بخشی از مقاله
چکيده
آموزش وپرورش چيزي جز برقراري ارتباط بين مربي و دانش آموز براي پرورش قواي شناختي، عاطفي، اجتماعي و معنوي نيست
با وجود اين ، در محيط هاي آموزشي بين دانش آموزو مربي فاصله اي ايجاد شده است . آموزش مونولوگ محور در مراکز آموزش ، معلم را بر اريکه اي از قدرت نشانده است که گمان ميبرد تمام هستي و گستره دانش در اختيار اوست و اين دانش آموز است که بايد با احترام به مربي نزديک شود و همواره فاصله خود را با وي رعايت کند. آموزش وپرورش مبتني بر مونولوگ ، فاقد يک رابطه انساني و شناختي لازم است و در آن حضور دانش آموز به عنوان يک وجود مستقل پذيرفته و تاييد نميشود. براي رهايي از چنين آموزشي، راهبردهاي ياددهي – يادگيري در کلاس درس لازم است به سوي آموزش مبتني بر ديالوگ سوق داده شود. در آموزش مبتنيبر ديالوگ مربي تنها به عنوان يک مشارکت کننده فعال شناخته ميشود و هيچ گونه سلسله مراتبي بين مربي و دانش آموزان وجود ندارد. فرايند يادگيري ديالوژيکي مبتني بر يک رابطه آزاد است و مشارکت کنندگان به نيکويي به سخنان يکديگر گوش فراميدهند. هيچ کس ديدگاه خود را بر ديگري تحميل نميکند و مشارکت کنندگان از پيش داوري نسبت به يکديگر پرهيز ميکنند. در اين مقاله نخست ه اختصار به معنا و مفهوم مونولوگ اشاره ميشود. آنگاه به بررسيو تجزيه و تحليل ويژگيهاي آموزش مبتني بر مونولوگ پراخته ميشود. سپس با تبيين و تفهيم آموزش مبتني بر ديالوگ ، راهکار برون رفت از آموزش مبتني بر مونولوگ مورد نقد و ارزيابي قرار ميگيرد. در نهايت شيوه هاي کاربست آموزش مبتني بر ديالوگ در کلاس درس به تفصيل شرح داده ميشود.
کليد واژه ها: آموزش مبتني بر مونولوگ ، آموزش مبتني بر ديالوگ ، کاربست ديالوگ در کلاس
مقدمه
معرفت شناسي انسان مدرن مبتني بر مونولوگ است . مونولوگ انکار اين واقعيت است که بيرون از «من »، ميتواند آگاهي ديگري وجود داشته باشد که به اندازه شناخت من معتبر بوده و قادر است در برابر انديشه من بايستد و توان پاسخ داشته باشد. درحقيقت ، مونولوگ به انکار ديگري و استقلال و کفايت آن به عنوان يک انديشه و باور مستقل برميخيزد. مونولوگ خود را کامل و کافي ميپندارد و گوش شنوايي براي شنيدن ديگري ندارد. مونولوگ خويشتن را بر اريکه دانايي و حقيقت مينشاند و گمان ميبرد که آخرين کلامي است که بايد گفته و شنيده شود.
درمونولوگ ، يک فرد به صورت مقتدرانه ، انديشه ديگران را تخظئه ميکند، آنان را به سکوت فراميخواند و درک خويش را به گمان آن که فهم و تفسير درستي است به ديگران تحميل ميکند. از نظر بوبر، مونولوگ بيانگر رابطه « من -آن » است نه رابطه بين «من - تو». در پارادايم «من – آن »، آدم تا حد يک شيء تقليل مييابد و تنها وسيله اي است براي رسيدن به هدف ديگري. به عبارت ديگر در انديشه بوبر، رابطه « من -آن »، بيانگر ارتباطي براي منفعت خويش است . در اين نوع ارتباط ، ما از ديگري- شيء يا شخص - براي رسيدن به هدف خويش استفاده ميکنيم ، هدفي که خارج از دايره منفعت ديگري قرار دارد. فرير بر اين باور بود که صاحبان قدرت از طريق مونولوگ ، دستورها و قوانين تحکيمي خود را در جامعه نهادينه کرده و خواسته خود را بر آن ها تحميل ميکنند. از نظر فرير هر اقدامي که سد راه جست وجوي افراد شود، خشونت محسوب ميشود [١].
صاحبان قدرت به خاطر آن که بتوانند دانش خود را به ديگران ديکته کنند از مونولوگ بهره ميبرند. آن ها مدام در گوش ستم ديدگان نجوا ميکنند که قدرتي براي تغيير جامعه وجود ندارد و بنابراين وقتي که اميدي براي تغيير رويدادهاي پيراموني ما وجود ندارد، ديگر نيازي به انديشيدن انتقادي نيست . اما فرير بر اين باور تاکيد داشت که ستمديدگان نبايد واقعيت زندگي که به آن گرفتارش شده اند را به عنوان جهاني بسته درنظر بگيرند که اميدي به گريز از آن نيست ، بلکه آن ها بايد بدانند که امکان تغيير وضعيتي که گرفتارش شده ايم همواره وجود دارد.
آموزش و پرورش تنها نهادي است که ميتواند از طريق پرورش مهارت هاي شناختي و اجتماعي بر وضعيت نامناسب و مبتني بر مونولوگ غلبه نمايد. اما نظام تعليم و تربيت خود گرفتار مونولوگ شده است . در آموزش وپرورش سنتي و مبتنيبر مونولوگ ، دنياي منحصر به فرد دانش آموز ناديده گرفته ، حضور و هستي يک انسان فراموش ميشود و به حرمت و جوهر يک شخصيت بياعتنايي ميشود. در کلاس هاي مونولوگ محور، تفکر، عشق و علاقه دانش آموزان به انحاي مختلف خفه ميشود و آن ها مجبور به حضور و شنيدن تک صداي معلم خويش هستند.
در نظام هاي آموزشي، با وجود ورود انديشه هاي نوين تربيتي و آموزش نسبتا مناسب نيروي انساني، هنوز برنامه هاي آموزشي نتوانسته اند به صورت بنيادين در حوزه راهبردهاي ياددهي- يادگيري دچار دگرگوني شود. درواقع ، مراکز آموزشي همچنان به مانند گذشته به طوطيپروري و حافظه محوري مبتلا هستند و از خود گرايش کم تري به سوي راهبردهاي نوين آموزش و يادگيري نشان داده اند. مونولوگ يا ارتباط يک طرفه معلم با دانش آموزان هنوز از ويژگيهاي بارز کلاس هاي آموزشي است . انتقال صرف اطلاعات ، حافظه پروري و عدم برقراري ارتباط در کلاس هاي همه نشانگر آ موزش مبتني بر مونولوگ است .
ويژگيهاي آموزش مبتني بر مونولوگ
با ورود به هر کلاس و با ملاحظه معماري و چيدمان ميز و صندليهاي کلاس درس به خوبي ميتوان به نوع رابطه مربي و متربي پي برد. در کلاس هايي که در آن ها مونولوگ يا ارتباط يک طرفه معلم با دانش آموز حاکم است ، ميز و صندلي معلم در مرکز کلاس کاشته شده است و همه دانش آموزان در يک يا چند رديف روبه روي معلم قرار دارند.
بنابراين ، معماري کلاس نشانگر ايدئولوژي حاکم بر کلاس درس است . کلاس هاي مبتني بر مونولوگ ، به طورمعمول مملو از دانش آموز است . تعداد دانش آموزان ميتواند بيش از ١٠٠ نفر نيز باشد. رابطه معلم و دانش آموزان يک سويه است .
درواقع دانش آموزان در کلاس هاي مبتني بر مونولوگ منفعل هستند و هيچ گونه فرصت مشارکت در فعاليت هاي ياددهي- يادگيري ندارند.
بزرگترين مشکل در رابطه مبتني بر مونولوگ اين است که معلم گمان ميبرد که دانش آموز نادان ، ناآگاه و تهي از معرفت است . در رابطه مبتنيبرمونولوگ ، فرض معلم اين است که دانش آموز ناآگاه است . درحقيقت ، معلم فکر ميکند که دانش آموز نميداند و خالي از هر گونه دانش ، بينش و توان است . بر اين اساس معلم - به قول هاو - گمان ميکند که به دانش آموز هر آن چيزي را که نميداند بايستي آموخت [٢] بر اين اساس ، در محيط آموزشي مبتنيبر مونولوگ ، بزرگترين رسالت معلم ، انتقال اطلاعات از انساني بالغ و باتجربه به انساني ناپخته و کم تجربه است . دانش آموز در فرايند ارتباط ، زبان خويش را ميدوزد و به مانند پرنده کوچکي که دهان ميگشايد تا دانه بر دهانش گذاشته شود به دانش آموز نيز آموخته شده است تا گوشي شنوا و ذهني خاموشي داشته باشد تا معلم با رگبار کلمات بيمعني پرشان کند.
بنابراين معلمان در چنين محيط آموزشي، بيشتر نگران نحوه انتقال اطلاعات اند تا شيوه هاي پرورش تفکرانتقادي، حل مساله و گسترش روابط انساني در بين دانش آموزان . درواقع ، آموزش مبتني بر مونولوگ همان الگوي بانک داري پائلو فرير است که در آن به جاي تکيه بر تفکرانتقادي و رابطه مبتني بر عشق ، اميد و اعتماد بين دانش آموز و معلم ، بر انتقال دانش از معلم بر دانش آموزان متکي است . به عبارت ديگر، صدا و شخصيت دانش آموزان در کلاس هاي مونولوگ محور به انحاي گوناگون خفه ميشود و آن ها مجبور به حضور و شنيدن تک صداي معلم خويش هستند. محيط آموزشي با آرام کردن صداي يک طرف سبب ميشود تا قوه انديشيدن و تفکر دانش آموزان براي حل مسائل براي هميشه خاموش شود. چرا که قوه تفکر آدمي به مانند بدن انسان اگر تحرک نداشته باشد و به جست وجو و تمرين ذهني نپرداخته باشد، در درازمدت توانايي خود را از دست ميدهد و در نتيجه دست افراد را در مواجهه با مشکل ها و مسائل زندگي خالي ميگذارد.
فقدان همکاري و مشارکت ، بيتوجهي به رابطه انساني و هستي دانش آموز، تکه تکه کردن موضوعات آموزش ، قدرت بيش از اندازه معلم در مقابل دانش آموزان از ويژگيهاي اصلي آموزش مبتني بر مونولوگ است . آموزش وپرورش بانک داري، آينه جامعه ستم ديده اي است که همواره مردم را در وضعيت بيسوادي و فرهنگ سکوت نگاه ميدارد و قدرت تفکرانتقادي و سازنده را از دانش آموزان ميستاند. با وجود راهبرد مونولوگ و ارتباط يک سويه در نظام آموزشي ديگر نميتوان اميدي به پرورش تفکرانتقادي و رشد اجتماعي در افراد جامعه داشت . فرير به طور بسيار زيبايي تصوير
منفي اين آموزش وپرورش را نشان ميدهد. در اين نوع آموزش :
١- معلم تعليم ميدهد و دانش آموزان تعليم داده ميشوند.
٢- معلم همه چيز را ميداند و دانش آموزان هيچ چيز.
٣- معلم فکر ميکند و دانش آموزان به خاط ميسپارند.
٤- معلم صحبت ميکند و دانش آموزان فروتنانه گوش فرا ميدهد.
٥- معلم قاعده وضع ميکند و دانش آموزان فرمان ميبرند.
٦- معلم انتخاب کرده و گزينش خود را تحميل ميکند و دانش آموزان اجابت ميکنند.
٧- معلم اقدام ميکند و دانش آموزان از روي کار معلم نسخه برداري ميکنند.
٨- معلم محتواي برنامه درسي را انتخاب ميکند و دانش آموزان ( که با آن ها هيچ گونه مشورتي نشده است ) خود را با برنامه هاي درسي منطبق ميسازند.
٩- معلم قدرت دانش را با قدرت حرفه اي خويش درهم ميآميزد، قدرتي که با آزادي دانش آموزان منافات دارد.
١٠- معلم ، موضوع اصلي در فرايند يادگيري است ، درحاليکه دانش آموزان اشيايي بيش نيستند [٣].
سيطره و نفوذ آموزش مبتني بر مونولوگ بين معلم و دانش آموزان جداي مياندازد و فرصت هاي اندکي براي ايجاد ديالوگ معنادار ميان آن ها فراهم ميآورد. درواقع ، دانش آموزان فرصت لازم را براي طرح سوال و انديشيدن راجع به آموخته هاي خود ندارند و جز درس پس دادن ، نقشي براي آن ها در نظام آموزشي متصور نشده است . آموزش وپرورش مبتني بر مونولوگ ، دانش آموز را تنها خوشه چين معرفت معلم ميداند و فرصت هرگونه انديشيدن ، جست وجو و خودشکوفايي را از دانش آموز ميستاند. پيروي از مونولوگ ، تحقق فرايند ياددهي - يادگيري را در نظام آموزشي عقيم ميسازد و مانع اساسي در رشد اجتماعي و تفکرانتقادي دانش آموزان ميگردد.
بزرگترين فاجعه اي که تعليم وتربيت مبتني بر مونولوگ به بار ميآورد، ايجاد فاصله بين دو انسان با دو جهان و با دو انديشه متفاوت است . چنين آموزشي به طورکامل يک طرفه است و حضور دانش آموز به عنوان يک انسان و يک سويه ديگر ارتباط ، ناديده گرفته ميشود. در آموزش مبتني مونولوگ ، تفکر يک انسان و جهان منحصر به فرد يک دانش آموز ناديده و بنياديترين حق دانش آموز يا دانش آموز که حق برقراري ارتباط ، انديشيدن و به زبان آوردن انديشه هاي خويش است به بوته ي فراموشي سپرده ميشود. فاصله هاي ايجادشده بين مربي و دانش آموز، هستي و وجود يک انسان را در محيطي که براي پرورش شخصيت وي طراحي شده پايمال ميکند و فرصت زندگي، ارتباط و انديشيدن را در محيط يادگيري از وي ميستاند.
راه برون رفت از شيوه تک گويي و مريدپروري در آموزش وپرورش ، تکيه بر الگوهاي پيشرفته در فرايند آموزش و يادگيري است .
آموزش مبتنيبر ديالوگ
يادگيري ازطريق ديالوگ ، انديشه جديدي در تاريخ فلسفه آموزش وپرورش نيست . فلاسفه پيشين همچون سقراط و ديگر فلاسفه متاخر همچون بوبر و فرير درباره آموزش وپرورش به مثابه ديالوگ سخن گفته اند. به طورمعمول در الگوهاي آموزشي که مبتني بر کارگروهي است و معلم نقش يک انسان - و نه يک سخنور - را دارد، ميتوان از آن باعنوان يادگيري و تدريس ديالوگ مدار نام برد. هدف تدريس و يادگيري ديالوژيکي، توسعه فهمي است متقابل که ازطريق فرايند جست وجوي مشترک صورت ميگيرد، نه انتقال حقايق از انساني متخصص به دريافت کننده اي منفعل .
در آموزش مبتنيبر ديالوگ همه افراد فرصت مييابند تا از ارزش ها، عقايد، فرضيه ها و پايه هاي فکري خويش آگاهي يابند. سخن راندن و شنيدن نظرهاي ديگران بدون پيشداوري يا مقاومت و احترام گذاشتن به انديشه ديگران قلب ديالوگ در کلاس درس است . ديالوگ در کلاس درس به دانش آموزان کمک ميکند تا در بحث ، تمامي پيش فرض ها، قضاوت و ايده هاي به ظاهر مسلم خود را کنار بگذارند.
باتوجه به تفاوت هاي فرهنگي و فردي ميان انسان ها، ديالوگ ميتواند نقش مؤثري در آموزش وپرورش بازي کند.
يک مدرسه خوب جاي است که در مواجهه با مسائل مختلف از ديالوگ بهره ميبرد. بر مبناي تئوري اجتماعي- فرهنگي ويگوستکي ١، ديالوگ ميتواند به سان «ابزاري روان شناختي» درنظرگرفته شود که ازطريق مشارکت افراد،
موجب ارتقاي معناي کلاس درس ميشود [٤]. ديالوگ منجر به بهبود دموکراسي و شکل گيري يک فعاليت اجتماعي بين افراد در کلاس شده و ضمن رشد شناختي دانش آموزان ميتواند منجر به ايجاد، حفظ و خلق واقعيت هاي اجتماعي در محيط آموزشي گردد.
در يک رابطه آموزشي، ديالوگ در وهله نحست به صورت دروني در ذهن مربي و متربي شکل ميگيرد و آن گاه در تعامل با يکديگر صيقل داده ميشود. به کمک ديالوگ ، هنر گوش دادن و پاسخ گفتن بين مربي و متربي، هنر زندگي و هم زيستي با ديگري، هنر احترام و تصديق حضور ديگري، هنر تعليق قضاوت و انديشيدن به صورت گروهي در وجود فرد بهبود مييابد. ديالوگ به مدد تفکرانتقادي و جست وجوي معنادار مساله ، زمينه را براي کشف معناي جديد از جهان فراهم ميآورد. درديالوگ کلاسي، دانش آموزان و مربي تمامي تجربه ها و دانش خود را بر روي مي ميگذارندو همه مشارکت کنندگان از يکديگر ميآموزند. به سخن ديگر، در کلاس هاي مبتنيبر ديالوگ ، هم معلم ميآموزد و هم دانش آموزان . هم تک تک دانش آموزان ياد ميگيرند و هم گروه . به عبارت ديگر، تجربه ي يادگيري ديالوژيکي ساده انگارانه همان مجموع تجربه هاي يادگيري فردي نيست ، بلکه بيش از تجربه هاي انفرادي است .
بنابراين ديالوگ را ميتوان يکي از جامع ترين راهبردهاي ياددهي- يادگيري در نظام آموزش دانست . درحقيقت ، ديالوگ بين مربي و دانش آموزان چيزي فراتر از يک ارتباط ساده است . خلق دانش ، پرورش قوه تفکر و کسب مهارت هاي اجتماعي ازطريق برقراري ارتباط ديالوژيکي ميان دانش آموزان حاصل ميشود. ديالوگ و مشارکت در يادگيري کلاسي باعث تسهيل تفکر و انديشه انتقادي ميشود. همچنين ديالوگ به دانش آموزان ميآموزد تا در روابط با ديگران به جنبه هاي انساني توجه کنند و عشق ، ايمان و زندگي با انسان هاي ديگر و حتي طبيعت را تجربه کنند. وقتي معلمان و يادگيرندگان درديالوگ شرکت ميکنند، مفهوم متفاوتي در فرايند کسب دانش پديدار ميشود. زماني که دانش آموزان ميبينند که معلمشان درديالوگ با آن ها يکسان هستند، دانش آموزان احساس قدرت ميکنند.
در آموزش وپرورش سنتي - مکاتب تربيتي آرمان گرايي و واقع گرايي عقلاني- هدف تربيت ، انتقال معرفت از شخصي بالغ به دانش آموزان نابالغ است و دانش آموزان در فرايند ياددهي - يادگيري داراي کمترين خلاقيت و قدرت تفکر آزاد هستند. در آموزش وپرورش مدرن - مکتب عمل گرايي - فرايند ياددهي و يادگيري بر اساس نياز و خواسته دانش آموزان است و معلم نقش ناچيزي در فرايند کسب معرفت بازي ميکند. ديدگاه نخست ، هدفش انتقال اطلاعات و دانش از معلم به دانش آموزان است . در اين ديدگاه ، معلم نگهبان و دارنده يادگيري محسوب ميشوند. در ديدگاه دوم ، آموزش مبتني است بر خلاقيت ، علاقه و نياز دانش آموز. از نظر هاو، هر دو ديدگاه آموزشي فاقد يک رابطه آموزشي است . هاو معتقد است که تنها در سايه يک رابطه متقابل بين دانش آموز و معلم است که دست يابي به تجربه و فهم جديد ميسر ميشود [٥].