بخشی از مقاله
نقد و تحلیل روان شناختانه ی راه کارهای امر به معروف و نهی از منکر در آثار سعدی
چکیده
اصل مهم «امر به معروف و نهی از منکر» که جزو فروع دین است, از جمله راه کارهای پر اهمیتی است که ریشه درکتاب وحی دارد و درسنت وسیرت و حدیث پیامبر(ص) و معصومین(ع) و گفتار و رفتار عالمان, بزرگان و اندیشمندان دینی دارای جایگاه ممتاز و ویژه ای است.انعکاس این ویژگی در آثار بزرگان ادب نیزگاه در حدّ بسیار عالی و درخشان به شکل هنری و موثر تجلّی یافته است. از این حیث , آثار سعدی, به ویژه بوستان, گلستان و قصاید, جایگاهی بسیار بلند منظر دارد. در این نوشته سعی نگارنده بر آن بوده است که با رویکردی روان شناختانه به نقد و تحلیلِ توصیفیِ راه کارهایِ امر به معروف و نهیِ از منکر فردی و گروهی در آثار سعدی بپردازد.
کلید وازه ها: 1-امربه معروف و نهی از منکر(فردی وگروهی)2 -افراد,طبقات اجتماعی؛حاکمان3- راه کارها4- بوستان ,گلستان , قصاید سعدی5- تحلیل روان شناختانه
*استاد یار بخش زبان و ادبیات فارسی
1- مقدمه
مقوله ی مهم « امر به معروف و نهی از منکر» که از بنیانی ترین راه کارهای اصولی ادیان است , طرحی وحیانی در جهت ایجاد جامعه ای سالم است که درآن آحاد جامعه در قبال یکدیگر مسئول اند. در واقع, تاکید آموزه های دینی مبتنی بر مسائلی است که جهت گیری جامعه را به سمت آرمان شهری ای می برد که فلاسفه و حکیمان در روزگاران متمادی آن را در خیال و آرزوی فیلسوفانه ی خود می پروردند. در چنین جامعه ای افراد آیینه ی صداقت و راستی یکدیگرند.گویی آگاهی و تعهد شریان حیات مادی و معنوی اجتماعی است که در آن دروغ و تزویر و ریا و مفاسد اخلاقی فردی و اجتماعی می رود تا جای خود را به راستی و اخلاص ویکرنگی و مصالح فردی و اجتماعی بدهد.
درست است که جنبه ی فردی امر به معروف و نهی از منکر به طور دقیق, دارای کارکردی برنامه ریزی شده و سنجیده نیست اما آگاهی درونی, تقوای باطنی و خواست معنوی متفابل, رمز آمادگی افراد در پذیرش حقیقت مُرّی اند که به تدریج, آن ها را به سَمتِ مَلَکات نفسانی خوب و اخلاق پرهیزگرایانه سوق می دهد.مسلّم است در جامعه ای که زمینه های ناسالم فردی و گروهی ازکجروی و انحراف, ستمگری و ستم پذیری, سوء ظن و بدبینی به صورت امری عادی
و طبیعی در بیاید,آن آرمان شهری دینی که به وسیله ی پیامبران و حکیمان طراحی شده است ,کم کم جای خود را به پلید شهری ای می دهد که مانند طاعون مرگ آوری در تار و پودکل جامعه ی انسانی رخنه می کند.در چنین وضعی است که وظیفه ی فردی افراد حکم می کند تا از طریق صواب در عرصه ای وارد شوند که تنها آگاهی و اخلاص و راه کاردرست ضامن اجرای صحیح آن خواهد بود.
از سوی دیگر, جنبه ی گروهی و سازمانی «امر به معروف و نهی از منکر» است که مستلزم مکانیزمی درست و هدفمنداست تا به گونه ای آگاهانه و برنامه ریزی شده در جامعه ی اسلامی به مرحله ی اجرا درآید.مسئولیت اجرای آن آمران و ناهیانی اندکه در فرایند قدرت و نفوذ قرار گرفته اند و مشروعیت و صلاحیت آن در اذهان جامعه ی مُسلِم پذیرفته شده است.در صورت فقدان چنین امتیازی حاکمان خود به خود به ابزارهایی تبدیل می شوند تا با انواع ظاهر نمایی و تزویر هویّت پوچ و باطل خود را خوب و موجّه جلوه دهند و در صورت لزوم در برابر آمران و ناهیان حقیقی با تمام قوا بایستند تا تحت عنوان خارج شدگان از دین به قلع و قمع آن ها بپردازند.در چنین وضعیتی است که پیش روان حقیقی جامعه مطابق شریعت می توانند با حاکم جایر دست به جهاد فی سبیل ا... بزنند.
آن چه در این مقاله می آید,تنها, شمایی از جُستار «امر به معروف و نهی از منکر» از نگاه دقیق و ناقدانه ی سعدی متشرّع است که مورد تدقیق قرارگرفت:ابتدا به معانی واژگان و سپس به بررسی شیوه ی ارشادی و تحکّم آمیز امر و نهی در آثار سعدی- گلستان, بوستان و قصاید- پرداخته شد.ضرورت و اهمیت این تحقیق را می توان در چند نکته خلاصه کرد:
1- تعمیق در باره ی راه کار«امربه معروف و نهی از منکر» در متون کلاسیک فار
سی.
2- آشنایی با شیوه ی ارشادی امر و نهی در اندیشه ی سعدی.
3- ارائه ی الگویی درست و موثر از« امر به معروف و نهی از منکر» برای جامعه ی معاصر.
2- تعریف امر به معروف و نهی از منکر
2-1- تعریف لغوی
در لسان العرب آمده است:«والمعروف صذّ المنکر... ما یستحسن من الافعال». (ابن منظور,ج9, 1413) و« والمنکر ...وهو ضد المعروف و کل ما قبحه الشرع و حرّمه و کرهه هو منکر...»(همان,ج14). از واژه ی «امر» «ائتمار؛ یکدیگر را امر به معروف کردن, رایزنی در باره ی فتنه و قتل و آیه ی وائتمروا بینکم بمعروف به معنای اول و آیه ی ان الملا یاتمرون بک لیقتلونک به معنای دوم است(قمی,1385:24)؛ و واژه ی «نهی بازداشتن , ضد امر کردن( و نهی النفس عن الهوی) انتهی و تناهی عنه از آن بازایستاد و خودداری کرد. تناهوا عن المنکر: یکدیگر را از کار زشت بازداشتند (کانو لایتناهون عن منکر.)؛ عقل را از جهت این که انسان را از کارهای زشت نهی می کند نهیه گویند. نهی جمع نهیه(لایات لاولی النهی)(همان,ص292).
2-2- تعریف اصطلاحی
واژه ی«امر» در اصطلاح آن است که مهتری کهتری را گوید: افعل! و او مرید آن باشد که بکند(سجادی,1366:293). در کتاب اصول الفقه «طلب با دو شرط دلالت بر وجوب می کند1- از شخص عالی صادر شده باشد.2- عاری باشد از قرینه ای که دلالت استحباب یا جواز کند» (ولایی,1387:65).معانی امر در قران و سنت بعث و تحریک(اقیمواالصلاه),تهدید(),استحباب,اباحه,تعجیز و تسخیرو... آمده است.(ولایی,ص6-66).
امر بر دو قسم است : 1-مولوی2- ارشادی. درواقع, در هر واجبی دو امر وجود دارد:« یکی اولی و مولوی و حقیقی که بر آن ثواب و عقاب مترتب است مثل امر«صلّ»«صم». دیگری امری ثانوی که ارشاد به امر اولی است. پس مکلّف اگر نماز بخواند هر دو امر را فرمانبرداری کرده است»(همان,ص67).
واژه ی «نهی»در اصطلاح «هر کلامی را که دلالت بر درخواست ترک کند,اطلاق می شود». اقسام نواهی در قران بدین صورت است: « صیغه ی نهی(ولاتقربوا مال الیتیم),امری که دلالت بر ترک کند(ذروا ظاهرالاثم و باطنه), ماده ی نهی(ینهی عن الفحشا), ماده ی تحریم(قل انماالفواحش),نفی حلیت(لایحل لکم ان ترثوا النسا),نفی فعل(فلاعدوان الا علی ا لظالمین), مقارنه و وعید و...(همان,ص70-69)
معنی اصطلاحی امر به معروف و نهی از منکر از نظر حقوق مدنی نیز به صورت ماده های قانونی آمده است که چون با تحلیل توصیفی این نوشته چندان مرتبط نیس
ت, از آوردن آن خودداری می گردد.
3- نگاهی به پس زمینه ی ذهنی و اندیشگی مذهبی سعدی
«الشیخ الامام المحقّق افصح المتکلّمین ابو محمّد مشرف الدین (شرف الدین) مصلح بن عبدالله بن مشرّف السعدی الشیرازی, »(صفا,ج1/1368:584,3) در خانواده ای مذهبی ومومن به احکام دین چشم به جهان گشود.( 606-690) و بنا به قول خود او.« همه قبیله من عالمان دین بودند»(سعدی,غزلیات1384:27)؛بنا بر این, در مذهبی بودن سعدی چنان که در لابه لای آثارش نیز می توان به وضوح دید, نمی توان تردید کرد.در باره ی پدر او به نقل قول دولتشاه آمده است:«... «گویند پدر شیخ ملازم اتابک بوده»یعنی اتابک سعد بن زنگی, و البته قبول چنین قولی با اشتغال پدر سعدی به علوم شرعیه منافات ندارد.سعدی هم از دوران کودکی تحت تربیت پدر قرار گرفت و از هدایت و نصیحت او برخوردار گشت ولی در کودکی یتیم شد و ظاهرا در حجر تربیت نیای مادری خود که بنا بر بعض اقوال مسعود بن مصلح الفارسی پدر قطب الدین شیرازی بوده, قرار گرفت. و مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شیراز آموخت و سپس برای اتمام تحصیلات به بغداد رفت....»(صفا,همان,ص592 ).
چنان که پیداست,از دوران کودکی سعدی اطلاعات دقیقی در دست نیست. جز این که از فحوای آثارش بتوان از پس زمینه ی اندیشه ها و جهان بینی مذهبی شاعر ردّی به دست آورد.کودکی او خاطره ی همراهی با مردی مودّی آداب شرعی است:« یاد دارم که در ایام طفلی متعّبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر,علیه الرحمه, نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز در کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته. پدر را گفتم: یکی از اینان سر برنمی دارد که دوگانه ای بگزارد...(سعدی,1384:89). در حکایتی دیگر در بوستان, سعدی به توجه پدرش درمقدمات علم اندوزی اشاره می کند و می گوید:
ز عهد پدر یاد دارم همی که باران رحمت بر او هر دمی
که در طفلیم لوح و دفتر خرید ز بهرم یکی خاتم زر خرید...
(سعدی,1381:189)
این پس زمینه ی اندیشه ی مذهبی سعدی در موارد بسیاری چه در حوزه عمل به احکام دین و چه در دایره ی اعتقادات قلبی در آثارش دیده می شود.در حکایتی که در حالت طفولیت خود ,درباره ی آداب وضو ,سخن می گوید, نوع بیانش به گونه ای است که کاملا سرسپرده ی احکام عملی دین به نظر می رسد(همان,ص160).
این تقید به اعتقادات دینی و حدود شرع - بیش تر با صبغه ی فلسفی- در حکایت دیگر شاعر در سفر به هندوستان به وضوح ملاحظه می شود.شاعر در حکايت «سفر هندوستان و ضلالت بتپرستان»- که فرقی نمیکند يک سفرعينی باشد يا ذهنی(رک,حسن لی,سعدی آتش زبان,1380:59)- به خوبی در میيابد که انسانهـا در استحالهی تـوانايی ناچيز و جزيی خود به شناخت وجودی قادر مطلق میکوشند و آن را در هيات خداوندی دانا و توانا میپرستند و اين سببي است كه علامت سوال بزرگی در ذهن شاعر نقش ببندد و بالاخره, سعدی در نهايت صدق و صداقت از برهمن سبب دل باختگی و پرستش کاروانها زائر مومن را ميپرسد كه به ديدار آن صورت بی روان روانند. درحالیکه اين پرسش برخاسته از واقعبينی شاعر نه تنها, صفحهای از دفتر حقيقت به روی چشم دلش نمیگشايد, شور خودشيفتگي فردی برهمن يعنی, خشمش را نيز بر میانگيزد:
بر اين گفتم ان دوست دشمن گرفت چـو آتش شد از خشم و در من گرفت
فتادند گـبران پـــازند خـــوان چـو سگ در من از بــهر آن استخوان
(سعدي,1381:178)
چنانکـه شاعر اشاره میکند سبب تغافل, بیتـوجهی صرف بتپرستان به واقعيّت امور بود که راه کژ در چشمشان راست جلوه میکرد(همان,180). شايد بتوان غايت عناد شخص«برهمن» را در اصرار لجوجانهاش در بارهی شئی بیقدرتی دانست که او در پندار خود توانايش تصوّر میکند. چنان که سعدی موشکافانه به حرکات کاذب بت - که برهمن از آن آگاه است - اشاره میکند(همان).نکتهی مهمّ در نظر سعدی آن است که تا آدمی از توجّه به توانايی جزيی و غير واقعی خود و غیر همچون فهم و ادراک, قدرت ارادهی تغيير امور و کارها و... بيرون نيامده و تنها به يک قدرت فعّال مايشاء توجه نکند, هم چنان, در خودشيفتگی تصوّری خود باقی خواهد ماند.چنان که ملاحظه گردید,این جنبه ی تشرّع سعدی و دفاعی که از دین دارد کاملا به گونه ی فلسفی و آگاهانه است و جنبه های عوامانه ی جانبداری از دین در آن دیده نمی شود.
در بخش اندیشه ی کلامی نیز این پس زمینه ی اندیشگی در غالب حکایات سعدی به چشم می خورد.به رغم دیدگاه برخی از صاحب نظران شاعر در هیات شخصیت های حکایات غالبا دیدگاه فلسفی و کلامی خود را به خواننده تحمیل می کند. نگاه جبری گرایانه ی سعدی که گاه با دیدگاه های اصالت اختیار شخصیت های داستان درمی آمیزد این تناقضات را پر رنگ تر می کند. چنان در اغلب حکایت ها مشاهده می گردد, اصالت جبری گرایانه مزیت و برتری می یابد.
با نگاهي به آثار سعدي، به تناقض آشكار آراي سعدي دربارهي فطرت انساني ميتوان پي برد. سعدي در جايي اصل رشد اخلاقي را يادگيري ميداند و گاه به سرشت خوب و بد افراد معتقد است.يعنی انسانها به طور فطری يا بدند و يا خوب. گاه شاعر حکايتی را نقل میکند که از زبان راوی يا راويان حکايت میباشد.مثلا؛ در حکايت« طايفهی دزدان عرب» که موضوع داستان درتعليم و تربيت تازه جوانی است که در ميان قافلهی دزدان گرفتار آمده است,سخن شاعر از زبان روايان
حکايت شنيده میشود. در اين حکايت دو شخصيّت وزير و پادشاه هستند که در بارهی استعداد ذاتی انسان سخن مـیگـويند.بدين صورت که يکی از وزرا به شفاعت از پادشاه میخواهد که او را آزاد کند چرا که جـوان است و تربيت پذير. اما پادشاه اعتقادی به تربيت نداردامّا, وزير بـا دليل و بـرهان و نقل حديث پادشاه را قـانع میکند کـه تربيتپذيراست که « در حديث است: ما من مولود الا و قد يولد علی الفطره فابواه يهوّدانه او ينصّرانه او يمجّسانه .
پادشاه به اکراه تسليم رای وزير میشود.. بعد از آن استاد اديبی نيز به تربيت او میگمارند و وزير هم گزارش تغيير احوال او را به پادشاه میدهدکه« تربيت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قديم از جبلّت او به در برده» اما پادشاه همچنان اصرار به فطری بودن شخصیت انسان اصرارميورزد.از طرفي وزير نيز بـه حرف خود پايبند است كه تربيتپذير است تا اين که« دو سالی بـرآمد. طايفهی
اوباش محلّت در او پيوستند و عقد مرافقت بستند تا به وقت وزير و هر دو پسرانش را بکشت و نعمتی بی قياس بر داشت و به مغارهی دزدان به جای پدر نشست و عاصی شد. ملک دست تحيّر به دندان گزيدن گرفت و گفت:
شمشير نيک از آهن بد چون کند کسی؟ نـاکس به تربيت نشود ای حکيم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نيست در بـاغ, لاله رويـد و در شورهزار, خس
(سعدي2-1384:61)
بسياری از منتقدان برآنند که عقيدهی خود سعدی چيز ديگری است.با اين حال,موارد فراوانی وجود داردکه ثابت میکند,ديدگاه شاعـردربـارهی ماهيّت انسان تناقضآميزاست(سعدی,1384:155).گفتار راويان حکايات اغلب عقيدهی خود سعدی است. مثلا ؛در حکايت ياد شده, شاعر پايانبندی داستان را بـه ذاتی بـودن خـوبـی و بـدی در انسان اختصاص میدهد کـه در واقـع,عقيدهی خـود اوست.
4- تحلیل جنبه ها ی فردی و گروهی امر و نهی از دیدگاه سعدی
چنان که اشاره شد جهان اندیشه ی سعدی – با نظر به این که مبتنی بر جهان بینی دینی است و صبغه ی مذهبی آن هم آشکار است- جهانی با وسعت نبوغ خود شاعرست.امر و نهی دینی در نگاه او از تساهل و تعامل گسترده ای برخوردار است.سعدی هرچند انسان عصر قرون وسطایی است و در یکی از تیره ترین و متعصبانه ترین دوره ی تاریخ بشر می زیسته است ,اما وسعت مشرب او گستره ی بی نهایت زمان ها را دربر می گیرد؛تمامی نتگناها و دیوارهای ساختگی مذاهب و طریقه ها را در می نوردد و نه تنها از او شخصیتی جهانی می سازد بلکه جهان اندیشه ی او را نیز تا حیطه های فرا-زمانی , فرا-مکانی می گستراند.
آموزه های دینی سعدی به هیچ وجه, او را در دایره های تعصّب اندیشی و محدویّت نگری گرفتار نمی کند. ذهن شاعر به گونه ای است که قصد دارد «... از شرّ پندارهایی که او را به زتجیر کشیده و عقیم کرده رها شود,...آزادی و استقلال تنها زمانی خواهد آمد که زنجیرهای پندارگسسته شود(فروم,فراسوی زنجیرهای پندار,1382:216). در واقع,ذهن و زبان شاعر مبتنی بر اصلاح امور فردی و اجتماعی همه ی انسان هاست.اندیشه ی مصلحانه وانسان دوستانه ی او تا به حدّی است که تصرّف تمام ملک زمین رادرعوض قطره ی خونی که برزمین بریزد بی ارزش می داند(سعدی,1381:52).حیطه ی اوامر و نواهی که سعدی آن را ترسیم می کند بیش تر جنبه ی ارشادی است؛ صبغه ی دلسوزانه ی آن بسیار برجسته و گویا است.حكمت عملي، نگرش آگاهانه
و عميق جامعهشناختي، شيوهي مسئوليتپذيري،حسّ تعاون و نوعدوستي و... در انديشه و كلام, اوج اندیشه های مصلحانه ی سعدی است شايد, تعبير بنيآدم اعضاي يكديگرند ـ مضمون معروف و زبانزد عصر سعدي كه اصل آن در رسالهي بولس طرسوسي مروّج بزرگ مذهب عيسوي آمده و در احاديث نبوي هم مشابه آن ديده شدهاست ـ(سعدي,1384:164,5), تصويردقيق و عميق روابط ميانفــردي و تعامل همه جانبهي اعضاي يك جــامعهي پوياست كــه شاعر آن را بــه زيبايي انعكاس داده است.در واقع، این حسِّ همدردي و نوعدوستي بالاترین حدّ کلام انسان دوستانه ای است که سعدي به آن تأكيد ميورزد:
بني آدم اعضـاي يـكديـگـرنـد كـه در آفرينش زيك گـوهـرند
چو عضـوي بـه درد آورد روزگار دگــر عضوهـا را نمـانـد قــرار
تـوكـز محـنت ديگران بي غمي نشـايـد كـه نـامت نهند آدمي
(همان,66)
این که سعدی شخصی متشرع و مُودّیِ به آداب دینی است,به نظر می رسد نتوان در آن شک کرد؛ اما این دینداری بسیار ساده و پیش پاافتاده نیست- این که برخی مانند علی دشتی به این بخش از رفتار سعدی تاخته اند(دشتی,1364), باید توجه داشت که نصایح سعدی برای همه ی انسان هاست و سبک گفتاری این چنینی نباید بسیار فلسفی و پیچیده باشد- کلام سهل و ممتنع شاعر از مشرب والای او حکایت می کند و واقع گرایی اش – به ویژه در گلستان- این سادگی و صمیمیت را بسیار پر رنگ تر نشان می دهد.
4-1- جنبه های فردی امر و نهی
سعدی که همواره نگاه ژرف انسانیاش با آموزههای دينی درهم تنيده است, در قالب حکايات و يا سخنان پراکنده با مضمون حکمت عملی- به ويژه, در بوستان وگلستان و قصايد,در تبيين اين شقّ انديشگي که گسترهی ازلی و ابدي دارد, میکوشد. چنانکه برخی از صاحب نظران نيز بدان اشاره داشته اند:«... شيخ بزرگوار از سرودن و نگاشتن دو شاهکار جاودانی خويش(بوستان و گلستان) منظوری جز تهذيب اخلاق و سالم ساختن اجتماع قرن خويش نداشته و بـرای نيل به اين هدف بزرگ انسانی متوسّل به حکمت عملی شده و امکان اين دانش را در جامهی امثال سائر و داستانهــای دل نشين با بيانی سحرآميز که خـاصّ خود اوست, بيان داشته است» (رستگار فسايي,1352:231).
حکمت عملی که به سه نوع تهذیت اخلاق یا آرایش خوی و تدبیر منزل یعنی خانه داری و سیاست مدن یعنی کشور داری و مردم داری تقسیم می شود«... محور اصلی( آن ) دانستن مصالح افعال و اعمال است نه عمل و کردار.به عبارت دیگر حکمت عملی, علم به مصالح افعال و اعمال بشری است نه خود اعمال و افعال که لازم ست آن ها را از مقوله ی فعل دانست و با علم که به گفته ی معروف از مقوله ی کیف نفسانی یا از مقوله ی انفعال است تفاوت
دارد»(رستگارفسایی,1357:229). بنابراین سعدی« این اصول را از راه تعقل و استدلال و قواعد عملی ... به طریق مشاهده و استقرا دریافته است...»(همان,ص8-237)
آن چه مهم است این است که سعدی مسائل اخلاقی و حکمت عملی را تنها با بیان عقاید صوفیانه مطرح نکرده است,« ... بلکه در مسائل بسیار به حکما و اهل سیاست نزدیک شده و در پاره ای از مطالب وجهه ی دینی را مقدّم داشته و به خصوص در باره ی« امر به معروف و نهی از منکر» و اجرای حدود مطابق مذهب حرف زده است... کوتاه سخن آن که...سعدی... بزرگ ترین حکیم اجتماعی است و کتاب گلستان و سعدی نامه یا بوستان او دو نمونه ی برجسته از کتب اخلاقی با شیوه ای بس دلپذیر و سودمند (است)...»(همان,ص237).
در نمونه های فراوانی سعدی همراه با آوردن عمل و کردار افراد به صورت استقرایی, هم چنان شیوه ی حکمت عملی خود را اعمال می کند: مثلاَ, در حکایت اول گلستان دروغ وزیر خیرخواه را که از مقوله ی فعل است با روش حکمت عملی بیان می کند که همان علم به مصالح اعمال و افعال است که یکی از خردمندانه ترین روش برخورد با یک مفسده و فاجعه ی راست فتنه انگیز است و به همین دلیل می گوید:«دروغی مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز»(سعدی,1384:58)؛ در واقع, «...سعدی ظاهرا خواسته دو نکته را برساند. اول این که در هر برخوردی باید برای حریف راه گریزی گذاشت وگرنه به جان خواهد زد. دوم این که در هرحال نباید بر اثر خشم داوری کرد...»(همایون کاتوزیان,1385:100).
در حکایت پادشاه و غلام عجمی که هرگز دریا ندیده بود, نیز با چنین شیوه ای سعدی به یک حکم کلی می رسد.با این روش که وقتی به اشارت حکیم او را به دریا می اندازند و چندی غوطه می خورد و هنگامی که که او را داخل کشتی آوردند و در گوشه ای نشست و آرام گرفت. پادشاه رو به حکیم کرد و پرسید که «... در این چه حکمت بود؟ گفت اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی دانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید معشوق من آنست که به نزدیک تو زشت است
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است
(همان,ص5-64)
شاعر گاه با بیان نکاتی در باره ی رفتار عملی افراد جامعه به نتایجی دست می یابد که با برخی از آرا و اندیشه های جامعه شناختی و روان شناختی امروز پهلو می زند. این که عمل فردی هر یک از آحاد جامعه تا چه میزان در روابط میان فردی موثر است و در نهایت در ساختار-خوب یا بد- آن جامعه تاثیرگذار است.به طوری که به نظر سعدي، حتي وجود يك عنصر نامطلوب گذشته از اينكه صدمات سختي بر پيكرهي جامعه وارد ميسازد، چون طاعون يـا بيماري مُهلِكي ميتواند كل جـامعه را هم بـه آلودگي بكشاند:
چــو از قومي يكي بـيدانشي كـرد نـه كـه را منزلت مـاند، نه مه را
نـديـدستي كه گاوي در علف خوار بيــالايـــد همـه گــاوان ده را
(همان,88)
سعدي معتقد است, آنچـه انسان را از حيوان متمايز ميكند در انـديشهي درست,سخن گفتن نيكو و رفتار نيك يـعني سه عنصر اصلي در رفتار ميانفردي اوست(سعدي,1381:155). شايد مهمترين عاملي كه انسان را بهعنوان يك موجود اجتماعي معرفي ميكند, ارتباط كلامي اوست. در واقع, نماد كلامی علاوه بـر آنكـه, سادهترين راه بيان منويّات و خواستههاي انسان است، دريچهاي است كه افراد ميتوانند به قصدكاوش درون تا ژرفاي ذهن هم نفوذكنند.بهعبارتديگر, زبان کارکردی فرايندی دارد. يعنی,زمانیکه شخص,خود, در حال سخن گفتن است, (=کنش) رابطهی تعاملی(=واکنش) نيز درحال صورت گرفتن است. بديهي است که در اين فـرايند كناكنشي,رفتار ميانفـردي افـراد شکل میگيرد.بدين تـرتيب, کلام مهمترين عامل ايجاد روابط ميانفردی است.سعدي با تعابيری چون«آدمی را زبان فضيحه کند»(همان,176) ,آشکارا به اهميّت کارکرد فردی سخن اشاره میکند,اما آن روی سکه, درک عميق شاعر بـــه تاثير ارتباط كلامي در رفتار ميانفـردي است؛آنجاکه سخن ناساز و نسنجيده را عامل اصلي از هم گسيختگي شيرازهي يك گروه يا جامعهي سالم تلقي ميكند(همان,153).
بدونترديد،مهمترين نكتهای که در سخن ساخته و پـرورده نهفتهاست و به رفتار فردی و ميانفردي سالم يك اجتماع منتهي ميشود؛ راز پـوشي و فاش نساختن هويّت افراد است. شايد نتوان به عمق آثار مخرّب و جبرانناپذير هتك حرمت شخصيّت و درنورديدن حريم حرمت افراد يك جامعه بهدرستي پيبرد و مقياسي در رابطه با قدرت تخريبي سخن نسنجيده در نظرگرفت، اما ميتوان سنجيد كه تبعات بسيار بد چنين شيوهاي بـه طوركلي، روح سلامت جـامعه را در همهي سطوح در خطر مياندازد؛ اين تعبير كه سخن بـه ديـوي مانند است كه در چاه دل به بندكشيده شده و مبادا كه اين ديو قفس بشكند و از زندان بگريزد؛ توجه دادن به اين واقعيت مهم تخريب اجتماعي و روابط ميانفردي افراد است (همان,154).سعدي، اين نگرش اعتدالي را به عنوان مهمترين و در عين حال سنجيدهترين رفتار ميانفردي يك جامعهي سالم معرفي ميكند.مسلّماً, اين دو سويهي افراط و تفريط است كه شاعر آن را به «طيرگي عقل» تعبير ميكند:
دو چيز طيرهي عقل است: دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن بـه وقت خاموشي
(سعدي,1384:53)
اصل «امر به معروف و نهي از منكر»که یکی از اصول رفتار میان فردی در جوامع دینی محسوب می شود ,داراي شرايط و راه كارهـاي ويـژهي خـودش است و دارای مراحل قلبی,زبانی و رفتاری است؛ اغلب, تصوّر ذهني افـراد از«امر بـه معروف و نهي از منكر» كـه امـري پسنديده است بـا «عيّابي»، « نمّامي»،«فضولي» و«هتّاكي» كه ويرانگر و فساد برانگيزاست، مشتبه ميشود. سعدي به شدت اين چنين پديدههاي مفسده بر انگيز را به چالش ميكشاند و طريقهي درست رفتار انساني را در خردمندي، انصاف , پاكي نيّت و حسن نظر ميبيند:
تو را ديـده در سر نهادند و گـوش دهن جاي گفتار و دل جاي هوش
مـگـر بـــاز دانـي نـشيب از فراز نگويي كه اين كوته است، آن دراز
(سعدي,1381:156)
شاعر در حكايت مريدي كه به داعيهي امر به معروف و نهي از منكر در بزم تركان مست، دف و چنگ مطربـي را ميشكند و در قبـال اين فضولي گوشمالي سختي نيز ميبيند، نهايت نارضايتي خود را از اين نـوع رفتارهاي ناشيانهي قشري نشان داده است(همان,156).در جاي ديگر, سعدي از زبان پيرمردي حكايتي نقل ميكند كه داعيهي به اصطلاح « امر به معروف و نهي از منكر» او را به دخالت در كار دو دلداده بر ميانگيزاند: شخص سياه دراز و دختري سپيدروي پريپيكر:
كه در هند رفتم به كنجي فـــراز چـــه ديــدم؟ پليدي سياهـي دراز
در آغـوش وي دختري چون قمر فرو بـرده دندان بــــه لبــهاش در
چـنان تنـگش آورده انــدر كنـار كـــــه پـنداري الـليل يغشي النهار
به تشنيع و دشنام و آشوب و زجر سپيد از سيه فـرق كردم چـو فجـر
شـد آن ابـر ناخوش ز بـالاي باغ پـديـدآمـد آن بيـضـه اززيــر راغ
(سعدي,1381:157)
و سرانجام, اين دخـالت بـوالفضولانهي پيرمـرد بـا تظلّم و دادخـواهي و گلاويـز شدن دختر منجر ميگردد:
ز لاحول آن ديـــوهيكل بجست پري پيكر انــدر من آويخت دست
پيرمرد چارهاي نميبيند كه از اين مهلكهي سخت كه با دست خود فراهمكردهاست, بگريزد. بعد از اين اتفاق او پشيماني خود را در اين دخالت بوالفضولانه چنين بيان ميكند:
پس از مدتي كرد بــر من گــذار كــه مي دانيم؟ گفتمش زينهـار
كـه من توبه كـردم به دست تو بر كـــه گــرد فضولي نگردم دگــر
كسي را نيايد چنين كــــار پيش كـه عاقل نشيند پس كار خويش
از آن شنعت اين پند بـــر داشتم دگــر ديـده نــاديده انگــاشتم
(همان,157)
سعدی در ماجرای پـادشاه زادهی گنجه که به دست پيری خلوت نشين توبه میکند,شيوهی درست امر به معروف و نهی از منکر را با دقتی خاص- اما با مشربی عارفانه-گوشزد میکند.آن چه او بدان تاکيد میورزد, شرايط ويژهای است که شخص آمر به معروف نبايد از ان غفلت ورزد: نخست, بايد زمينهی چنين کاری فراهم باشد و در ثانی به غرور و حيثيّت افراد که نگاه بهکرامت انسانی است,بايد توجه ويژهاي داشت.علاوه بر اينکه بهترين شيوه در اينگونه موارد طريق مدارا و سهل گويی است:
گرش سخت گفتی سخنگوی سهل کـه بيرون کن از سر جوانی و جهل
خيـال و غرورش بـــــر آن داشتی کــــه درويــش را زنــده نگذاشتی
سپر نــفکند شير غـــرّان ز جنگ نينديشد از تيـــغ بــــرّان پــلنگ
کـه اين گردن از نازکی بـــرکشد بـه گفتار خـوش , وان سر اندر کشد
بــه شيرين زبانی توان بــرد گوی کـــه پيوسته تـلخی بـــرد تند روی
(همان,122)
باري، تصوير ذهني كه سعدي از جامعهي خوب ترسيم ميكند، جامعهاي است كه به دور از هرگونه پردهدري، غيبت و غمّازی, تهمت و افترا, سوء ظن و بدخواهي و بدگويي است:
بـه بد گفتن خلق چـون دم زدي اگــر راست گويي سخن هم بـدي
(همان,158)
سعدي هرچند به مواردی اشاره میکند که میتوان آن را غيبتهای مجاز ناميد امّا آن در صورتی است که در آن مصلحتی يـا منفعتی عام در ميان است و کتمان آن ضرر و زيـان و يا مفسدهی اجتمـاعیای را بهدنبال دارد. طبيعی است که در چنين مواردی سکوت و بیتفاوتی همانقدر نادرست و باطل است که غيبتهـای بيمارگونهی رايج؛ حيطهای کـه سعدی در روا بودن غيبت تعيين میکند يكی افشای امور پنهانی حاکميّت ظالم و ديگری پردهدری از فرد يا گروه نـاهنجار و فـاسد جـامعه است کـه بـه آسانی تمام ارزشهای اخلاقی و انسانی را زير پا میگذارند و سرانجام, کمفروشان و گروه محتکر يا همان مفسدان مالی است که رشتهي حيـاتي يک جامعه را قطع و موجب فقـر و فحشا و معضلات عـديدهی ديگر میشوند(همان,161) در غيراينصورت, شاعر هيچگونه غيبتی را در حق هيچکسی روا نمیداند و همواره, تاکيد او بر ايناست که مبادا نام و نشان کسی به زشتی ياد شود:
کسی را کــه نام آمد اندر ميان به نيکوترين نام و نعتش بخوان
چو همواره گويی که مردم خرند مبر ظن که نامت چو مردم برند
چنان گوی سيرت به کوی اندرم کـه گفتن توانی بــه روی اندرم
(همان,160)
تـاکيدی کـه شاعر در بارهی تبعات رفتار زشت سخن چينی دارد, بسيار تـــامّلبرانگيز است. سادهترين دليلی که در نهی غمّازی اقامه میکند, اين است که شخص سخنچين نقش ستون پنجم دوطرفه را بازی میکند:
هرکه عيب دگران پيش تو آورد و شمرد بیگمان عيب تو پيش دگران خواهد برد
(سعدی,1384:78)
در نتيجه, چـون او جـاسوس دو سويه است, نــه تنها خيرخــواه هيچکدام نيست کـه رفتـار رعشه برانگيز و تکان دهندهی او ويرانگر و بر باد دهنده نيز هست:
کسانی کــه پيغام دشمن بــــرند ز دشمن همانا کـــه دشمن تــرنـد
نــيـارست دشمن جـــفا گفتنـم چــنان کــــز شنيدن بــلرزد تنـم
تو دشمنتری کاوری بـــر دهـان کـــه دشمن چنين گفت انـدر نهان
(سعدي,1381:161,2)
زشتی رفتار تا به جايی است که شاعر سياه چال و زنجير بر پای بودن را بر هرگونه سخن چينی و فتنهگـری ترجيح میدهـد و درتصويری بديع- چـه از خـود شاعر باشد يا نـه- اين رفتار نامعقول و بی اجر و مواجب سخنچين را به عمل رنجآور و پر دردسر شخص هيزمکش تشبيه میکند که هـم موجب شعلهورتر شدن آتش جنگ و هم سبب خستگی روح و تن شخص غمّاز میگردد:
سيه چــال و مرد اندر او بسته پــای بــه از فتنه از جای بــردن بــه جای
ميان دو کس جنگ چـون آتش است سخن چين بـدبخت هيزم کش است
(همان,162)
شايد بتوان گفت که از خودشيفتگیهــای وخيم و بيماری خطرناک رويــهی زشت عيّابی و هتّاکی از سوی برخی از افراد اجتماع است. درواقع, آن بازگويی بیپــرده و غرضآلود عيوب طبيعی و يـا شخصيّتی ديگران است.بـه طـوریکـه, افـراد بــه جـای شيوهی درست نقد منش اجتماعی بــه بر شمردن عصبی عيوب -کلّی يا جزيی- ديگران روی میآورند. سعدی اين نکته را در حکايتی ميآورد که شخصی بـه عيبجويی فرزانهای که با همهی فضايل و مزيّت, حروف ابجد را نمیتـوانست خوب اداکند,(همان,169)و با تاکيد براينکه:
هرکه حمّال عيب خــويشتن ايد طعنه بــر عيب ديگران نــزنيد,
(سعدي, 1384:148)
به روش تضاد بيـان میدارد که همهی آدمهـا نيز گـرفتـار اينگـونـه نقصهـا و عيبهـايند و هيچکس نيست که از عيوب بهکلی مبرّی و منزّه باشد. به اينترتيب ,شاعر، بهترين تصويري كه از يك جامعه سالم و خوب ارائه ميدهد، جــامعهاي است كه مبناي رفتار ميانفردي بــر چشمپوشي و اغماض و تسامح و تساهل شكلگرفته باشد؛ و ديــدگاه روانكاوانهي شاعر نيز براين است كه اگر آدمي به ديدهي انصاف نقاط ضعف و عيبهاي پنهاني خود را در نظربياورد، هرگز با رفتار عصبي به دنبال عيوب ديگران نميگردد:
بود خــار و گل با هـم اي هوشمند چـه در بند خاري تـو؟ گل دسته بند
كـه را زشت خويـي بــود در سرشت نبينــد ز طـاووس جـز پـــاي زشت
صفايي بـه دست آور اي خـيره روي كـــــه ننمايــد آيينـهی تيره، روي
منه عيب خـلق اي خــردمند پيش كه چشمت فرو دوزد از عيب خويش
چــرا دامـن آلـــوده را حــــد زنم چــو در خود شناسم كه تـــر دامنم؟
نه مرخلق را صنع بـــاري سرشت؟ سياه و سپيد آمــد و خــوب و زشت
(سعدي,1381:170)
از سوی ديگر, تصويری که سعدی از يک جامعهی سالم و پويا ارائه میدهد, جامعهای آگاه و مسئول است.در يک چنين جامعهای تنها, حاکمان, محتسبان, قاضيان و...نيستند که احساس مسئوليّت میکنند.بلکه همـهی آحـاد آن در سرنــوشت همديگر آگاهـانـه سهيمند. در يک چنين وضعی, تنها طريق درست برخـورد بـا واقعيّتهـا- به جـای عيـّابی و هتّاکی و غمّازی و انعکاس نــادرست کاستیها- نقد آگاهانه و مسئولانهی ناهنجاریهای اجتماعی است؛ و آن تيغهی تيز نقدی است تا چرکابهای کالبد آماسکردهی اجتمـاعی را بيرون بريزد و مرهـم ارزشهــا و هنجـارهای اخلاقی واقع بينانه را جايگزين آن کند:
به نزد من آن کس نکو خواه توست کــه گويد فلان خـار در راه توست
بــه گــمراه گفتن نـــکو مـیروی جفـايی تمام است و جــوري قــوی
مـگو شهد شيرين شکر فـايق است کسی را کــــه سمقونيا لايــق است
چه خوش گفت يکروز دارو فروش شفا بـــايــدت داروی تلـخ نــوش
(همان,69,70)
بـدونتـرديد,سعدی ميان انتقاد سازنده و بـدگويی که از سوی شخص غرضورز و عصبي سرمی زند, بهطورکلی؛ تمايز قائل میگردد.شيوهی درستی که شاعر در برخورد با اينگونه رفتارهای عصبی ارائه میکند,تحمل و تدبير و پيروی شخص انتقاد شونده از طريق سداد و راستی است که بیگمان, دربرابر هجوم شايعات آتشی و يا انديشيده موثّر و کارساز خواهد بود:
گـر آنی که دشمنت گويد, مرنج وگـــر نيستی , گــو بـرو بــاد سنج
اگــر ابلهی مشک را گنده گفت, تـــو مجموع بــاش او پراکنده گفت
تـو نيکو روش باش تــا بد سگال نيابــد بــه نقص تــو گفتن مجـال
جـز آن کس نـدانم نکو گـوی من که روشن کند بــــر من آهوی من
(همان,133)
4-2- جنبه ی گروهی امر و نهی
گذشته از نگاه فردگرايانهاي كه شاعر بدان تاكيد ميورزد، توجه عميق او به طيف گوناگون طبقات و صنف هاي اجتماعي نيز درخور توجه است؛ به طوري كه شاعر اعتقاد دارد عملكرد هر طبقه و شغل اجتماعي تأثير به سزايي در روند ساختاري يك جامعه ايفا ميكند.نگاه نـاقدانهاي كه به طايفهي عابدان و طبقهي عالمان دارد، نمايانگر توجه دقيق او به چنين تفاوت عميق اجتماعي است جامعه را از هم متمايز ميكند:
صـاحبدلي بـــه مـدرسه آمد زخــانقاه بشكست عهد صحبت اهل طريــق را
گفتم: ميـان عـالم و عـابد چه فرق بــود تـــا اختيار كردي از آن اين فريق را؟
گفت:آن گليم خويش به در ميبرد ز موج ويـن جهد ميكند كه بگيرد غريق را
(همان,104)
نقـد تندي كـه سعدي بــه طبقهي اهـل علم و صنف بــازاريـان دارد و جــزو بسامد فكري اونيزهست,غير سودمندي و انزواطلبي رواني اين دو قشر را بـه شدت زير سوال ميبرد:«دو كس رنج بيهوده بردند و سعي بي فايدهكردند: يكي آن كه اندوخت و نخورد و ديگر آن كه آموخت و نكرد»(همان,170).
در واقع، سعدي هدف غايي طبقات اجتماعي را در سودمندي و ميزان مفيد بودن آنها همراه بـا آگاهي و تقواي درونشان مـيسنجد؛ چـرا كـه وصول بـه مـدارج و معـارج اجتماعي و علمي خودبهخود نشانهي رسيدن بـه كمال نيست:« ... روندهي بيمعرفت مرغ بيپـر (است) و عالم بيعمل درخت بيبر و زاهد بيعلم، خانه اي بيدر» (همان,183).
به سبب همين رشد يک سويه و بیثمر است که سعدی از حالتهای تخديری علما و اشتغال آنها به مطامع دنيوی و پرداختن به هوی و هـوس بـه طور مکرر داد سخن میدهد:« علم از بهر دينپروردن است نه از بهر دنيا خوردن... عالم ناپرهيزگار کور مشعلهدار است...»(همان,170). و بدينگونه به عالمان بی عمل چنين حمله میکند:
نـــه محقّق بود نـــــه دانشمند چـــارپايی بـــر او کتابی چنـد
آن تهی مغز را چـــه علم و خبر کــه بـــر او هيزم است يــا دفتر
(همان,170)
و علاوه بـر بـی عملی علما, بـه آفت بـزرگ ديگر يعنی, تکّبر و ادّعـای همه چيزدانی که در همهی دوران دامنگير اهل علم است و به طور کامل, آنها را از هدف غايی دانشاندوزی که« آدميّت و جوان مردی و ادب,کاربندی دانستهها»,(سعدي,ق,1384:61) وتـواضع و معرفت است,دور میکند؛بی محابا میتازد:
تو خود را گمان برده ای پر خـرد انايی کـه پـر شد دگـــر چون بـرد
ز دعوی پــری زان تهی مـیروی تهی آی تـــــا پـــــر معانی شوی
(سعدي,1381:128)
انتقادات تندی که سعدی نسبت به صنف بازاريان, صوفيان و معتقدان به دين (به اصطلاح امروزی «مذهبی»ها) نشان میدهد,ترسيم دقيق عمق کجرویها و پيمودن در بيغولههای گمراهی است. اندوختن, حرص و آز در بلعيدن همهی دارايی ديگران, خست و لئيمطبعی و در يک کلمه انديشهی صرف « داشتن» که در این شکل »...شادکامی شخص بسته به تفوق بر دیگران,قدرت فردی,و بالمآل در میزان توانایی به تجاوز و ربودن ...است...»(فروم,داشتن یا بودن,1382:111) و این از خودشيفتگیهای عام صنف بازاری است که شاعر بارها- که جزو بسامد فکری اوست- در نقد و تقبيح آن کوشيده است. مثلا در حکايتی طنزگونه از زبان سائلی میگويد:«... ای خدوندان نعمت اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت,رسم سوال از جهان بــرخاستی»(سعدي,1384:109). در جايی ديگر اين حرص اندوختن را چنين تـوصيف میکند:
دونــان نخورند و گـوش دارند گويند: اميد بــه کـه خــورده
روزی بــينی به کــام دشمن زر مـــانده و خــاکسار مـرده
(همان,188)
دين که از نظر روانشناسی رهآورد بزرگ آن غلبه بر خودشيفتگی انسانها و رهايی آنها از خــود بـرتـربينی و ناتوانی در بـرابـر قدرتی فعّال مايشاء است, دست آويزی در دست عدهای میگردد که کمتر نشانهای از آيين دينداری در آنها ديده نمیشود. ديندارانی که جز هتک حرمت و پــردهدری, خصومت و کينهورزی, بــلهوسی و حماقت و... آثار مثبتی در پندار و رفتار آنهــا نمیتوان سراغ گرفت.بــه همين سبب شاعر در رهايی از چنين مهلکهای به خدا پناه میبرد و تنها راه رستگاری را در تنهايی و عزلت جست وجو میکند:
اگـر در جهان از جهان رسته ای است در از خلق بـر خويشتن بسته ای است
(سعدي,1381:167)
گسترهی آفاق انديشهی شاعر که ژرفـای انسانمـدارانهی آن هرچـه مرز ساختگی قومی و فرقهای را در مینوردد و به کران بیکران آموزههای انسانی نزديک میشود, راه را بر روی هرچه خودشيفتگی و کرانههای پندار میبندد.خاک نهادی,خدمت بدون شرط, دلسوزی و مدارا با خلق, نوعدوستی, عشق به بشريّت, عيبپوشی, گذشت و مهربانی و... عمدهترين سفارشات و آموزههای انسانی سعدی است:
کسی زين ميان گوی دولت ربــود کــــه در بند آسايش خـلق بـود
(سعدي,1381:65)
ترديدی نيست که شيوهی عملی سعدی-به ويژه, در بوستان و گلستان و برخی دفاتر ديگر- نقد منصفانهی مسائل اخـلاقی فردی و روابط ميانفــردی طيف مختلف افراد يکجامعه است. بااينحال, نوع نگاه شاعر در برخـورد بــا مسائل اخلاقی و اجتماعی گـذشته از, ژرفکاوی و دقت,طريق اعتدال و ميانهروی و حقيقتگويی اوست. به عنوان مثال نمونه ای از نقدهای منصفانهی اخلاقی- اجتماعی سعدی درگلستان,.داستان جدال مدعی با سعدی که واقعهای ساختگی در تبيين نگرشهای فکری در بارهی فقر و غناست و درويش(=مدعی), سعدی و قاضی هرسه شخصی جز سعدی نيست؛ آنجــاکــه قاضی جهت فيصله دادن دعــوی به داوری میپردازد, عمق اعتدال و انصاف در موضعگيری را به خوبی میتوان مشاهدهکرد:«...ای که توانگران را ثنا گفتی و بر درويشان جفا روا داشتی بدان که هرجا گل است خار است و با خمر خمار است و بر سر گنج مار است و آن جا که در شاهوار است نهنگ مردمخوار است؛ لذّت عيش دنيا را لدغهی اجل درپس است و نعيم بهشت را ديوارهی مکاره در پيش.
جور دشمن چهکند گر نکشد طالب دوست گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بههمند
نظرنکنی در بوستان که بيد مشک است و چوب خشک؟ همچنين در زمرهی توانگران شاکرند و کفور و در حلقهی درويشان صابرند و ضجور.
اگر ژاله هر قطره اش در شدی چو خر مهره بازار از او پر شدی
(سعدی,1384:167)
در پایان این بخش یادآوری می گردد, سعدی علاوه بر راه کارهای فردگرایانه و معلّمانه ی خود در جای جای آثارش در قالب حکایات به زبان شخصیت های داستان علیه ی گروه بهره کش و استثمارگر و ظالم داد سخن می دهد. مثلا؛ در حکایت اول گلستان از فریاد شخص درمانده ی محکوم به اعدام چنین استنباطی به ذهن می رسد(همان,ص58). در حکایتی دیگر در بوستان اعتراض شاعر از زبان«نیک مرد فقیر»قهرمان انقلابی و آزاده ای که در برابر فضای پرخاش گرانه ی خفقان آور یک اجتماع ظالم و قدرت مدار که منش های بهره کش بر آن حاکمند, به گوش می رسد؛ قدرت مدارانی که هر صدای دادخواهانه ای را نیز در نطفه خفه می کنند و این منتهای آرزوی شاعر در تصویر یک جامعه ی آرمانی عاری از ظلم است:
شنیدم که از نیک مردی فقیر دل آزرده شد پادشاهی کبیر
مگر بر زبانش حقی رفته بود ز گردن کشی بر وی افتاده بود
به زندان فرستادش از بارگاه که زور آزمای است بازوی شاه
ز یاران یکی گفتش اندر نهفت مصالح نبود این سخن گفت,گفت
رسانیدن امر حق طاعت است ز زندان نترسم که یک ساعت است
همان دم که در خفیه این راز رفت حکایت به گوش ملک باز رفت
بخندید کو ظن بیهوده برد نداند که خواهد در این حبس مرد
بفرمود دلتنگ روی از جفا که بیرون کنندش زبان از قفا