بخشی از مقاله

چکیده:

تئوری های رایج تغییر سازمانی بر تغییر بعنوان یک حرکت خطی از گذشته به حال و به سمت اینده تاکید دارند. چنین دیدگاهی مبهم است و توضیحی در مورد پدیده های پویای سازمانی ندارد و بینش ناچیزی در مورد وقایع پیش بینی نشده و نادری که تغییر دهنده مسیر تاریخ هستند ارائه می دهد. در دو دهه گذشته دانشمندان حوزه سازمانی به اهمیت زمان در رابطه با درک فرایندهای سازمانی پی برده اند. دیدگاه کوانتومی یک قالب مفید را فراهم می کند که میتواند به توسعه نظریه سازمانی به وسیله ارائه دیدگاهی نو در مورد احتمالات، زمان و جریانات ادراکی تغییر برای افراد، گروه ها و سازمان ها کمک کند.

در این مقاله یک روش کوانتومی برای درک مفهوم نو از سیر زمان به عنوان یک ساختار جدید برای مشخص کردن موضوعات مربوط به ثبات و تغییر در پدیده های سازمانی مطرح شده است. این روش نشان می دهد که آینده پتانسیل چندگانهای را دارد که ممکن است هر کدام زمان حال جداگانه ای را تعریف کند. این دیدگاه همچنین تشریح می کند که چگونه سازمان ها قادر خواهند بود تا موقعیت های بالقوه پیش بینی نشده را تجربه کنند.

مقدمه

فیزیک کوانتوم شاخصه بنیادی ماده و انرژی را تشریح می کند، که دارای هر دو ویژگی ذره بودن و موجی بودن هستند . - Feynman, Leighton, &Sands, 2011 - برای مثال الکترون ها در حرکتی در میان زمان و فضا ظهور می یابند، نه به عنوان ذراتی خاص در یک خط سیر حرکتی دقیق بلکه به عنوان موج هایی که مکان های متعددی را اشغال می کند. این به خاطر این است که به طور کلی موقعیت دقیق یک الکترون ناشناخته است و الکترون می تواند در بی نهایت مکان در فضا در نظر گرفته شود . - Greene, 2004 - همین طور حرکت یک الکترون در میان فضا با کمک یک خط سیر لکه دار شده - یک خط سیر رنگی و مشخص - نسبت به یک خط تنها بهتر ارائه می شود.

حرکات گوناگون یک الکترون در میان فضا را با کمک ریاضیات ، بوسیله ی مفاهیم انتزاعی و از راه جبر که از توابع امواج احتمالی منتج می شود، می توان ترسیم کرد - یعنی ریاضیات نمایش هایی احتمالی از نتایج ممکن ارائه می دهد - . توابع امواج احتمالی به صورت گرافیکی و به شکل موج هایی که نماینگر جایگاه خاص یک الکترون در یک نقطه از زمان هستند، نمایش داده می شوند. در هر صورت هنگامی که یک فیزیکدان موقعیت یک الکترون را می سنجد، محدودیت هایی توسط فرایندهای اندازه گیری که مسبب آن، امواج احتمالی گسسته شده است، تحمیل می شود، و به فیزیکدان ها این اجازه را می دهد تا بتوانند الکترون را در مکانی خاص و به صورت مجرد ترسیم کنند.

اصول تئوری وانتومک کاربردهای گسترده ای را فراتر از قلمرو ذرات زیراتمی در بر می گیرد. اخیراً از تئوری کوانتوم برای درک تاثیر زمینه و بافت بر تصمیم گیری و ایجاد مفاهیم شناختی استفاده شده است - Busemeyer & Bruza, 2012; - Busemeyer, Pothos, Franco, & Trueblood, 2011; Gabora, Rosch, & Aerts, 2008 و نیز برای درک ایجاد آگاهی و چگونگی تغییر فرایندهای شناختی فردی در طول زمان - Hameroff & Penrose, 2014 - و برای تئوریزه کردن راجع به وجود واقعیت های جایگزینی که موازی با هستی هستند، استفاده شده است.

- see Greene, 2004, 2011 - این کاربرد و رویه ها نه تنها نشان دهنده ی قدرت ریاضیات کوانتومی برای مدل سازی پدیده های گوناگون است - Greene, - Busemeyer, 2013 2004 بلکه پیشنهاد می دهد آینده ی روانشناختی و فیزیکی پدیده ها تنها فقط از یک گذشته ظهور نمی یابد. به صورت نسبی می توان گفت آن ها از مجموعه ای نامحدود از واقعیت های بالقوه ای که بهترین نمایانگرها توسط امواج احتمال هستند، انتخاب می شوند. در این مقاله بحث های کلیدی از تئوری های کوانتوم و توسعه تئوریک آن ها جهت کاربرد در دانش سازمانی ارائه خواهد شد.

حدی از اطمینان در دانستن اینکه یک ذره خاص در نقطه ای از زمان کجا هست، می تواند به درک این که چگونه سیستم های اجتماعی در ایجاد یک ویژگی و یا واقعیت تجربه شده در نقطه ای خاص از زمان، هنگامی که آن ها توسط فرایندهایی که به طور وظیفه ای با امواج احتمال نشان داده می شوند، تعمیم داده شود. این استدلال ها پیشنهاد می دهند که تعداد بسیاری از نتایج ممکن وجود دارند که می توانند ارائه و تصویب شوند چرا که آینده در وضعیتی با عوامل بالقوه بسیار، بوجود می آید.

فیزیک کوانتوم اینگونه تعریف می شود؛ یک حالت فرا عامل بالقوه که در ان بسیاری از احتمالات نامحدود دارای امکان رخ دادن هستند، و هنگامی که از یک زمینه خاص تاثیر می پذیرند، امکان به وقوع پیوستن در آن ها تقویت می شود. در هر صورت این وضعیت انطباقی هنگامی که با یک حالت خاص متقارن می شود از هم می پاشد و این به علت محدودیت های تجربه شده برای ایجاد یک واقعیت تجربه شده ی خاص بسیار شبیه به ظهور یک الکترون در موقیتی تعریف شده در فضا جهت سنجش آن می باشد.

این دیدگاه همچنین نشان می دهد که زمان حال - زمانی که به زودی به زمان گذشته تبدیل و جزیی از تجربیات ما خواهد بود - به وسیله ی پیوند رویدادهای متعدد و فرایندهایی که در میان سطوح مختلف فردی، گروهی و سیستم های سازمانی رخ می دهند، انتخاب می شوند. برای تبیین این مشاهدات دیدگاه کوانتومی نسبت به زمان و تغییرات - QATC - 1 بیان می دارد که آینده یک جریان است به سمت حال و گذشته احتمالی. آینده یک موجی است از تعامل با عوامل بالقوه که اکثر آن ها به طور مستقیم تجربه نشده اند و تنها فقط از طریق نگاهی دقیق به گذشته مانند تفکرات ضد واقعیت درک شده اند. اندیشه های ضد واقع گرا شامل تجدید نظر کردن در گذشته و بررسی چگونگی عوامل موقعیتی یا رفتار متفاوت فرد است که منجر به نتایج مختلف شده است.

برای مثال هنگامی که با 5 دقیقه دیر رسیدن به محل فرودگاه شما پروازی را ازدست می دهید، نگاهی به عقب می اندازید و عواملی را در ذهن تان جا به جا می کنید تا در تصورتان پرواز را از دست ندهید. و سعی می کنید این رفتار ها را روتین سازی کنید تا در آینده پروازی را از دست ندهید. بنابراین یک ایده ی مهم برای افراد، گروه ها، و سازمان ها و جوامع این است که از فرایندهایی مانند تفکر ضد واقع گرا استفاده کنند. این کار به درک چگونگی انتخاب شدن زمان حال از میان بسیاری از جایگزین های متفاوت بالقوه که - وقتی نسبت به گذشته به آن می نگرید - کمک می کند. مانند رانندگی در شهری که خیابان های زیادی دارد، پس مقصد ها و مسیرهای بسیار زیادی وجود خواهد داشت، اما ما تنها فقط یک مسیر را تجربه می کنیم.

عوامل بالقوه جایگزین را می توان به وسیله ی یک نقشه ی راه مناسب به راننده نشان داد و این توانایی به راننده داده می شود که به صورت گذشته نگر بقیه مسیرهایی که قابلیت انتخاب شدن دارند را نیز در نظر بگیرد. با این وجود باید گفت هیچ نقشه ای برای هدایت و جهت یابی به سمت آینده های موجود سازمانی وجود ندارد چرا که استعاره جاده ها که فرایندهای سازمانی را بتواند به سمت و سویی خاص هدایت کند هنوز به دست بشر ساخته نشده است. یک QATC بیان می کند که این موضوع بوسیله ی اتخاذ یک دیدگاه فرایندگرای جهت گیری شده که تلاش می کند تا چگونگی تفاوت زمان های حال که به طور فعال ایجاد می شود، را درک کند. از این رو این دیدگاه به رهاسازی خلاقیت و بهینه سازی درک چگونگی عوامل بالقوه ای که با تغییر نقش فعال فهمیده می شود، کمک کننده خواهد بود.

هستی شناسی تغییر و مساله زمان در مطالعات سازمانی دو تعریف از تغییر در مطالعات سازمانی دیده می شود: .1 یک تفاوت مشاهده شده در طی زمان در یک موجودیت سازمانی در ابعاد انتخابی و .2 یک بیان نقلی از تناوب اتفاقاتی که چگونگی ظهور توسعه و تغییر را توصیف می کند. تعریف اول برای مطالعات تغییر با روش نظریه اختلاف سنجی است که در آن تغییر یک متغیر وابسته است که با مجموعه متغیرهای مستقل توصیف می شود و به صورت آماری اختلافات در متغیرهای مستقل تغییر را توضیح می دهد. در معنای دوم از تغییر، دیدگاه جریان وقایع حاکم است که به بیان پیشرفت ها و توالی وقایعی که در آن اتفاق تغییر رخ می دهد می پردازد و آنرا به صورت داستانی یا روند تاریخی نقل می کند. در این مطالعات این سوال که تغییر چگونه ظهور پیدا کرد با بیانی نقلی از توالی وقایع عنوان می شود.

1988 1999 . 2000 2005 در این رویکرد نیاز است که از بیان سطحی پرهیز نموده و منطق پشت سر هر توالی پیشرفتی را بیان نمود. این توصیف باید به شناسایی مکانیزم تبدیلی که منجر به این اتفاقات در دنیای واقعی شده یا شرایط خاص و حوادثی که مسبب فعال شدن این مکانیزم شده اند، بپردازد. در دیدگاه اول، زمان به عنوان پس زمینه یا واسطه برای فرآیندهاست به جای اینکه بخش متغیر تئوری باشد. همچنین این دیدگاه نگاه تبادلی به توالی وقوع اتفاقات کلیدی را می پذیرد. اما دیدگاه دوم، نگاهی است که بیشتر ساخته افراد است و با فرهنگ و محتوای سنجش فرآیندهای توسعه ای متناسب است. این دیدگاه، اغلب زمان را به عنوان متغیر در مطالعات فرآیند سازماندهی در نظر می گیرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید