بخشی از مقاله

چکیده

کلمه از ذات اقدس الهی ریشه گرفته است. بنابراین خالق بودن صدق، خلوص نیت و عقیده ی پاک داشتن، رهایی و تنزیه دل از هرگونه شایبه و کدورتی است که صفای آن را مشوب و مکدر نماید و سرّی است از اسرار حق در دل و جان بنده. صادقان، مخلصمهذّب،وآراسته به ادب واز زشتی ها دورند، در مقام عبودیتتوجّهی به غیر حق ندارند و خدا را خالصانه پرستش مینماید. پیمودن مدارج حتی آن مراتب کمال آدمی تا رسیدن به مرتبه اتّصال وبقای باالله جز به صدق صفایو باطنی میسّر نمیشود.صدق وراستی از صفات حقتعالی است. 

خداوند خود، در تأیید نبوّت و دین پیامبران، کلمهی صدق را پیش ازعنوان نبوّت آنان ذکر میکند اینو مبیّن آن است که صداقت انبیا، مقدّم بر مقام نبوّت آنان است و به سخنی دیگر، خداوند به واسطهی صدق باطنی انبیا، آنان رابه مقام نبوّت برگزیده است. در عرفان نیز،صدق و راستی و صفای باطنی، حُکم پلهی نخستین نردبان تعالی و استکمال آدمی و بقا و جاودانگی او را دارد. در مکتب عرفانی مولانا، صدق و راستی با نمودهای گوناگون آن، در همهی مراتب طریق تحقیق، دست آدمی را میگیرد و او را با خود از خاک به سوی افلاک و از ثَری به ثریّا میبرد. در این مقاله کوشش شده است برخی ابعاد صدق از منظر مثنوی مولوی به عنوان بزرگ ترین و کامل ترین اثر عرفانی مورد بررسی قرارگیرد.   

واژه های کلیدی
مولانا،مثنوی،معرفت،صدق - راستی ودرستی -

مقدمه

خداوند جهان هستی را بر مبنای صدق بنا نهاده است؛ چرا که خود صادق است. همه ی صفات حق عین ذات اوست، به همین دلیل، میان صفات حق هیچ تمایزی وجود ندارد؛ بنابراین خالص بودن و صادق بودن صفاتی هستند که در ذات الهی و وجود حق، در یک نقطه جمع میگردد. بر همین اساس است که میگوییم پروردگار صادق است؛ چرا که او واجبُ»الوُجُودِالذّاتِبِوَواجِبُالوُجُودِمِن
جَمیعِجهاتِ« است. و چون آفرینش و خلقت با کلمهی کَو»ن« آغاز شده است، پس خود کلمهی کَو»ن« مظهر صداقت است.چون این کلمه از ذات اقدس الهی ریشه گرفته است. بنابراین خالق بودن پروردگار با صادق بودن او در ارتباط است.[1]    

وَتَمﱠتْبنابهتصریحکَلِمَتُآیهیشریفهرَبﱢکَی» صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدﱢلَ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السﱠمِیعُ الْعَلِیمُ - «انعام - 115 / کلّ قرآن کریم در دو کلمهی »صدق« و»عدل« خلاصه شده است. خداوند، کلمهی    
 »صدق« را بر کلمهی »عدل« رجحان داده است؛ وبا توجه به آیه ی وً»اذکٌر فٍی الکٍتاب إٍبراهیم إنهٌکانًصٍدیقا نًبیا« - مریم - 41 / حتی آن را بر نبوّت نیز برتری می دهد و این مبیّن آن است که تمامی ارکان هستی میتواند ذیل کلمهی »صدق« واقع شود، هم چنان که صداقت پایه و اساس مقام نبوّت انبیا الهی بوده است. منشأ طریقهی صوفیه، نیاز درونی انسان برای برقراری رابطهی    
مستقیم با مبدأ هستی است.

رابطهای که دو سویه است و خدا وانسان را به هم پیوند می دهد. در این رابطه، انسان به طور کلّی از محدودیتها و قید و بند هایی که او را از خدا جدا میسازد و درحقیقت حجابهای راه ،رها می شود. انسان از همه چیز خویش میگذرد و به فقر و ریاضت و از غیر بریدنها و... تن در میدهد. ترک لذّات دنیوی راهی میشود برای وصال و رسیدن به حق؛ امّا لازمهی این وصال و اتّحاد، به دست آوردن معرفتی است که در اوراق هیچ کتاب و دفتری و یا در فضای هیچ مدرسه و مکتبخانهای یافت نمی شود؛ بلکه:دانشی باید که اصلش زآن سر است  زان که هر فرعی به اصلش رهبر است     - رسیدن به این معرفت به شرط به دست آوردن کشف و شهود قلبی و باطنی از طریق عشق توأم با صداقت و راستی است.

بدین طریق نفس آدمی که مشتاق اتّصال به مبدأ خویش است از طریق محو هستی خویش و فنای در حق به این مقصد عالی نایل میشود.مسلماً در این راه شرط نخستین برای انسان، زدودن زنگارهای باطنی و داشتن صدق درونی و درستی طریق تهذیب است. بدین منظور راهنما و مرشد کاملی لازم است تا سالک را تحت تربیت و ارشاد خود قرار دهد تا رهرو طریق حق، با صدق و اخلاص و با ریاضت های جان فرسا و محاسبهی نفس، مدارج کمال را یک به یک بپیماید و با فانی کردن خودیِ خود و هر آن چه غیر حق است به بقای در حق دست آید.در میان متون عرفانی ما بی گمان مثنوی معنوی مولوی از جایگاه ممتازی برخوردار است، مثنوی صیقل دهنده ی روح و جان ؛ دریای ژرفی است که می توان در آن به گوهرهای معنوی دست یافت ومخصوصاً هرگاه شنوندگانی مستعد و قابل پیدا کند، هزاران گل    أَدخلْنیمدخَلَصدقٍوأَخْرِجنیمخْرَج صدقٍ - « اسرا، - 80 این راستی معرفت می رویاند:          

گر سخن کش یابم اندر انجمن                                                       صد هزاران گل برویم چون چمن  - 1319 /4 -   

مثنوی مولانا سراسر توحید و نفی غیریّت است. مولانا در جای جای مثنوی به وجود سایهوار موجودات عالم اشاره نموده است. به اعتقاد او انسان مبدأ و اصلی دارد که در این عالم کثرات و تعیّنات ازآن به دور افتاده است و تمام کوشش و تلاش وی این است که باردیگر به اصل خویش بازگردد. مولانا در ابیات آغازین مثنوی این سخن را از زبانزبانبی نی و دَم جانسوزِ وی بیان میکند. راه نیل بهاصل جز به شریعت و گذر از طریقت امکان پذیر نیست.     

بشنو از نی چون حکایت میکند                                                      از جدایی ها شکایت میکند 
کز نیستان تامرا بُبریده اند                                                       در نفیرم مرد و زن نالیده اند - 2- 1 /1 -    

مولانا عشق توأم با صدق و صفای باطنی را، مهمترین وسیله برای عروج روح و رسیدن به غایت سیر اهل طریقت که اتّصال به حق و بقا در ذات اوست، میشمارد و بر این عقیده است که صدق وصفای باطنی زمینه ساز ظهور و حضورِ حق در دل سالکان است. به عقیدهی وی صدق همانا نیستیِ هستیِ موهوم خویش است. با این نگاه هستی  حقیقی در برابر هستیِ موهوم، عطیّهی عظیمی است ازجانب حق به بندگان صادق و خالص او.           

من کسی در ناکسی دریافتم                                                        پس کسی در ناکسی دربافتم   - 1735/1 -    

معانی صدق          

واژه ی صداقت، مصدر عربی »صداقه« از ریشه »ص د ق« گرفته شده، که در لغت نامه های فارسی آن را به دوستی، دوستی داشتن،دوستی از روی راستی و درستی، معنا کرده اند، و »صدق« نیز خود مصدرعربی است به معنی راست گفتن، راستی و درستی، و نقیض کذب.[2]صاحب المفردات در تعریف این واژه می نویسد: » الصدق:مطابقت قول با نیت و ضمیر و یا چیزی است که از آن خبر داده شده است و این هر دو با هم است یعنی صدق نیت و صدق موردخبرو هرگاه یکی از این دو شرط نباشد و جدا شود، آن سخن به تمامه صدق نیست بلکه یا به صدق توصیف نمی شود و یا گاهی به سخن راست و زمانی به سخن دروغ وصف می شود و یا بنابر دو نظر مختلف، و صدیق کسی است که صدق و راستی]از[ او زیاد سر زده است، و گفته شده، به چنان شخصی از آن جهت صدیق گویندهرگز دروغ نمی گوید و نیز صدیق کسی است که چون راستی می گوید و صدق خود را با عمل و کردارش ثابت و محقق می دارد.[2]    

در تعریفی دیگر، صدق راست مقابل دروغ است: »قُل رب  أَدخلْنیمدخَلَصدقٍوأَخْرِجنیمخْرَج صدقٍ - « اسرا، - 80 این راستی در عمل است؛ و یا»والﱠذی جاءبِالصدقِوصدقَبِه - «زمر، - 33 مراد از    
صدق، خبر راست است، و مراد از تصدیق، ایمان به آن می باشد، و صدیق ، رفیق، آن که دوستی و محبتش راست است. هم  چنین»صدیق« پیوسته راست گو، صیغه مبالغه است. طبرسی آن را   بسیار تصدیق کننده حق و به قولی کثیرالصدق فرموده است. [3] واژه ی»صدق« و مشتقات آن، 155 بار در قرآن کریم به کار رفته است. واژه های صادق، صدیق، مصدق، تصدیق و... از جمله مشتقات صدق در لغت به معنی راستگویی و راست کاری و راست حالی است.

عرفا و صوفیه، صدق را فرقان حق و باطل شمردهاند، زیرا صفات رحمانی از اوصاف شیطانی تنها به برکت صدق متمایز گردد. در اصطلاح فلسفه صدق به معنای مطابقت حکم است با واقع. بر این اساس، صدق کلام در معنای راستی گفتار و صدق مطلب درمعنای درستی و راستی مطلبو نیز صدق نیّت در معنای درستی نیّت و اخلاص میباشد. و صدق کردن در لغت به معنی درست درآمدن و صادق بودن و صدق آمیز به معنی آمیخته به صدق و راستی و هر امری که توأم با راستی و درستی است. [5] صدق در اصطلاح تصوّف آن است که در باطن و درون خود هر آن گونه که هستی، همان گونه نیز در ظاهر بنمایی. در اصطلاحات  صوفیّه صدق و صفا برابر با راستی و خلوص است.

صدق برابر است باراستی ودرستی،در نزد عارفان یعنی اطاعت از شریعت و حقیقت. [6] در کتب صوفیه و در اصطلاحات عرفانی، واژههای »راستی و درستی« معادل و هممعنی واژههایی چون صدق، اخلاص، حقیقت و ... شمرده میشود، و تعاریفی چند برای هر یک از آنها ذکر گردیده است.درکتب صوفیه و در اصطلاحات عرفانی، واژههای »راستی و درستی« معادل و هممعنی واژههایی چون صدق، اخلاص، حقیقت و ... شمرده میشود، و تعاریفی چند برای هر یک از آنها ذکر گردیده است. صدق و راستی از دیدگاه قرآن کریم صدق و راستگویی از صفات والای اخلاقی است که در آموزه های دینی اعم از قرآن و روایات تأکید زیادی بر آن شده است. با دقت در آیات قرآن کریم میتوان جایگاه کلیدی صدق را در مورد جلوههای  گوناگون آن دریافت. از آن جمله میتوان به نمونه های زیر اشاره  کرد:    

- 1 از صفات کمالی حق است؛ از نظر قرآن وعده های خداوند حق و سخن او راستگوترین قول است آن جا که میوَمَنْفرماید:»أَصْدَقُ کهمِنَ اللﱠهِ قِیلًا»«وکیست که در گفتار راستگوتراز خداست؟ - « نساء/  عادتبﱢکَبه صِدْقًاوَتَمﱠتْ - 122ووَعَدْلًایاکَلِمَتُ»لَارَمُبَدﱢلَ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ راست گویی دارد،دروغی از او سر نمی زند و هم چنین گفته اند،السﱠمِیعُ الْعَلِیمُ» «و کلام پروردگار تو از روی راستی و عدالت به کمال رسید و هیچ تبدیل و تغییر دهندهای برای کلمات او نتواند بود و ا - خدای - شنوا و - به گفتار و کردار خلق - داناست - .« أنعام - 115 /

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید