بخشی از مقاله
چكيده
اين تحقيق در پي شناسايي هوش هاي زباني- كلامي ،تجسمي- فضايي و موسيقيايي دانش آموزان و بررسي تأثير آن دريادگيري زبان انگليسي به روش توصيفي– زمينه يابي انجام شده است. نمونه تحقيق ١٢٤ نفر از دانش آموزان پايه نهم متوسطه منطقه١٠ آموزش و پرورش شهر تهران بوده كه به روش تصادفي چند مرحله اي انتخاب شده اند. ابتدا با اجراي پرسشنامه هوش هاي چندگانه گاردنر، نمره هوش دانش آموزان تعيين شده و ٢٥% از دانش آموزاني كه بالاترين نمره را كسب كرده بودند، به عنوان گروه بالا و ٢٥% از دانش آموزاني كه پايين ترين نمره را كسب كرده بودند، به عنوان گروه پايين مشخص شدند.
پس از برگزاري آزمون زبان انگليسي شامل مهارت هاي - شنيدن ، صحبت كردن ، خواندن و نوشتن - ؛ تفاوت ميانگين نمرات زبان انگليسي دانش آموزان به طور كلي و به تفكيك مهارت هاي چهارگانه در دو گروه بالا و پايين هوشي مورد بررسي قرار گرفت. ابزارهاي تحقيق پرسشنامه هوش هاي چندگانه گاردنر و آزمون محقق ساخته زبان انگليسي بوده است. روايي محتوايي ابزارها توسط متخصصين مورد بررسي و تأييد قرار گرفت. اعتبار ابزارها به روش اجراي آزمايشي و محاسبه آلفاي كرانباخ٣ - سؤالات زبان ٨٤,٠ و پرسشنامه هوش ٨٥,٠ - تأييد شده است
. داده ها با بكارگيري آمار توصيفي - جداول ، نمودار - و آمار استنباطي - آزمون هاي كالموگروف اسميرونف ، t مستقل و يومان ويتني - مورد تحليل قرار گرفت. نتايج پژوهش نشان داد كه ؛ » از لحاظ هوش زباني – كلامي ٧,٣٨ درصد، هوش تجسمي فضايي٦,٧٢ درصد و هوش موسيقيايي ٥٨ درصد از دانش آموزان در سطح بالايي قرار دارند. اين نتيجه با قبول خطاي كمتراز١% تأييد شد«،» هوش زباني- كلامي در يادگيري زبان انگليسي و مهارت هاي شنيدن ، صحبت كردن و نوشتن تأثير مثبت دارد.
اين نتيجه با قبول خطاي كمتراز١% تأييد شد «،» هوش تجسمي- فضايي دانش آموزان در يادگيري زبان انگليسي و مهارت هاي شنيدن ، صحبت كردن و نوشتن تأثير مثبت دارد « و» هوش موسيقيايي دانش آموزان در يادگيري زبان انگليسي و مهارت هاي شنيدن ، صحبت كردن ، خواندن و نوشتن تأثير منفي دارد . « دو نتيجه اخير از لحاظ آماري معني دار نبوده است.
١- مقدمه
مفهوم هوش، ماهيت و ابعاد آن از ديرباز مورد توجه متفكران، فلاسفه، روانشناسان وصاحبنظران تعليم و تربيت بوده است. يكي از كاربردهاي مهم مطالعه هوش ، تشخيص ضرورت توجه به تفاوت هاي فردي در برنامه درسي و كلاس هاي درس توسط معلمان مي باشد. گلاور و برونينگ١ عقيده دارند كه معلمان بايد از سطوح شناختي دانش آموزان خود مطلع و بر اساس آن تدريس نمايند.
آنان بايد به اين نكته واقف باشند كه ساختارهاي ذهني خود دانش آموزان، كليد رشد آنها در تمام زمينه هاست.[1] يكي از نظريههايي كه در دهههاي اخير در مورد هوش مطرح شده و مورد توجه و استقبال بسياري از صاحبنظران قرار گرفته ، نظريه ي هوشهاي چندگانه گاردنر٢ است. اين نظريه، مفهوم سنتي هوش به عنوان يك هستي منفرد و ثابت را به چالش ميطلبد و آن را متشكل از تعدادي توانمندي در نظر ميگيرد كه جايگاه هريك در مغز مشخص است و بهطور بالقوه امكان تغيير و توسعه دارند. از جملهي اين توانمنديها يا هوشها ميتوان به هوش كلامي- زباني، منطقي- رياضي، موسيقيايي، درون فردي و…اشاره كرد. اين نگاه جديد به هوش،خصوصاً از اين جهت كه آن را پديدهاي قابل دستورزي و آموزش ميداند، بسيار مورد توجه صاحبنظران تعليم و تربيت قرار گرفته است
. در مقالهي حاضر پس از مرور خلاصهي مفاهيم مهم مطرح شده در اين زمينه ، به بررسي ابعاد گوناگون هوشهاي چندگانه ي گاردنر و تأثيرات احتمالي آن در يادگيري زبان انگليسي و مهارت هاي چهارگانه - خواندن ، شنيدن، صحبت كردن و نوشتن - پرداخته شده است.
١- ١ هوش هاي چندگانه
هوش بر اساس تعريف سنتي خود مدت ها به عنوان اصلي ترين عامل موفقيت و پيشرفت تحصيلي در نظر گرفته مي شد. هاوارد گاردنر، درسال ١٩٨٣، بحث مهمي را وارد روان شناسي يادگيري نمود كه به تئوري هوش هاي چندگانه مشهور شد. اين نظريه ي شناختي برخاسته از جنبش فرانوگرايي - -Post - modernism است كه نقش مهمي در آموزش و يادگيري دانش آموزان داشته است. جنبش فرانوگرايي درآموزش به مشاركت معلمان و دانش آموزان و همچنين به اصل تفاوت هاي فردي و منعطف بودن زمان يادگيري اهميت مي دهد.[2] فرانوگرايي يا پست مدرنيزم واكنشي به شيوه و جهان بيني مدرنيزم است. اين واكنش عليه در نظر نگرفتن تفاوت هاي فردي و تك بعدي بودن انسان است