بخشی از مقاله

شهروندی به معنای عضویت و پذیرش در یک جامعه و تبعیت از آداب، قوانین و شئونات آن است؛ اصطالحًا به آن تابعیت هم گفته اند. ماهیت جوامع مثل بسیاری از موجودات اینگونه است که همه عناصر را جذب نمیکند و همه را در درون خود به صورت عضو قبول و هضم نمینماید. برخی عناصر را میپذیرد و برخی دیگر را دفع و ردّ مینماید. به عبارت دیگر هر جامعه دو رویکرد جاذبه و دافعه را با هم دارد. برخی انسانها را جذب و برخی را ردّ میکند.

اما جذابیت یا دفع کردن مبتنی بر تفکر و آراء خاصی است. معلوالن از عناصری است که میتواند جذب جامعه شود. البته در گذشته جوامعی بودند که به دفع و نفی معلوالن میپرداختند اما اسالم با برنامهریزی توانست جامعه اسالمی را آماده پذیرش معلوالن کند. با اینکه بر اساس گزارش قرآن، در دوره جاهلیت به نفی و کشتار آنان اقدام میکردند.

این مقاله درباره دو رَویه جذب یا دفع معلوالن؛ عضویت و تابعیت یا بیگانگی آنان است و بیشتر دیدگاه اسالم را میخواهیم توضیح دهیم.همچنین دیدگاه و رَویه کسانی که تباین، تباعد و تضاد شهروندی و معلولیت را مطرح کردهاند هم بررسی و معرفی میشود. بر عکس تباین انگاری نظریه تقارب، تجاذب، اتحاد و همگرایی معلولیت و شهروندی که مورد تأیید اسالم است، رویکرد اصلی و محوری این مقاله است.

واژه های کلیدی :معلولیت،شهروندی،قرآن و روایاتمعنا شناختی شهروندی و معلولیت

این مقاله درصدد بررسی ارتباط دو سویه دو مقوله شهروندی و معلولیت است و درصدد یافتن پاسخ این پرسش است:

دو مفهوم شهروندی و معلولیت از منظر متون اصیل اسالمی یعنی قرآن و روایات چه نسبت و ارتباطی دارند؟

در شناخت مفهوم شهروند الزم است بدانیم، این واژه مرکب از شهر و پسوند «وند»، در کتابهای مرجع مثل لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین نیامده است. فقدان شهروند در این آثار گویای این است که این واژه جدید و مربوط به دهه های متأخر است.

امّا دهخدا درباره «وند» مینویسد:

  آبوند به معنای ظرف آب مانند کاسه و کوزه است.

  «وند» به صورت پسوند در آخر کلماتی مانند دولت افزوده شده و به معنای صاحب است.

  با افزودن آخر کلماتی چون فوالد و خدا به معنای شباهت است.

  در آخر نامهای برخی مکانها آمده است: نهاوند، دماوند

در برخی کلمات به معنای دارنده است مثل بیدادوند و خردوند. این مورد مثل مند است.1 همین توضیحات را مرحوم معین ذیل «وند» آورده است.2 مهم این است معنایی که جامعه شناسان و فالسفه سیاست از شهروند و وند در کنار شهر منظور نموده اند در توضیحات دهخدا و معین نیامده است. شهروند در علوم سیاسی و در جامعه شناسی عضویت یک انسان یا گروهی از انسانها در یک شهر - کشور - و هضم در آنجا به دلیل تعامالت و ارتباطات است.

عضویت به معنای حضور همراه با تبعیت از ضوابط، قوانین و عرف است، به طوری که در ارتباط با دیگران و در همه شئون فردی و اجتماعی مثل دیگر افراد آن شهر و کشور زندگی کند. این را اصطالحًا جامعهپذیری گویند. در مقابل آن شهر هم این فرد یا گروه را به رسمیت بشناسد و قبول کند و برای او امتیازاتی در نظر میگیرد. مجموعه این پدیده را که بر اثر تولد فرد در یک شهر یا بر اثر مهاجرت فرد به آن شهر پدید میآید، شهروندی Citizenship مینامند.

بنابراین شهروندی موقعیتی است که اشخاص به محض تولد یا پس از دریافت و کسب تابعیت پیدا میکنند. این موقعیت شامل مجموعهای مثل مشمول حقوقی مثل حق رأی داشتن؛ تحت حمایت قانون قرار گرفتن؛ مقابله نهادهای امنیتی با هرگونه تعرض نسبت به او؛ موظف شدن به اجرای مسئولیتهایی مانند انجام خدمت وظیفه و رعایت عرف و ضوابط متعارف است. شهروند نامی برای فرد و شهروندی نامی برای موقعیت است.

اما معلولیت مصدر صناعی است که مثل بسیاری از کلمات با افزودن یاء نسبت و تاء تأنیث ساخته میشود. معنای معلولیت یعنی اموری که به شخص ناتوان ارتباط دارد؛ مانند عواملی که موجب ناتوانی میگردد. در فارسی میتوان آن را به ناتوانی یا ناتوان بودن ترجمه کرد. شهروند به معنای عضو کشور و جامعه و معلول به معنای کسی که دارای نوعی معلولیت مانند نابینایی است. این دو آیا مصداقًا میتوانند در یک نفر جمع شوند. یعنی فردی هم شهروند و هم معلول باشد؟

پاسخ به این پرسش منوط به مبانی فکری و اعتقادی پاسخ دهنده است. بر اساس مبانی اسالم و تفکر قرآنی و روایی امکانپذیر است ولی اگر این پرسش را از نازیها و هیتلر میپرسیدند. پاسخ میدادند، خیر ممکن نیست. به همین دلیل معلوالن را نابود میکردند و میکشند چون آنان نباید شهروند آلمان باشند. به هر حال بر اساس برخی دیدگاه ها معلولیت و شهروندی قابل تجمعاند و امکان جمع این دو مفهوم در مصداقی ممکن است.

ولی در نظر برخی از مکاتب و نحله ها، جمع این مفاهیم ممکن نیست و محال است معلولی شهروند جامعه ای شود. تالش میکنیم دیدگاه هایی که معتقد به تباین شهروندی و معلولیت اند را به اجمال توضیح دهیم سپس به سراغ دیدگاه اسالم خواهیم رفت و آیات و روایات را بررسی میکنیم.

دیدگاه های تباین انگارانه مکتبها و مرامهای که از قدیم تاکنون به تباین و تضاد معلولیت و شهروندی باور داشته اند، به اجمال در این فصل معرفی میشوند. البته معرفی همه آراء کار ممتنع است و صرفًا میتوانیم گزیده ای از دیدگاه هایی که به شهروند نبودن معلوالن باور دارند مطرح و به تجزیه و تحلیل آنها بپردازیم. این دیدگاه ها طیف وسیعی دارند و حتی هم اکنون در ایران، کسانی هستند که چنین نگاهی دارند.

بر اساس برخی گزارشها در برخی روستاهای ایران، اگر متوجه شوند کودک متولد شده معلولیت دارد او را به چند روش معدوم میسازند. البته شیوه ها بدوی و وحشیانه است. شنیده شده کودک معلول را زیر دست و پای حیوانات در طویله رها میکنند یا در کوهستان میگذارند تا طعمه عقاب و شاهین شود. این افراد در اصل شأن انسانی برای کودکان معلول قائل نیستند، از اینرو آنان را عضو جامعه انسانی نمیدانند.

چون آنها را غیر انسان و فرومانده در مرحله حیوانیت میدانند، از اینرو به حیوانات میسپارند. بنابراین به دلیل اینکه کودک معلول را انسان نمیدانند شأن شهروندی هم برایش باور ندارند. خالصه اینکه در نگاه اینان معلولیت تباین ذاتی با شهروندی دارد. این گزارش را نقل کردم تا معلوم گردد حتی در این دوره که فناوری به اوج رسیده هنوز، دیدگاه های منفی سخیف درباره معلوالن وجود دارد. اما گزارشهای منفی درباره معلوالن از دوره باستان فراوان است اکنون برخی از آنها را میآورم:

اسپارتها - دولت شهر در یونان باستان،3 تا 10ق م - کودکان ناقص الخلقه را طعمه گرگها مینمودند. هندی های باستان، معلوالن را در رودخانه انداخته و به امواج میسپردند. حتی در تمدنهای باستان، موسوم بوده، معلوالن را قربانی میکردند. زیرا اینگونه افراد را عناصر وابسته به شیطان میدانستند یا میگفتند ارواح خبیثه در روح و جسم اینان رسوخ یافته است.

 ظاهرًا تفکر نفی شهروندی معلوالن در غرب باستان یعنی روم و یونان باستان نسبت به شرق بیشتر رواج داشته است. رومیان و یونانیان قرنها قبل از میالد معتقد بودند یک جامعه پویا و زنده از توان شهروندان نشأت میگیرد. از اینرو قوانینی تصویب کرده بودند که افراد غیر مؤثر در جامعه که قادر به پویایی جامعه نبودند، باید حذف میشدند.

ارسطو در کتاب سیاست درباره تربیت کودک مینویسد: قوانینی باید مانع ادامه حیات کودکان ناقص شود و آنان نتوانند زندگی مداوم داشته باشند.2 کودکان را در شهر اسپارت یونان نزد سالمندان خبره میبردند تا مشخص کند شهروند مناسبی خواهد شد یا خیر. چون معتقد بودند کودکان سالم سرمایه و ثروت کشور محسوب میشوند. به همین دلیل کودکان دارای معلولیت و نقص مثل نابینایی در کوهستان رها و یا به امواج رودخانه ها سپرده میشدند. زیرا حق شهروندی نداشتند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید