بخشی از مقاله

چکیده

مفهو م های ذهنی، نقطه آغازین باورهایی هستند که سرچشمه شکل گیری رفتارهای انسا ن است در صورتی که این مفهو م ها به صورتی آشکار و در ساختاری سازگار، طراحی و ترسیم شوند، رفتارها با نظمی قابل پیش بینی و با سرعتها ی مناسب شکل گرفته و زمینه توسعه را فراهم می آورند .رزق یکی ازموضوعاتی است که همواره ذهن انسان را به خویش مشغول داشته وازآنجائیکه یکی ازمباحث اعتقادی محسوب می شودمی توانددرجهت گیری فردبه سوی خداوندموثرباشد.عنوان این تحقیق مفهوم ،اقسام،مصادیق ومنابع رزق وهمچنین ویژگیهای رزق بهشتی ازدیدگاه قرآن است می باشد.رفتارهای روان شناختی انسان نیز متأثر از مفهو مهای ذهنی هستند.

برخی از این مفهوم ها، اثر به سزایی بر انگیزه کار و کوشش،و آرامش روانی فردو بالغانه رفتار کردن او دارد. مفهوم رزق یکی از مفهوم های قرآنی است که در فرهنگ اسلامی وارد شد ه و می تواند نقش مهمی د ر تحقق نظام اقتصاد اسلامی داشته باشد. پرسش اصلی این است که آیا مفهوم رزق بر رفتارها وانگیزه انسان مؤثر است؟ فرضی های که در مقاله دنبال میشود این است که مفهوم رزق در چارچوبی که در قرآن کریم مطرح شده است، باورهایی را در ذهن انسان پدید می آوردکه میتواند، اثرهای مثبتی در سلامت روان و آرامش وجودی داشته باشد

مقدمه

اینکه در قرآن کریم آمده: رزق و روزی هر جنبندهای بر عهده خداوند است« - سوره هود، آیه - 6باید در نظر داشت که آنکه ماجرای رزق جنبندگان را به عهده گرفته است خدا است نه یک مخلوق. خدا یعنی آنکس که آفریننده نظامهای هستی و خالق موجودات است و لذا تعهد الهی تفاوت دارد با تعهد مخلوقی که جزئی از همین نظام و تحت تأثیر موجودات این نظام است. رزق و روزی که خداوند ضمانت آنرا بعهده گرفته در واقع همان سهم و نصیبی که باید به مخلوقات در طول حیات و زندگی شان برسد. البته تعهد و ضمانت الهی و رزاقیت و روزیرسانی که بذات اقدس پروردگار نسبت میدهیم با تعهدات و ضمانتها و تکفلهای انسانی متفاوت است.

شناختن فعل خدوا رزّاقیت خدا شناخت نظامات عالم است.ما خود جزء عالمیم و مانند سایر اجزاء عالم وظیفهای داریم. وظایفی هم که ما در دنیا درباره ارزاق و حقوق داریم و قانون خلقت ما را موظف به آن وظایف کرده است و یا قانون شرع ما را به آن موظف ساخته است از شئون رزاقیت خداوند است. قوه جذب و تغذّی که در گیاهان است همینطور جهازات تغذیه، میلها و غریزههائی که در جانداران است و آنها را بسوی مواد غذایی میکشاند همه از مظاهر رزاقیت حضرت حق تعالی است. خداست که هر جانداری را بوسیله یک سلسله میلها و رغبتها مسخر کرده که در پی مایحتاج خود برود. و برای ارضای این میلها همیشه در تلاش باشد.

همین اندیشه و تلاش و کوشش در این زمینه به موجب رزّاقیت خداوند است و رزاقیت اوست که روزی و روزی خوار. رزق و مرزوق را عاشق یکدیگر قرار داده و در پی هم واداشته است. در متن واقع پیوستگی خاصی بین اجزاء خلقت وجود دارد که آنها را به یکدیگر تطبیق میدهد. تا طفل طفل است و قادر به تحصیل روزی و تهیه آن نیست، روزی او را آماده و مهیا در اختیار او قرار داده است و تدریجاً که او قدرت بیشتری پیدا میکند و با کنجکاوی میتواند روزی خود را بدست آورد دیگر روزی او به آسودگی در اختیارش نیست مثل اینکه روزی او را بر میدارند و در نقطهای دور دست میگذارند تا برود و آنرا پیدا کند و استفاده نماید.

بطور کلی یک تناسبی است میان آمادگی روزی و مقدار توانایی روزیخوار و مقدار هدایتی که بسوی روزی خود شده است.  انسان چون نسبت به گیاهان و حیوانات موجودی عالیتر و مترقی تر است و آنچه برای زندگی گیاهان و حیوانات کافی است برای او کافی نمیباشد مسئله تحصیل روزی او شکل و وضع دیگری دارد.دانستن اینکه خداوند روزی ده است ،و انسان بی روزی نخواهد ماند خود باعث تسکین و آرامش روان انسان خواهد شد.فاصله بین روزی و روزیخواه در عرصه زندگی انسان زیاد است.

از اینرو وسائل زیادتری در اختیار او قرار داده شده و دستگاه هدایت در وجودش تقویت گشته به او عقل و عمل و فکر داده شده. وحی و نبوت به یاریاش آمده و برایش وظیفه و تکلیف مقرر شده و همه اینها از شئون رزاقیت خداوند استمثلاً. در گذشته فرهنگی ما نسبت بین »روزی« و »روزیرسان« ، واسطه دستهای پدر، بدون آنکه صورت مسئله روزی آسیب ببیند برداشته میشد و کودک از همان کودکی به این یقین و باور عمیق میرسید که پدر یا هر واسطه دیگری که بین او و روزی دیده میشود سایههایی از آفتاباند .یکی از زیباترین و عبرت آموزترین حکایات مثنوی معنوی حکایتی است که در دفتر پنجم آمده و به روشنی یکی از غفلت های بزرگ آدمی را در رابطه ای که میان او و روزی اش از جانب خداوند برقرار شده اما به چشم آدمی نمی آید و در بازی های روزگار و روزمرگی های حجاب افزا گم می شود نشان می دهد.

حکایت این گونه آغاز می شود :

یک جزیره سبز هست اندر جهان// اندرو گاویست تنها خوش دهان جمله صحرا را چرد او تا به شب//تا شود زفت و عظیم و منتجب شب ز اندیشه که فردا چه خورم//گردد او چون تار مو لاغر ز غم چون برآید صبح گردد سبز دشت//تا میان رسته قصیل سبز و کشت اندر افتد گاو با جوع البقر//تا به شب آن را چرد او سر به سر باز زفت و فربه و لمتر شود//آن تنش از پیه و قوت پر شود باز شب اندر تب افتد از فزع//تا شود لاغر ز خوف منتجع که چه خواهم خورد فردا وقت خور//سالها اینست کار آن بقرهیچ نندیشد که چندین سال من//می خورم زین سبزه زار و زین چمن هیچ روزی کم نیامد روزیم//چیست این ترس و غم و دلسوزیم باز چون شب می شود آن گاو زفت//می شود لاغر که آوه رزق رفت نفس آن گاوست و آن دشت این جهان//کو همی لاغر شود از خوف نان که چه خواهم خورد مستقبل عجب//لوت فردا از کجا سازم طلب سالها خوردی و کم نامد ز خور//ترک مستقبل کن و ماضی نگر لوت و پوت خورده را هم یاد آر// منگر اندر غابر و کم باش زار خلاصه حکایت این است که: جزیره ای سرسبز و حاصلخیز در گوشه ای از جهان قرار داشته و تنها ساکن آن جزیره، گاوی خوش اشتها بوده.

آن گاو از فرط شکم بارگی و خوش اشتهایی، تمام نباتات و رستنی های آن جزیره را تا شب می چرید و چیزی برای فردا باقی نمی گذاشت، شب که فرا می رسید گاو فربه و سیر از این خیالات که من همه رستنی ها و گیاهان جزیره را چریده ام و چیزی برای خوردن، چیزی برای فردا باقی نمانده است تا به صبح بیدار می ماند و مجموعه و زنجیره همین افکار و خیالات و غصه ها او را تا صبح به گاوی لاغر و مردنی تبدیل می کرد. اما فردا که صبح می شد گاو می دید که دوباره آن جزیره سرسبز شده و رستنی ها و گیاهانش جایگزین شده اند.

گاو دوباره سرش را می انداخت پایین و تا به شب می چرید و چیزی از گیاهان جزیره باقی نمی گذاشت. حالا گاو که فربه و زفت شده دوباره غصه ها و خیالات رنگارنگ سراغش می آمد و نمی گذاشت که تا صبح آرام بخوابد، این که آیا فردا چیزی برای خوردن در آن جزیره پیدا خواهد کرد یا نه، غافل از آن که سال هاست روز و شب، این اتفاق مشابه برای او روی می دهد و روزی او می رسد اما او همچنان نگران فردا است.

در بخش دوم این حکایت مولانا، رمزگشایی و گوشزد می کند که آن گاو، نفس آدمی است و آن جزیره، همین دنیایی است که ما آدمیان در آن زندگی می کنیم. سال هاست که آدمی به چشم می بیند که روزی او از جانب پروردگار می رسد و تأمین می شود اما همچنان نگران فرداهای نیامده است و چه استرس ها و اضطراب های که به ذهن و روان خود تحمیل نمی کند. در واقع آن گاو خانه کرده در نفس آدمی، شبیه همان گوساله سامری است که با شعبده ها، حیله ها و تلبیس هایش اجازه نمی دهد آدمی با حقیقت روزی مواجه شود و بداند همان خدایی که سال ها روزی او را عهده دار شده هم او قدرت آن را دارد که روزی آدمی را برای سال های بعد هم عهده دار شود.

انسان عاقل با اشراف به این حقیقیت که خداوند روزی او را تامین خواهد کرد وبرای بدست آوردن روزی نباید به رقابت با دیگران وحسادت و نگرانی آینده نیامده باشد به آرامشی دست می یابد که وجودش مملو از آن می شود. به این حکایت در » فیه ما فیه« مولانا توجه کنید: »درویشی فرزند خود را آموخته بود که هرچه میخواست پدرش میگفت که از خدا خواه. او چون میگریست و آن را از خدا میخواست آنگه آن چیز را حاضر میکردند تا بدین سالها برآمد. رو زی کودک در خانه تنها مانده بود. هریسهاش- هلیم- آرزو کرد.

بر عادت معهود گفت: هریسه خواهم. ناگاه کاسه هریسه از غیب حاضر شد. کودک سیر بخورد! پدر و    مادر چون بیامدند گفتند چیزی نمیخواهی؟ گفت: آخر هریسه خواستم و خوردم. پدرش گفت: الحمدالله که بدین مقام رسیدی و اعتماد و وثوق بر حق قوت گرفت.« مولانا در این حکایت، موضوع را آنقدر ساده و بیتکلف روایت میکند که انگار داری یک لیوان آب میخوری. میگوید والدین یک کودک، او را از کودکی این طور تربیت کرده بودند که هرچه میخواست از خدا میخواست نه از دیگری. آنگاه آنچه کودک خواسته بود نزد او حاضر میکردند و میگفتند خدا داد. توجه کنید والدین کودک به او دروغ نمیگفتند، چون عملا آن خواستهها با چند واسطه از جانب خدا به کودک رسیده بود.

خلاصه این خداداد خدادادها آنقدر در ذهن و روح این کودک، ملکه میشود تا یک روز که در خانه تنها مانده بوده دلش هلیم میخواهد و    خیلی صمیمانه و تعارف به خدا میگوید لطفا هلیم! خدا هم که ارحمالراحمین و خیرالحافظین است، تقاضای کودک را بیجواب نمیگذارد و هلیم کودک را از غیب حاضر میکند. حالا تصور کنیدکودک، هلیمش را خورده و سیر شده که پدر و مادر از راه میرسند و میپرسند چیزی نمیخواهی؟ کودک میگوید نه! هلیم خواستم و خوردم. پدر و مادر هم خونسرد خونسرد، انگار نه انگار که آن حوالی معجزهای اتفاق افتاده است، میگویند شکر، معلوم است که این اسباب و واسطههای روزی آن روزها آنقدر در چشم مردم درشت نبوده فقط یک الحمدالله میگویند که کودکشان به این درجه از توکل و اعتماد به خدا رسیده که خدا میتواند بیاسباب هم به او روزی دهد.

به برش دیگری از این خونسردی و آرامش در نگاه به روزی که یکی از مغشوشترین مسائل عصر ماست در فیه ما فیه توجه کنید. »به درستی که من دانستهام قاعده روزی را و خوی من نیست که به گزافه دوادو کنم و رنج برم بیضرورت. به درستی که آنچه روزی من است از سیم و از خورش و از نار شهوت، چون بنشینم بر من بیاید. من چون میدوم در طلب آن روزیها، مرا پررنج و مانده و خوار میکند طلب کردن اینها و اگر صبر کنم و به جای خود بنشینم بیرنج و بیخواری، آن بر من بیاید، زیرا که آن روزی هم طالب من است و او مرا میکشد. چون نتوان مرا کشیدن، او بیایدچنان که منش نمیتوانم کشیدن، من میروم.

حاصل سخن این است که با خدا بودن دنیا را برای تو می آورد. مراد از این نشستن، نشستن است بر کار دین. اگرچه میدود چون برای دین میدود او نشسته است /و اگر نشسته است چون برای دنیا نشسته است او میدود. یا ائمه می فرماید: »من جعلالهموم هما واحدا کفاه االله سائر همومه- هر که همه غمهای خود را به غمی واحد تبدیل کند خداوند سایر غمهای او را بزداید.« چرا ما منبع و کانون روزی را احساس نمیکنیم و به تعبیر مولانا به گزافه دوادو میکنیم و بیضرورت دررنجیم ؟ مولانا اینجا حرف ظریفی میزند.

میگوید آنکه مؤمن حقیقی است حتی اگر بدود در واقع نشسته است چون به خدا اعتماد دارد پس در درون خود آرامش و سکون دارد بنابراین در خود نشسته است اما او که به خدا مؤمن نیست حتی اگر بنشیند میدود چون استرس و اضطراب دارد، در خیال هم دنبال بیقراریهایش دوادو میکند. حدیث پایانیاش هم قابل تأمل است: »هرکه همه غمهای خود را به غمی واحد تبدیل کند خداوند سایر غمهای او را بزداید.« اضطراب از پراکندگی میآید.

همانطور که پرلز در گشتالت درمانی اشاره می کند،گشتالت یعنی کل سازمان یافته و هدف گشتالت درمانی کمک به افراد است تا بصورت کل در آیند و از اجزاء از هم گسیخته به خود هماهنگ و وحدت یافته برسند این وحدت به فرد کمک می کند که از وابستگی به دیگران در آید و به کفایت شخصی برسد و از حمایت دیگران به حمایت شخصی و درونی که توام با استقلال است برسد.وبه ارامش برسد. چنین شخصی دیگر به همسر ، مدارج علمی ، عناوین شغلی ، سپرده بانکی ، و حامیان بیرونی وابسته نخواهد بود . کسی که پراکنده است احساس غم میکند. کسی که از دو سو کشیده میشود رنج میبرد. این دوئیتها، دوگانگیها و یکدله نکردنهای ماست که اجازه نمیدهد ما آن منبع و کانون روزی را حس کنیم، بنابراین به سادگی دچارتنش و استرس می شویم.

رزق و روزی

رزق : بخشش مدام و پیوسته است که گاهی دنیوی و زمانی اخروی است و گاهی نصیب و بهره را هم رزق گویند. و همچنین به چی زی که به معده میرسد و با آن تغذیه میشود رزق گویند. »[1] علی - ع - فرمود: مردم نان خورهای خدایند، خداوند روزی آنها را ضمانت و خوراکشان را مقدر فرموده است. [2] « عدهای خیال میکنند که رزق فقط در پرتو تلاش و کوشش به دست میآید، غافل از آنکه عامل دیگری که عبارت از اراده خدا باشد، در روزی دهی انسان دخالت دارد.

دلیل بر ادعای مذکور آیاتی است که قبض و بسط روزی را به دست خدا میداند - نحل/سوره16، آیه» - 71خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داد - رعد/سوره13، آیه» - 26خدا روزی را بر هر کسی بخواهد - و شایسته بداند - وسیع و برای هر کسی بخواهد - و مصلحت بداند - تنگ قرار دهد.« - اسراء/سوره17، آیه» - 30به یقین پروردگارت روزی را برای هرکسی بخواهد، گشاده یا تنگ میدارد، او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.« آیات قصص 82/ ،عنکبوت 62/ ، سبأ 36-39/ ، روم 37/ ، زمر 52/ و شوری 12/ ، نیز بر این مطلب دلالت دارد.

از عوامل دخیل در روزی انسانها، اراده و مشیت خداست. آری، اگر انسان باور داشته باشد که علاوه بر کار و تلاش، اراده خداوند در روزی دهی انسانها سهم غیرقابل انکار دارد و خصوصاً آنکه بداند خداوند به احوال بندگان آگاه است و اوست که مصلحت فقر و غنا ی انسانها را میداند، با این عامل شناختی میتواند فقر را تحمل نموده تا فقر و نیاز، خللی در ایمان و نوع نگرش او بر زندگی سالم و آرام وارد نکند.

امام علی - ع - : در واقع ما دو گونه رزق و روزی داریم. رزقی که بسراغش میرویم. و رزقی که بسراغمان میآید. - نهج البلاغه، نامه . - 31حضرت رسول اکرم - ص - : رزق طالب - که به سراغ ما میآید - رزقی است که همواره ما را تعقیب میکند حتی اگر از آن فرار کنیم ما را رها نمیسازد همان طور که رهایی از چنگال مرگ ممکن نیست.[3]این گونه رزق ریشه در قضای الهی دارد و هیچ گونه تغییر و تحولی در آن صورت نمیگیرد.

در این زمینه مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: روزی و روزیخوار متلازم همند و معنی ندارد که روزیخوار در مسیر زندگی طالب بقاء باشد اما رزقی برایش نباشد همینطور ممکن نیست رزقی محقق باشد و روزیخواری در بین نباشد و نیز رزق از مایحتاج روزیخوار افزون باشد و لذا رزق داخل در قضای الهی است. [4]اما قسم دیگر روزی - رزق مطلوب - رزقی است که برای طالب آن مقدّر شده است. اگر آنرا طلب نمائیم و مشروط و علل لازم وصول به آنرا مراعات نمائیم چنین رزقی را بدست میآوریم و در واقع تلاش ما در جهت رسیدن به اینگونه روزی، جزءالعلّه است و اگر در کنار دیگر علل مهیای عالمغیب قرار گیرد مسلماً دستیابی به آن حتمی است.

در این باره مولی امیرالمؤمنین علی - ع - میفرماید: طلب نمائید روزی را که مضمون و مقدر است اما برای طلبکننده آن اطلبوا الرّزق فانّه مضمون لطالبِه [5] همانطور که طلب بدون ضمانت بیمعنی است تضمین رزق بدون طلب نیز در این قسم - روزی مطلوب - ناممکن است. و لذا از این دو قسم روزی که از ناحیه خدای بزرگ برای بندگان معین گشته است قسمی از آن بدون قید و شرط و به عبارتی رزق طالب و قسمی دیگر مشروط است و مطلوب.روزی بیقید و شرط در هر حال انسان را طلب مینماید و تا پیمانه قابلیت انسان از اینگونه رزق پر نگردد اجل و مرگ انسان فرا نمیرسد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید