب و ترس در معنای روان پزشکی شان فرقی وجود دارد،

بدین معنی که : اضطراب پاسخی است به تهدیدی ناشناخته و نامشخص ، ترس، اشاره به واکنش طبیعی به یک تهدید واقعی یا ادراک شده می باشد.
- اضطراب مزمن است.
- اضطراب دارای جنبه تعارفی است.
- ریشه اش درونی روانی است و از داخل شخصیت بیرون می آید. (راو 19912، ترجمه وهاب زاده، 1370)
از اصطلاح ترس اغلب برای اشاره به واکنش طبیعی به یک تهدید واقعی یا ادراک شده استفاده می شود. مثلاً ممکن است در کودکی ترس از مطب دندانپزشکی به دلیل درد واقعی که در ضمن کشیدن دندان احساس شده بوجود آید (کراتوچویل و همکاران 1982 3، ترجمه نایفنان 1378)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید