بخشی از مقاله
مقدمه :
در هنر تجسمي وقتي از نقطه نام برده مي شود، منظور چيزي است كه داراي تيرگي يا روشني، اندازه و گاهي جرم است و در عين حال ملموس و قابل ديدن است. از اين نظر در ظاهر تشابهي ميان اين مفهوم از نقطه با آن چه كه در رياضيات به نقطه گفته مي شود، وجود ندارد. در رياضيات
موضوعي ذهني است كه در فضا يا بر صفحه تصور مي شود، بدون اينكه قابل ديدن و لمس شدن باشد. نقطه در زبان هنر تجسمي چيزي است كاملاً ملموس و بصري كه بخشي از اثر تجسمي را تشكيل مي دهد و داراي شكل و اندازه نسبي است. به عنوان مثال وقتي از فاصله ي دور به يك تك درخت در دشت نگاه مي كنيم. به صورت يك نقطه تجسمي ديده مي شود. اما وقتي به آن
نزديك مي شويم يك حجم بزرگ مي بينيم كه از نقاط متعدد ( برگ ها) و خطوط ( شاخه ها) شكل گرفته است. بنابراين محدوده ي فضا يا سطح كه همان كادر است نقش تعيين كننده اي در تشخيص دادن نقطه ي تجسمي و معنا پيدا كردن آن دارد. در صورتي كه اندازه لكه يا عنصر بصري نسبت به كادر به قدري كوچك باشد كه به طور معمول نتوانيم جزئيات آن ها را به صورت سطح يا حجم تشخيص بدهيم، مي توانيم به آن نقطه تجسمي يا بصري بگوييم.
موقعيت هاي مختلف نقطه
بسته به اين كه نقطه ي بصري در كجاي كادر قرار گرفته باشد، موقعيت هاي متفاوتي را به وجود مي آورد. يك نقطه روابط محدود ساده اي با اطراف خود دارد و به همان نسبت توجه مخاطب را به خود جلب مي كند. اما چنانچه نقاط بصري متعددي در يك كادر وجود داشته باشند، بر اساس روابطي كه از نظر شكل، اندازه ، تيرگي ، روشني ، رنگ ، بافت ، دوري و نزديكي با يكديگر دارند تأثيرات بصري متفاوتي به وجود خواهند آورد
.
گاهي ممكن است نقطه به عنوان كوچك ترين بخش تصوير تلقي شود. در اين صورت در اثر تراكم نقطه هاي تيره تيرگي حاصل مي شود و در اثر پراكندگي آنها روشني ديده مي شود.
خط
در زندگي روزمره و در طبيعت، خط حضور چشمگيري دارد. در اين زمينه مي توان مثال هاي متفاوتي ذكر كرد. نقوش خطي روي لباس ها، رديف صندلي ها در سالن امتحانات، خطوط آجرهاي چيده شده، سيم ها و تيرهاي برق، تنه درختان در كنار خيابان ها ، شيارهاي شخم و ..
تنوع مثال ها و نمونه ها به خودي خود نشان مي دهد كه منظور از خط تجسمي معنايي نسبي از خط است و آن نشان دادن يك حركت ممتد و پيوسته بر سطح يا در فضاست. بنابراين خط مي تواند دو بعدي يا سه بعدي باشد.
جهت خط
خطوط تجسمي بر اساس جهت حركت مداوم در يك مسير كلي به چهار دسته ي اصلي تقسيم مي شوند كه عبارتند از :
الف) خطوط عمودي كه در طبيعت به شكل تنه درختان، تيرهاي برق و ساختمان هاي مرتفع ديده مي شوند. مفهوم اين خطوط مي تواند ايستادگي ، مقاومت و استحكام باشد.
ب) خطوط افقي كه در طبيعت به صورت سطح زمين، خط افق، پهنه دريا يا يك انسان خوابيده ديده مي شود. مفهوم اين نوع خط مي تواند آرامش ، سكون يا اعتدال باشد.
ج) خطوط مايل كه در طبيعت به شكل كناره هاي كوه، خط رعد در آسمان و سراشيبي ديده مي شوند. و در يك اثر تجسمي براي نشان دادن تحرك ، پويايي ، خشونت و عدم سكون و ثبات به كار مي روند.
د) خطوط منحني كه معمولاً در طبيعت به شكل تپه ماهور، انتشار امواج، پست و بلندي زمين و حركت بعضي از جانوران ديده مي شوند و در يك اثر تجسمي ممكن است براي نمايش دحركت سيال و مداوم، ملايمت و ملاطفت به كار گرفته شود.
حالت خط
خطوط مي توانند در مسير حركت خود داراي شرايط زير باشند :
1 - ضخيم يا نازك، قوي يا ضعيف ، تيره يا روشن شوند.
2 – به صورت خطوط باريك يا ضخيم يكنواخت باشند.
3 – مي توانند در جهت مسير اصلي خود به صورت بريده بريده و يا متعدد باشند.
4 – مي توانند در جهت مسير اصلي خود به شكل زيگزاگ، شكسته و يا موجي در مي آيند.
5 – مي توانند به صورت منظم و يا نامنظم در مسير اصلي حركت خود تغيير جهت دهند.
كاربرد خط
خط عنصر اصلي طراحي است. ترسيم خطوط پيراموني يك شكل مي تواند تصوير اشيا را به نمايش بگذارد. تراكم و انبساط هاشورها حجم و سايه روشن را نشان مي دهد. با ضخيم و نازك كردن خط در طراحي، قسمت هاي سايه دار مشخص مي شوند و حالت خطوط جنسيت و بافت اشيا را از لحاظ نرمي، سختي و استحكام مشخص مي كند.
در آثار نقاشان طبيعت گرا كه شكل هاي اشيا به دقت ترسيم مي شوند، وجود خط به عنوان پايه ي اصلي طرح قابل مشاهده است در نقاشي ايراني خط همواره جايگاهي پراهميت دارد. خط همچنين در رشته هاي ديگر هنر تجسمي نقش متناسب خود را در شكل دهي به اثر بازي مي كند. در هنر گرافيك استفاده از خط كاربردهاي متنوعي را در طراحي نشانه، در طراحي و ساخت اعلان، تصويرسازي و صفحه آرايي دارد. همچنان كه در طراحي لباس، نقشه كشي، طراحي صنعتي، مجسمه سازي و عكاسي نيز خط همواره پايه اصلي اجرا و تركيب بصري اثر را به عهده دارد.
سطح
شكلي كه داراي دو بعد (طول و عرض) باشد سطح ناميده مي شود. در طبيعت و در پيرامون ما سطوح به اشكال متنوع وجود دارند. سطح چيزها در طبيعت گاه به صورت هموار و گاه ناهموار و داراي بافت ها نقش هاي مختلف است.
در هنر تجسمي سطح را به انحاي مختلف مي توان تجسم بخشيد و به وجود آورد، مانند شكل زير :
سطح ممكن است مستوي باشد مانند يدوار يا كف اتاق، سطح زمين فوتبال يا سطح روي يك كتاب
همچنين سطح ممكن است منحني باشد مانند سطح يك سقف گنبدي.
همه ي سطح ها از سه شكل هندسي دايره، مربع، مثلث يا تركيبي از آن ها به وجود مي آيند. اين شكل ها هر يك خصوصيات قابل مطالعه اي دارند.
دايره : دايره شكل كاملي است كه حركت جاودانه و مداومي را نشان مي دهد. همچنين دايره نماد نرمي، لطافت، سياليت، تكرار، درون گرايي، آرامش روحاني و آسماني، پاكي و صميميت به شمار مي آيد.
مربع : مربع بر خلاف دايره نماد صلابت، استحكام و سكون است. اين شكل مظهر قدرت زمين و مادي و در عين حال از زيباترين اشكال هندسي است.
مثلث : مثلث به واسطه زواياي تندي كه دارد سطحي مهاجم و شكلي ستيزنده به نظر مي رسد كه همواره در حال تحول و پويايي است. بر اساس تركيب هايي از مثلث مي توان تركيب هاي ساختاري بسياري به وجود آورد. استفاده از مثلث و شبكه هاي مثلثي يك اصل ساختاري در طبيعت و در معماري به شمار مي رود
حجم
به اجسامي كه داراي سه بعد : طول، عرض و ارتفاع يا عمق باشند، حجم گفته مي شود.
معمولاً همه ي اشياي مادي در طبيعت داراي حجم هستند.
در هنر تجسمي چنانچه يك نقطه را در سه بعد گسترش دهيم و يا يك پياژه خط را در جهت هاي مختلف حركت دهيم، تجسمي از حجم به وجود مي آيد. به همين جهت درهنر تجسمي حجم ممكن است هميشه ملموس و مادي باشد ولي از نظر بصري وجود داشته باشد كه در اين صورت مي توان به آن حجم مجازي گفت.
همان طور كه سه شكل دايره، مربع و مثلث به عنوان اشكال پايه براي سطح نام برده شدند. كره ، مكعب و هرم را نيز مي توان به عنوان اجسام هندسي پايه نام برد. اين سه نوع حجم به طور كاملاً منظم به ندرت در طبيعت ديده مي شوند. اما به طور كلي همه ي حجم هاي طبيعت از تركيب يا تغيير شكل اين سه حجم پايه و هندسي به وجود مي آيند
.
حجم مي تواند تو خالي يا توپر باشد. به همين نسبت درون يا بيرون آن اهميت پيدا مي كند. معمولاً فضايي را كه حجم اشغال مي كند مثبت مي گويند و فضاي پيرامون آن يا ما بين دو حجم و يا حفره ي ميان يك حجم توخالي را فضاي منفي و گاه حجم منفي مي نامند مثل فضاي داخل يك لوله قطور.
حجم نمايي در نقاشي
در نقاشي و طراحي حجم با ترفند برجسته نمايي به وسيله سايه – روشن و رنگ و يا با تغيير شكل و اندازه ي اشكال در اثر عمق نمايي خطي القا مي شود. ثبت سه بعدي اشياء و طبيعت در عكاسي نيز به واسطه نور و سايه روشن صورت مي گيرد. در حالي كه با نوعي نورپردازي خاص مي توان برجستگي و فرورفتگي اجسام را از بين برد و يا در نشان دادن آنها اغراق كرد.
حجم در مجسمه سازي
حجم ، عنصر اصلي كار مجسمه سازان است. نمايش حجم در فضا و روابط متقابل آن با فضاي پيرامونش اصل مهم مجسمه سازي است. اين روابط در نقش برجسته سازي كه از يك سو با نقاشي و از سوي ديگر با معماري در ارتباط است اهميتي به سزا دارد. نقش برجسته كه از يك سمت بسته و محدود است به حجمي گفته مي شود كه در آن اشيا به صورت كم و بيش برآمده از سطح به نمايش درآمده باشند. در مجموع نقش برجسته حالتي بينا بيني ميان نقاشي و مجسمه سازي دارد.
نور و حجم
نقش نور در بازنمايي حجم و خصوصيات آن نيز شايسته توجه است. اين نور است كه امكان رويت اجسام را در فضا براي ما به وجود مي آورد. بسياري از مجسمه ها و نقش برجسته ها بدون رنگ پردازي ساخته مي شوند. به همين دليل توجه به ميزان تيرگي و روشني برجستگي ها و فرورفتگي ها و ايجاد سايه هايي كه در اثر تابش نور به روي آن ها شكل مي گيرد قابل اهميت است.
سؤالات
1 – كاربرد خط را در آثار نقاشان طبيعت گرا، امپرسيونيست و اكسپرسيونيست، شرح دهيد:
پاسخ :در آثار نقاشان طبيعت گرا كه شكل هاي اشيا به دقت ترسيم مي شوند، وجود خط به عنوان پايه ي اصلي طرح قابل مشاهده است اگر چه ممكن است تيرگي و روشني و يا رنگ هاي جاي خطوط را گرفته باشند. در آثار نقاشان امپرسيونيست ، خط فاقد صراحت است و از ثبات و پايداري برخوردار نيست. در آثار اكسپرسيونيستي خط با اغراق و صراحت بيشتري ديده مي شود و همه ي انرژي بصري خود را به نمايش مي گذارد. در آثار انتزاعي خطوط نمايشگرا اشيا نيستند. اما نقش آنها در ساختار بصري و هندسي آثار كاملاً مشهود است.
2 – كداميك از سطح هاي اصلي هندسي نماد صلابت و استحكام است؟
پاسخ : مربع نماد صلابت، استحكام و سكون است.
3 – در كدام يك از كادرهاي زير، تمركز بصري ايجاد شده است؟ چرا؟
پاسخ : در كادر (الف) به دليل نزديك بودن نقاط به يكديگر تمركز بصري ايجاد شده است.
4 – كدام دسته از خطوط براي نمايش ملايمت و ملاطفت به كار مي روند؟ توضيح دهيد.
پاسخ : خطوط منحني كه معمولاً در طبيعت به شكل تپه ماهور، انتشار امواج، پستي و بلندي زمين و حركت بعضي از جانوران ديده مي شود. اين خطوط در آثار تجسمي ممكن است براي نمايش حركت سيال و مداوم ، ملايمت و ملاطفت به كار گرفته شود.
5 – منظور از حجم مثبت و حجم منفي چيست؟
پاسخ : حجم مي تواند توخالي و يا توپر باشد. معمولاً فضايي را كه حجم اشغال مي كند حجم مثبت مي گويند و فضاي پيرامون آن يا ما بين دو حجم و يا حفره ي ميان يك حجم تو خالي را فضاي منفي و گاه حجم منفي مي نامند مثل فضاي داخل يك لوله قطور.
6 – نقش برجسته چيست؟ توضيح دهيد.
نقش برجسته كه از يك سمت بسته و محدود است به حجمي گفته مي شود كه در آن اشيا و پيكره ها به صورتي كم و بيش برآمده از سطح به نمايش درآمده باشند. نقش برجسته گاهي تزئيني براي سطوح معماري دارد. در مجموع نقش برجسته حالتي بينابيني ميان نقاشي و مجسمه سازي دارد. در هنر ايران معمولاً نقش برجسته سازي براي موضوعات تاريخي و افسانه اي رواج داشته است و بسياري از بناهاي مهم به وسيله نقش برجسته تزئين شده اند مثل نقش برجسته هاي تخت جمشيد و طاق بستان.
شكل ، تركيب و بافت
شكل
در هنرهاي تجسمي به كارگيري واژه ي شكل براي بيان حالت و ويژگي هاي تصويري بسيار متنوع است. به طور كلي، شكل هم به سطح دو بعدي و هم به حجم و هم به نمايش تصويري شكل ها و حجم ها گفته مي شود. شكل ها هم به طور طبيعي در پيرامون ما وجود دارند مانند سنگ، صخره ، ابر، درخت و حيوانات، و هم با استفاده از ابزار ساخته مي شوند مثل مجسمه اي كه از سنگ يا فلز ساخته مي شود. همچنين به تصوير آن مجسمه نيز شكل مي گويند.
انواع شكل
از نظر قافيه يا حالت، شكل ها يا هندسي و ساده هستند مثل دايره ، مثلث و مربع و يا تلفيقي از اين شكل هاي ساده هستند. مثل شكل سنگ ها و درختان. در يك اثر تجسمي موضوعات ، معاني و احساسات مورد نظر هنرمند از طريق شكل ها و تركيب آن ها بر بيننده تأثير مي گذارد. به اين معنا خطوط، بافت ها ، تيرگي، روشني و رنگ ها نيز در قالب شكل تأثيرات خود را بر مخاطبان آثار هنري مي گذارند.
تغيير و ابداع شكل
در هنر تجسمي با تغييراتي كه در يك شكل ساده مي توان به وجود آورد، شكل هاي جديدي ساخته مي شود. هر يك از اين شكل هاي جديد به نحوي مي تواند بر ذهن مخاطب تأثير بگذارد. در اين جا چند روش براي ابداع شكل هاي جديد از شكل هاي ساده ارائه مي گردد.
الف) از طريق برداشتن يا حذف كردن قسمت يا قسمت هايي از يك شكل ساده ي هندسي مي توان شكل هاي جديدي را به دست آورد.
ب) با تركيب و كنار هم قرار دادن و تكرار دو يا چند شكل ساده مي توان به شكل هاي متنوع و جديدي دست يافت.
ج) از طريق برش دادن و يا اصطلاحاً شكستن اشكال و تركيب مجدد آن ها به صورت ديگر مي توان شكل هاي تازه تري با حالت بصري متنوع به وجود آورد.
تركيب
ايجاد يك تركيب موفق هم در جلب توجه مخاطب و بيننده مؤثر است و هم در رساندن پيام بصري مورد نظر هنرمند به مخاطب . در واقع تركيب عاملي است كه با سامان بخشيدن مؤثر به چگونگي چيدمان و نظم عناصر بصري در يك فضا و كادر مشخص بر اساس ذهنيت هنرمند و روابط تجسمي ، سبب مي شود تا مخاطبان اثر بتوانند به طرز مؤثري با آن ارتباط برقرار كنند. در يك تركيب موفق اجرا از كل قابل تفكيك نيستند. زيرا يك اثر وحدت يافته معنايي فراتر و كلي تر از اجزاي خود دارد.
زمينه و كادر
در يك تركيب وجود زمينه براي ايجاد ارتباط بصري ميان عناصر و معني دار شدن شكل ها الزامي است. وحدت بخشيدن به عناصر بصري بدون وجود زمينه كه به صورت كادر يا فضاي كلي اثر نيز مي تواند تصور شود، امكان پذير نيست.
بدون وجود زمينه شكلي وجود نخواهد داشت و فضاي مثبت و منفي پيدا نخواهد كرد. بنابراين با وجود زمينه وجود كادر نيز الزامي ست. تركيب و سامان بخشي به عناصر بصري در ارتباط با شكل كادر انجام مي شود.
علاوه بر كادر كه ساختار اصلي در ارتباط با آن شكل مي گيرد وجود سه عامل زير در به وجود آوردن يك تركيب موفق بصري الزامي است:
1- وجود تعادل بصري
2- وجود تناسب و هماهنگي ميان عناصر مختلف يك تركيب
3- وجود رابطه هماهنگ اجزا با كل و با موضوع اثر
از انواع تركيب مي توان به طور كلي به دو نوع تركيب قرينه و غير قرينه اشاره كرد.
بافت
به طور كلي سطح و رويه هر شي و هر شكلي داراي ظاهر خاصي است كه به آن بافت گفته مي شود. درك كردن بافت هم از طريق لمس كردن و هم توسط احساس بصري ميسر است.
در هنر تجسمي درك بافت هاي مختلف از نظر سختي، لطافت، زبري و صافي و هموار يا ناهمواربودن معمولاً با ديدن و به صورت بصري اتفاق مي افتد.
انواع بافت
الف) بافت هاي تصويري : اين بافت ها معمولاً به صورت شبيه سازي از اشكال و اشياي طبيعت به صورت واقع نما ساخته و پرداخته مي شوند و با رؤيت آنها احساسي را كه از طريق لمس چيزها تجربه كرده ايم مجدداً در ما بيداري مي كند مثل بافت اشيا در تصاويري كه در عكاسي از اشيا ضبط مي شود ( مانند عكس يك گل يا تصوير ابرها يا تصوير ميوه ها )
ب) بافت هاي ترسيمي : اين بافت ها به روش هاي گوناگون تجربي و براي ايجاد تأثيرات بصري خالص به وجود مي آيند. بافت هاي ترسيمي با استفاده از تراكم و تكرار خطوط در تركيب هاي متنوع و يا با استفاده از لكه هاي تيره – روشن و رنگي و يا به كار گرفتن مواد و ابزارهاي مختلف به وجود مي آيند. لكه هاي تيره – روشن و رنگي و يا با به كار گرفتن مواد و ابزارهاي مختلف به وجود مي آيند. تأثيرات بصري اين بافت ها بسيار خيال انگيزتر از بافت هاي لامسه اي و تصويري است.
روش هاي ايجاد بافت
با استفاده از روش هاي گوناگون مي توان بافت هاي بصري مختلفي ايجاد كرد. برخي از اين روش ها عبارتند از :
1 – ترسيم و تكرار انواع شكل ، خطوط، نقاط و يا نقش مايه هاي خاص
2 – با استفاده از پاشيدن و ماليدن مواد رنگين و مركب روي سطوح گوناگون و يا به كمك انواع قلم ها و كاردك ها و يا ابزارهاي ديگر
3 – با استفاده از بافت سطوح طبيعي مواد مختلف كه به روي آنها مركب و رنگ ماليده مي شود و سپس برگرداندن آنها به روش چاپ و مهر زدن به روي انواع كاغذ و مقوا
4 – خراشيدن و تراشيدن و كنده گري سطوحي كه مواد رنگين يا مركب بر
روي آنها ماليده شده است.
5 – چوب، فلزف شيشه، پارچه ، سنگ و ساير مواد طبيعي و مصنوعي نيز بافت هاي طبيعي آماده اي را ايجاد مي كنند و گاه به طور مستقيم در يك اثر به كار برده مي شوند.
سؤالات
1 – انواع تركيب را شرح دهيد.
پاسخ : به طور كلي مي توان از دو نوع تركيب قرينه و تركيب غيرقرينه نام برد. در تركيب قرينه شكل ها و عناصر اصلي تركيب با توجه به محورهاي افقي، عمودي و مورب كه كادر را به دو قسمت مساوي تقسيم مي كنند ساماندهي مي شوند. اين تركيب ساده ترين توازن بصري را به وجود مي آورد. در تركيب غيرقرينه عناصر و شكل هاي اصلي تركيب نه بر اساس محورهاي افقي، عمودي و مورب كادر بلكه بر اساس ارزش هاي بصري خودشان (رنگ، تيرگي، روشني، بافت و بزرگي و جهت شكل) در كادر قرار مي گيرند.
2- تركيب بندي از چه نظر اهميت دارد؟
پاسخ : ايجاد يك تركيب موفق هم در جلب توجه مخاطب و بيننده مؤثر است و هم در رساندن پيام بصري مورد نظر هنرمند به مخاطب . در واقع تركيب عاملي است كه با سامان بخشيدن مؤثر به چگونگي چيدمان و نظم عناصر بصري در يك فضا و كادر مشخص بر اساس ذهنيت هنرمند و روابط تجسمي سبب مي شود تا مخاطبان اثر بتوانند به طرز مؤثري به آن ارتباط برقرار كنند. از اين نظر تركيب يك اتفاق يك جانبه از سوي هنرمند نيست، بلكه ارتباطي است دو جانبه كه به واسطه وجود عناصر و كيفيات بصري و شناخت و تجربه ي كافي هنرمند شكل مي گيرد.
3 – بافت هاي ترسيمي چگونه به وجود مي آيند؟ به طور خلاصه شرح دهيد و دو نمونه رسم كنيد.
پاسخ :بافت هاي ترسيمي با استفاده از تراكم و تكرار خطوط در تركيب هاي متنوع و يا با استفاده از لكه هاي تيره – روشن و رنگي و يا با به كارگرفتن مواد و ابزارهاي مختلف به وجود مي آيند.
الف - ايجاد بافت با تكرار خطوط مورب ب - ايجاد بافت با تكرار يك نقش مايه
4 – منظور از بافت طبيعي چيست؟
پاسخ : چوب، فلز، شيشه، پارچه ف سنگ و ساير مواد طبيعي و مصنوعي، بافت هاي طبيعي آماده اي را ايجاد مي كنند و گاه به طور مستقيم در يك اثر به كار برده مي شوند
تناسب، تعادل، تباين، حركت و ريتم
تناسب
تناسب مفهومي رياضي است كه در هنر تجسمي بر كيفيت رابطه ي مناسب ميان اجزاي اثر با يكديگر و با كل اثر دلالت دارد. تناسب يكي از اصول اوليه ي اثر هنري است كه رابطه ي بصري هماهنگ ميان اجزاي آن را بيان مي كند.
مي توان در يك تابلوي نقاشي روابط متناسبي ميان خطوط سيال خيال انگيز، رنگ ها و وسعت سطوح برقرار كرد و يا در يك اثر حجمي روابط مناسبي ميان فرورفتگي و برجستگي ها، فضي منفي و فضاي مثبت، بافت ها و سطوح مختلف ايجاد كرد.
همانطور كه گوش يك نوازنده بلافاصله وجود يك نت خارج را تشخيص مي هد، يك ديده ي حساس و كارآزموده به سرعت عدم تناسب ميان رنگها و شكل هاي يك اثر تجسمي را مي بيند.
تناسب طلايي
تناسب در اندازه ها از قوانين خاص پيروي مي كند كه به آنها اصول و قواعد تقسيمات طلايي و يا تناسبات طلايي گفته مي شود. بر اساس تناسبات طلايي يك پاره خط را مي توان طوري به دو قسمت تقسيم كرد كه نسبت قسمت كوچكتر به قسمت بزرگتر مساوي با نسبت قسمت بزرگتر، كل پاره خط باشد. اين نوع تقسيم از نظر بصري و همين طور از نظر منطقي نسبت هاي زيبايي را ميان اجزا با يكديگر و با كل پديد مي آورد كه هم در معماري و هم در هنرهاي بصري از آن استفاده بسيار شده است.
تعادل
در طبيعت همه چيز به شكل متعادلي جاري است. از جمله آمدن شب و روز از پي يكديگر، تغييرات فصل ها و بسياري از پديده هاي ديگر.
وجود تعادل يكي از لوازم زندگي بشر است. بر همين اساس در هنر نيز تعادل اجزاي اثر نقش عمده اي دارد. در يك اثر تجسمي وجود تعادل بصري براي ايجاد تأثير مثبت بر مخاطبان ضروري و لازم است. در صورت عدم تعادل ميان نيروهاي بصري مختلف پيام اثر خوشه دار مي شود و تأثيرگذاري خود را از دست مي دهد. به طور طبيعي انسان هنگام مشاهده ي چيزها آن ها را با محورهاي افقي و عمودي در ذهن خود مقايسه مي كند و وجود يا عدم تعادل را در آن ها تشخيص مي دهد.
اثر هنري بدون تعادل و هماهنگي ميان اجزايش، اثري ناقص خواهد بود كه قادر به ارائه مطلوب پيام مورد نظر هنرمند نخواهد بود.
ايجاد تعادل بصري
مي توان در سطح يك اثر تسجمي عناصر بصري را نسبت به محور افقي و عمودي آن اثر سازمان دهي كرد.ي بصري و خدشه دار شدن هماهنگي ميان اجزاي يك تركيب انرژي بصري عناصر يكديگر را خنثي مي سازند.
در واقع وجود تعادل در يك اثر تجسمي مبين تأثيرگذاري متناسب و هماهنگ همه عناصر در آن تركيب مي باشد. چنانچه انرژي بصري همه عناصر به گونه اي سامان داده شود كه هيچ بخشي از اثر انرژي بصري ديگر بخش ها را از ميان نبرد و باعث اغتشاش بصري نشود، تركيبي موزون و متعادل به وجود مي آيد. در سامان بخشيدن به يك اثر متعادل ، تيرگي – روشني، رنگ ، اندازه و محل قرار گرفتن عناصر بصري در فضاي كار دخالت دارند. ضرورت ايجاد تعادل نه تنها در سطوح و آثار دو بعدي بلكه در همه ي آثار تجسمي به ويژه در مجسمه سازي از اهميتي اساسي برخوردار است.
انواع تعادل
الف) تعادل متقارن :به كارگرفتن تعادل قرينه ساده ترين روش براي ايجاد تعادل بصري است. زيرا همه چيز نسبت به محورهاي افقي، عمودي و مورب كه از وسط اثر عبور مي كنند سنجيده مي شوند. تعادل قرينه كاملاً طبيعي و سهل الوصول است به راحتي قابل درك مي باشد.
ب) تعادل غير متقارن :در اين روش ايجاد تعادل بصري بر اساس فاصله ي شكل ها، عناصر نسبت به محورهاي افقي، عمودي و مورب در وسط كادر تعيين نمي شود، بلكه انرژي بصري شكل ها بر اساس اندازه ، جهت ، تيرگي – روشني ، رنگ، بافت و جاي آنها نسبت به يكديگر و نسبت به كادر تصوير مشخص مي شود. در تركيب هايي كه از تعادل غيرمتقارن استفاده كرده اند انرژي بصري پرتحرك و پوياتر احساس مي شود.
در هنر معاصر به واسطه ي پيچيده تر شدن جوامعف شكل زندگي و نگاه مخاطبان آثار هنري، بيشتر از تعادل غيرمتقارن بهره گرفته مي شود.
توازن
هر گاه در يك اثر تجسمي انرژي بصري اجزاي آن با يكديگر و نسبت به كل اثر متعادل باشند. آن اثر داراي تركيبي متوازن خواهد بود. اگر چه ممكن است اجزاي آن نسبتبه يكديگر قرينه نباشند در واقع توازن بيان كننده روابط متعادل عناصر بصري در يك تركيب غيرمتقارن است. شكل زير مسئله توازن ميان اجزاي يك اثر را به صورت ساده اي نمايش مي دهد.
كنتراست
كنتراست به معناي تضاد، تباين و كشمكش متقابل ميان عناصر و كيفيت بصري است. كنتراست ارتباط منطقي و در عين حال متضادي را ميان اجزا و عناصر مختلف يك تركيب و يا يك اثر هنري بيان مي كند. بهره گرفتن از كنتراست در آثار هنري باعث جلوه ي بيشتر معني، گوياتر شدن حالت، قوي تر نشان دادن احساس و در نتيجه انتقال مفاهيم و پيام ها به شكلي مؤثرتر و عميق تر است. در حالي كه عدم بهره گيري از كنتراست در كيفيات و عناصر تأثير گذار معمولاً باعث يكنواختي
، ملال و ناپايداري در تأثيرگذاري و عدم جذابيت اثر مي شود. در هنر تجسمي تباين يا همان كنتراست بيانگر كيفيتي حسي ناشي از عملكرد متقابل دو يا چند خصوصيت متضاد عناصر بصري است. اين تباين ها را مي توان از نظر اندازه، جهت، حالت ، رنگ ، تيرگي ، روشني و بافت شكل ها و يا از نظر فضاي پر و فضاي خالي ، حجم مثبت و حجم منفي، فرورفتگي و برجستگي، شكل و زمينه مورد بررسي قرا داد. البته كنتراست رنگ نيز بعداً مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
حركت
حركت به معناي تغيير و جابه جايي در مكان و در زمان است. اما اين معنا بيشتر به حركت مكانيكي اطلاق مي شود . در حالي كه حركت معنايي عمومي تر و عميق تر نيز دارد.
حركت به عنوان يكي از مظاهر حيات در هنر نيز كاربردهاي خود را دارد. نمايش حركت در هنر تجسمي با تكرار و توالي يك شكل يا يك حالت به وجود مي آيد و معمولاً نمايشگر نوعي ريتم ( ضرب آهنگ) است. در همين حال اشكال كشيده ي عمودي و افقي و خطوط مداوم و جهت دار و نيز تكرار آنها به دليل هدايت نگاه از سمتي به سمت ديگر مي توانند بيانگر حركت بصري باشند.
ريتم ( ضرب – آهنگ)
ريتم با ضرب – آهنگ واژه اي است كه معمولاً در موسيقي به كار مي رود اما در هنرهاي تجسمي نيز مرسوم است. در هنر تجسمي ريتم معنايي تصويري دارد و عبارت است از تكرار، تغيير و حركت عناصر بصري در فضاي تجسمي ، به عبارت ديگر تكرار منظم و متوالي يك عنصر تصويري ضرب – آهنگ بصري را به وجود مي آورد.
انواع ريتم
1- تكرار يكنواخت :
در اين نوع ضرب – آهنگ يك تصوير به طور يكنواخت و به صورت متوالي تكرار مي شود. نماي خطي آن در شكل آورده شده است.
2 – تكرار متناوب :
در اين ضرب – آهنگ يك عنصر بصري تكرار مي شود اما تكرار آن با تغييرات متناوبي متنوع خواهد شد و هر بار عكس العمل مخاطب و توجه او را با يك حركت يا يك تصوير مياني تحت تأثير قرار مي دهد. نماي خطي آن در شكل نمايش داده شده است.
3 – تكرار تكاملي :
در اين نوع ضرب – آهنگ يك تصوير و يا يك عنصر بصري از يك مرتبه و حالت خاص شروع مي شود و به تدريج با تغييراتي به وضعيت و يا حالتي تازه تر مي رسد، به طوري كه نوعي رشد و تكامل را در طول مسير تغييرات خود به دنبال خواهد داشت. نماي خطي آن در شكل نشان داده مي شود.
4 – تكرار موجي :
اين نوع ضرب آهنگ كه عمدتاً با استفاده از حركت منحني سطوح و خطوط به وجود مي آيد و از نوعي تناوب هم برخوردار است نمونه ي كاملي از ضرب – آهنگ تجسمي است كه در فضاي معماري، حجمي و تصويري وجود دارد و به شكل مأنوسي با زندگي انسان پيوند خورده است. نماي خطي آن در شكل نشان داده مي شود.
سؤالات
1 – تناسب طلايي چيست؟ توضيح دهيد.
پاسخ : بر اساس تناسب طلايي، يك پاره خط را مي توان طوري به دو قسمت تقسيم كرد كه نسبت قسمت كوچكتر به قسمت بزرگتر مساوي با نسبت قسمت بزرگتر به كل پاره خط باشد.اين نوع تقسيم از نظر بصري و منطقي نسبت هاي زيبايي را ميان اجزا با يكديگر و با كل به وجود مي آورد.
2 – تعادل چه تأثيري در يك اثر تجسمي دارد؟
پاسخ : به طور طبيعي انسان هنگام مشاهده چيزها آن ها را با محورهاي افقي و عمودي در ذهن خود مقايسه مي كند و وجود يا عدم تعادل را در آن ها تشخيص مي دهد. در صورت عدم تعادل ميان نيروهاي بصري مختلف موجود در يك كادر ، پيام اثر خدشه شدار مي شود و تأثير گذاري خود را از دست مي دهد. در يك اثر تجسمي بايد اجزا و عناصر تجسمي از لحاظ تيرگي، روشني، رنگ، اندازه و محل قرارگرفتن ساماندهي شوند تا تعادل به وجود آيد و اغتشاش بصري ايجاد نشود.
3 – تعادل متقارن و تعادل غيرمتقارن را در دو كادر اجرا كنيد.
تعادل متقارن تعادل غير متقارن
4 – در يك كادر كنتراست را اجرا كنيد.
5 – منظور از ريتم در هنر تجسمي چيست؟ توضيح دهيد.